شاد کردن برادر مؤمن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: اخلاق
عنوان موضوع فرعي اول: اخلاق اجتماعى
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: شاد كردن برادر مؤمن
چكيده مقاله: متن مقاله: اشاره:
امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب مي فرمايد
«يابن جندب من سره ان يزوجه الله الحورالعين و يتوجه بالنور فليدخل على اخيه المؤمن السرور»; يعنى پاداش كسى كه در اين دنيا برادر مؤمنش را شاد كند اين است كه در آخرت خداى متعال تاجى از نور بر سر او مىگذارد و همسر او را از حورالعين قرار مىدهد.
اين مضمون كه شاد كردن برادر مؤمن، يكى از عبادات بزرگ استبه صورتهاى گوناگون در روايات بسيارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روايى مثل كافى، وافى، وسائل و... را به خود اختصاص داده است. در ذيل به چند نمونه از اين روايات و نيزتوضيح آنها اشاره مىشود. مضمون بعضى از اين روايات اين است كه بهترين و يا محبوبترين عبادات نزد خداى متعال اين است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و يا به تعبير معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اينباره مرحوم كلينى روايتى را از امام باقر(ع) در كافى آورده است:
«ما عبدالله بشىء احب الى الله من ادخال السرور على المؤمن»; يعنى خداى متعال عبادت نشد به چيزى كه محبوبتر باشد نزد او از آنكه سرورى در قلب مؤمن وارد كند. اين روايتبيانگر اين حقيقت است كه شاد كردن مؤمن محبوبترين عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول كافى نظير همين مضمون از خود پيغمبر اكرم(ص) نيز نقل شده است: «ان احب الاعمال الى الله تعالى ادخال السرور على المؤمنين»; محبوبترين اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنين است. در بعضى از روايات براى اينكه مردم به شاد كردن برادران ايمانىشان تشويق شوند، چنين آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند تنها يك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بيت(ع) را نيز شاد كرده است و كسى كه ما را شاد كند، پيغمبر خدا(ص) را شاد كرده است. در روايت ديگرى آمده است كسى كه مؤمنى را شاد كند، رسول الله(ص) را شاد كرده است. اينگونه مضامين در روايتها مكرر نقل شده است. از جمله در كافى آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا يرى احدكم اذا ادخل على مؤمن سرورا انه عليه ادخله»; يعنى اگر يكى از شما برادر ايمانى خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم اين شادى را در دل رسول الله(ص) وارد كرده است. روايتى هم از پيامبر اكرم(ص) وارد شده كه مىفرمايد: «من سر مؤمنا فقد سرنى و من سرنى فقد سرالله»; كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
موارد ياد شده، نمونههايى از روايات متعددى است كه در اينباره وارد شده است. بنابراين، جاى هيچگونه شكى نيست كه از نظر اهل بيت(ع) شاد كردن مؤمنين كار بسيار پسنديده و بلكه بالاترين عبادات است. اما درباره اين مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پيش مىآيد. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتيجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از اين سؤالات را، با مضامينى كه در ساير روايات وارد شده و يا از طريق قرائن قطعى، به راحتى مىتوان جواب داد. يكى از اين سؤالات اين است كه آيا انسان هر كسى را، از هر راهى كه شاد كند، چنين عملى، عبادت بزرگى محسوب مىشود؟ جواب اين سؤال تا حدى روشن است. هر كس كه آشنايى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مكتب اهل بيت(ع) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب اين سؤال را مىداند. منظور اين نيست كه كسى از راه گناه، ديگرى را شاد كند; يعنى گناهى مرتكب شود تا ديگرى شاد شود. مسلما اين كار نه تنها ثوابى ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روايات به اين نكته، كه نبايد شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاكيد شده است. بعضى از بزرگان مىگويند شاد كردن مؤمن، حتى به صورتى كه مستلزم كارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نيست. ممكن است افراد غير متقى و كسانى كه در گفتار و رفتارشان چندان مقيد نيستند، بعضى بذلهگويىها و مسخرهبازىهايى، كه در شان مؤمن نيست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با اين كارها ديگران را شاد كردهاند، بالاترين عبادات را انجام دادهاند. هر چند فرض كنيم كه اينگونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاى نامطلوب و احيانا مذموم (مكروه يا مشتبه) به شمار مىآيد. البته ممكن است در اين مورد استثنائاتى باشد. فرض كنيد فردى در اثر گرفتارى و مشكلات زندگى دچار افسردگى شديد شده و يك حالتبيمارگونهاى پيدا كرده باشد به گونهاى كه اگر بخواهند او را از اين التخارج كرده و شاد كنند، راهى جز بذلهگويى يا انجام رفتارهايى كه در شرايط عادى مطلوب نيست وجود ندارد. اين كار ممكن است نوعى معالجه باشد. ولى اين حالت استثناء است. و نمىتوان گفت كه هر كس براى شاد كردن ديگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترين عبادت را انجام داده است. مسلما نمىتوان از طريق گناه و حتى از راه امور مكروه، مشتبه و يا لغو، چنين عملى را انجام داد. كارهاى لغوى وجود دارد كه فى حد نفسه مطلوب نيست: «و الذين هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: ۳) از صفات مؤمنان اين است كه مرتكب كارهاى بيهوده نمىشوند. بنابراين، مىتوان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسى بالاترين عبادات نيستبلكه تنها شاد كردن مؤمنين از مجارى شرعيه و راههايى كه شرعا مجاز است مطلوب و پسنديده و بالاترين عبادات محسوب مىشود.
«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
سؤالهاى ديگرى، كه بسيار عميقتر و پيچيدهتر و جزو مسائل اصولى و بنيادى است، در اين زمينه مطرح مىشود: مهمترين اين سؤالها اين است كه اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبيتى دارد كه اسلام براى شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟ با توجه به رواياتى كه در مدح حزن وارد شده است و از جمله روايتى به اين مضمون كه اگر در يك جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن» از نظر اسلام يك امر مطلوبى است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبيت زيادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقى مىشود؟ اين سؤالى است كه جواب آن خيلى آسان نيست. براى پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتى را بيان كرد. بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطرى است. از نعمتهايى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمىشود و شاد خواهد بود: «وجوه يومئذ ناعمة»; (غاشيه: ۸) چهرههاى مؤمنان در بهشتبسيار شاداب و خرم است. يا «ينقلب الى اهله مسرورا»; (انشقاق: ۹) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالى كه بسيار شاد و خندان است، برمىگردد. بىشك انسان فطرتا طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهيمى از قبيل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است; يعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و اين اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قيامت وارد بهشت مىشوند مىگويند: «الحمدالله الذى اذهب عنا الحزن»، خدا را ستايش مىكنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت; يعنى دوران حزن و غمى، كه در دنيا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مىشوند، ديگر از حزن و اندوه خبرى نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافههاى درهم كشيده (عبوسا قمطريرا) (انسان: ۱۰) و چهرههاى چروكيده و سياه (وجوه يومئذ مسوده) از حالات دوزخيان است. قرآن وقتى مىخواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مىفرمايد: «فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم»; (آل عمران: ۱۷) آنها به واسطه نعمتهايى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادى و سرور، يك امر مطلوب فطرى است، كه هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتى باشيم.
انسان فطرتا طالب خوشى است. در دنيا خوشىها و ناخوشىها، به طور طبيعى و تكوينى، براى همه وجود دارد; هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسى كمابيش غمها و شادىهايى دارد. انسان به طور طبيعى مىخواهد در دنيا شاد باشد، و اين شادىها از راههاى مختلفى پيدا مىشود; گاهى اين شادىها، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهايى كه از يك گناه موقتى پيدا مىشود; هر چند انسان ممكن ستبه واسطه گناه به طور موقتشاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راههاى غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مىكنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلكه عمرى را بدبختخواهند شد. اين نوع شادى، مطلوبيتى ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شادى را تجويز نمىكند كه انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده كند، يك شادى كاذبى پيدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعهاش را بدبخت كند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبيت واقعى هر چيزى زمانى است كه در مسير مطلوبيت نهايى و سعادت ابدى انسان باشد; يعنى اگر شادىهاى دنيايى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساسا چنين شادىهايى وجود دارد؟ در پاسخ بايد گفت كه بله وجود دارد. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كارى نمىرود، عبادت هم نمىكند; نه كار دنيا را مىتواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد مىخواهد يك گوشه بنشيند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام بدهد. چنين فردى نه به درد دنيا و آخرت خودش مىخورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعثشود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع يك نوع بيمارى است و هيچگونه مطلوبيتى ندارد. اين كار حتى ممكن استبه كفر نيز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود كسانى كه ايمان ندارند يا داراى ايمانى ضعيف هستند، دستبه خودكشى بزنند. چنين حزنهايى هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اينكه هم كارهاى دنيايى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبى است. از اين روى، استفاده از وسيلهاى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراين، مىتوان گفت هر سرور و فرحى در دنيا، به خصوص اگر يك حالت افراطى پيدا كند مطلوب نيست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنيا با لحن مذمتآميز و نكوهشآميزى ياد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: ۱۰) و يا «لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين» (قصص: ۷۶). اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمتهاى دنيايى، به خود مىباليد و بسيار مغرور بود. بنىاسرائيل براى نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لايحب الفرحين»; خيلى سرمستى نكن، خدا فرحين را دوست نمىدارد. معمولا در ادبيات فارسى تعبير «سرمستى» براى اينگونه سرورها و فرحهاى افراطى به كار مىرود. اينگونه شادىها مسلما نامطلوب است; زيرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمىكند، بلكه انسان را در دام شيطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مىدارد و موجب مىشود كه بر ديگران فخر بفروشد. در بعضى از آيات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنيا خيلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلى خوب نيست: «انه كان فى اهله مسرورا» (انشقاق: ۱۳) قيافه بعضى افراد در آخرت گرفته است. آنها كسانى هستند كه در دنيا خوشگذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
حزن مطلوب
در مقابل، حزنى كه انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤوليتهاى شرعى و اجتماعىاش كند، حزن مطلوبى است; حزن از اينكه چرا در انجام تكاليف كوتاهى كردهايم. انسان عاقلى كه مرتكب گناهى شده، اگر متوجه شود اين عمل موجب شده كه سعادت
آخرت را از دستبدهد، در حالى كه، مىتوانستبا انجام دادن كار ديگرى سعادت دنيا و آخرت را كسب كند، محزون مىشود. اينگونه حزنها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر اين حزنها به يك حدى برسد كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعثشود كه فرد تكاليف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هيچ فايدهاى ندارد. غم و غصهاى كه موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت كند، جهاد برود، به اجتماع خدمت كند و ساير فعاليتهاى مطلوب دينى را انجام دهد، چه فايدهاى دارد؟ بنابراين، حزن هم تا اندازهاى مىتواند مطلوب باشد; و آن زمانى است كه انسان را وادار به جبران گذشته نمايد و تكاليف و كارهاى خيرى كه باعثسعادت آخرت او مىشوند انجام دهد.
شادى در گرو تامين خواست افراد
نكته سومى كه بايد در نظر داشت اين است كه سرور و شادى براى هر كسى وقتى حاصل مىشود كه آن خواستهاش تامين شود. اما خواستههاى افراد يكسان نيست. شادى افراد با يكديگر تفاوت دارد; براى مثال، وقتى شما مىخواهيد كودك خردسال خودتان را شاد كنيد ممكن استيك زمان اين كار را با دادن خوراكى و يا اسباببازى انجام دهيد، و وقتى كودك مقدارى بزرگتر شد، برايش قصه و داستان تعريف كنيد. اينها انواع شادى كودكانه است كه با خوردن، بازى كردن، شنيدن داستانهاى خندهدار و نظير آنها حاصل مىشود. اما در سنين جوانى آنهايى كه رشد طبيعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پيدا كرده است، ديگر به اين چيزها خيلى شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى ديگرى دارد; به جز خواستههايى كه مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههايى دارد. جوان دلش مىخواهد شخصيت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى اين خواست در فرد شكوفا مىشود و البته، گاهى هم التبسيار افراطى پيدا مىكند; گاهىپرخاشگرىهايى هم كه مىكنند براى اين است كه مىخواهند شخصيتخودشان را نشان دهند. انسان در هر سنى به طور طبيعى خواستههايى دارد كه اگر آنها تامين شود شاد مىگردد. البته، برخى خواستههايى هم وجود دارد كه در طول زندگى ادامه دارد، مانند نيازهايى كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد.
با توجه به نكتههايى كه بيان گرديد، اكنون بايد ببينيم كه آيا شادى از نظر اسلام امر مطلوبى استيا نامطلوب؟ در پاسخ بايد بگوييم هر نوع شادى كه در جهت كمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهيد كسى را كه آنقدر روحش تعالى پيدا كرده كه جز با مناجات خدا و سرسائيدن به آستان الهى شاد نمىشود شاد كنيد، مسلما بايد زمينهاى را فراهم كنيد كه او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجاتهاى خمسه عشر مىخوانيد كه امام سجاد(ع) در يكى از مناجاتهايش عرض مىكند: «و استغفرك من كل لذة بغير انسك»; از هر لذتى كه از غير انس با تو بردم استغفار مىكنم، هر سرورى كه جز از لقاء تو حاصل شود، براى من گناه است. از چنين شادمانى به تو پناه مىبرم. كسانى آنچنان اوج پيدا مىكنند كه جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهايتا لقاء الهى به چيزى شاد نمىشوند، اگر انسان بخواهد چنين كسانى را شاد نمايد بايد كارى كند كه مزاحمتها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در اين مسير پيشرفت كنند. چنين شاديى است كه ارزش مطلق دارد; زيرا شاد كردن چنين مؤمنى براى رسيدن به مقصد خود، هيچ قيد و شرطى ندارد. چون اينها جز از راه مشروع شاد نمىشوند، شادىشان هم به عبادت خدا و انس با خداست و هميشه اين شادى مطلوب است. اما شادىهاى ديگر، ممكن استشادى دنيوى باشد، اما كمك كند به اينكه انسان در جهت تكامل معنوى پيشرفت كند يا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنيوى كه دو همسر در محيط خانواده با يكديگر دارند. اين نوع شادى مستقيما ارتباط با خدا و قيامت ندارد، التذاذى است كه در محيط خانواده از يكديگر مىبرند. اما اگر با قصد قربت انجام شود مىتواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در كار نباشد، دست كم مانع از ابتلاى به معصيت است. البته، اين هم يك مرتبهاى از عبادت است; زيرا براى جلوگيرى از ابتلاى به معصيت صورت گرفته است. شادىهاى دنيوى كه مؤمنان در زندگى خودشان دارند به اين دليل است كه براى انجام عبادات و وظايفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدى كه افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و همچنين تمسخر، توهين و اذيت ديگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جايى كه از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاكيد شده است. اين يك شادى دنيوى است كه موجب جلوگيرى از ملال، افسردگى، خستگى و به طور كلى، چيزهايى است كه مانع از انجام وظايف بعدى مىشود. فراهم كردن وسايل چنين شادى براى ديگران و نيز شاد شدن خود انسان هم در اين حد عيبى ندارد و مطلوب است. به هر حال، ملاك شاد كردن مؤمن است. از آن جهتى كه مؤمن است هيچ وقتبه گناه شاد نمىشود; شادى او يا مستقيما در ارتباط با خداست و يا براى تكامل معنوى و انجام وظايف و يا دست كم براى جلوگيرى از گناه مىباشد. البته، با توجه به آن نكته آخرى كه گفتيم مراتب ايمان افراد با يكديگر فرق مىكند، شاد كردن افراد هم فرق مىكند و منحصر به افراد بالغ نمىباشد بلكه شامل بچهها هم مىشود. شاد كردن مؤمنى هم كه هنوز در سن طفوليت است و تازه به تكليف رسيده ثواب دارد. شادكردن او در همان حدى است كه او مىفهمد. اگر شما بخواهيد وسايل شادى را براى كسانى كه در اوج معرفت هستند فراهم كنيد، او اصلا درك نمىكند و هيچ وقتبا آنها شاد نمىشود. ولى اگر همين مؤمن افسرده باشد، بيرون آوردن او از اين حالت مطلوب است; زيرا افسردگى برايش ضرر دارد. البته، از بين بردن حزنى كه براى خداست و باعث اين مىشود كه فرد در جهت انجام وظايفش موفقتر باشد، مطلوب نيست. مثلا ما نمىتوانيم يك كسى را كه در مجلس عزاى سيدالشهداء(ع) مشغول گريه استبراى اينكه شاد بشود به خنده بيندازيم; زيرا اين مجلس اصلا براى گريه كردن و براى غمگين بودن است، اينجا جاى شاد كردن نيست، اينجا جايى است كه گريه كردن و غمگين بودن مطلوب است. يا اگر كسى را كه در نيمه شب راز و نيازى با خدا مىكند و اشكش جارى شده و در حالتحزن قرار دارد، بخندانيم، آيا كار خوبى انجام دادهايم؟ قطعا اين شادىها مطلوب نيست و متقابلا آن حزنهايى كه انسان را از حركت طبيعى به سوى سعادت دنيوى و اخروى باز دارد، نامطلوب است.
البته بايد توجه داشته باشيم كه بعضىها ممكن استبه اتكاء اطلاق اينگونه روايات، خواستههاى نفسانى خود را ارضا كنند. انسانهايى كه مىخواهند خوشگذرانى و بذلهگويى كنند، بخندند و بخندانند و... استدلال مىكنند به اينكه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن كه هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تكامل باشد و لااقل موجب شود كه موانع عبادت و تكامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظايف نشاطى پيدا كند مىتواند مطلوب باشد، چه خود وسايل آن را فراهم كند، چه ديگران، به اين شادى كمك كنند. به هر حال، واقعنگرى و واقعبينى انسان را متوجه اين امر مىكند كه در اين دنيا گرفتارىهاى زيادى براى همه انسانها پيش مىآيد، اما نوع و شكل و زمان آن با يكديگر فرق مىكند. گاهى بيمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن يك عزيزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سيل و طوفان است. مسلما كمك كردن به چنين كسانى كه مبتلا به چنين غم و اندوهها شدهاند و از انجام وظايف خود باز ماندهاند و در نهايت، شاد كردن آنها از بهترين عبادات خداست. البته مىدانيد شرط هر عبادتى قصد قربت است.
ادامه دارد.
منابع: معرفت-شماره۳۲
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۳/۲۸