• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

روش فقهی شهید اول(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقدمه
شهيد اول اعلم و سرآمد عالمان زمان خود بود. از اين رو، وقتى مكتبى را در فقه پايه گذارد، بسيارى از فقها بدان گرويدند و به آن مكتب تا حدود يك قرن و نيم توجه ويژه نمودند.(روضات الجنان، ج۷، ص۳؛ مجالس المؤمنين، ج۱، ص۵۷۹؛ رياض العلماء، ج۵، ص۱۸۵؛ لؤلؤه البحرين، ص۱۴۳؛ كشكول البحرين، ص۱۴۳؛ كشكول البرحانى، ج۲، ص۱۴۹؛ قصص العلماء، ص۳۲۷؛ بهجة الامال، ج۶، ص۶۶۶؛ تنقيح المقال، ج۳، ص۱۹۱؛ الفوائد الرضويه، ص۶۴۵؛ المنى والالقاب، ج۲، ص۳۴۶؛ اعيان الشيعه، ج۱۰، ص۵۹؛ شهداء الفضيله، ص۸۰) آن فقيهان و دانشمندان تازه‌هايى علمى نيز آوردند، اما در اساس كار بيشتر بر شرح و بيان آرا و افكار او همت مى‌گماشتند و از چهارچوبى كه وى ترسيم كرده بود، پا فراتر ننهادند.(مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص‌۵۵)
كتاب‌هاى فقهى شهيد اول اگرچه متعدد است، بيشتر آن‌ها جنبه متن و فتوا دارد. تنها كتاب غايةالمراد استدلالى محض است. غاية المراد فى شرح نكث الارشاد از متون مهم فقه و از شرح‌هاى مهم ارشادالاذهان علامه حلى (۷۲۶ق) است.
ويژگى‌هاى خاص مكتب فقهى شهيد اول را مى‌توان در زير چند عنوان خلاصه كرد:
توجه به آراى گذشتگان
از ويژگى‌هاى كتاب غايةالمراد اين است كه شهيد اول در اين كتاب به آراى بسيارى از فقهاى متقدم و متأخر خصوصاً پس از دوره علامه حلى تا دوره خود پرداخته است. او آراى فقيهان پس از قرن هشتم از سال ۷۰۰ ـ ۷۷۰ ق را دراين كتاب يادآور شده است، يعنى فقيهانى كه كتاب‌هاى بسيارى از آنان در دسترس نيست و به همين دليل، او را (لسان المتقدمين) دانسته‌اند؛ زيرا در كتاب‌هاى تأليف شده تا دوره شهيد اول تنها چند كتاب به ذكر آراى فقها روى كردى خاص نشان داده‌اند. مهم‌ترين آن‌ها كتاب مختلف الشيعه علامه حلى است. مختلف الشيعه كه همچون فقه مقارن درون مذهبى است و درباره اختلافات بين فقيهان و ادله آن‌ها نوشته شده، مهم‌ترين كتاب و مصدر فقهى است. بسيارى از آراى فقيهان متقدم را جز از طريق كتاب مختلف الشيعه نمى‌توان شناخت؛ زيرا بعضى كتاب‌هاى مهم فقهى شيعه همچون بشرى المخبتين احمد بن طاووس حلى (۶۷۳ ق) از بين رفته و فتاواى قدما يعنى حسن بن ابى عقيل عمانى و محمد بن احمد بن جنيد اسكافى كه فقهاى پس از آن‌ها تحمل برترى فتاواى آن دو را نداشته‌اند، جز در اين كتاب يافت نمى‌شود. البته محقق حلى (۶۷۵ ق) در المعتبر به فتاواى آنان اهتمام ورزيده، ولى المعتبر فقط بخش عبادات تا اواخر حج را دربرگرفته و نظم و ترتيب آن چون مختلف الشيعه نيست. گفتنى است علامه حلى در كتاب مختلف الشيعه تنها فتاوا و اقوال فقيهان برجسته را آورده و دليل آن‌ها را متعرض شده، ولى شهيد اول كه پس از محقق حلى و علامه حلى فقيه برجسته‌اى بوده، به نقل فتاوا و اقوال متقدمان اهميت داده و از برخى عالمان درجه دوم جهان تشيع نيز فتوا و نقل قول كرده و بر نقل اقوال و ادله آن‌ها نيز اصرار كرده است. به همين دليل او را (لسان القدما) ناميده‌اند. برخى از محققان ادعا كرده‌اند كه از وى حدود سى كتاب نقل كرده كه اينك در دست ما نيست. گاهى شهيد اقوالى را از فقيهان متقدم بر علامه حلى نقل كرده كه در مختلف الشيعه و ساير كتاب ها هم بدان تذكر داده نشده است.(نهاية المراد، ج۳، ص۲۰)
احاطه بر فقه مقارن
ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل و محدث برجسته شيخ عباس قمى (۱۳۶۹ هـ. ق) در سفينةالبحار درباره شهيد اول فرموده‌اند:
انه اوّل من هذب فقه الشيعه من فقه العامه؛(مستدرك الوسائل، ج۳، ص۴۳۸)
(شهيد اول) اولين فقيهى است كه فقه شيعه را از فقه اهل سنت و جماعت پالاييد.
از مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى (۳۸۰ ق) بارها نقل شده كه فرموده‌اند فقه پنج فقيه شيعه بر فقه ديگران برترى دارد: فقه فاضلين؛ محقق حلى (۶۷۵ق) و علامه حلى (۷۲۶ ق)، فخر الدين حلى (۷۷۱ ق) و فقه شهيدين؛ زيرا آنان علاوه بر فقه شيعه به فقه اهل خلاف نيز احاطه داشته‌اند.(المهذب، ج۱، المقدمه) جمع بين اين دو سخن آن است كه اين پنج فقيه بر فقه عامه مسلط بوده‌اند و از محضر علمى دانشمندان عامه بهره برده‌اند، به ويژه شيخ طوسى و فاضلين در فقه مقارن كتاب نوشته‌اند و آثارى چون الخلاف (شيخ طوسى)، تذكرةالفقها و منتهى المطلب (علامه حلى) را پديد آورده‌اند. همچنين شهيد ثانى و محقق اول (حلى) در كتاب مسالك الافهام و المعتبر متعرض فتاوى فقيهان عامه شده‌اند. شهيد اول كتاب غايةالمراد را در فقه مقارن نوشته و بر آن احاطه داشته است. او همراه با احاطه بر فقه عامه متعرض فقه آن‌ها شده است. پس از آنكه در دوره متأخران يعنى از دوره محقق حلى (۶۷۵ ق) تا دوره شهيد اول، محقق و پيروان او همچون علامه حلى و فاضل مقداد سيورى متعرض فقه عامه شده‌اند، شهيد فقه شيعه را ديگر بار با نگاه فقه طائفى نوشت. او بر فقه اهل سنت آگاهى داشت و در محضر دانشمندان عامه تحصيل كرده بود، اما فقه شيعه را پالايش كرد. سخن شيخ عباس قمى و استادش ميرزا حسين نورى به وجه دوم نظر دارد.(مستدرك الوسائل، ج۳، ص۴۳۸)
۳. تكثر آرا
تكثر فتاوا از ويژگى‌هاى فقه شهيد اول به شمار مى‌رود. چند فقيه در ميان علماى اسلام و مؤلفان فقه در كثرت فتاوا معروفند؛ يكى از آن‌ها علامه حلى و ديگرى شهيد اول است. اين مطلب از تفحص و تتبع در فقه و ادله آن سرچشمه مى‌گيرد، خصوصاً فقيهانى كه بارها از اول فقه تا آخر فقه را مرور كرده‌اند و در هر دوره‌اى به مناسبتى ادله فقهى را از نظر گذرانده‌اند. اين مراجعات پى در پى باعث مى‌شود تا در هر دوره نظرى خاص داشته باشند.
شهيد ثانى در كتاب مسالك الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام مى‌نويسد: علامه حلى در كتاب‌هاى گوناگون فتواهاى مختلف داده است، چنان كه در پنج كتاب فقهى خود پنج فتوا داده است؛ در يكى وجوب، در ديگرى استحباب، در سومى اباحه، در چهارمى كراهت و در پنجمى حرمت.
شيخ يوسف بحرانى (۱۱۸۶ ق) نيز در لؤلؤة البحرين به علامه حلى اشكال كرده كه كتاب‌ها را در يك جهت نوشته و تكرارى است. شهيد اول نيز همين گونه بوده است؛ گاهى شهيد ثانى در الروضه يادآور شده كه شهيد اول به تعداد كتاب‌هاى فقهى خود فتوا دارد. شهيد ثانى از تعدد فتواهاى علامه حلى نيز تعجب كرده است.
علت تغيير در فتواى فقيهان چه مى‌تواند باشد؟
يكم. چون بر اثر مرور زمان به ادله جديد برمى‌خورند. براى نمونه، متن روايى فقها در دوره علامه حلى كتاب تهذيب الاحكام بوده و بدان گونه كه فخرالدين حلى گفته، آن را دوبار در محضر پدرش خوانده است. درس خارج فقه در آن دوره و دوره‌هاى بعد خواندن متون حديثى بوده و چون ممكن است در آن هنگام كه فلان كتاب فقهى را بررسى مى‌كرده و مى نوشته، به برخى روايات دسترس داشته كه بعد با آگاه شدن از روايات ديگر، فقيهى را ضعيف شمرده است، مانند اينكه در تهذيب آن را ضعيف يافته، ولى كافى آن را صحيح السند خوانده است.
دوم. گاهى مبانى يك فقيه عوض مى‌شود، همان طور كه مبانى رجالى آيةاللّه خوئى در مورد روايات كامل الزياره عوض شد. اين تغيير به تغيير در بسيارى از فتاوا انجاميد.
به همين دليل، رواتى را در دوره‌اى ضعيف و يا هيچ مى‌شمرده‌اند و در دوره بعد آن را به وجه ديگرى لحاظ مى‌كرده‌اند.
سوم. عدم دسترسى به منابع، دليل ديگر بر تغيير فتواى فقيهان است كه چون در سفرهاى گوناگون كتاب هاى خود را مى‌نوشته‌اند، ممكن است كتاب‌هاى قبلى شان را به همراه نمى‌برده‌اند.
فخرالدين حلى در ايضاح الفوائد فروعى را نقل مى‌كند كه پدرش در بسطام شاهرود بر وى ايراد كرده و در حدود چهل صفحه بعد مى‌گويد پدرم اين فروع را در سرخس در همراهى با سلطان محمد خدابنده ايراد كرده است. شايد علت تغيير فتواهاى علامه حلى و شهيد اول اين مطلب نيز باشد.
نگاه شهيد به آثار قدما به منزله نصوص روايى
از مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى (۱۳۸۰ ق) نقل شده كه فرمود كتاب‌هاى فقهى متقدمان دو دسته بوده است: دسته‌اى كتاب فقه منصوص است كه متن آن را از روايات برگرفته‌اند و مؤلفان روايات را به تحرير جديد از روايات مى‌گرفتند. لذا اين گونه متون فقهى را فقه (متلقاط و منصوص) مى‌گفتند. كتاب المقنع و الهداية تأليف شيخ صدوق (۱۳۸۱ ق)، النهاية شيخ طوسى (۴۶۰ ق)، المقنعه شيخ مفيد (۴۱۳ ق)، المهذب عبدالعزيز بن براج (۴۸۰ق) و الكافى ابوالصلاح حلبى در زمره كتاب‌هاى (متلقاط و نصوص) است و در مقابل كتاب‌هايى بوده كه آنها را (فقه مستنبط) مى‌ناميده‌اند. مؤلف فروع فقهى اين كتاب‌ها را از اصول و قواعد كلى فقه استخراج مى‌كرده است. شيخ طوسى در مقدمه المبسوط با اشاره به اينكه اهل سنت به شيعيان نسبت داده‌اند كه كتاب و فروع فقه مستنبط ندارد و فقط روايات را نقل مى‌كنند، حديثى از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرموده‌اند: (علينا إلقاء الاصول وعليكم التفريع). شهيد اول نيز در عبارتى به اين مطلب اشاره كرده است. علامه حلى در ارشاد الاذهان فرموده است:
ولو جنت الماشية على الزرع ضمن مالكها مع التفريط لابدونه وقيل يضمن ليلاً لا نهاراً مذهب اكثر الاصحاب… وهى رواية السكونى: (عن جعفر عن أبيه أنه قال: كان على(ع) لايضمن ما أفسدت البهائم نهاراً ويقول على صاحب الزرع حفظه وكان يضمن ما أفسدت ليلاً ومتأخروا الاصحاب كابن ادريس وابنى سعيد والامام المنصف جعلوا الضابط التفريط وعدمه وحملوا الرواية على ذلك).
شهيد پس از اين مطلب فرموده:
والحق أن العمل فى هذه ليس هذه الرواية بل اجماع الاصحاب ولما كان الغالب حفظ الدابة ليلاً وحفظ الزرع نهاراً خرج الحكم عليه وليس فى حكم المتأخرين ردّ لقول القدماء تبعوا عبارة الأحاديث والمراد هو التفريط قال ينبغى أن يكون الخلاف هنا الا فى مجرد العبارة واما المعنى فلا خلاف فيه.(غايةالمراد، ج۴، ص۵۲۰)
بنابراين عبارت، شهيد فتاواى منقول در اين كتاب را برگرفته از نصوص روايى مى‌دانسته‌اند. شايد تعبيرات آيةاللّه بروجردى كه فقه قدما را به منصوص و مستنبط تقسيم مى‌كرد، برگرفته از همين نظريه شهيد اول باشد، بلكه برخى محققان معتقدند عبارات كتاب غايةالمراد نيز برگرفته از نصوص است.(ذكرى الشيعه، ص۱۹)
تكيه شهيد بر ارتباط معنوى فقه محقق حلى، علامه حلى؛ فاضلين، فروع منصوص متلقات را در بخش اول هر فصل و فروع مستنبطه را در پايان آن فصل آورده‌اند. لذا كتاب‌هايى مانند مسالك الأفهام و جواهر الكلام كه با شرح شرايع و كتاب هاى رياض المسائل و جامع المدارك كه با المختصر النافع شرح داده شده‌اند، در مسائل بخش اول روايات را مدرك ذكر مى‌كنند، ولى در شرح فروع پايانى يا روايتى وجود ندارد كه فقط به قواعد كلى استدلال مى‌كنند يا اگر رواياتى هست، اعتبار ندارد، بلكه ضعيف السند است. آيةاللّه بروجردى با اشاره به اين نكته فرموده است كه فاضلين دو بخش مسائل را جدا ذكر كرده‌اند، ولى شهيد اول آن دو دسته را خلط كرده است.
چگونه شهيد ترتيب بين مسائل فقهى را در نگارش برهم زده و مسائل منصوصه و مستنبطه را در كنار هم آورده است؟ به نظر مى‌آيد اين كار شهيد به انگيزه‌اى بسيار علمى صورت پذيرفته است؛ زيرا براى نگارش فقه هرگونه تحليل مى‌توان درافكند: نخست آنكه فقه را براساس مستندات آن گرد آورند كه در صدر هر باب فروع منصوصه و در ذيل باب فروع مستنبطه را ذكر كنند، همان گونه كه محقق حلى در شرائع الاسلام اين روش را در پيش گرفته است و آيةاللّه بروجردى اين روش نگارش محقق حلى را در شرائع الاسلام كشف كرده است. اگر كسى به كتاب‌هاى شرح شرائع الاسلام همچون جواهر الكلام و نيز شروح المختصر النافع همچون نهايةالمرام و رياض المسائل مراجعه كند، به خوبى مى‌يابد كه مسائل اوايل هر باب از نظر مستندات آن با مسائل متفرقه در آخر باب فرق مى‌كند. مسائل متفرقه، آخر باب يا نص حديثى ندارد و اگر دارد ضعيف است، اما شهيد اين ترتيب را در نگارش فروع برهم زده است. او معتقد بوده كه اين وجه دليلى براى جدايى نگارش مسائل صدر باب ذيل باب نمى‌شود.
ديگر آنكه بايد در نگارش فروع ارتباط بين فقه را لحاظ كرد. گرچه مسئله اول منصوص و داراى دليل روايى و قرآنى باشد و مسئله دوم دليل نداشته باشد، بايد سلسله ارتباط بين مسئله محفوظ بماند. به همين دليل، شهيد بين مسائل خلط نموده تا فقيه در يك نگاه مسائل مرتبط به هم را در يك باب به آسانى بيابد، همان طور كه شهيد مسائلى را كه گاهى علامه در ذيل برخى ابواب آورده، با وجود آنكه به آن باب ارتباطى ندارد، بدان عنوان داده و آن را با عنوانى جديد ذكر كرده است. براى نمونه، علامه حلى در كتاب صلح، فروع غيرمرتبطى را با صلح آورده كه شهيد آنها را در كتاب (تزاحم الحقوق) ذكر كرده است.(الدروس الشرعية، ص۳۸۰؛ غايةالمراد، ج۱، ص۹۹) علاوه بر آن برخى كتاب‌هاى فقهى را هم جابه جا كرده و در تنظيم آن روش محقق را پيروى نكرده است. محقق حلى و پيرو او علامه حلى بيشتر كتاب كفارات و نذر در بخش معاملات را به بعد از كتاب نكاح آورده‌اند، ولى شهيد اول در لمعه آن‌ها را بعد از كتاب وقف از كتاب متاجر ذكر كرده است؛ زيرا شهيد معتقد است كه نذور، وقف و كفارات نوعى عبادت است و با كتاب‌هاى عبادى ارتباط دارد، همچنين در حالى كه محقق حلى و ديگران همچون علامه حلى مباحث سياسى يعنى پنج كتاب فقهى قضاء، حدود، شهادت، قصاص و ديات را در بخش پايانى فقه آورده‌اند، شهيد كتاب قضاء و شهادت را به دنبال نذر آورده است.(شهید ثانی، الروضة البهية، ص۲۷۸)
۵. توجه ويژه به قواعد فقه
شهيد اول پس از يحيى بن سعيد حلى كه كتاب كوچكى در باب (أشباه و نظاير) نوشت، با تأليف القواعد والفوائد اين بخش از فقه را وارد مرحله جديدى كرد. او در مقدمه مى‌نويسد: (لم يعمل للاصحاب مثله).(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۱۸۷؛ غايةالمراد، ج۱، ص۱۵۸) اين كتاب قواعد فقهى، اصولى ادبى را آورده و آن گاه فروع گوناگون را در ذيل آن تطبيق كرده است. لذا از اين جهت جنبه تفريع الفروع على الاصول(تمهيد القواعد، المقدمه) دارد و نيز موارد استثنا از قاعده را آورده؛ چون (ما من عام الاّ وقد خُصّ)، همان طور كه متعرض فتاواى عامه و خاصه در اين بحث‌ها شده و نوعى فقه مقارن مطرح كرده است. به عقيده استاد مدرسى، شهيد به كمك همين قواعد، اصول شيعه را بسيار بسط داد و آفاق تازه‌اى را به روى آن گشود. او در تعريفات تحقيقى و ارزنده فقهى ابتكارات و نوآورى‌هاى بسيار دارد كه فقهش را به طور كامل مشخص و ممتاز مى‌كند.
۶. موافقت با شهرت
با وجود آنكه شهيد اول را افضل فقهاى اسلام شمرده‌اند، وى اصرار داشت در فقه همان سيره و روش مشهور بين فقيهان را عمل كند، خصوصاً به شهرت بين قدما اهميت فراوان مى‌داد. شهيد در ذيل قولى از علامه حلى (لايستقر بالخلوة على رأى) فرموده:
المهر يملك بنفس العقد بأجمعه فى المشهور… إذا ظهر ذلك فان ملكه متزلزل حتى يحصل أحد امور أربعه ردّة الزوج عن فطرة فى وجه أو موته فى المشهور فى الفتاوى ويستقر جميعه أيضاً بموت الزوجه فى المشهور.(غايةالمراد، ج۳، ص۱۳۲)
برخلاف شهيد ثانى كه روايت صحيح السند را معتبر مى‌شمارد، اگرچه برخلاف شهرت بين قدما باشد و نظير او آيةاللّه خوئى ـ البته اين دو در عين آنكه در مقابل با شهرت بسيار منتقدانه برخورد مى‌كنند، هنگام فتوا دادن مخالف مشهور فتوا نمى‌دهد و به گونه‌اى با احتياط كنار مى‌آيند ـ شهيد اول اين طور نيست و با شهرت مخالف ندارد، همان طور كه روش صاحب جواهرالكلام و بسيارى از فقهاى شيعه اين گونه بوده است، برخلاف محقق اردبيلى (۹۹۲ ق) كه علاوه بر نپذيرفتن شهرت، برخلاف شهرت بسيار جسورانه فتوا مى‌دهد و به همين جهت فتواهاى نادر و متفرد او زياد است. اما شهيد اول روايات را با اصول و قواعد كلى مذهب مى‌سنجد. علامه حلى در إرشاد الاذهان آورده: (والحرّة بمثلها وبالحرّة ولا عزم على رأى). شهيد اول مى‌گويد:
هذا المشهور فى الروايات الاصحاب كصحيحة الحلبى عن ابى عبداللّه عليه السلام ان قتلت المرئة الرجل قتلت به وليس لهم الا نفساً وصحيحة عبداللّه بن سنان… .(کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۹۸؛ شیخ طوسی، تهذيب الاحكام، ج‌۱۰، ص۱۸۰؛ شیخ طوسی، تهذيب الاحكام، ج‌۱۰، ص۷۰۴)
وهذه كلها نصوص مع موافقتها لقوله تعالى (ان النفس بالنفس)(مائده:۴۵) وهذا مذهب اصحابنا لم أعرف فيه مخالفا من اصحاب المصنفات والاقوال لا رواية شاذه رواها الاصحاب فى اصولهم بعدة طرف الى ابن مريم الانصارى عن ابى جعفر(ع) انه قال فى امرأة قتلت رجلا قال: تقتل ويؤدى وليها بقية المال قال الشيخ فى الكتابين هذه شاذه لم يروها الا ابو مريم وان تكرت فى الكتب فى مواضع ومع ذلك فهى مخالفه لظاهر الكتاب قال اللّه تعالى (وكتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس).
آن گاه شهيد آورده است:
واعلم ان ابامريم هذه هو عبدالغفار بن قاسم ثقة وطريقها إليه معتبر كل رجاله ثقات لولا مخالفتها للاصول.(شهید اول، غايةالمراد، ج۴، ص۳۴۶)
هرچند وى روايات را صحيح السند مى‌شمارد، معتقد است كه با شهرت سازگارى ندارد.
۷. توجه به قراين در رد و قبول روايات
شهيد اول براى به دست آوردن اعتبار روايات دو راه در پيش دارد: سند روايات و ديگر قراين كه بر صدور روايت دارد و اين همان مبناى علمى شيخ طوسى است.(الاستبصار، ج۱، المقدمه؛ العدة فى اصول الفقه، ج۱، ص۱۵۰)
وى مجموعه‌اى از قراين را برشمرده كه اگر سندى براى روايت وجود ندارد و يا سند آن ضعيف است، آن قراين مى‌تواند دليل صدور روايت از معصوم باشد. اين مبناى علمى شهيد براى به دست آوردن اعتبار روايت برخلاف مبناى شهيد ثانى است كه قراين را در صدور روايت لحاظ نمى‌كند. راهى براى احراز صدور روايت در نزد شهيد ثانى و پيروان او وجود ندارد، جز سند روايت. آيةاللّه خوئى نيز به همين روش عمل مى‌كرد، ولى به روش طبقه اول چون شيخ طوسى نيز مى‌توان اعتماد كرد. علامه حلى فرمود: (ولو قتل المولى عبده عزّز وكفر قيل ويتصدق بقيمته).
شهيد اول در شرح آن فرموده:
هذا أيضاً قريب من المتفق عليه فإن اكثر الاصحاب نصّوا على الصدقة بقيمته، كالشيخين وسلار و ابى الصلاح وابن ابى الجراح و… وتردد فيه الشيخ نجم الدين استضعافاً لسند الرواية الدالة عليه وكذا الامام المصنف رحمه اللّه فى كتبه وهو ما رواه الشيخ عن مسمع بن عبدالملك عن عبداللّه(ع) أن اميرالمؤمنين(ع) رفع إليه رجل عذب عبده حتى مات فضربه نكالاً وحبسه وسنة وغرمه قيمه العبد فتصدق بها عنه وفى طريقها سهل بن زياد وضعفه الشيخ فى مواضع والنجاشى وابن الغضائرى ومحمد بن الحسن بن شمعون و هو غال ضعيف جدا متهافت وعبدللّه بن عبدالرحمن الاصم وهو ضعيف ليس بشىء وباقى الروايات لم نذكر فيها شىء سوى الكفارة وكثير منها صحيح أو قوى أو حسن… .
ثم ان المذهب قد يعرف بخبر الواحد الضعيف لاشتماله على القرائن كما تعرف مذاهب الطوائف وقد نبه الشيخ المحقق على هذا فى المعتبر(محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۲۹) وبالجمله العمدة فتوى مشاهير الاصحاب والاولى العمل بفتوى الاصحاب وهو الحجة هنا ولا تعويل على الرواية ولهذا عمل بها من(ابن‌ادریس حلی، السرائر، ج۳، ص۳۵۵) طرح أخبار الآحاد بالكلية.(شهید اول، غايةالمراد، ج۴، ص۳۶۵)
اگر مولا بنده‌اش را بكشد تعزير مى‌شود و بايد قيمت عبدش را صدقه دهد. متقدمان تا عصر محقق حلى همه به اين حكم فتوا مى‌داده‌اند و حتى ابن‌ادريس كه به جز واحد عمل نمى‌كند، بدان فتوا داده است، ولى محقق حلى و علامه در سند آن خدشه كرده‌اند؛ زيرا در سند آن سهل بن زياد است كه شيخ طوسى او را در چند مورد و نجاشى و ابن‌غضائرى ضعيف شمرده‌اند و نيز دو راوى ديگر هم ضعيف‌اند، ولى در ديگر روايات كه صحيح و قوى و حسن در آن وجود دارد، فقط همان تعزير ذكر شده و حكم به صدقه نيامده است.
شهيد اول در خاتمه مى‌گويد كه مذهب و حكم شرع مقدس گاهى با يك خبر ضعيف ثابت مى‌شود؛ چون خبر اگرچه سندش ضعيف است، قراينى دارد كه اعتبار آن را ثابت مى‌كند، همان طور كه مذاهب طائفه‌هاى فقهى از شافعيه، حنبليه و حنفيه و غير اين‌ها با نقل خبر واحد همراه با قراين ثابت مى‌شود. محقق اين مطلب را در مقدمه المعتبر ياد آورده است. از اين رو، مهم همان فتواى مشاهير اصحاب و بزرگان است؛ مشهور قدما بنابراين روايت خبر واحد را مطلقاً طرد مى‌كنند و از اساس همين خبر واحد را نمى‌پذيرند، مثل ابن‌ادريس.
۸. بررسى و تحليل متن روايى با ادله عقلى
شهيد اول به متن روايات نقادانه مى‌نگريسته است. براى مثال، روايتى وجود دارد كه دلالت مى‌كند رسول خدا(ص) در نماز سهو كرد و عده‌اى از قدما مثل محمد بن حسن بن وليد و شاگردش محمد بن على بن بابويه قمى (۳۸۱ هـ. ق) معروف به شيخ قمى شيخ صدوق آن را پذيرفته‌اند و بلكه مخالفان را در زمره غاليان و مفوضه ناميده‌اند، اما فقهاى متكلم همچون شيخ مفيد (۴۱۳ هـ. ق) در نقد آن رساله نوشته‌اند. شهيد اول در متن ذكرى الشيعه درباره روايات (ذواليدين)(روض الانف، ج۵، ص۲۹۸؛ سنن ابى داوود، ج۱، ص۱۱۸؛ صحيح بخارى، ج۲، ص۸۶؛ صحيح مسلم، ج۱، ص۴۰۴؛ سنن ترمذى، ج۲، ص۲۴۷؛ الاصابه، ج۱، ص۴۲۲؛ ابن‌سعد، طبقات، ج۳، ص۱۶۷؛ ابن‌هاشم، سيره، ج۲، ص۳۲۷؛ ابن‌ماجه، سنن، ج۱، ص۳۴۸؛ السنن الكبرى، ص۲) و عموماً طيف رواياتى كه بر رسول خدا(ص) سهو را جايز مى‌شمارند، اشاره كرده و به آن‌ها خرده گرفته است. جالب توجه آنكه روايات (ذواليدين) در جوامع روايى شيعه همچون الكافى، من لايحضره الفقيه، تهذيبين (تهذيب الاحكام و الاستبصار)(الاستبصار، ج۱، ص۳۹۵؛ کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۵۷؛ شیخ طوسی، تهذيب الاحكام، ج۲، ص۳۴۵؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج۵، ص۳۰۹) آمده و در كتاب‌هاى صحاح شش گانه اهل سنت و بلكه كتاب‌هاى تراجم و رجال و كتاب‌هاى تاريخى وارد شده است، ولى با همه اين‌ها شهيد اول به اين روايات عمل نكرده است. آورده‌اند بارى پيامبر اكرم(ص) نماز را دو ركعتى تمام كرد، ذواليدين اشاره كرد و گفت: آيا نماز را كوتاه كرده‌اى يا فراموش نموده‌اى؟ پيامبر فرمود: فراموش كرده‌ام. شهيد اول پس از آنكه در ذكرى الشيعه فرمود: (وهو متروك بين الامامية لقيام الدليل العقلى على عصمة النبى عن السهو) اين روايات را با دليل عقلى بررسى كرده است. فقهاى اماميه درباره اين روايات سه دسته‌اند: عده‌اى مثل شهيد اول و قبل از او علامه حلى آن را نقل كرده‌اند و عده‌اى هم آن را پذيرفته‌اند و در مقابل دليل عقلى قرار داده‌اند، همچون صدوق و استادش، عده‌اى هم بدان استشهاد كرده‌اند، ولى آن را نپذيرفته‌اند، مثل ملاّاحمد نراقى (۱۲۴۵ هـ. ق) در كتاب مستندالشيعه.
به هرحال دانشمندان و فقها از دوره قدما به اين روايات استناد كرده‌اند، بلكه بسيارى از دانشمندان اهل سنت نيز به نقل آن توجه داشته‌اند.(رساله عدم سهو النبى، ج۹، ص۱۸؛ الالهيات، ج۲، ص۱۸۸؛ احقاق الحق، ج۲، ص۱۹۶؛ حق اليقين، ج۱، ص۱۲۴؛ مدارك الاحكام، ج۴، ص۲۲۶؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۹۷؛ أضواء على السنة المحمديه، ص۴۲؛ الموافقات، ج۴، ص۳؛ شرح ابن‌ابى الحديد، ج۲، ص۱۶۲؛ مفاتيح الغيب، ج۱۸، ص۱۶۲؛ المنحول من تعليقات علم الاصول، ص۲۳۳)
نمونه ديگر بيان شهيد در مورد شروط قاضى است:
الشرط الثالث علمه بالكتابة وهو قول الشيخ والفاضل والمحقق لاضطراره إلى معرفة الوقائع والاحكام التى لاتنضبط غالباً إلا بما وقيل بعدم الاشتراط وهو احتمال للمحقق والمصنف للاصل ولان النبى(ص) قاضى الكل مع فقدها فى اول امره لقوله تعالى (وما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك).(عنکبوت:۴۸) فجاز فى غيره وهو ضعيف قال الشيخ: لاختصاصه بصحابة لاتخونونه ولان عدم الكتابة فى النبى زيادة بخلاف غيره فانه نقص وأقول ولاختصاصه بالعصمة المانعة من السهو والغلط الرافعة للاحتياج إليها.
شهيد در اين بحث به عنوان عصمت در تصحيح مسئله‌اى فقهى توجه كرده و بر علم تكيه دارد. علامه سيدمرتضى عسكرى معتقد بود كه فقهاى پيشين خصوصاً تا اواخر هزاره بيشتر متكلم بوده‌اند و پس از آن به مرتبه فقهى ره يافته‌اند. براى مثال، مشايخ ثلاثه، شيخ مفيد (۴۱۳ هـ. ق) و سپس مرتضى (۴۳۶ هـ. ق) و شيخ طوسى (۴۶۰ هـ. ق) هر سه در علم كلام سرآمد عالمان عصر خود بوده‌اند. محقق حلى و علامه حلى نيز همين طور بوده‌اند. علامه عسكرى معتقد بود كه اگر علامه حلى صد كتاب داشته باشد، نود كتاب در علم كلام است. احاطه آن‌ها در علم كلام و عقايد باعث شد، تا در فقه نيز منهج كلامى داشته باشند و تأثير علم كلام در اجتهاد خود را نشان دهد.
۹. توجه شهيد به فقه حكومتى
شهيد اول به فقه از دو زاويه مى‌نگريست: درون فقهى و ديگر برون فقهى. او در برخى مسائل فقه از بيرون به فقه نگاه مى‌كرد و گويى فقه را با مقاصد آن مى‌سنجيد. براى مثال، خريد و فروش سلاح از مسائل فقه است كه از قديم مطرح بوده و رواياتى نيز درباره آن وارد شده است. شيخ اعظم انصارى (۱۲۸۱ ق) آن را در المكاسب آورده و سردسته روايت را ذكر كرده است. آيةاللّه العظمى سيدكاظم طباطبائى يزدى (۱۳۲۹ ق) هشت قول در حاشيه المكاسب آورده است،(حاشيه المكاسب، ص۱۰) اما شيخ از شهيد اول در حاشيه مى‌گويد خريد و فروش سلاح امرى نيست كه بتوان آن را قانون‌مند كرد. شهيد فرموده است:
ان بيع السلاح حرام مطلقاً فى حال الحرب والصلح والهدنه لان فيه تقوية الكافر على المسلم فلا يجوز على كل حال.(مفتاح الكرامه، ج۴، ص۳۵؛ شیخ انصاری، المكاسب، ج۲، ص۱۴۹)
شيخ انصارى آن را شبه اجتهاد در مقابل نص خوانده و خود او روايات تفصيل‌دهنده را جامع بين روايات مانعه و مجوز مشهور دانسته است. آيا واقعاً سخن شهيد اول كه دليل هم آورده، ملاك حرمت تقويت كفار است؟ شبه اجتهاد است يا اينكه نگاه او برون فقهى است؟ شيخ چند حديث را با هم مى‌سنجد و اصلاً به وراى احاديث كارى ندارد، همان طور كه مانعان و مجوزان چنان كرده‌اند. امام خمينى نيز در المكاسب المحرمه فرمود فروش سلاح به كافران امرى نيست كه اين گونه ساده از كنار آن بتوان رد شد و براى آن حكم جواز و حرمت صادر كرد، بلكه به حكم فقيه است؛ در عصرى ممكن است جايز باشد و در عصر ديگر نه. شاگردان امام نيز از آن بزرگوار پيروى كرده‌اند.(المواهب، ص۲۹۴)
نكته ديگر آنكه شهيد را اولين كسى دانسته‌اند كه براى جمع آورى خمس تلاش كرد و آن را قانون‌مند ساخت، آن را ميان روحانيان تقسيم كرد و موجبات تقويت علم را فراهم آورد.(رياض المسائل، ج۱، ص۷۳) برخى خمس را مطلقاً واجب ندانسته و آن را بر شيعيان حلال شمرده‌اند؛ چون حق امام بوده و ائمه آن را بر شيعيان حلال مى‌شمرده‌اند. شهيد در سرتاسر جنوب لبنان وكيلانى قرار داد تا خمس را جمع آورند و در اختيار او قرار دهند تا آن را در مصالح حوزه علميه مصرف كنند.
نكته ديگر آنكه شهيد فقيه را مجرى احكام مى‌داند و او را اقامه كننده حدود مى‌شمارد.(شهید اول، اللمعه، ص۸۴) چقدر بين اين نظريه و نظريه برخى فقيهان معاصر مانند آيةاللّه خوانسارى شارح مختصرالنافع و جامع المدارك فاصله است كه اجراى حدود را در عصر غيبت كبرا ممنوع مى‌شمارند!
۱۰. نوآورى و ذكر فروع جديد
گاهى شهيد ثانى تعجب مى‌كند كه شهيد اول در كتاب مختصرى چون لمعه فروع زيادى را ذكر كرده است؛ فروعى را كه فقها در كتاب‌هاى مطول فقهى متعرض آن نشده‌اند.
فهرست منابع:
۱. روضات الجنان؛
(۲) مجالس المؤمنين؛
(۳) رياض العلماء؛
(۴) لؤلؤه البحرين؛
(۵) كشكول البحرين؛
(۶) كشكول البرحانى؛
(۷) قصص العلماء؛
(۸) بهجة الامال؛
(۹) تنقيح المقال؛
(۱۰) الفوائد الرضويه؛
(۱۱) المنى والالقاب؛
(۱۲) اعيان الشيعه؛
(۱۳) شهداء الفضيله؛
(۱۴) مقدمه‌اى بر فقه شيعه؛
(۱۵) نهاية المراد؛
(۱۶) مستدرك الوسائل؛
(۱۷) المهذب؛
(۱۸) شهید اول، غايةالمراد؛
(۱۹) ذكرى الشيعه؛
(۲۰) الدروس الشرعية؛
(۲۱) شهید ثانی، الروضة البهية، دفتر تبليغات اسلامى.
(۲۲) علامه مجلسی، بحار الانوار؛
(۲۳) تمهيد القواعد، المقدمه؛
(۲۴) کلینی، الکافی؛
(۲۵) شیخ طوسی، تهذيب الاحكام؛
(۲۶) الاستبصار؛
(۲۷) العدة فى اصول الفقه؛
(۲۸) محقق حلی، المعتبر؛
(۲۹) ابن‌ادریس حلی، السرائر؛
(۳۰) روض الانف؛
(۳۲) سنن ابى داوود؛
(۳۳) صحيح بخارى؛
(۳۴) صحيح مسلم؛
(۳۵) سنن ترمذى؛
(۳۶) الاصابه؛
(۳۷) ابن‌سعد، طبقات؛
(۳۸) ابن‌هاشم، سيره؛
(۳۹) ابن‌ماجه، سنن؛
(۴۰) السنن الكبرى؛
(۴۱) شیخ حر عاملی، وسائل الشيعه؛
(۴۲) رساله عدم سهو النبى؛
(۴۳) الالهيات؛
(۴۴) احقاق الحق؛
(۴۵) حق اليقين؛
(۴۶) مدارك الاحكام؛
(۴۷) أضواء على السنة المحمديه؛
(۴۸) الموافقات؛
(۴۹) شرح ابن‌ابى الحديد؛
(۵۰) مفاتيح الغيب؛
(۵۱) المنحول من تعليقات علم الاصول؛
(۵۲) حاشيه المكاسب؛
(۵۳) شیخ انصاری، المكاسب؛
(۵۴) المواهب؛
(۵۵) رياض المسائل؛
(۵۶) شهید اول، اللمعه؛



جعبه ابزار