درمان علمی و عملی حسد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برای درمان
حسد راههای بیان شده است که در این مبحث به آن اشاره میشود.
بر آثار و لوازم خیرخواهی آن شخص که بر او حسد دارد مواظبت نماید و تصمیم بگیرد که خود را برخلاف مقتضای حسد بدارد؛ برای نمونه، اگر میخواهد از راه حسد، بر آن شخص
تکبر کند، برای او
تواضع کند اگرچه سخت است، ولی حتما تواضع کند و اگر از راه حسد میخواهد
غیبت او را بکند، عمدا در مجامع او را مدح کند و از او تعریف نماید و اگر از راه حسد در برخورد با او، عبوس و ترش روست، خود را به خوش کلامی و شکفته رویی وادارد و به او
سلام کند و احوال پرسی کند و تفقد نماید و به او احسان کند تا آن قدر که بر نفس خود مسلط شود و این بیماری رخت بربندد. خلاصه تمرین خود را تکرار کند تا به نتیجه برسد.
دنیا را مدنظر قرار دهد و به بی ثباتی آن فکر کند و بداند حاسد و محسود چند روز بیشتر زنده نیستند و برای حساب رسی باید در دادگاه عدل الهی حاضر شوند و
یقین کند که از حسادت، ضرری به محسود نمیرسد و بلکه جسم و جان خود را در معرض بیماری قرار میدهد؛ بلکه باعث نابودی
دین و ایمانش میگردد و سعادت را از او میگیرد. مردم را نسبت به خودش بدبین میکند و از زندگی خیری نمیبیند و پیوسته در غم و غصه به سر میبرد. حاسد که نمیتواند تقدیر الهی را عوض کند، پس خود را به واسطه نعمت داشتن دیگری به زحمت نیندازد و بر خالق خویش اعتراض نکند تا از خسارت در دنیا و
آخرت در امان باشد. آثار سوء حسادت و حال حسودان را مطالعه کند و عبرت بگیرد و همیشه با آیات خدا و هشدارهای او در کتابش مانوس باشد تا بیدار شود.
یکی از پادشاهان اعلام عمومی داد و همه کس در برابر او حاضر شدند. مردی برخاست و گفت: میخواهم جملهای تقدیم
پادشاه کنم. پادشاه گفت: بگو. گفت: ای پادشاه! به نیکوکار احسان کن و گنه کار را به گناهش واگذار. پادشاه گفت: سخن حکمت آمیز گفتی و او را صله داد و گفت: هر روز بیا و همین عبارت را بگو. و او هر روز میآمد و میگفت و جایزه یا حقوقی میگرفت. فردی نسبت به این واعظ حسادت برد که این مرد یک جمله گفت و همیشه مستمری میگیرد؛ آتش حسادت او بیدار شد و نزد شاه رفت و گفت: این واعظ شما را به الاغ تشبیه کرده، میگوید: دهان شاه بدبو و متعفن است! شاه گفت: چه دلیلی برای ادعایت داری؟ گفت: به این دلیل که وقتی نزدیک شما میشود، جلوی دهان و بینی خود را میگیرد. شاه منتظر فرصت بود. مرد حسود، واعظ را به خانه دعوت کرد و آش پرسیری آماده نمود و به او داد، او هم خورد و فردا که نزد شاه رفت، شاه به او گفت: جلوتر بیا. مرد که دهانش بوی سیر میداد به احترام شاه جلوی دهان خود را گرفت و شاه فهمید که آن مرد گزارش گر (حسود) درست میگفت. نامهای به جلاد نوشت که با رسیدن این نامه، گردن آورنده آن را بزن. آن گاه نامه را مهر کرد و به واعظ داد و گفت: به مرزبان بده. وقتی خواست بیرون رود، حسود گفت: ای واعظ! این نامه چیست؟ واعظ گفت: نامه، هدیهای از شاه است.
حسود گفت: به من لطف کن و آن را به من بده که محتاجم و بعدها لطف تو را جبران میکنم. او هم پذیرفت و نامه را به او داد و جلاد هم گردن او را زد. فردا که واعظ نزد شاه آمد، شاه
تعجب کرد و ماجرای نامه را پرسید و او هم ماجرا را گفت که به پاس شام دیشب او،
هدیه را به او دادم و گفت که جلوی دهانش را گرفته بود تا بوی سیر شاه را آزار ندهد. شاه
حقیقت را فهمید و گفت: تو شایسته احسان هستی و به او کرامت نمود و جمله اش را تکرار کرد که به نیکوکار احسان نما و گنه کار را به گناهش واگذار.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله«درمان حسد».