شعر - به کسر شین (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شِعْر (به کسر شین) یکی از مفردات
نهج البلاغه به معنای دانستن و زیرکی است،
شُعُور اول علم و به قولی به معنای ادراک دقیق است،
شِعار (به کسر شین) علامت در جنگ و سفر،
اشعار اعلام کردن و
شعار قرار دادن است. که
حضرت علی (علیهالسلام) دربببببباره......................... از این واژه استفاده نموده است.
شِعْر (به کسر شین) به معنای دانستن و زیرکی آمده است. «شعر شعرا: علم به. شعر لکذا: ای «فطن به» و در زبان عربی کلامی است که وزن و قافیه داشته باشد.
«شعور» اول علم است و به قولی شعور ادراک دقیق است که از شعر به معنی موی گرفته شده است، «شعار» علامت در جنگ و سفر،
«اشعار» اعلام کردن و شعار قرار دادن است.
در جایی فرموده: «فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَفَازَ عَمَلُهُ؛
هر کس تقوا را در کانون قلب خویش قرار دهد کارهاى نیک او ظاهر مىشود و عملش به پیروزى مىرسد.»
» خ ۱۳۲ ۱۹۰، اشعار در اینجا ملاصق و ملازم کردن است چنانکه در لغت آمده است یعنی هر کس تقوی را ملازم قلب خویش قرار دهد، آشکار میشود تقدم او در خیر، و سعادتزا میشود عملش.
استشعار: در باطن قرار دادن و ملازم کردن.
و شعار کردن «وَ اسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَی إِلَی النَّصْرِ؛
استقامت را شعار خود سازید که آن داعی پیروزی است.»
«مشاعر» جمع مشعر و آن به معنی شعور و محلّ شعور است در وصف حق تعالی فرموده: «بِتَشْعِیرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لاَ مَشْعَرَ لَهُ.»
یعنی با به وجود آوردن حواسّ معلوم شد که خدا را حاسّه مخلوقات نیست این نظیر آنست که بگوییم: خدا فاعل است و منفعل نیست،
باز در وصف حق تعالی فرموده: «تَتَلَقَّاهُ الاَْذْهَانُ لاَ بِمُشَاعَرَة.»
مشاعره: دیدن و یا احساس چیزی است با حواس، یعنی اذهان خدا را اخذ میکند و میشناسد ولی نه شناختن با حواس بلکه شناخت او شناخت عقلی است.
«شعار» هشت بار به معانی مختلف در «نهج» آمده است:
آنجا که فرموده است (حکمت ۱۰۴): «یا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیا... اتَّخَذُوا... وَالْقُرْآنَ شِعَاراً وَالدُّعَاءَ دِثَاراً.»
یعنی شعار لباس زیرین و دثار لباس رویی است یعنی خوشا به حال زاهدان که قران را سرّی میخوانند برای پند گرفتن و دعا را بلند میکنند برای اظهار ذلّت نسبت به خداوند.
همچنین است آنجا که فرموده: «فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکمْ وَدَخِیلاً دُونَ شِعَارِکمْ وَلَطِیفاً بَینَ أَضْلاَعِکمْ وَأَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکمْ.»
یعنی طاعت خدا را امر باطنی قرار بدهید نه امر ظاهری و دخیل و باطنی قرار بدهید نه مثل لباس باطنی بلکه نافذ باشد میان استخوانهای شما و حاکم باشد بر تمام کارهایتان. «وَدَخِیلاً دُونَ شِعَارِکمْ»
بیانش جمله «وَلَطِیفاً بَینَ أَضْلاَعِکمْ»
است؛ و «شِعَارُهَا الْخَوْفُ؛
در
خطبه ۸۹ نیز به همان معنی است و آنجا که درباره اهل بیت (علیهمالسّلام) در
خطبه ۱۵۴ فرموده: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَالاَْصْحَابُ، وَالْخَزَنَةُ وَالاَْبْوَابُ،
[
وَلاَ
]
تُؤْتَى الْبُیوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیرِ أَبْوَابِهَا؛
، منظور از شعار محرم اسرار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بودن است.
درباره خوارج فرموده: «وَخَیرُ النَّاسِ فی حَالاً الَّنمَطُ الاَْوْسَطُ وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاَعْظَم فَإِنَّ یدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَإِیاکمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ، کمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ؛
بهترین مردم درباره من، گروه میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید و همیشه همراه جمعیّتهای بزرگ (اکثریت طرفدار حق) باشید، که دست خدا با جمعیّت است. از جدایی بپرهیزید (جدایی از تودههای عظیم و مؤمن) زیرا افراد تنها و جدا، نصیب شیطانند، همان گونه که گوسفند تکرو، طعمه گرگ است. آگاه باشید! هر کس به این شعار (شعار تفرقهانگیز خوارج لا حکم الّا للّه) مردم را دعوت کند او را به قتل برسانید هر چند زیر عمامه من باشد (و به من پناهنده شود).»
منظور از «این اشعار» شاید شعار خوارج باشد که میگفتند: «لا حُکْم اُلّا اللّه» چنانکه محمد عبده نقل کرده است، به قولی منظور استبداد به رأی و کنار شدن از جماعت مسلمین است چنانکه ابن میثم اختیار کرده و محمد عبده نقل نموده است در این صورت آن اشاره است به «ایاکم و الفرقة» ابن ابی الحدید گوید: اشاره است به شعار خوارج و آن این بود که وسط سر خود را میتراشیدند و موهای پایین مانند دایره در سرشان میماند، ولی این گفته بعید است «و لو کان تحت عمامتی» اشاره به قرب است یعنی: هر چند که نزدیکترین شخص به من باشد.
«شعیر» جو، واحد آن «شعیره» است در وصف حضرت داود (علیهالسّلام) فرموده: «وَیأْکلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا؛
از بهاى آن قرص نان جویی تهیه میکرد و تناول مینمود.»
در وصف خویش فرموده: «وَاللهِ لَوْ أُعْطِیتُ الاَْقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِی اللهَ فِی نَمْلَة أَسْلُبُهَا جِلْبَ شَعِیرَة مَا فَعَلْتُهُ؛
به خدا قسم اگر هفت اقلیم را به من دهند با آنچه زیر آسمان آنهاست پوست جوی را از دهان مورچهای بگیرم نخواهم گرفت.»
«وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ، بَینَ جَنَّات وَأَنْهَار؛
اگر خداوند سبحان میخواست میتوانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در میان باغها و نهرها... قرار دهد.»
» خ ۱۹۲ مناسک حجّ است، «شعر» به معنی مشهور آن در «نهج» نیامده است.
واژه شعر بیست و دو بار و واژه «شعار» هشت بار به معانی مختلف در «نهج البلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «شعر»، ج۲، ص۶۰۰.