ذکر ظریفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: اخلاق
عنوان موضوع فرعي اول: مقالات اخلاقى
عنوان موضوع فرعي دوم: فضايل اخلاقي
عنوان موضوع فرعي سوم: ذكر
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: ذكر
چكيده مقاله: متن مقاله: ذكر عامل مهم غفلت زدايى
بسم الله الرحمن الرحيم
«يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه».(انشقاق/۶)
ريشه اشتباهاتو تنزلات روحى و معنوى انسان از غفلت است. اگر آدمى به آنچه مىبايست توجهمىكرد و از آنچه مىبايست قطع توجه كند مىبريد، سقوط نمىكرد. قرآن كريمخاسرين و كسانى كه حيات خود را به باد دادهاند و به هلاكت ابدى مبتلا شدهاندبا «اولئك هم الغافلون» توصيف مىكند. منشا خسران غفلت است.
توجه به سير تكوينى و جبرى
انسان لازمترين چيزى كه مىبايستبه آن توجه كنيم، اين است كهاين حياتمان سفر است. اين نشئهاى را كه ترك مىكنيم و با آن آشنا هستيم داراىخاصيتحركت و سير است. ثبات و بقاء از ماهيت اين نشئه به دور است، بخواهيميا نخواهيم در حال حركتيم و ما را مىبرند. اين مركب يك لحظه هم توقف نمىكند.
به تعبير اميرالمومنين صلوات الله عليه ما را بر مركب ليل و نهار زمان،سوار كردهاندو با شتاب به پيش مىرود. اين حركتى است تكوينى و چيزى است كه خود به خودانجام مىگيرد: «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» منتهاى اينسير و مقصد اين سير هم الله تبارك و تعالى است، در دارى كه اسمش«دارالخلد» و «دارالاخره» است، در مقابل اين دارى كه دار مجاز و دار عبوراست. در ظرفى كه اسمش «يوم القيامه»، «يوم التلاقى»، «يوم اللقاء» و«يوم الاخره» است. پس در چنين مقصدى خواه ناخواه در حركتيم. اگر به اصلحركتمان توجه داشته باشيم و از اين معنا غافل نشويم اولين نتيجه آن اين استكه قدر عمر خود را مىدانيم و آن را بيهوده به باد نمىدهيم. مىدانيم كه اينلحظات در گذر است و ديگر بر نمىگردد. يك لحظه آن هم كه گذشت ديگر برنمىگردد.
كسانى كه از اين معنا غافلند، درصدد بر مىآيند كه اين گذر عمر را نفهمند.
اگر مىبينيد كه مردم دنيا دنبال سرگرمىهاى بيهودهاند براى همان غفلت است.
ما اگر بخواهيم غافل نباشيم بايد قدر لحظات عمرمان را بدانيم و نگذاريمبيهوده بگذرند، نه اين كه خود را به چيزى سرگرم كنيم كه نفهميم چگونه گذشت.
تعبير دقيقتر اين است كه مردم دنيا از خودشان سيرند، نمىخواهند به خودبينديشند، و به حقيقتخود توجه كنند، بلكه توجه خود را به چيزهاى ديگرىمعطوف مىكنند، به صورتى كه سرگرم شوند، و خود را فراموش كنند. حالا چرا انساناين چنين مىشود، جاى بحث زياد دارد. اجمال مطلب اين است كه «نسوا اللهفانسيهم انفسهم» به آن كسى كه بايد توجه كنند توجه نكردند، لذا به اينآفت مبتلا شدند. اگر در جايى، و يا لحظهاى تنها باشند وحشت مىكنند اگر درخانه خود و در اتاق و جاى گرم و راحت و آسوده باشند وحشت مىكنند. از كه؟ ازخود. آنقدر آلوده هستند كه از خود وحشت مىكنند. نمىفهمند كه چرا وحشتمىكنند، لذا، در صدد برمىآيند كه كسى را پيدا كنند و با او سرگرم شوند. اگركسى را پيدا نكردند به چيز ديگرى خود را سرگرم مىكنند. اين آفتى است كهانسان به آن مبتلا مىشود. چرا آدم بايد از خود وحشت كند؟ چون خود را نشناختهاست. به هر حال اولين چيزى كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه اين عمر درگذر است و باقى نمىماند و ما به سوى يك مقصدى كه در آن جا توقف خواهيم كردروانيم و در آن جا خواهيم ماند.
نتايج توجه به سير تكوينى
اگر به اين مطلبتوجه كرديم اولين اثر آن اين است كه قدر عمر خود را مىدانيم و آن را راحتبهباد نمىدهيم و ارزان نمىفروشيم. دوم اين كه سرنوشت ابدى ما مرهون همين عمرگذرا است. آن جايى كه هرگز از آن خارج نمىشويم و گذرى ندارد.لازمهاش بقاو ابديت است. سرنوشت آن جا را در همين لحظات گذراى اين جهانى بايدتعيين كرد. اگر آن جا سعادتى هست، ابدى است و با هيچ مقياسى قابل اندازهگيرىنيست. آن را بايد با همين لحظات كوتاهى كه در اين جهان در اختيار ماستبهدستبياوريم.
بنابراين ارزش اين عمر، ارزش آن نتيجه بىنهايتى است كه بر آنمترتب مىشود. درست است كه گذرا و كوتاه است، اما با همين لحظات كوتاه است كهمىبايست آن سعادت ابدى را تهيه كرد. و اگر كوتاهى كنيم با همين لحظات گذرا،شقاوت ابدى براى ما تثبيتخواهد شد.
پس نه تنها ديگر از خود فرار نمىكنيم و به چيزهاى ديگر سرگرم نمىشويم كه گذرعمر را نفهميم، بلكه درصدد بر مىآييم كه از هر لحظه عمر حداكثر استفاده راببريم.
اما اين كه راه استفاده بهتر چيست، تابع معرفت و علمى است كه كسب مىكنيم وبفهميم كه در هر لحظهاى چه وظيفهاى داريم و خدا از ما چه مىخواهد و اين جاستكه علم ارزش پيدا مىكند.
مخصوصا علم دين و علم فقه. تا وظيفه خود را بفهميم و بدانيم در هر لحظه چهبايد كرد و كلاه بر سرمان نرود. به كار كم ارزشى مشغول نشويم كه كارهاىارزشمندتر از دستمان برود و روزى پشيمان شويم و حسرت بخوريم كه اى كاش فلانلحظه را در فلان كار صرف نمىكردم، اى كاش به فلان سخن گوش نمىدادم، اى كاش بهفلان منظره نگاه نمىكردم. هر قدر آدم بهتر بداند كه چه بايد بكند اگر درصددباشد و تصميم داشته باشد مىتواند انجام بدهد. پس توجه به اين كه اين عمر،سازنده سعادت و يا شقاوت ابدى ماستباعث مىشود كه قدر اين عمر را بهتربدانيم و سعى كنيم كه حداكثر استفاده را از آن ببريم و به استفادههاى كمقانع نشويم. چون قطعا روزى پشيمان خواهيم شد. حتى اگر به كارهاى مباح هممشغول شويم روزى پشيمان خواهيم شد، چون تفاوت بسيارى بين كار مباح و كارمستحب و واجب، در تاثيرى كه در سعادت ما دارد، هست. آن جا مىفهميم كه چهضررهايى كردهايم، چقدر اشتباه كرديم. دل به چيزهايى خوش كرديم كه هيچ ارزشىنداشت. اگر واقعا چيزى مباح باشد و هيچ عنوان مرجحى بر او عارض نشود درنهايت عمرى دادهايم و هيچ چيز تحويل نگرفتهايم. آيا اين ضرر نيست؟ هر لحظهاىرا كه به كار مباح و حلال پرداخته باشيم تازه ضرر كردهايم و خسارت ديدهايم وسرمايه را باختهايم; بدهكار نشدهايم اما چيزى هم به چنگ نياوردهايم.
گوهر همه اين توجهات، توجه به الله تبارك و تعالى استبر حسب تعبيرى كه درآيات شريفه آمده است: «و ان الى ربك منتهاها»(نازعات/۴۴)، «ان الىربك الرجعى»(علق/ ۸)، «الا الى الله تصير الامور» (شورى/۵۳) آياتى كه لحنشاين است كه پايان كار ما رجوع الىالله است. با اين ديد كه ما خود را در سفرمىبينيم او مقصد ما مىشود. گو اين كه «هو الاول والاخر والظاهر والباطن» اينآن ديدى است كه او را آخر مىبينيم. ما اين سير جبرى و تكوينى را به سوى اينمقصد داريم.
توجه به سير اختيارى انسان
از توجه به سير تكوينى و جبرى انسانو نتايج آن سخن گفتيم، اما بايد توجه كنيم كه انسان، يك سير اختيارى همدارد. اگر به مسافر بودن خود و نيز مقصد خويش، كه الله است، توجه كنيم آنگاه يك سير اختيارى را شروع مىكنيم كه مركب آن زمان نيست، آن سيرى است درقلب و در اختيار شما. هر وقت مىخواهيد حركت مىكنيد و هر وقت مىخواهيدمىايستيد و هر وقت مىخواهيد عقب گرد مىكنيد. آن يك سير عجيبى است. اختيار آنهم دستخودتان است كه دل را متوجه كدام طرف كنيد. خداى متعال آن چنان قدرتىبه انسان عطا كرده كه بتواند فورا مسير آن را عوض كند. يك حركتى استسريع كهمىتواند به سوى بالا برود يا با سرعتخود را از قله كوه به انتهاى دره پرتنمايد، هر دو در اختيار اوست، عروج كند يا سقوط. اين سير در اختيار او است.
تعيين جهت آن هم در اختيار خود انسان است. تعيين جهت آن سير تكوينى به دستما نبود بلكه ما را جبرا به سوى مقصدى كه مىبايست رفت، مىبردند، اما اين سيربه اختيار ماست دل با اختيار ما حركت مىكند به كدام طرف، الى الله يا الىالشيطان. چه قدر زمان مىخواهد، بسته به همت است. سرعت اين سير بستگى به چهدارد؟ به شدت توجه. البته در ابتدا براى همه، سرعتبخشيدن به اين سير ميسرنيست. وقتى هم آدم آلوده به حجابها شود، زود تغيير جهتبرايش ميسر نمىشود.براى او مشكلات پيش مىآيد.
ولى به هر حال هر كسى كم يا زياد مىتواند به سير خود سرعتببخشد يا تغييرجهتبدهد از بالا به پايين يا از پايين به بالا، آرام حركت كند يا سريع.
اين صددرصد تابع زمان نيست. ممكن است كسانى در لحظهاى آن قدر سير كنند كهكسان ديگرى سالها نتوانند يا نخواهند، يا در يك لحظه آن قدر ممكن استسقوطكنند كه براى همه كس آن جور سرعتسقوط ميسر نباشد. همه يك جور نمىتوانندسقوط كنند. كسى كه يك پله رفته بالا، وقتى سقوط مىكند به اندازه يك پله سقوطمىكند. اما آنهايى كه به اوج رسيدهاند ممكن است در يك لحظه از همان اوج بهته دره سقوط كنند، لذا، خطر براى آنها بيشتر است.
شدت ذكر و توجه
پس اگر ما توجه كنيم مىتوانيم از لحظات عمر خود و از حركتضرورى و جبرى خود براى حركت اختيارى خود استفاده كنيم براى اين كه دل راهرچه بيشتر متوجه خدا كنيم. يك وقت مسئله كثرت و كميت در توجه مطرح استمخصوصا در اذكار لفظى; مثلا كسى يك مرتبه تسبيح مىگويد و كس ديگرى صد مرتبه.
اما گاهى در توجهات قلب، تنها كميت مطرح نيست، آنچه مهمتر است كيفيت و شدت وضعف است: «اذكروا الله كذكركم آباءكم او اشد ذكرا»(بقره/۲۰۰) «واذكرواالله كثيرا»(جمعه/۱۰) ذكر يك مطلب است، اشد ذكرا مطلب ديگرى است. در امورعادى گاهى آدم توجهاش به يك شىء معطوف مىشود اما يك توجه سطحى است و در عمقدلش اثر نمىگذارد زود هم قابل تغيير و انصراف است. فرض كنيد در حال مطالعههستيد كه بچه صدايتان مىكند، شما به او جواب مىدهيد: بله، چون حواستان جمعمطالعه است توجه كردهايد، صداى او را شنيدهايد، جوابى هم دادهايد، اما توجهخيلى سطحى بود. گاهى آن چنان توجه عميق است كه آدم را به كلى از همه چيزديگر غافل مىكند اگر داد هم بزند متوجه نمىشود. آن شدت توجه است. هنر انساناين است كه بتواند توجه شديد به خدا پيدا كند. البته همان توجه ضعيف هم براىمثل بنده خيلى خوب است، خيلى هنر است. اگر همان هم ادامه داشته باشد، خيلىارزش دارد. ولى بايد سعى كنيم كه توجه شدت داشته باشد. عمق داشته باشد، تنهايك توجه سطحى نباشد. البته عموم مردم غير از اوليا، كه ما از حالشان درستخبر نداريم و نبايد هم توقع و انتظار داشته باشيم كه درست مقام آنها را درككنيم، اينجور هستند كه در همه حالات نمىتوانند توجه عميق داشته باشند. اگربخواهند توجه عميقى به آنچه مىبايست پيدا كنند از كارهاى ديگر باز مىمانند واگر دو ركعت نماز بخوانيم و هزار زحمتبكشيم، آخر آن توجه حاصل نمىشود و بهفرض اين كه لحظهاى چنين توجهى برايمان حاصل مىشود، از كارهاى ديگر ما را بازمىدارد. پس چه كنيم كه در اين حركت ضرر نكنيم.
خداى متعال برنامهاى براى انسان قرار داده كه در شبانه روز لحظاتى را به اينتوجهات اختصاص دهد. و خود را از همه چيز منصرف كند. اگر بتوانيم اين كار رابكنيم و قدر اين نعمتخدا را بدانيم كه ما را راهنمايى كرده كه چگونه درشبانه روز اوقات خود را تنظيم كنيم و چه كنيم تا توجهمان به جانب او معطوفشود و قدر اين نعمتخدا و راهنمايى او را بدانيم خداى متعال از لطف خودتوفيق توجهات بيشتر به ما مرحمت مىكند. برخى از اولياى خدا، هستند كه البتهما آنها را نمىشناسيم و عقلمان هم نمىرسد ولى خزانه خدا خالى نيستخدادوستانى داشته و دارد كه اگر عامل غفلتى برايشان پيش بيايد، خدا نمىگذارد كهآنها غافل شوند. نمونه آن را عرض مىكنم: در مورد حضرت يوسف على نبينا وآله عليه السلام كه آن شرايط عجيب براى او پيش آمد كه هر غير معصومى باشددر آن شرايط به دام غفلت و دام شيطان مىافتد، مىفرمايد: «ولقد همتبه وهمبها لولا ان راى برهان ربه» (يوسف/۲۴) نمىدانيم برهان رب چيست، اما مىدانيمكه خدا چيزى به او ارائه و نشان داد.
خدا تكليف واجبترى براى انسان معين كرده كه در هيچ حالى ساقط نمىشود. اگرراست مىگوييم در آن لحظات سعى كنيم به خدا توجه داشته باشيم. هر چه تحصيلعلم برايمان واجب باشد نماز واجب از دوشمان برداشته نمىشود. اگر در جبهه جنگهم باشيم، هرقدر اوضاع حاد باشد، نماز ساقط نمىشود و به شكلى كه ممكن استبايد نماز
را خواند. سعى كنيم از اين فرصت نماز درست استفاده كنيم. نماز راشوخى نگيريم، بقيه كار پيش كش. بايد سعى كنيم اين چند لحظهاى را كه در حالنماز واجب هستيم دلمان را از آنچه نبايد در او باشد خالى كنيم و متوجه كنيمبه آن جايى كه مىبايست متوجه باشد. بايد تصميم بگيريم كه هر كس به هراندازهاى كه مىتواند اين كار را بكند. البته كسانى كه مثل بنده باشند طاقتاين كه نماز خود را كاملا با حضور قلب بخوانند، با قياس به نفس كه مىكنم،نمىتوانند داشته باشند و كار مشكلى است، ولى اقلا سعى كنيم لحظات بيشترى ازنماز را با حضور قلب باشيم، از قبل خود را آماده كنيم كه در وقت نماز به كارديگرى نپردازيم.
خلاصه
حاصل سخن اين كه خود و شما را توصيه كنم به اين كه سعىكنيم به مقام مقدس الهى به هر اندازهاى كه برايمان ميسور است، پيدا كنيم.
اين كه تنها اسمى از اسماى لفظى خدا را در ذهنمان بگذرانيم، توجه حقيقىنيست. البته همين هم خوب است و سعى كنيم كه آن را از دست ندهيم ولى بايد دلمتوجه خدا باشد. سير الىالله، سير با زبان و با دست و پا نيست، بلكه با دل وقلب است، اگر اعمال دست و پا و زبان هم در او موثر باشد از آن جهتى است كهمشتمل بر نيت و با توجه قلبى است. اصل سير براى دل است. خدا در اعماقآسمانها نيست كه با سفينه فضاپيما به طرف او برويم، در اعماق درياها هم نيستكه با زيردريايى به طرف او برويم. خدا همه جا هست: «اينما تولوا فثم وجهالله». عمده اين است كه دل را به كدام طرف متوجه كنيم. اگر بخواهيم هر جا ودر هر حالى هستيم در حضور خداييم. مىدانيد كه در پستترين جاها و درحيوانىترين حالها، در شرع مقدس اسلام، تاكيد شده كه به ياد خدا باشيد.
كثيفترين جاها را كه شما فرض كنيد از آداب آن جا بسمالله گفتن و دعا خواندناست. در حيوانىترين حالات، از آداب آن ذكر خدا است. ذكر خدا در هيچ جا عيبنيست. اما سعى كنيم به اذكار لفظى اكتفا نكنيم. آنچه مهم است اين است كه دلمتوجه او باشد. انسانيت انسان، شعور و آگاهى او است. آن وقتى ما در حركتسريعتر هستيم كه اين توجه قلبى در ما شديدتر است. اگر توجهمان به سوى خداباشد هر قدر توجه شديدتر باشد سرعتسير بيشتر است و بيشتر به پيش مىرويم.
زمان و كميت دخالت زيادى ندارد. عمده اين است كه توجه عميق داشته باشيم.
از جمله دامهاى بزرگ شيطان اين است كه كارى مىكنيم و مغرور شويم فريب كميتهارا نخوريم و از كيفيتها باز نمانيم. تازه آنهايى كه از دام شيطان رهايى پيداكردهاند و كارشان ريايى نيست و عبادت خالص هم انجام مىدهند; مثلا از شب تاصبح شب زندهدارى كردهاند، در صورتى اين شب زندهدارى باارزش است كه توام باتوجه باشد، اگر غفلت آميز باشد خواب از آن بهتر است، چون حركتحقيقى، حركتآگاهانه است و آن چيزى است كه انسانيت انسان به آن بستگى دارد، درك انسان وشعور او است وگرنه مسئله زمان زياد مطرح نيست. البته اگر آن درك طولانى باشدطبعا خيلى بهتر است. سعى كنيم توجه ما عمق پيدا كند. آنچه مانع از عمق يافتناين توجه است، دلبستگى به اين دنياست; يعنى كششهايى كه به طرف پايين در مابه وجود مىآيد. اگر آن وقتبه خدا هم توجه كنيم، سطحى خواهد بود و اين چيزىاست كه خداى متعال در وصف منافقين مىفرمايد: «ولا ياتون الصلاه الا و همكسالى» (توبه / ۵۴)، «يراءون الناس و لايذكرون الله الا قليلا» (نساء / ۱۴۲)
جا دارد خود را بيازماييم و ببينيم كه ايمان ما چه اندازه عمق دارد، آلودهبا نفاق استيا نه؟ يكى از معيارها همين آيه است. يكى از علائم نفاق اين استكه نماز را با كسالت، بىحالى، بىتوجهى و سرسرى مىخواند، و توجه دل در نمازكم است: «لايذكرون الله الا قليلا» (نساء/۱۴۲)
منابع: پاسداراسلام - شماره ۱۹۸
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۴/۰۲