• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ریشه‌های روانی اساطیر نامیدن قرآن(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پاره‌اى گزارش‌هاى تاريخى ونيز ظاهر برخى آيات نشان مى‌دهد كه سران شرك يقين داشتند كه قرآن از سنخ اساطير نيست(۸۶) و برخى چون عتبة‌بن ربيعه، وليدبن مغيره و نضربن حارث در كنار اعتراف به حلاوت ويژه، استوارى و پربار و برگ بودن قرآن، همانندى آن با شعر، سخنان كاهنان و سحر را نفى مى‌كردند.(۸۷) قرآن اين برخورد را بازتاب برخى ويژگى‌هاى شخصيتى و در عين حال مرتبط با يك‌ديگر آنان معرفى مى‌كند. اين ويژگى‌ها عبارت است از:
۱. اباحى گرى:

باورها و ارزش‌هاى پذيرفته آدمى، شخصيت فكرى، روانى و رفتارى او را شكل‌داده، توحيدى بودن آنها انسان را به رغم گرايش به اباحى گرى (قيامت/۷۵،۵) از پيروى هوا‌و‌هوس باز‌مى‌دارد; ازاين‌رو مشركان با هدف حفظ باورها و ارزش‌هاى خود و استمرار كردارهاى ناپسند با اطلاق اساطير به تكذيب قيامت و قرآن پرداختند; ازاين‌رو كسى كه قرآن را اساطير ناميد، با ويژگى‌هايى چون بسيار سوگند خورنده، پست، بسيار عيب‌جو، سخن‌چين، مانع كار خير، خشن، متجاوز، گناه‌كار و بدنام وصف شده است: «و‌لا‌تُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين • هَمّاز مَشّاء بِنَميم • مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثيم • عُتُلّ بَعدَ ذلِكَ زَنيم ... • اِذا تُتلى عَلَيهِ ءايـتُنا قالَ اَسـطيرُ الاَوَّلين». (قلم/۶۸، ۱۰‌ـ‌۱۵ و نيز مطففين/۸۳، ۱۱‌ـ‌۱۳)
۲. كورى دل:

قرآن كه فهم حقايق و معارف الهى را در گرو طهارت روح و پرهيز از باورها، عواطف و رفتارهاى غير توحيدى مى‌داند (بقره/۲، ۱۷۱)، ريشه اطلاق «اساطير الاولين» بر قرآن را آلودگى مشركان به گناه دانسته(۸۸)، آن را زنگار «كَلاّ بَل رانَ عَلى قُلوبِهِم ما كانوا يَكسِبون» (مطففين/۸۳‌،۱۴) و نيز حجاب دل آنان مى‌خواند كه به رغم گوش دادن به تلاوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، مانع از فهم و ادراكشان مى‌شود: «و‌مِنهُم مَن يَستَمِعُ اِلَيكَ وجَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن يَفقَهوهُ وفى ءاذانِهِم وقرًا ... يَقولُ الَّذينَ كَفَروا اِن هـذا اِلاّ اَسـطيرُ الاَوَّلين». (انعام/۶،۲۵) مشركان خود نيز به اين ناتوانى در ادراك آيات حق معترف بودند. (فصلت/۴۱،۴‌ـ‌۵)
۳ . خود برتربينى:(۸۹)

سران شرك كه به‌سبب داشتن موقعيت فرادست اجتماعى فصاحت، بلاغت و فخر فروشى به آن، نمى‌خواستند با پذيرش نزول كتابى در اوج فصاحت و بلاغت بر فردى مكتب نرفته و خط ننوشته، به برترى و فرمان او گردن نهاده، موقعيتى فرودست يابند، از سر كبر و غرور و سركشى با اساطير ناميدن قرآن به انكار و تكذيب آن پرداختند: «...فَالَّذينَ لا يُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ قُلوبُهُم مُنكِرَةٌ وهُم مُستَكبِرون •... واِذا قيلَ لَهُم ماذا اَنزَلَ رَبُّكُم قالوا اَسـطيرُ اَلاَوَّلين». (نحل/۱۶، ۲۲‌ـ‌۲۴ و نيز ص/۳۸، ۱‌ـ‌۲ و ۴) نخوت و خودبرتر بينى آنان به‌اندازه‌اى بود كه ضمن باليدن به كفر و گناه خويش، هلاكت را بر پذيرش حقِ آشكار ترجيح مى‌دادند: «و‌اِذ قالوا اللّهُمَّ اِن كانَ هـذَا هُوَ الحَقَّ مِن عِندِكَ فَاَمطِر عَلَينا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذاب اَليم». (انفال/۸‌،۳۲)
۴. لجاجت:

مشركان به‌سبب دنياگرايى از پذيرش حق روى گردان بوده (جاثيه/۴۵، ۳۵)، در سركشى و فرار از حق سرسختى و لجاجت مى‌كردند (مريم/۱۹،۹۷; ملك/۶۷،۲۱); ازاين‌رو قرآن با اشاره به انواع درخواست‌هاى نامعقولى كه داشتند (اسراء/۱۷، ۹۰‌ـ‌۹۳; انعام/۶، ۱۰۹) آنان را به قدرى لجوج مى‌خواند كه اگر همه نشانه‌هاى حق را نيز مى‌ديدند، باز‌ايمان نمى‌آوردند; براى همين و در مقام مجادله قرآن را اساطير مى‌ناميدند: «...‌واِن يَرَوا كُلَّ ءَايَة لا يُؤمِنوا بِها حَتّى اِذا جاءوكَ يُجـدِلونَكَ يَقولُ الَّذينَ كَفَروا اِن هـذا اِلاّ اَسـطيرُ الاَوَّلين». (انعام/۶،۲۵)
۵ . حسادت:

برخى مفسران، حسادت نضر‌بن حارث را ريشه اساطير شمردن قرآن دانسته‌اند.(۹۰) او كه داستان سراى قريش و حكايت‌هايش درباره سرگذشت پيشينيان خوشايند آنان بود، با آمدن قرآن و جاذبه شگفت آن، موقعيت خود را از دست داد.(۹۱)
خداوند در ادامه آيات به پى‌آمدهاى گوناگون اطلاق اساطير بر قرآن كه در دنيا و آخرت گريبان مشركان را خواهد گرفت، اشاره مى‌كند; امورى مانند: به هلاكت انداختن ناآگاهانه خويش (انعام/۶،۲۶)، خوارى و ننگ در دنيا (قلم/۶۸،۱۶)، زيان كار شدن و دچار آمدن به سرنوشت اقوام كافر گذشته (احقاف/۴۶،۱۸)، از دست دادن نعمت‌هاى الهى همانند صاحبان باغ بلازده (قلم/۶۸،۱۶) (=>‌اصحاب الجنه)، تحمل وزر و وبال همه كسانى‌كه با اين كار جاهلانه مشركان گمراه شدند (نحل/۱۶،۲۵)، پشيمانى هنگام ديدن آتش دوزخ و آرزوى بازگشت دوباره به دنيا تا در جرگه مؤمنان درآيند (انعام/۶،۲۷)، محروميت از ديدار جلوه حق و سوختن در آتش جهنم. (مطففين/۸۳‌، ۱۵‌ـ‌۱۶)
(۷۵) التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۹۰.
(۷۶) مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۴۴۴; الميزان، ج‌۷، ص‌۵۲.
(۷۷) المنير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۹‌ـ‌۱۹۰; فى ظلال القرآن، ج‌۲، ص‌۱۰۶۷; الميزان، ج‌۷، ص‌۵۲.
(۷۸) الكشاف، ج‌۲، ص‌۶۰۱.
(۷۹) جامع البيان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۱۲۷; مجمع البيان، ج‌۶، ص‌۵۴۹; الميزان، ج‌۱۲، ص‌۲۵۰.
(۸۰) جامع البيان، ج‌۲، ص‌۳۹; الميزان، ج‌۹، ص‌۶۷; فى ظلال القرآن، ج‌۶، ص‌۳۸۵۷.
(۸۱) الميزان، ج ۹، ص‌۶۷.
(۸۲) جامع البيان، ج‌۱۴، ص‌۳۹; التفسير الكبير، ج‌۳۱، ص‌۹۳; الميزان، ج‌۱۲، ص‌۲۲۸.
(۸۳) جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵; الكشاف، ج‌۲، ص‌۲۱۶; التفسير الكبير، ج‌۱۵، ص‌۱۵۶‌ـ‌۱۵۷.
(۸۴) جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵; التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۸; روح المعانى، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۳۴۵.
(۸۵) جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵; الكشاف، ج‌۲، ص‌۲۱۶; الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۵۴.
(۸۶) فى ظلال القرآن، ج‌۲، ص‌۱۰۶۷.
(۸۷) السيرة النبويه، ج‌۱، ۲۷۰ و ۲۹۹‌ـ‌۳۰۰.
(۸۸) التفسير الكبير، ج‌۳۱، ص‌۹۳; فى ظلال القرآن، ج‌۶، ص‌۳۸۵۷; الميزان، ج‌۲۰، ص‌۲۳۴.
(۸۹) التفسير الكبير، ج‌۲۰، ص‌۱۷; القصص القرآنى، ص‌۳۲۰.
(۹۰) التحرير والتنوير، ج‌۶، ص‌۱۷۹.
(۹۱) جامع البيان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۴۱‌ـ‌۲۴۲; التحرير والتنوير، ج‌۶، ص‌۱۷۹; مربى نمونه، ص‌۴۴‌ـ‌۴۶.



جعبه ابزار