روابط ایران و مصر در دوره پهلوی اول
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اواخر قاجاریه میان مردم دو کشور
ایران و
مصر که هر دو، مورد تهدید و آزار انگلیسیها بودند، پیوندی معنوی ایجاد شده و با یکدیگر احساس همدردی داشتند.
دولت ایران نیز بلافاصله پس از اعلام استقلال مصر در سوم بهمن ۱۳۰۰ این کشور را به رسمیت شناخت و فتحالله پاکروان که سرکنسولگر ایران در مصر بود به عنوان اولین وزیر مختار ایران در مصر و آکردیته در
حبشه(سودان)
منصوب شد که مصادف با کودتای
رضاخان در ایران و آخرین سالهای
حکومت احمدشاه بود.
مصر از لحاظ وسعت، موقعیت جغرافیایی، تعداد جمعیت و پیشرفت، قدمت تاریخی و فرهنگ اسلامی غنی از مهمترین کشورهای عربی به شمار میرود.
۹۴ درصد مردم
مسلمان، ۵ درصد از جمعیت آن
مسیحیان قبطی و حکومت آن
سکولار میباشد.
قبل از استقلال مصر، عثمانیها و سپس انگلیسیها، ماهیت و میزان روابط
قاهره با کشورهای
جهان را تعیین میکردند و مصر اختیارات کاملی برای برقراری مناسبات سیاسی با دیگر کشورها نداشت.
در سال ۱۸۸۲م انگلیسیها به بهانه ناتوانی مصر در پرداخت وامهای دریافتی، امور مالی و نظامی آن کشور را در دست گرفتند. در نوامبر ۱۹۱۴ دولت عثمانی علیه انگلستان وارد
جنگ شد، انگلستان مصر را تحتالحمایه خود اعلام و
خاک آن کشور را اشغال نمود.
در اواخر
قرن۱۹ جنبشهای ملیگرایانه در مصر به اوج خود رسید که هدف آن اخراج انگلیسیها و استقلال مصر بود. از جمله اقدامات حزب الوطن و وفد بود. سرانجام در ۲۸ فوریه ۱۹۲۲/۳ اسفند ۱۳۰۰، بر اثر مجاهدتهای حزب وفد و
رهبر شایسته آن - سعد زغلول پاشا- انگلستان استقلال مصر را به رسمیت شناخت.
اما حق نگهداری کانال سوئز، حفظ منافع خارجیان و اقلیتها در مصر و سودان و همچنین دفاع از مصر را برای خود محفوظ داشت.
در سالهای میانی جنگ، روشنفکران سوری، لبنانی و مصری کوشیدند ملیگرایی را به عنوان یک ایدئولوژی برگزینند؛ اما تحقق آن تا سال ۱۹۵۲ (بعد از فروپاشی نظام پادشاهی مصر) به طول انجامید.
اواخر قاجاریه میان مردم دو کشور که هر دو، مورد تهدید و آزار انگلیسیها بودند، پیوندی معنوی ایجاد شده و با یکدیگر احساس همدردی داشتند.
دولت
ایران نیز بلافاصله پس از اعلام استقلال مصر در سوم بهمن ۱۳۰۰ این کشور را به رسمیت شناخت و فتحالله پاکروان که سرکنسولگر ایران در مصر بود به عنوان اولین وزیر مختار ایران در مصر و آکردیته در
حبشه(سودان)
منصوب شد
که مصادف با کودتای رضاخان در ایران و آخرین سالهای
حکومت احمدشاه بود.
جنگ جهانی اول و
مبارزه مردم دو کشور برای برچیدن سلطه استعمار انگلیس، پیوند میان دو ملت ایران و مصر را افزایش داد که اوج آن حرکت آزادیخواهانه مردم ایران علیه قرارداد ۱۹۱۹ ـ منعقده بین وثوقالدوله و انگلیس ـ بود.
پیش از تاسیس
اسرائیل، رویکرد سیاسی ایران و مصر به دلیل پادشاهی بودن نظام سیاسی هر دو؛ مبارزه مشترک دو حکومت با اسلامگراها و بنیادگرایی درون مرزی و سلطه انگلیس بر هر دو نظام با یکدیگر همسویی داشتند. رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امانالله خان در
افغانستان و خاندان فؤاد و فاروق در مصر مشغول اسلامزدایی بودند و تز "جدایی دین از سیاست" و اسلام درباری، سازشکاری و بیتحرکی را ترویج میکردند. (httP: www. armagedon. ir/modules. PhP news amP;file=artical) تبلیغ بیحجابی، رواج بیدینی، سرکوب روحانیون و اسلامشناسان، رواج مفاسد اخلاقی، بها دادن به چهرههای فرنگ رفته و کمرنگ ساختن مظاهر اسلامی اقداماتی در این راستا بود.
دولت مصر نیز در سال ۱۳۰۳ اقدام به تاسیس سفارت در ایران نمود مناسبات ارتباطی رضاشاه با حکومت «ملک فواد» در مصر بسیار بود.
در سال ۱۳۰۳ش. وزارت امورخارجه مصر از ایران، درخواست پذیرش دانشجویان مصری، برای آموزش
زبان فارسی نمود.
مبادلات علمی در زمینه
طب نیز در قالب برگزاری کنگرهها بویژه کنگره بینالمللی طب در سال ۱۳۰۶ میان دو کشور صورت گرفت.
برگزاری انجمنهای تقریب مذاهب، کنگره بینالمللی جغرافی و نژادشناسی حاکی از تلاش دو کشور برای برقراری روابط بیشتر بود.
پیمان مودت و اقامت میان دو کشور در ۱۳۰۷ش منعقد شد و تا ۱۳۳۱ش که حکومت سلطنتی در این کشور منقرض گردید، دایر بود.
طرح
ازدواج محمدرضا پهلوی ـ ولیعهد وقت ایران ـ با فوزیه ـ
دختر ملک فؤاد (ملک فؤاد،
پدر فوزیه نوکر سرشناس انگلیسیها بود و همچون رضاشاه به خواست آنان به
قدرت رسیده بود.) و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ـ در اسفند ۱۳۱۷ که نقشه انگلیسیها برای نزدیک کردن ایران و مصر بود
به تحکیم هر چه بیشتر روابط تهران و قاهره انجامید.
در این زمان علاوه بر روابط گرم دیپلماسی، خانوادههای سلطنتی دو رژیم مناسبات تنگاتنگی با هم داشتند.
طبق اصل سی و هفتم قانون اساسی ایران،
همسر شاه باید ایرانی الاصل میبود تا ولیعهد آینده از نظر قانون اساسی صلاحیت چنین عنوانی را پیدا میکرد. اما فوزیه از تبار
عرب و اهل مصر بود و نمیتوانست
مادر ولیعهد آینده ایران شود.
اوایل آبان ۱۳۱۷ رئیسالوزرای مصر این نکته را هنگام رایزنی مقامات ایرانی با آنها در میان گذاشته بود.
اما چون قدرت دیکتاتور مافوق همه و حتی قانون است و قانون باید طبق خواست او تفسیر شود، برای رفع این مشکل، به مجلس شورای ملی فرمان داده شد، قانونی بگذرانند و مشکل قانونی مساله را به نحوی حل کنند. در ۱۴ آبان ماه ۱۳۱۷ مجلس شورای ملی به ریاست حسن اسفندیاری تصمیم گرفتند، طی یک ماده واحده، اصل سی و هفتم قانون اساسی، ایرانیالاصل بودن، را به نحوی تفسیر کنند که شاهزاده خانم را هم شامل شود؛ «ماده واحده - منظور از مادر ایرانی الاصل مذکور در اصل ۳۷ متمم قانون اساسی اعم است از مادری که مطابق شق دوم از ماده ۹۷۶ قانون مدنی دارای نسب ایرانی باشد یا مادری که قبل از عقد ازدواج با پادشاه یا ولیعهد ایران به اقتضای مصالح عالیه کشور به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس شورای ملی به موجب فرمان پادشاه عصر صفت ایرانی به او اعطا شده باشد.» سه هفته بعد در ۸ آذرماه مطابق یک ماده واحده دیگر به شاهزاده خانم مصری صفت ایرانی اعطا شد.
انگلیسیها در تولد پسر دورگه محمدرضا، ولیعهد آینده ایران اهداف دوری را دنبال میکردند.
در سال ۱۳۱۷ش. سفارت در قاهره به سفارت کبری ارتقاء یافت و علیاکبر بهمن به سفارات
منصوب گشت.
از مهمترین فعالیّتهای اقتصادی میان دو کشور میتوان از؛ ارسال تخم
پنبه از مصر به ایران به دلیل مرغوبیت آن، احیا باغات مرکبات با استفاده از فنآوری و تجارب مصر در این زمینه و صادرات
پشم و
فرش ایرانی نام برد.
از سال ۱۳۱۸ش. روابط میان دو کشور اوج گرفت و
توتون،
تنباکو،
کتیرا،
ابریشم خام، پارچههای نقره و ابریشمی ایران در بازار مصر خریدار داشت. از این تاریخ به بعد تدریس زبان فارسی در دانشگاه قاهره رسمی شد و چهار استاد زبان فارسی، رسماً به عنوان استاد دانشگاه به کار مشغول شدند.
حضور جم (داماد رضاشاه) به عنوان سفیر کبیر ایران در مصر (در ماههای آخر ۱۳۲۰ش) نقش مهمی در گرمی هرچه بیشتر مناسبات ایران با مصر داشت.
پس از فوت رضاشاه به دلیل روابط نزدیک میان دو کشور، جنازهی او به مصر انتقال یافت تا پس از کسب موافقت انگلیس به ایران فرستاده شود. مقامات مصر با گرمی این
جنازه پرسود را پذیرفتند؛ زیرا بازمانده اشیاگران قیمت رضاشاه بویژه
شمشیر جواهرنشان معروف که از سنگهای فوقالعاده گرانبها و نایاب ساخته شده و همراه جنازه بود، توسط فاروق که به شدت مال دوست و
حریص بود، به
سرقت رفت.
ازدواج ولیعهد و فوزیه دوامی نیارود و فوزیه ۱۰ ماه پس از
مرگ رضاشاه، در خرداد ۱۳۲۴ش. به بهانهیی عازم مصر شد. پس از رسیدن به مصر با همراهان از ایران با سردی برخورد کرد و تلگرافهای همسرش را پاسخ نداد. تلاشهای میانجیهای متعدّدبه ویژه قاسم غنی در مقام سفارت مصر و فرستاده ویژه شاه ثمری نبخشید
و سرانجام شاه اجباراً فوزیه را
طلاق داد و خبر رسمی این امر در ۲۶ آبان ۱۳۲۶ اعلام شد. مذاکرات فراوان غنی با ملکه فوزیه و خاندان سلطنتی و مقامات سیاسی مصر علت طلاق را دسیسههای اشرف
خواهر بزرگ شاه میداند که با ارعاب و تهدیدهای پنهانی و مرموزانه چنان عرصه را بر فوزیه تنگ میکند که او تنها راه نجات خود را در ترک ایران و تقاضای طلاق میبیند.
اما بعدها معلوم شد نقشه طلاق توسط فاروق طرحریزی و به اجبار به فوزیه تحمیل شد تا از تبعات سیاسی جدایی ملکه فریده -که در میان مردم مصر محبوبیت داشت- از فاروق بکاهد.
این متارکه روابط دو دولت مصر و ایران را به سردی کشاند. شاید گرمی روابط ایران و جمهوری مصر به خاطر رنجش شاه از خانواده فاروق بوده باشد.
در سالهای
جنگ جهانی دوم هر دو دولت از اشغالگران انگلیسی در
رنج بودند. دولتهای هر دو کشور علیرغم سلطه انگلیس، نیم نگاهی به آلمان هیتلری داشتند. حضور نیروهای انگلیسی در مصر و در کانال سوئز در گرایش به هیتلر بیتاثیر نبود. در ایران، این گرایش با برکناری رضاخان توسط متفقین و جایگزینی محمدرضا، خنثی شد. پس از سقوط پادشاهی ملک فاروق در مصر این پدیده متناقض ـ تظاهر به دینداری و سرکوب دینداران ـ یکی از مشخصات سیاسی و فرهنگی زمامداران مصر شده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «روابط ایران و مصر در دوره پهلوی اول» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۲۱.