دلیل محکوم، مقابل دلیل حاکم بوده و به دلیلی گفته می شود که دلیل دیگر بر آن نظارت داشته و به وسیله آن تبیین و تفسیر و یا تنزیل شده و دایره موضوع یا متعلق یا حکم آن، تعبداً توسعه یا تضییق یافته است، مانند دلیلی که می گوید: " اذا شککت فابن علی الاکثر " که چون دلیل: " لا شکلکثیرالشک " بر آن نظارت داشته و شککثیرالشک را تعبداً از آن خارج می نماید ( تفسیر مضیّق )، به آن دلیل اول _ دلیل محکوم می گویند.