شمر بن ذی الجوشن2
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابا السابغه
شُرَحبیل بن عمرو بن معاویه (شمر)
از یاران امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در نبرد صفین بود. او در این جنگ به میدان رفت و بدست ادهم بن محرز باهلی مجروح شد.
او در کربلا در لشکر عمر بن سعد بود و علیه امام حسین (علیهالسّلام) جنگید.
پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و سلطه معاویه بر عراق، شمر با امویان همراه شد و نامش در زمره نامهایی قرار گرفت که به در خواست زیاد بن ابیه، علیه حجر بن عدی گواهی داد؛ کاری که زمینه شهادت این یار صدیق علی (علیهالسّلام) را فراهم آورد.
شمر بن ذیالجوشن در زمان امارت عبیدالله بن زیاد بر کوفه، به او پیوست و از مقربان وی گردید. در زمان قیام مسلم بن عقیل، به دستور ابنزیاد برای در هم شکستن قیام مسلم دست به کار شد و همراه با دیگر اشراف کوفه، یاران مسلم را از اطرافش پراکنده ساختند.
به نقل از برخی از منابع، پس از فرود آمدن امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش در کربلا، عمر بن سعد نامهای برای ابنزیاد نوشت در این نامه ابنسعد خواستار مصالحه شده از ابنزیاد خواسته بود تا با خواسته امام (علیهالسّلام)، مبنی بر بازگشت ایشان به مدینه و یا رفتن به یکی از سرزمینهای اسلامیموافقت کند. عبیدالله نامه را در جمع برخی از اشراف و بزرگان کوفه قرائت کرد. در این هنگام شمر برخاست و ابنزیاد را به عدم پذیرش این شرایط و کشتن امام حسین (علیهالسّلام) ترغیب کرد و گفت:
«اکنون او در چنگ توست و در قلمرو تو و در کنار تو استقرار یافته است، اگر راضی به قبول بیعت نشود و از دسترس تو خارج شود، به زودی نیرومند و عزیز خواهد شد و تو در مقابلش ناتوان و ضعیف خواهی شد.»
ابنزیاد نظر شمر را پذیرفت و نامهای به ابنسعد نوشت و به او دستور داد تا در صورت بیعت نکردن با یزید با او بجنگد. عبیدالله در این نامه تاکید کرده بود که اگر قادر به انجام این کار نیست فرماندهی سپاه را به شمر بن ذیالجوشن بسپارد.
شمر به دستور عبیدالله بن زیاد و به همراه چهار هزار نفر سپاهی به کربلا رفت و در روز نهم محرم به سپاه عمر بن سعد ملحق شد.
او پس از رسیدن به کربلا نامه ابنزیاد را به پسر سعد داد. ابنسعد در ابتدا شمر را مورد سرزنش قرار داد و سپس گفت که خود متولی فرمان ابنزیاد خواهد بود.
سپس شمر به سوی اردوگاه سپاه امام (علیهالسّلام) حرکت کرد و با خطاب قرار دادن فرزندان امالبنین، آنان را از امان نامهای که برایشان آورده بود با خبر ساخت؛ اما فرزندان امالبنین امانش را نپذیرفتند و او و امان نامهاش را مورد لعن خود قرار دادند.
در صبح عاشورا شمر از سوی عمر بن سعد عهدهدار فرماندهی جناح چپ سپاه کوفه شد.
روایت شده که در صبح عاشورا، شمر به همراه عدهای از سپاهیان لشکر عمر بن سعد، جهت حمله به خیام حضرت (علیهالسّلام)، از پشت به اردوگاه امام (علیهالسّلام) نزدیک شد؛ اما با خندقی از آتش شعلهور، که امام (علیهالسّلام) و یارانش شب قبل حفر کرده بودند روبرو شد؛ پس نگاهی به خندق و آتش آن کرده فریاد زد: «ای حسین (علیهالسّلام) آیا به آتش قبل از روز قیامت عجله کردهای؟» امام (علیهالسّلام) خطاب به او فرمود: «ای پسر بز چران، تو برای ورود به آتش سزاوارتری.» در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در چله کمان نهاد و به امام (علیهالسّلام) گفت: «این فاسق از دشمنان خداوند و از بزرگترین ستمگران است اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است
اجازه بفرمایید هم اکنون او را به هلاکت میرسانم »؛ اما امام (علیهالسّلام) او را از این کار بر حذر داشتند و فرمودند: «این کار را نکن که خوش ندارم ما شروع کننده جنگ باشیم.»
نقل شده که پیش از آغاز جنگ، امام (علیهالسّلام) و برخی از یاران آن حضرت (علیهالسّلام) از جمله زهیر بن قین به سخنرانی پرداختند و به موعظه سپاه عمر بن سعد پرداختند. در میانه سخنان زهیر، شمر بن ذیالجوشن تیری به سوی او افکند و گفت: «ساکت شو؛ خدا ساکتت کند پرگوییهایت ما را خسته کرده است.»
زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده بول میکرد، من کی با تو سخن گفتم؟ تو یک حیوانی، به خدا قسم گمان نمیبرم که تو دو آیه از کتاب خدا را بدانی؛ بدان که در قیامت به ننگ و کیفری دردناک گرفتار خواهی آمد.»
شمر گفت: «خداوند هم اینک تو و اربابت را خواهد کشت.»
زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند مرگ با حسین (علیهالسّلام) از جاودانگی با شما نزد من محبوبتر است.» آنگاه رو به مردم کرد و...
با آغاز جنگ، شمر به جناح چپ لشکر امام (علیهالسّلام) حمله کرد که با مقاومت یاران امام (علیهالسّلام) روبرو شد. جنگ با شدت هر چه تمامتر در پیش از ظهر عاشورا ادامه داشت تا اینکه در یکی از این حملات، شمر و عدهای از یارانش به خیام امام (علیهالسّلام) نزدیک شدند. شمر با نیزهاش به خیمه امام حسین (علیهالسّلام) ضربهای زد و درخواست آتش کرد تا آن را به آتش بکشاند؛ زنان حرم فریاد کشیدند و از خیمه خارج شدند امام (علیهالسّلام) با دیدن این صحنه فریاد زد:
«ای پسر ذیالجوشن تو آتش میخواهی تا خانهام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.»
در این هنگام زهیر با جمعی از اصحاب به شمر و یارانش حمله برد و آنان را از اطراف خیام دور کرد.
از جنایات دیگر شمر بن ذیالجوشن در کربلا، شهادت نافع بن هلال است. پس از به اسارت در آمدن نافع، شمر و گروهی از یارانش، او را با چهرهای خونین نزد عمر بن سعد آوردند. پس از سخنان کوتاهی که بین ابنسعد و نافع رد و بدل شد شمر از عمر بن سعد خواست تا او را به شهادت برساند.
عمر بن سعد به شمر گفت: «تو او را آوردی، اگر میخواهی خودت او را بکش! »
شمر شمشیر خود را از نیام کشید، نافع به او گفت: «به خدا قسمای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی در حالی که خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس میگویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد! » پس شمر او را به شهادت رساند.
در عصر عاشورا و زمانی که امام (علیهالسّلام) تنها مانده بود پسر ذی الجوشن با انبوهی از مردان سواره و پیاده، به نبرد با امام (علیهالسّلام) پرداخت تا آن که میان امام (علیهالسّلام) و اهل حرم جدایی افکندند و آن گاه روی به خیمههای اهل بیت (علیهالسّلام) آوردند، در این حال حضرت (علیهالسّلام) فریاد زد:
«ای آل ابیسفیان اگر دین ندارید آزاد مرد باشید.» شمر مقصود امام (علیهالسّلام) را جویا شد و حضرت (علیهالسّلام) فرمود: «مقصود شما من هستم چرا متعرض اهل بیت (علیهالسّلام) من میشوید؟»
شمر به سپاهیان خود دستور داد تا بازگردند و روی به حسین (علیهالسّلام) آورند، پس همگی حضرت (علیهالسّلام) را محاصره کردند. شمر سپاهیان را به کشتن امام (علیهالسّلام) ترغیب میکرد و میگفت: «چرا توقف میکنید؟ این مرد از بسیاری زخم سخت ضعیف شده است و یک تن بیش نیست با هم بر او حمله کنید.» پس سپاهیان از هر سو به امام (علیهالسّلام) حملهور شدند و امام (علیهالسّلام) را با بدنی مجروح بر زمینانداختند.
در این هنگام بنا بر نقلی شمر بن ذیالجوشن از خولی بن یزید خواست تا سر از بدن امام (علیهالسّلام) جدا کند. خولی اقدام به این کار نمود؛ اما دستش لرزید و بدنش به رعشه افتاد، از اینرو نتوانست امام (علیهالسّلام) را به شهادت برساند. شمر او را به باد ناسزا گرفت و گفت: «خداوند بازوهایت را بشکند و دستانت را جدا کند.» سپس خود از اسب فرود آمد و سر را از بدن مطهر آن حضرت (علیهالسّلام) جدا کرد و به دست خولی داد.
پس از شهادت امام (علیهالسّلام)، به دستور پسر ذیالجوشن لشکر کوفه به خیمهها هجوم بردند و دست به غارت خیام امام حسین (علیهالسّلام) زدند.
او در خیمهای که امام سجاد (علیهالسّلام) در آن در بستر بیماری بود، رفت و با دیدن آن حضرت (علیهالسّلام) خواست که ایشان را به شهادت برساند که برخی مانع این کار شدند.
آن گاه شمر دستور داد تا آتش به خیمههای اهل بیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زدند و آنها را سوزاندند.
پس از عاشورا، شمر و تنی چند از سپاهیان کوفه دستور یافتند تا سرهای شهدا را به کوفه، نزد ابنزیاد ببرند.
همچنین او و همراهانش از سوی ابنزیاد مامور شدند تا اسرای اهل بیت (علیهالسّلام)
و به نقلی سرهای شهدای کربلا را به شام ببرند.
شمر پس از ورود به مجلس یزید در گزارشش به یزید در شرح چگونگی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش چنین گفت:
«ای امیرمؤمنان! حسین بن علی با هیجده نفر از خاندان و شصت تن از شیعیانش سوی ما آمدند که به جنگشان رفتیم و از آنها خواستیم که یا تسلیم شوند و به حکم امیر عبیداللَّه بن زیاد گردن نهند، یا برای جنگ آماده شوند. آنان جنگ را بر تسلیم ترجیح دادند؛ پس با طلوع خورشید بر آنان تاختیم و از همه سو آنان را در بر گرفتیم. چون شمشیرهایمان را بالای سرهای خود دیدند فراریانی بیپناه شدند و از دست ما به تپهها و گودالها میگریختند، و همانند کبوترانی که از بیم باز شکاری به خدا پناه میبرد
نیز در تلاشی بیفایده به این سو و آن سو میگریختند !!!. ای امیرمؤمنان، بهاندازه کشتن یک شتر یا خفتن یک نیمروز، بیشتر طول نکشید که همه را از پای در آوردیم. اینک تنهایشان برهنه، جامههایشان خونین و چهرههاشان خاکآلود است. بدنهایشان در معرض تابش نور خورشید است و باد بر آنها میوزد؛ زیارتگرشان عقابان است و پرستارشان بازان به سرزمین خشک بیابان.»
شمر بن ذیالجوشن نیز به مانند بسیاری از اشراف کوفه، پس از مرگ یزید به عبدالله بن زبیر پیوست و با عبدالله بن مطیع - حاکم زبیری کوفه- بیعت کرد. او در جریان قیام مختار، به کمک ابنمطیع شتافت و برای جلوگیری از شکلگیری قیام مختار با نیروهایش به محله سالم کوفه رفت؛ اما او نیز به مانند همتایانش راه به جایی نبرد و از نیروهای انقلابی کوفه شکست خورد.
در واقعه "یوم السبیع" نیز، شمر به همراهی با اشراف کوفه برخاست و برای درهم شکستن قیام مختار وارد میدان شد؛ اما باز هم کاری نتوانست از پیش ببرد و شکست خورد.
شمر پس از این اقدام از ترس مجازات مختار از کوفه فرار کرد. مختار غلام ایرانی خود – زربی- را به دنبال او فرستاد شمر در راه کمین کرد و او را به شهادت رساند و سپس به روستایی به نام روستای "کلکتانیه" پناه برد. ابوعمره - فرمانده سپاه مختار- محل اختفای شمر و یارانش را شناسایی کرد و پس از محاصره آنجا به او و یارانش حمله برد. شمر فرصت نیافت لباس رزم بپوشد و سلاح بردارد، پس با همان جامه زیر فرار کرد؛ ولی به واسطه داشتن مرض برص خیلی زود شناسایی شد و کشته شد.
برخی از منابع اهل سنت شمر بن ذیالجوشن را از تابعین برشمرده آوردهاند که او از پدرش حدیث روایت کرده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۸.