سیف الرحمن طوکی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طوکی، سیف الرحمان
از علمای مجاهد هند در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری/ بیستم میلادی. او فرزند غلام جان خان بود و در ۱۲۷۰ ق در شمال پیشاور متولد شد. دوران کودکی را در افغانستان گذراند و در همانجا فقه و اصول و ادبیات عرب را آموخت. سپس به هند رفت و فنون ریاضی را از شیخ لطف الله کوئلی فراگرفت و مدت زمانی ملازم خدمت او بود. سپس به کنگره رفت و در آنجا از شیخ محدث رشیداحمد گنگوهی حدیث و صحاح سته را به مدت یک سال تمام آموخت.
آنگاه به طوک رفت و در آنجا با دختر قاضی دوست محمدکابلی ازدواج کرد و در همان شهر اقامت گزید و در مدرسه ناصریه آنجا به تدریس پرداخت و مدتی دراز به تعلیم و ارشاد ادامه داد. سپس به دهلی رفت و تدریس در مدرسه فتحپوریه را برعهده گرفت. عبدالحی حسنی بارها از او برای تدریس در دارالعلوم دعوت کرد اما او نتوانست به لکهنو بیابد.
وی در اوایل ۱۳۳۳ ق دهلی را ترک گفت و همراه علامه شیخ محمود حسن دیوبندی عازم سرزمین «سرا» گردید و مردم آنجا را به قیام مسلحانه بر ضد استعمارگران انگلیسی برانگیخت. سخنان او در مردم تأثیر بسیار کرد و اهالی آن سامان اسلحه به دست گرفتند و تحت فرماندهی شیخ حاجی ترنگ زایی به جنگ با نیروهای انگلیسی برخاستند. همچنین وی فتوای جهاد محمودحسن بر ضد انگلیسی ها را در سرحدات آزاد افغانستان توزیع کرد، اما انگلیسی ها را در این نبرد پیروز شدند و شیخ سیف الرحمان ناگزیر به کابل رفت. سیف الرحمان و مولوی منصور جزو اعضای نمایندگان فوق العاده افغانستان بودند که از طرف آن کشور به اتحاد شوروی سفر کردند.
دولت انگلیس استرداد او را از امیر حبیب الله خان (۱۳۱۹-۱۳۳۷ق) پادشاه افغانستان خواستار شد و او از کابل خارج گردید و به ناحیه «یاغستان» رفت و مدت زمانی میهمان مستوفی الممالک بود. در آن ایام سیف الرحمان یکی از طلبه های دیوبند را به هند فرستاد تا نامة انورپاشا، وزیر جنگ عثمانی را که توسط محمودحسن دیوبندی به مسلمانان هند نوشته شده و در مدرسه دارالعلوم دیوبند مخفی بود و انگلیسی ها در جستجوی آن بودند، به دست آورده و با خود به افغانستان بیاورد، اما صاحب نامه از بیم آن که نامه کشف شود آن را سوزانده بود. پس از به سلطنت رسیدن امان الله خان، پادشاه افغانستان (۱۳۳۷-۱۳۴۷ق) شیخ سیف الرحمان به کابل بازگشت و مناصب مهمی را در اداره کشور به عهده گرفت.
وی عالمی بسیار آگاه، تیزهوش، جسور و بلند همت، و در امر دین بسیار غیور بود. از انگلیسی ها کینه بسیار داشت و مردی بیدار و هشیار و به مسائل سیاسی آگاه و سخنور بود. او پس از آزادی هند و استقلال پاکستان به موطن خود در پیشاور بازگشت و در روستای و در روستای «مهرانو» در شمال پیشاور اقامت گزید و در همانجا در ۷ جمادی الاول ۱۳۶۹ ق درگذشت و در مقبره اسلاف خود مدفون گردید.
منابع: افغانستان در مسیر تاریخ،۷۵۲:۲، ۷۵۳، حکومت موقت هند در کابل ۱۹۱۵-۱۹۲۲م، ۱۱۰، ۱۱۲-۱۱۳، ۱۲۶؛ نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر، ۱۷۲:۸، ۱۷۳٫