دگرگونی ابزار لهو (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در گفتارنخست، بيان شد: احكام شرعى، در جاهايى با ابزار، پيوستگى دارند و سپس اين مسأله طرح شد كه آيا، با دگرگونى اين ابزار، حكم شرعى دگرگون مىشود يا خير؟ بنا شد كه از هر يك از اين موارد و نمونهها، تحليل فقهى بشود و در پايان نتيجه گيرى كلى صورت پذيرد، شايد از اين رهگذر بتوان، به يك قاعده فقهى دست يافت.
در گفتار نخست، از ابزار قصاص، سخن رفت و در اين گفتار ، به بررسى ابزار فقهى لهو مىپردازيم:
در آغاز بحث، شايسته است موضوع پژوهش به درستى روشن شود و در اين راستا، چند نكته را يادآور مىشويم:
۱ . فقيهان، لهو را حرام مىدانند(روح الله خمینی، المكاسب المحرمه، ج۱، ص۲۳۵؛ احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۷) و گرچه در معنى و حدّ و مرز آن، نظر روشنى ندارند، بلكه شمارى از آنان ادعاى اجمال كردهاند و به اندازهاى كه يقين آور است، گرفتهاند.(روح الله خمینی، المكاسب المحرمه، ج۱، ص۲۴۵؛ احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۸)
۲ . لهو، بيشتر با ابزار پديد مىآيد؛ از اين روى، بهره بردن از ابزار لهو و سرگرمى بدانها و به كارگرفتن آنها، حرام خواهد بود.
۳ . در كتابهاى فقهى و حديثى، (شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۲؛ احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۷) رسم چنين است كه اين بحث، با عنوان: (آلات لهو) مطرح مىشود.
۴ . غنا، از گونه صوت و صداست و پيوندى با ابزار خارجى ندارد، گرچه در چيستى غنا، فقهاء آراى گوناگونى دارند.(احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۴۱؛ روح الله خمینی، المكاسب المحرمه، ج۱، ص۱۹۸؛ شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۲، ص۴۴) بنابراين، در اين نوشتار (ابزار لهو)، در بوته بررسى قرار مىگيرد.
در كتابهاى فقهى، ابزار لهو، از زاويههاى گوناگون، به بوته نقد و بررسى نهاده شده است: به كار بردن، شنيدن، بهره گيرى در غير لهو، بهره گيرى از ابزار ناشناخته و مهيا نشده براى لهو و…
روشن است كه بيشتر اين بحثها، به روشن كردن حكم شرعى ابزار لهو مىانجامد.
در اين نوشتار، در پى آن نيستيم حكم مسأله را روشن كنيم، بلكه بر آنيم خود مسأله را روشن سازيم. در دستهاى از روايات، از پارهاى ابزار لهو، نام برده شده است: طنبور، دفّ، طبل. در دستهاى ديگر، عنوانها كلى بيان شده است: ملاهى، معازف…
حال، پرسش اين است: آيا رابطه بين اين دو دسته از خطابهاى شرعى، رابطه قاعده و مثل است كه دگرگونى مىپذيرد، يا خطابهاى مستقل و جداى از يكديگرند و بايد به هر دو عمل كرد. بدين معنى كه به كار بردن ابزار ياد شده، بى قيد و شرط حرام خواهند بود، گرچه اينك ابزار رايج، لهو نباشند.
و حكم دسته ديگر نيز مستقل است. البته كلى و شايسته هماهنگ شدن با هر محيطى و شرايطى، يعنى ابزارهاى جديد و نو را نيز در بر مىگيرد.
به ديگر سخن، آيا عنوانهاى يادشده در دسته نخست از روايات، موضوعيت دارند و در تمامِ دورهها، پايدار خواهند بود، گرچه شارع قاعده فراگيرى صادركرده باشد؟
ييا اين كه آن نامها ويژگى ندارند، بلكه معيار، همان عنوان كلى و فراگير است و رابطه اينها، بسان رابطه (من رباط الخيل) با (من قوّة)(انفال:۶۰) در آيه شريفه ۶۰ سوره انفال است. اين پرسش اصلى است كه بايد پاسخى روشن براى آن بجوييم:
فقيهان، به گونه جدا و مستقل، به اين بحث نپرداختهاند و از لابه لاى كلمات آنان نيز، نمىتوان رأى روشنى به آنان نسبت داد. بلكه پارهاى از سخنان آنان با ويژگى ابزار سازگار است و پارهاى با نبود ويژگى.
اينك پارهاى از سخنان آنان در اين باب:
ملا احمد نراقى مىنويسد:
آنچه از اخبار استفاده مىشود، دو چيز است:
الف . آنچه به روشنى حرام بودن آن بيان شده، مانند: طنبور (سه تار)، عود (نى)، مزمار (ساز)، طبل (دهل)، بربط (نوعى ساز) و دف (دايره).
ب . آنچه داخل عنوان معازف و ملاهى (آلات لهو) و هر چه بدان لهو شود، يعنى هر چيزى كه براى لهو آماده شده باشد و عرف آن را ابزار لهو بداند.(احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۷)
همو مىنويسد:
معناى لهو، اجمال دارد و اراده عموم از آن ممكن نيست، از اين روى، بايد به اندازه يقينى از آن، بسنده كرد و آن ابزار ويژهاى است كه در فارسى به آن ساز مىگويند، خواه در روايات، يادى از آن شده باشد، يا ابزار جديدى باشد.(احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۸)
همو مىافزايد:
آيا حرام بودن به كارگيرى ابزار لهو، در جهتى ويژه است، كه اگر در جاى و جهت ديگر به كارگرفته شود، مانند: آگاهاندن، راندن حيوانات آزار دهنده و… حرام نخواهد بود؟ يا اين كه حرام بودن آن فراگير است؟
احتمال دوّم برتر است و گويا در ميان فقيهان مخالفى نباشد.(احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۸)
اين عبارتها، نشانگر ويژگى ابزار وارد شده در رواياتند.
شيخ انصارى مىنويسد:
حرام بودن بازى با ابزار لهو، به جهت لهو است و ابزار ويژگى ندارند… در روايت سماعه، معيار غفلت و خوش گذرانى، قرار داده شده است.(شیخ انصاری، مکاسب، ص۵۴)
از سوى ديگر، همو مىنويسد:
قدر متيقن از ابزار لهو، كه استفاده از آن حرام است، ابزارى است كه از جنس مزمار و طبل و ابزار غنا باشد.(شیخ انصاری، مکاسب، ص۱۵)
اين دو عبارت، چندان سازگارى با هم ندارند.
شيخ يوسف بحرانى مىنويسد:
اگر امكان بهره گيرى در غير جهت حرام داشته باشند، احتمال جايز بودنِ فروش اين ابزار وجود دارد، ليكن، مورد اين احتمال، بسيار نادر است؛ زيرا از اين ابزار، جز لهو بهره ديگرى به دست نمىآيد، پس خريد و فروش آنها، مطلقا حرام است.(شيخ يوسف بحرانى، الحدايق الناضره، ج۱۸، ص۲۰۰_۲۰۱)
از اين سخن، ويژگى نداشتن ابزار ياد شده در روايات را مىشود استفاده كرد؛ زيرا اگر بهره غير نادرى بر آنها مترتب گردد، استفاده از آنها، مانعى نخواهد داشت.
همين مطلب را شهيد ثانى در مسالك، (شهید ثانی، مسالك الافهام، ج۲، ص۱۶۵) نگاشته و صاحب جواهر(شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج۲۲، ص۲۵_۲۶) و محقق سبزوارى آن را پذيرفتهاند.(محقق سبزواری، كفاية الاحكام، ص۸۵)
اينها، نمونههايى بود از سخنان به نسبت روشن فقيهان و ديگر سخنان آنان اين روشنى را ندارند.
خلاصه: دشوار است به اين فقيهان، يكى از دو رأى را نسبت داد.
به نگر ما، نامهاى ياد شده در روايات، ويژگى ندارند، براى ثابت كردن اين سخن، بايد دليلها را به بوته نقد و بررسى نهيم و شواهد اين ديدگاه را در لابه لاى آن، بازگوييم.
براى حرام بودن لهو و استفاده از ابزار آن، به آيات قرآن و احاديث، استدلال شده است:
قرآن
شمارى از آيات قرآن، مورد استشهاد امامان(ع) و فقيهان قرار گرفته است، مانند:
۱ . ومن الناس من يشترى لهوالحديث ليضل به عن سبيل اللّه.(لقمان:۶)
گروهى از مردم، خريدار سخنان بيهودهاند، تا به نادانى، مردم را از راه خدا، گمراه كنند.
در تفسير على بن ابراهيم، لهو الحديث، به غنا و نوشيدن شراب و كارهاى بيهوده تفسير شده است.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۶، ۲۴۱) گروهى از مفسران، لهو الحديث را به ساز تفسير كردهاند.(الشريعة الاسلاميه والفنون، ص۲۸۸)
گروهى از فقيهان، اين آيه را در ضمن شواهد و دليلهاى حرام بودن لهو، ياد كردهاند.(مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، ص۴۳۴؛ آیت الله اراکی، المكاسب المحرمه، ص۱۶۲_۱۶۴)
۲ . لَو اردنا آن نتّخذ لهواً لاتخذناه من لدنّا ان كنّا فاعلين.(انبیاء:۱۷)
اگر خواستار بازيچهاى مىبوديم، خود آن را مىآفريديم، اگرخواسته بوديم.
به اين آيه شريفه، در ضمن روايت عبدالاعلى،(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۲۸) استشهاد شده و شيخ انصارى، آن را از دليلهاى حرام بودن لهو قرارداده است.(شیخ انصاری، مكاسب، ص۵۴)
۳ . والذين هم عن اللغو معرضون.(مؤمنون:۳۷)
و آنان كه از لغو روى گردانند.
در تفسير على بن ابراهيم (اللغو) به غنا و كارهاى لهو، تفسير شده است.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۶، ص۲۴۰)
اين آيات، بر حرام بودن لهو، گواه آورده شدهاند، حال، خواه دلالت اينها را برحرام بودن لهو بپذيريم، يا نپذيريم، خواه آيات تنها همين شمار باشند، يا آيههاى درخور استناد ديگرى هم باشد، يك نكته روشن است كه در قرآن، نامى از ابزار لهو، به ميان نيامده، از اين روى، گيريم كه استفاده حرام بودن ابزار لهو از آنها بشود، ابزارى حرام خواهد بود كه در راستاى لهو قرار گيرند، چه در روزگار ائمه(ع) وجود داشته، يا سپسها پديد آمده باشند و ابزارى كه بهره بردارى لهوى از آنها نشود، حرام نخواهند بود. اين، مىتواند گواهى باشد بر اين كه نامهاى ياد شده در احاديث، ويژگى ندارند.
روايات
رواياتى كه از لهو، سخن به ميان آوردهاند، سه دستهاند:
۱. آنها كه برحرام بودنِ لهو، دلالت دارند.
۲. آنها كه بر حرام بودنِ ابزارِ لهو، دلالت دارند؛ امّا با عنوان كلى و وصفى.
۳. آنها كه بر نامهاى ويژهاى تاكيد دارند و تنها آنها را حرام مىدانند.
گروه نخست
۱. محمد بن يعقوب، عن على بن ابراهيم، عن ابيه،عن ابنمحبوب، عن عنبسة عن ابى عبداللّه(ع) قال: (استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزّرع.)(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه،ج۱۲، ص۲۳۵)
امام صادق(ع) فرمود: شنيدن لهو و آواز، نفاق را رشد مىدهد، همان گونه كه آب زراعت را.
۲ . حدثنا ابى (رض) قال: حدثنا احمد بن ادريس، عن محمد بن احمد قال: روى الحسن بن على بن ابى عثمان، عن موسى المروزى عن ابى الحسن الاول(ع) قال: و قال رسول اللّه(ص): اربع يفسدن القلب و ينبتن النفاق فى القلب كما ينبت الماء الشجر: استماع اللهو والنداء، واتيان باب السلطان، وطلب الصيد.(شيخ صدوق، خصال، ج۱، ص۲۲۷؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۶، ص۲۵۲)
رسول خدا فرمود: چهار چيز دل را تباه مىسازد و نفاق را در دل رشد مىدهد، همان گونه كه آب، درخت را: شنيدن لهو و آواز، رفتن به بارگاه پادشاه و جست و جوى صيد.
۳ . حدثنا ابوالحسن محمد بن على بن الشاه المروالروذى قال: حدثنا ابوحامد احمد بن محمد بن الحسين، قال حدثنا ابو يزيد احمد بن خالد الخالدى، قال حدثنا محمد بن احمد بن صالح التميمى، قال حدثنا ابى، قال حدثنا انس بن محمد ابومالك عن ابيه، عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جده، عن على بن ابى طالب, عن النبى(ص)، انه قال فى وصيته له:
ياعلى، ثلاثة يقسين القلب، استماع اللهو و طلب الصيد و اتيان باب السلطان.(شيخ صدوق، خصال، ج۱، ص۱۲۵_۱۲۶)
رسول خدا(ص) در سفارشى به على(ع) فرمود: سه چيز، قساوت مىآورد: شنيدن لهو، در پى صيد رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.
۴ . عن جعفر بن محمد(ع) انه قال: (مرّبى ابى(رض) و انا غلام صغير و قد وقفت على زمَّارين وطبَّالين و لعَّابين أستمع فاخذ بيدى وقال لى: مرّ لعلَّك ممن شَمِتَ بآدم.
فقلت و ماذاك يا ابت؟
فقال: هذا الذى تراه كله من اللَّهو واللَّعب والغناء، انَّما صنعه ابليس شماتةً بآدم حين أُخرج من الجنّة.(قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، ج۲، ص۲۰۹)
امام باقر(ع) مىفرمايد: در دوران خردسالى، روزى ايستاده بودم به تماشاى گروهى كه نى مىزدند و بر طبل مىنواختند و بازى مىكردند، پدرم از كنارم مىگذشت كه روى كرد به من فرمود: بگذر. مگر از كسانى هستى كه آدم(ع) را سرزنش مىكند.
گفتم: اى پدر! منظور شما چيست؟
فرمود: آنچه مىبينى از ساز و دهل، ساخت شيطان است كه پس از بيرون رانده شدن آدم از بهشت، ساخت.
هيچ يك از اين حديثها، برابر معيارهاى رجال شناسى رجال شناسان پسين، اعتبار ندارند؛ زيرا بسيارى از اين راويان، دركتابهاى رجالى توثيق نشدهاند. مثلاً در حديث اول، عنبسه، در حديث دوم حسن بن على و موسى المروزى و درحديث سوم احمد بن محمد، احمد بن خالد، محمد بن احمد بن صالح توثيق نشدهاند. حديث چهارم هم، مرسل است.
از جهت دلالت، چند نكته را يادآور مىشويم:
الف . استفاده حرام بودن لهو و ابزار لهو از اين روايتها، دشوار مىنماد، زيرا تعبيرهايى چون: قساوت قلب، يافساد قلب، رشد نفاق و ابداع شيطان، گرچه از نظر شرع ناپسندند و شارع آنها را نمىپسندد، ولى ناپسند بودن آنها در شرع و روى خوش نشان ندادن شارع به آنها، به گونهاى نيست كه بشود حرام بودن را از آن فهميد. از اين روى، گروهى از فقيهان، اين دسته از روايات را مؤيد روايات ديگر گرفتهاند و به روشنى بيان داشتهاند كه اينها به گونه روشن حرام بودن ابزار لهو را نمىرسانند.(احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه، ج۲، ص۶۳۷)
ب . سه حديث نخست، اگر بر حرام بودن دلالت داشته باشند، دلالت التزامى خواهد بود؛ زيرا آنچه از آن منع شده، شنيدن لهو است و اگر شنيدن لهو حرام شد، انجام آن نيز، حرام خواهد بود.
ج . اگر حرام يا مكروه بودن لهو، از اين روايتها استفاده شود، ابزار لهو نيز، همان حكم را خواهد داشت. البته در اين جا، بر ابزار ويژهاى تأكيد نشده، بلكه هر وسيلهاى، چه نو، چه كهنه، در جهت لهو، به كار گرفته شود، را در بر مىگيرد.
گروه دوم
روايتهاى گروه دوم، يعنى آنها كه دلالت بر حرام بودن لهو، به گونه كلى و وصفى دارند، بسيارند. در اين دسته از روايتها، عنوانهاى فراگيرى چون: ملاهى، معازف و مزامير، ناپسند دانسته شده است. در اين جا، گزيدهاى از روايتهاى معتبر را نقل مىكنيم، آن گاه به بررسى آنها مىپردازيم:
۱ . محمد بن يعقوب، عن على بن إبراهيم، عن ابيه, عن النوفلى، عن السكونى، عن ابى عبداللّه(ع) قال: (قال رسول اللّه(ص): انهاكم عن الزفن والمزمار و عن الكوبات و الكبرات.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۳)
رسول خدا(ص) شما را از رقص، ساز و شطرنج باز داشت.
۲ . الصدوق عن ابيه، عن سعد، عن النهدى، عن ابنمحبوب، عن ابى ايوب، عن محمد بن مسلم، عن ابى عبداللّه(ع) قال: (قال رسول اللّه(ص): ان اللّه بعثنى رحمة للعالمين ولأمحق المعازف والمزامير وامور الجاهلية و اوثانها وازلامها.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۶، ص۱۲۶)
رسول خدا(ص) فرمود: خداوند مرا رحمت براى جهانيان و نابود كننده ابزار لهو و شادى انگيز و امور جاهلى و تباهى و سهمها برانگيخت.
۳ . فى عيون الاخبار باسانيده، عن فضل بن شاذان، عن الرضا(ع) فى كتابه الى مأمون، قال: الايمان هو اداء الامانة… واجتناب الكبائر وهى قتل النفس التى حرم اللّه تعالى والزنا… والاشتغال بالملاهى والاصرار على الذنوب.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۱، ص۲۶۰؛ ابنشعبه، تحف العقول، ص۳۱۶)
امام رضا(ع) به مأمون نوشت: ايمان، اداى امانت است… و پرهيز از گناهان كبيره؛ يعنى كشتن انسان بى گناه، زنا… و پرداختن به ابزار لهو و اصرار بر گناهان.
۴ . محمد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سليمان بن سماعة، عن عبداللّه بن القاسم، عن سماعة، قال: قال ابوعبداللّه(ع): لمّا مات آدم شمت به ابليس و قابيل، فاجتمعا فى الارض فجعل ابليس و قابيل المعازف و الملاهى شماتة بآدم(ع) فكل ماكان فى الارض من هذا الضرب الذى يتلذذ به الناس فانما هو من ذلك.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۳)
امام صادق(ع) فرمود: چون آدم(ع) وفات يافت، شيطان و قابيل در زمين اجتماع كردند و براى سرزنش آدم و شادى خود، ابزار لهو و شادى آفرين را ساختند، پس هر آنچه از اين ابزار در روى زمين وجود دارد و مردمان از آنها لذت مىبرند، از اين گونه است.
روايتهاى ديگرى نيز، كه در بردارنده اين سه واژه باشند، وجود دارند كه از نقل آنها، به خاطر به درازا كشيدن بحث، خوددارى مىورزيم.(ابنابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۹۰؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۱، ص۵۱۴؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۰_۲۳۱؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۳۱، ص۲۳۴)
اينك، بررسى اين دسته از روايتها، از نظر سند و دلالت:
سند: حديث اول و دوم، معتبرند. درباره حديث سوّم، شيخ انصارى مىنگارد:
اين روايت حسنهاى است، بمانند صحيحه، بلكه صحيحه است.
البته، شيخ صدوق به فضل بن شاذان، دو طريق دارد كه در هر دو طريق، راويان غير موثق وجود دارند. حديث چهارم، به جهت سهل بن زياد، اعتبارى ندارد.
دلالت: اين روايتها، بر معنايى فراگير دلالت دارند و هر چه را كه ابزار لهو نامند، در بر مىگيرند، زيرا واژگان: ملاهى، معازف، مزامير، نام ابزار ويژه نيستند، بلكه به معناى ابزار لهو هستند.
در قاموس و لسان العرب، ملاهى از ابزار لهو به شمار آمده است.(فیروزآبادی، قاموس المحيط، ج۴، ص۳۹۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲،ص۳۴۷)
همچنين معازف، به ملاهى،(فیروزآبادی، قاموس المحيط، ج۳، ص۱۸۰؛ صحاح اللغه، ج۴، ص۱۴۰۳) ابزار نوازندگى(الفیومی، مصباح المنير، ج۲، ص۴۰۷؛ شیخ طوسی، النهاية، ج۳، ص۲۳۰) و شادى انگيز، (المنجد، ص۵۰۳) معنى شده است و مزامير و مزمار به ابزار نواختن.(ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۷۹؛ شیخ طوسی، النهاية، ج۲، ص۳۱۲؛ فیروزآبادی، قاموس المحيط، ج۲، ص۴۱)
گروه سوّم
در اين بخش، رواياتى كه از ابزار ويژه نام مىبرند، بررسى مىشوند:
۱ . الحسن بن على بن شعبة، فى تحف العقول عن الصادق(ع)… و ذلك انّما حرم اللّه الصناعة التى هى حرام كلها، التى يجىء منها الفساد محضاً نظير البرابط والمزامير والشطرنج و كل ملهوبه والصلبان والاصنام وماأشبه من ذلك من صناعات الأشربة الحرام ومايكون منه وفيه الفساد محضاً ولايكون منه ولافيه شىء من وجوه الصلاح فحرام تعليمه وتعلّمه والعمل به وأخذ الأجر عليه وجميع التقلّب فيه من جميع وجوه الحركات كلّها…(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۵۷؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۸)
امام صادق(ع) فرمود: … خداوند، ابزارى را كه به جز فساد، بهرهاى از آنها نمىشود برد، حرام كرده است، مانند: ابزار لهو و شطرنج و هر آنچه لهو به آن انجام گيرد و صليب و بت و مانند آن، از نوشيدنیهاى حرام، كه در آن فساد و تباهى است و هيچ گونه صلاحى در آنها نيست. پس فراگيرى و آموزش و انجام دادن و مزدگرفتن بر آن و هر كار ديگر با آن، حرام خواهد بود.
۲ . عنه(ع)… فامّا وجوه الحرام من وجوه الاجارة… أو يواجر نفسه فى صنعة ذلك الشىء او حفظه أو لبسه أو يواجر نفسه فى هدم المساجد ضراراً أو قتل نفس بغير حلّ او حمل التصاوير والأصنام والمزامير و البرابط والخمر والخنازير و الميتة والدّم أو شىء من وجوه الفساد الذى كان محرّماً عليه من غير جهة الاجارة فيه.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۷)
فرمود: گونههاى حرام از اجاره… اين كه انسان خود را اجاره دهد براى خراب كردن مسجد، يا كشتن انسان بى گناه، يا حمل صورتها و بتها و ابزار موسيقى و شراب و خوك و مردار و خون، يا چيزى كه در آن فساد است.
۳ . محمد بن على بن الحسين باسناده عن شعيب بن واقد، عن الحسين بن زيد، عن الصادق، عن آبائه(ع) فى حديث المناهى قال: نهى رسول اللّه(ص) عن اللعب بالنرد والشطرنج والكوبة والعرطبه وهى الطنبور والعود و نهى عن بيع النّرد.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۴۲)
رسول خدا(ص) بازداشت از بازى با نرد و شطرنج و ورق و سه تار و نى و همچنين نهى فرمود از فروختن نرد.
۴ . محمد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عيسى، عن اسحاق بن جرير قال سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: ان شيطاناً يقال له: القفندر إذا ضرب فى منزل الرجل أربعين صباحاً بالبربط و دخل الرجال وضع ذلك الشيطان كلّ عضو منه على مثله من صاحب البيت ثم نفخ فيه نفخة فلايغار بعدها حتى تؤتى نساؤه فلايغار.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۲)
اسحاق، پسرجرير مىگويد:از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: شيطانى است به نام قفندر، هرگاه، در منزل كسى چهل روز، وسائل لهو به كار رود، آن شيطان، هر عضو خود را برعضو همانند صاحب خانه قرار دهد و او از غيرت بيفتد چنانكه نسبت به ناموس خود، احساس غيرت نكند.
۵ . محمد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن عيسى او غيره، عن ابى داود المسترق قال: من ضرب فى بيته بربط أربعين يوماً سلط اللّه عليهم، شيطاناً يقاله له: القفندر فلايبقى عضو من اعضائه الاّ قعد عليه، فاذا كان كذلك نزع منه الحياء ولم يبال ماقال ولاماقيل فيه.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۲)
ابو داود گويد: آن كه چهل روز در خانهاش ساز بنوازد، خداوند شيطانى را به نام قفندر بر او چيره مىكند، پس عضوى نمىماند مگر اين كه بر آن مىنشيند. در اين هنگام، حيا از وجود او بيرون مىرود و در گفتههايش بى باك مىشود.
۶ . محمد بن يعقوب، عن عدّة من اصحابنا، عن سهل، عن على بن معبد، عن الحسن بن على الجزار، عن على بن عبدالرحمن، عن كليب الصيداوى قال: سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: ضرب العيدان، ينبت النفاق فى القلب كما ينبت الماء الخضرة.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۳)
نى زدن، نفاق را در دل مىروياند، همان گونه كه آب، سبزى را مىروياند.
۷ . محمد يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل، عن احمد بن يوسف بن عقيل، عن ابيه، عن موسى بن حبيب، عن على بن الحسين(ع) قال: لايقدس اللّه اُمّة فيها بربط يقعقع وناية (فاية) تفجع.)(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۳)
امام سجاد(ع) فرمود: پاك و مبارك نمىگرداند خداوند امتى را كه در بين آنها، ساز و نى نواخته شود.
۸ . محمد بن يعقوب، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن النوفلى، عن السكونى، عن ابى عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) انهاكم عن الزفن والمزمار و عن الكوبات والكبرات.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۳)
رسول خدا(ص) فرمود: من شما را از ساز و رقص، باز مىدارم.
۹ . وفى عيون الاخبار، عن محمد بن عمر البصرى، عن محمد بن عبداللّه الواعظ، عن عبداللّه بن احمد بن عامر الطائى، عن ابيه، عن الرضا(ع) عن فى حديث الشامى، أنّه سأل اميرالمؤمنين(ع) معنى هدير الحمام الراعية (عبية) قال: تدعو على اهل المعازف والمزامير والعيدان.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۴)
از امير مؤمنان، درباره آواز كبوتر خانگى پرسيدند، حضرت فرمود: نفرين مىكند بر لهو و لعب بازان و ساز و نى نوازان.
۱۰ . وفى الخصال، عن محمد بن على ماجيلويه، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن احمد، عن السيارى رفعه، عن ابى عبداللّه(ع) انّه سئل عن السفلة فقال من يشرب الخمر ويضرب بالطنبور.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۴)
از امام صادق(ع) پرسيده شد: فرومايگان، كيانند، حضرت پاسخ داد: ميگساران و سه تارنوازان.
۱۱ . وفى الخصال، عن ابيه، عن سعد، عن ايوب بن نوح، عن الربيع بن محمد المسلى، عن عبدالأعلى، عن نوف، عن اميرالمؤمنين(ع) فى حديث قال: يانوف! ايّاك ان تكون عشّار، أو شاعراً، أو شرطيّا، او عرّيفا، أو صاحب عرطبه وهى الطنبور، أو صاحب كوبه و هو الطّبل، فانّ نبى اللّه خرج ذات ليلة فنظر الى السماء، فقال: أمّا انّها السّاعة التى لاتردّ فيها دعوة الاّ دعوة عرّيف، أو دعوة شاعر، أو دعوة عاشر، أو شرطى، أو صاحب عرطبة، او صاحب كوبة.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۴)
اميرمؤمنان(ع) درسخنى فرمود: اى نوف! دَهْ يك ستان، شاعر، پاسبان، ور دست خليفه، سه تار نواز، دُهل چى مباش؛ زيرا رسول خدا(ص) شب هنگام از منزل بيرون رفت و به آسمان نگريست و فرمود: در اين هنگام، خواستهها برآورده مىشود، مگر خواستههاى، دَه يك ستانها، شاعر، پاسبان، وردست خليفه، دُهل چى و سه تارنواز.
۱۲ . ورّام بن ابى فراس فى كتابه قال: قال(ع): لاتدخل الملائكة بيتاً فيه خمر أو دفّ، أو طنبور، أو نرد ولاتستجاب دعاؤهم وترفع عنهم البركة.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۵)
فرمود: فرشتگان درخانهاى كه در آن، شراب، دايره، دهل و نرد باشد، وارد نشوند و دعاى اهل آن خانه اجابت نشود و بركت از آنان برداشته شود.
۱۳ . على بن ابراهيم فى تفسيره عن ابيه، عن سليمان بن مسلم الخشاب، عن عبداللّه بن جريح الملكى، عن عطابن أبى رياح، عن عبداللّه بن عباس، عن رسول اللّه(ص) فى حديث قال: اِنّ من أشراط الساعة اضاعة الصّلوات واتباع الشهوات والميل إلى الأهواء (الى ان قال): فعندها يكون أقوام يتعلّمون القرآن لغير اللّه ويتخذونه مزامير ويكون أقوام يتفقهون لغير اللّه وتكثر اولاد الزّنا، ويتغنّون بالقرآن (الى أن قال): ويستحسنون الكوبة والمعازف و ينكرون الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر (الى أن قال): فاولئك يدعون فى ملكوت السماوات الأرجاس الأنجاس.(شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۳۰)
رسول خدا(ص) فرمود: از نشانههاى قيامت است: تباه ساختن نماز، پيروى از شهوتها، در چنين روزگارى، مردمان، قرآن را به انگيزههاى غيرالهى فرا مىگيرند و در نزد آنان، دهل و ابزار لهو، نيكو شمرده شود. اينان را در آسمانها، پليد و نجس مىخوانند.
۱۴ . حدّثنا ابى قال: حدّثنا سعد بن عبداللّه، عن احمدبن محمد بن عيسى، عن العباس بن معروف، عن ابى جميله، عن سعد بن طريف، عن الاصبغ نباته قال: سمعت علياً(ع) يقول: ستة لاينبغى ان يسلم عليهم (الى أن قال): فامّا الذين لاينبغى ان يسلم عليهم فاليهود والنصارى واصحاب النرد والشطرنج واصحاب الخمر و البربط والطنبور.(شيخ صدوق، خصال، ج۱، ص۳۳۰)
اصبغ بن نباته گويد از على(ع) شنيدم كه مىفرمود: سزاوار نيست بر شش گروه سلام داده شود: يهوديان، نصرانيان، نرد بازان و شطرنج بازان، شراب نوشان، سازنوازان و دهل چيان.
روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از ابزار لهو، نام مىبرند، امّا سند آنها سستند و غير درخور اعتماد؛ از اين روى، از آوردن آنها، خوددارى مىورزيم.(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۷۶، ص۲۵۳؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۷۳؛ ثقة الاسلام كلينى، اصول كافى، ج۷، ص۳۶۸)
بحث ما، بر محور اين روايات خواهد بود، زيرا گوناگونى ديدگاهها، در نوع نقد و بررسى و برداشت از اين روايات، روشن مىشود؛ از اين روى، بحث در اين روايات را، از دو زاويه، پى مىگيريم: سند و دلالت.
سند: حديث اوّل و دوّم كه دو فراز از يك روايت هستند، از نظر سندى مرسل به شمار مىروند؛ از اين روى، فقيهان، آن را حجت ندانستهاند.(سید ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۱۹۶)
در حديث سوم نيز، روايتگرانِ ناشناخته و غير موثق وجود دارند: نامى از شعيب بن واقد در كتابهاى رجال نيامده و حسين بن زيد هم، توثيق نشده است.
همچنين عبدالعزيز بن محمد بن عيسى و حمزه بن محمد بن احمد، كه در سند صدوق واقع شدهاند، توثيق نشدهاند. در نتيجه، اين حديث از نظر سندى اعتبارى ندارد.
حديث چهارم، اعتبار دارد و روايتگران آن، توثيق شدهاند: عثمان بن عيسى از اصحاب اجماع و اسحاق بن جرير را نجاشى توثيق كرده است(نجاشی، معجم الثقات، ص۱۵) و احمد بن محمد برقى را هم نجاشى و هم شيخ طوسى توثيق كردهاند.(نجاشی، معجم الثقات، ص۱۱)
حديث پنجم، مرسل است و سهل بن زياد ضعيف.
حديث ششم، سهل بن زياد ضعيف است و حسن بن على جزار، ناشناخته و على بن محمد را هم كسى توثيق نكرده است.(مجمع الرجال، ج۴، ص۲۲۴)
حديث هفتم، افزون بر ضعيف بودن سهل بن زياد، موسى بن حبيب، توثيق نشده(مجمع الرجال، ج۶، ص۱۵۳) و احمد بن يوسف بن عقيل هم، ناشناخته است.
حديث هشتم معتبر است.
حديث نهم، محمد بن عمر البصرى و محمد بن عبداللّه الواعظ، شناخته شده نيستند.
حديث دهم، مرفوعه است و سيّارى تضعيف شده است.(مجمع الرجال، ج۱، ص۱۴۹_۱۵۰)
حديث يازدهم، عبدالاعلى، توثيق نشده و نامى هم از نوف، در كتابهاى رجالى برده نشده و تنها درتعليقه بهبهانى آمده: آن گونه كه ازاخبار استفاده مىشود، وى از اصحاب خاص حضرت امير(ع) بوده است.(نجاشی، معجم الثقات، ص۳۶۶)
حديث دوازدهم، مرسل است.
حديث سيزدهم، از سليمان بن مسلم خشاب، نامى در كتابهاى رجالى برده نشده است و عبداللّه بن جريح (گفتهاند: عامى است)(مجمع الرجال، ج۳، ص۲۷۱) و عطا بن ابى رياح(مجمع الرجال، ج۶، ص۱۴۰) توثيق نشدهاند.
حديث چهاردهم، ابى جميله، توثيق نشده، بلكه شمارى وى را تضعيف كردهاند.(محمد علی اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۳۷۳؛ محمد علی اردبیلی، جامع الرواة، ج۱، ص۶۴۶)
نتيجه:
برابر معيارهاى شناخته شده و رايج درارزيابى سند احاديث، تنها حديث چهارم و هشتم معتبرند.
دلالت:
با صرف نظر از مشكل سند، دلالت اين روايات بر موضوع بودن ابزار لهو، روشن نيست، زيرا نخست اين كه: در برخى از اينها، قرائنى وجود دارد كه ويژگى را از بين مىبرد.
در حديث نخست، واژه مزامير، به گونه جمع آمده و با (ال)، يعنى ابزار لهو، نه يك وسيله ويژه. افزون بر اين، تعبير (كل ملهوبه) نشانه روشن ديگرى بر اين مدعاست.
ازسوى ديگر، واژه (برابط) به گونه جمع و با (ال)، مىتواند نشانهاى باشد؛ زيرا اگر (بربط) نام ابزارى ويژه است، جمع آن، اشاره دارد به گونهها و نمونههاى گوناگون، بدين معنى كه اگر در روزگار امام صادق(ع) وسيلهاى را با شكل و اندازه و رنگ خاص، (بربط) مىناميدند و در روزگار امام حسن عسكرى(ع) وسيلهاى را با اندازه و شكل خاص، (بربط) مىناميدند، حكم هر دو، يكسان است؛ از اين روى، ويژگى ابزار لهو، مورد شك واقع مىشود؛ چرا كه اگر با اين گونه گونیها، حكم يكسان بماند، اكنون اگر همين صدا، از ابزارى ديگر، كه دگرگونى بيشترى پيدا كرده، پديد آيد، باز، همان حكم را خواهد داشت.
در حديث دوّم، واژگان: (المزامير) و (البرابط) نشانهاند، با همان شرحى كه گذشت.
در حديث چهارم و پنجم، قيد چهل روز، باز مىدارد كه روايت مورد استناد فقيه قرارگيرد؛ زيرا آنان كه بهره بردن از (بربط) راحرام دانستهاند، فرقى بين يك بار و چهل بار، يا يك روز و چهل روز نگذاشتهاند.
پس از اين روايت، نمىتوان استفاده حرام بودن كرد، بلكه اين حديث، برخى آثار وضعى و روحى اين كار را مىنماياند.
از تعبيرهاى حديث ششم و هفتم، استفاده حرام بودن، دشوار است، همان گونه كه پيش از اين اشاره شد.
در حديث هشتم، واژه (المزامير)، كه نامِ هرگونه ابزار لهوى است، بيان گر اين است كه يادآورى ديگر نامها، از باب نمونه است.
البته، جمع بودن (كوبه) و (كبرات) نيز مىتواند نشانه باشد. افزون بر اين، (كوبه) در لغت، هم به معناى (نرد) آمده و هم به معناى (طبل).(ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۱۵)
امكان دارد كه اين ترديد، سبب اجمالِ معناى آن بشود، همان گونه كه واژه (كبر) فارسى معرب است و جمع آن، (كبار) گاهى (اكبار) و بر وزن (كبرات) ياد نشده است.(ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶؛ صحاح اللغه، ج۲، ص۲_۸؛ الفیومی، مصباح المنير، ج۲، ص۵۲۳)
از سوى ديگر، ذكر واژه (زفن) كه به معناى رقص است و (المزمار) كه به ابزار نوازندگى اطلاق مىشود، شاهد خواهد بود كه (كبر) و (كوبه) هم به عنوان ابزارى كه براى رقص ونواختن به كار مىروند، ياد شدهاند، نه ابزار ويژه.
تنها حديث سوم بود كه نشانهاى به همراه نداشت، امّا همان گونه كه گذشت، سند آن، تمام نيست. گواه بر اين برداشت، سخنان گروهى از فقيهان، در باب خريد و فروش ابزار لهو است. آنان، در پاسخ اين پرسش: اگر سود حلالى در ابزار بود، آيا نگهدارى وخريد و فروش آنان حرام است؟ حكمِ به حرام نبودن دادهاند، ولى شمارى از آنان گفتهاند: چنين فرضى، نادر و ناياب است!
يعنى نتوانستند فرض سودِ حلال بكنند؟ حال اگر در روزگارى ديگر، چنين سود و بهرهاى، تحقق يافت، ديگر فتوا به حرام بودن، معنى ندارد.
همانند اين را در باب حرام بودن خريد و فروش خون و سرگين حيوان حرام گوشت مىبينيم؛ امّا امروز، به خاطر استفادههاى عقلايى از خون و سرگين، كمتر فقيهى است كه خريد و فروش آن را حرام بداند.
اين برداشت را گروهى از فقيهان نيز دارند. در آغاز اين نوشتار، سخن شمارى از آنان را چون: صاحب حدائق، صاحب جواهر، شهيدثانى و محقق سبزوارى آورديم و اينك به سخن شمارى ديگر از فقيهان اشاره مىكنيم:
محقق اردبيلى مىنويسد:
و معلوم تحريم التكسب بما هو المقصود منه حرام وهو اللعب المحرم و القمار والعبادة مع القصد ذلك فى البيع وكذا مطلقا الا ان يكون بحيث يمكن الانتفاع بها فى غيرذلك المقصود فيجوز بيعه حينئذ ويمكن مطلقاً ايضاً اذا كان ذلك المقصود واضحاً ولاشك فى بعد هذا الفرض فيحرم مطلقاً كعمله بل حفظه ايضاً على الظاهر ولهذا وجب كسرها.(مقدس اردبيلى، مجمع الفائده و البرهان، ج۸، ص۴۱)
روشن است داد و ستد با چيزى كه تنها بهره حرام مىتوان از آن برد، حرام خواهد بود، مانند: بازیهاى حرام، قمار، پرستش، چه قصد بهره حرام داشته باشد، چه نداشته باشد. مگر اين كه امكان بهره برى حلال از آن باشد. پس با قصد بهرهبرى حلال، معامله آن، رواست، بلكه اگر اين بهرهبرى روشن باشد، مطلقا جايز خواهد بود.
البته اين فرض، دور مىنماد؛ بنابراين، كسب، ساخت و نگهدارى آنها حرام و شكستن اين گونه ابزار واجب است.
امام خمينى مىنويسد:
يحرم بيع كل ما كان آلة للحرام بحيث كانت منفعة المقصودة منحصر فيه مثل آلات اللهو كالعيدان والمزامير والبربط و نحوها و آلات القمار.(امام خمينى، تحرير الوسيله، ج۱، ص۴۵۵)
خريد و فروش ابزار حرام، حرام است. ابزارى كه تنها در راه حرام مىشود از آنها استفاده كرد، مانند: ابزار لهو، چون: نى، ساز، دهل و ابزار قمار.
درجاى ديگر مىنويسد:
نعم، لو كان لبعض الآلات منفعة محلله تنسلك فى القسم الآتى كما ان اوانى الذهب والفضة كذلك لعدم حرمة اقتنائها…(روح الله خمینی، المكاسب المحرمه، ج۱، ص۱۱۵)
بلى، اگر پارهاى از ابزار سود حلال داشته باشند، در قسم ديگر جاى مىگيرند (منظور ايشان از قسم ديگر، ابزارى است كه سود حلال و حرام دارند) همان گونه كه ظرفهاى طلا و نقره چنين هستند؛ زيرا نگهدارى آنها حرام نيست.
فخرالاسلام مىنويسد:
يحرم فعلها (آلات اللهو) وان كان لغير اللهو لانه يقتصد به الحرام غالباً.(سيد محمّد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، ج۴، ص۳۲)
ساختن ابزار لهو، حرام است، گرچه براى لهو نباشد، زيرا بيشتر، از اينها، كار حرام برمىآيد.
سيد محمد جواد حسينى عاملى نيز، همين ديدگاه را دارد:
اذا عرفت هذا صح لنا ان ندعى ان المدار فى عدم جواز البيع على تحريم المنافع الغالبة المقصوده كما سمعته عن فخرالاسلام والمقداد وابن زهره وغيرهم.(سيد محمّد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، ج۴، ص۱۵)
حال كه اين مطلب را دانستى، مىتوانى ادعا كنى كه معيار جايز نبودن فروش، فزونى بهرههاى حرام است، همان گونه كه از فخرالاسلام و مقداد و ابنزهره و ديگران شنيدهام.
شيخ انصارى مىنويسد:
يؤيده حرمة اللعب بالآلات اللهو الظاهر انه من حيث اللهو، لامن حيث خصوص الآلة ففى رواية سماعه: قال ابوعبداللّه(ع)، لما مات آدم، شمت به ابليس وقابيل فاجتمعا فى الارض فجعل ابليس و قابيل المعازف و الملاهى شماتة بآدم فكلما كان فى الارض من هذا الضرب الذى يتلذذ به الناس فانما هو من ذلك فان فيه اشارة الى ان المناط هو مطلق التلهى والتلذذ.(شیخ انصاری، مكاسب، ص۵۴)
از ظاهر امر چنين برمىآيد كه حرام بودن بازى با ابزار لهو، به سبب لهو بودن آن است، نه ويژگى وسيله.
در روايت سماعه آمد كه امام صادق(ع) فرمود: هنگامى كه آدم از دنيا رخت كشيد، شيطان و قابيل شادمانى كردند و در زمين گرد آمدند وابزار لهو لعب را وسيله سرزنش آدم و شادى خويش قرار دادند؛ از اين روى، هر آنچه از اين قسم در زمين باشد، كه مردم با آن لذت مىبرند، چنين خواهند بود.
اين حديث اشاره دارد به اين كه غرض، لذت و لهو است.
نتيجه سخن:
۱ . در آيات، نامى از ابزار لهو، برده نشده و تنها به حكم آن اشاره شده است.
۲ . روايات سه دسته بودند:
الف . دستهاى دلالت بر حرام بودن لهو داشتند و از جهت دلالت، بسان آيات قرآن بودند.
ب . دستهاى بر حرام بودن استفاده از ابزار به گونه ٌعام، دلالت مىكردند، بى آن كه به وسيلهاى ويژه تأكيد داشته باشند.
ج . دستهاى كه نام ابزار ويژه در آنها آمده بود، يا از جهت سند ناتمام بودند، يا قرينهاى در آنها بود كه ويژگى را برمىداشت.
بنابراين، حرام بودن ابزار لهو، بستگى به نام و شكلى ويژه ندارد، بلكه به كارآيى آن در جهت لهو، بستگى دارد؛ از اين روى، گذر زمان و دگرگونیهاى زندگى، در آن اثر مىگذارد. البته، حرام بودن لهو، به مقدارى كه از دليلها استفاده مىشود، حكمى ثابت و پايدار است و زمان و مكان، در آن كارگر نيست.
فهرست منابع:
(۱) قرآن کریم؛
(۲) روح الله خمینی، المكاسب المحرمه، موسسه اسماعیلیان، قم؛
(۳) احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشيعه؛
(۴) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربى؛
(۵) شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران؛
(۶) شیخ انصاری، مكاسب؛
(۷) شيخ يوسف بحرانى، الحدايق الناضره، موسسه النشر الاسلامی، قم؛
(۸) شهید ثانی، مسالك الافهام، دارالهدی، قم؛
(۹) محقق سبزواری، كفاية الاحكام، موسسه النشر الاسلامی، قم؛
(۱۰) علامه مجلسى، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت؛
(۱۱) الشريعة الاسلاميه والفنون؛
(۱۲) مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، مدرسه امیرالمومنین، قم؛
(۱۳) آیت الله اراکی، المكاسب المحرمه؛
(۱۴) شيخ صدوق، خصال؛
(۱۵) قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، دارالمعارف، قاهره؛
(۱۶) ابنشعبه، تحف العقول، موسسه النشر الاسلامی، قم؛
(۱۷) ابنابى الحديد، شرح نهج البلاغه؛
(۱۸) فیروزآبادی، قاموس المحيط؛
(۱۹) ابنمنظور، لسان العرب؛
(۲۰) صحاح اللغه؛
(۲۱) الفیومی، مصباح المنير، هجرت، قم؛
(۲۲) شیخ طوسی، النهاية؛
(۲۳) المنجد؛
(۲۴) ثقة الاسلام كلينى، اصول كافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران؛
(۲۵) سید ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهه، داوری، قم؛
(۲۶) نجاشی، معجم الثقات؛
(۲۷) مجمع الرجال؛
(۲۸) مقدس اردبيلى، مجمع الفائده و البرهان؛
(۲۹) امام خمينى، تحرير الوسيله، مطبعة الآداب، نجف؛
(۳۰) سيد محمّد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، موسسه النشر الاسلامی، قم؛