• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهاب‌الدین ابن‌عربشاه(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِبْن‌ِ عَرَبْشاه‌، شهاب‌الدين‌ ابوالعباس‌ احمد بن‌ محمد بن‌ عبدالله‌ ابن‌ ابراهيم‌ حنفى‌ دمشقى‌ (۷۹۱-۸۵۴ق‌/۱۳۸۹-۱۴۵۰م‌)، مورخ‌، اديب‌. فقيه‌، لغوي‌ و قاضى‌. وي‌ به‌ سبب‌ اقامت‌ طولانى‌ در آسياي‌ صغير «رومى‌» نيز خوانده‌ شده‌ است‌.
معتبرترين‌ سند پيرامون‌ زندگى‌ِ ابن‌ عربشاه‌ اجازه‌اي‌ است‌ كه‌ خود وي‌ در خانقاه‌ سعيد السعداء قاهره‌ در اول‌ ذيحجة ۸۵۳ به‌ دوست‌ نزديكش‌ ابن‌ تغري‌ بردي‌ (ه م‌) نوشت‌ و چند بار نيز متن‌ آن‌ را براي‌ او خواند. ابن‌ تغري‌ بردي‌ متن‌ كامل‌ اين‌ نوشته‌ را در المنهل‌ الصافى‌ آورده‌ است‌ (ابن‌ تغري‌،المنهل‌ الصافى‌،ج۲،ص۱۳۱-۱۴۴) و ديگر مؤلفان‌ از جمله‌ سخاوي‌ و ابن‌ عماد مطالب‌ خود را از او بر گرفته‌اند. ابن‌ عربشاه‌ در دمشق‌ زاده‌ شد و در همانجا پرورش‌ يافت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۰). قرآن‌ را در زادگاهش‌ نزد زين‌ بن‌ عمر اللبّان‌ مُقري‌ (سخاوي‌،ج۲،ص۱۲۷) فرا گرفت‌. در ۸۰۳ق‌، هنگام‌ حملة تيمور به‌ شام‌ همراه‌ با مادر و برادران‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۰) و خواهرزاده‌اش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ابراهيم‌ بن‌ خولان‌ (سخاوي‌،ج۲،ص۱۲۷) به‌ سمرقند رفت‌.
سمرقند در روزگار تيمور كانون‌ ارباب‌ فضل‌ و هنر و صنعت‌ بود (ابن‌ عربشاه‌، عجائب‌ المقدور،ص۱۱۴- ۱۱۵). به‌ همين‌ جهت‌ مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ اقامت‌ در اين‌ شهر در رشد فكري‌ و پرورش‌ شخصيت‌ ابن‌ عربشاه‌، نقش‌ مؤثر داشته‌ است‌. پس‌ از آن‌ به‌ بلاد ختا و ماوراءالنهر رفت‌، بعد از مدتى‌ به‌ سمرقند بازگشت‌ و نزد دو تن‌ از استادان‌ طراز اول‌ آن‌ روزگار: سد محمد شريف‌ جرجانى‌ و شمس‌الدين‌ ابن‌ جزري‌، و نيز خواجه‌ عبدالاول‌، محمد بخاري‌ و ديگران‌ علوم‌ رايج‌ زمان‌ را آموخت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌،المنهل‌،ج۲،ص۱۴۰؛ سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷؛ شوكانى‌،ج۱،ص۱۱۰). همچنين‌ زبانهاي‌ فارسى‌ و مغولى‌ را فراگرفت‌ (سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷). آنگاه‌ براي‌ تكميل‌ آموخته‌هايش‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ تجربه‌، به‌ سير و سفر پرداخت‌: در سرزمين‌ مغول‌ با شيخ‌ برهان‌الدين‌ اندكانى‌ و قاضى‌ جلال‌الدين‌ سيرامى‌ ديدار و از آنها كسب‌ فيض‌ كرد (سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۱)، سپس‌ به‌ خوارزم‌ آمد و از آنجا به‌ دشت‌ و سَراي‌ و حاجى‌ ترخان‌ (آستارا خان‌) رفت‌ و مدت‌ ۴ سال‌ در آنجا اقامت‌ گزيد و به‌ تكميل‌ فقه‌ و اصول‌ و معانى‌ و بيان‌ پرداخت‌ (سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۱؛ قنوجى‌،ص۳۲۷). سپس‌ به‌ شبه‌ جزيرة كريمه‌ رهسپار شد و با دانشمندان‌ آن‌ ديار از جمله‌ عبدالمجيد، شاعر و اديب‌ و پردازندة داستان‌ مؤنس‌ العشاق‌ (به‌ زبان‌ تركى‌) ديدار و گفت‌ و گو كرد (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۲). آنگاه‌ به‌ دربار عثمانى‌ نزد سلطان‌ محمد اول‌ معروف‌ به‌ چلبى‌ به‌ ادرنه‌ رفت‌ و مورد احترام‌ فراوان‌ قرار گرفت‌.
اقامت‌ او در آسياي‌ صغير ۱۰ سال‌ به‌ طول‌ انجاميد. در اين‌ مدت‌ با مولانا برهان‌الدين‌ خوافى‌ ديدار كرد و در محضر وي‌ دانش‌ اندوخت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۲؛ سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷). وي‌ به‌ سبب‌ مهارت‌ و تسلط به‌ زبانهاي‌ گوناگون‌ در ديوان‌ انشاء (ديوان‌ همايون‌) سمت‌ منشيگري‌ را برعهده‌ گرفت‌ و مكاتبات‌ دربار عثمانى‌ با فرمانروايان‌ ساير كشورها را به‌ زبانهاي‌ عربى‌، فارسى‌ و تركى‌ انجام‌ مى‌داد و در اين‌ مدت‌ آثار بسياري‌ را براي‌ پادشاه‌ عثمانى‌ از زبانهاي‌ فارسى‌ و عربى‌ به‌ زبان‌ تركى‌ ترجمه‌ كرد (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۲؛ سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷).
ابن‌ عربشاه‌ بعد از درگذشت‌ سلطان‌ محمد اول‌ (۸۲۴ق‌) به‌ موطن‌ خويش‌ بازگشت‌ و پس‌ از ۴ ماه‌ اقامت‌ در حلب‌، در ۸۲۵ق‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۳). سخاوي‌ (سخاوي‌، ج۲،ص۱۲۷) مدت‌ اقامت‌ او را در حلب‌ ۳ سال‌ نوشته‌ است‌ كه‌ در مقايسه‌ با تاريخى‌ (۸۲۴ق‌) كه‌ وي‌ آسياي‌ صغير را ترك‌ كرد و وارد دمشق‌ شد، درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد. وي‌ در دمشق‌ در يكى‌ از حجره‌هاي‌ مسجد القصب‌ گوشة عزلت‌ گزيد و در همانجا صحيح‌ مسلم‌ را نزد قاضى‌ شهاب‌الدين‌ حنبلى‌ خواند (سخاوي‌،ج۲،ص۱۲۷- ۱۲۸). در بازگشت‌ِ مولانا علاءِالدين‌ محمد بخاري‌ از مكه‌ به‌ شام‌، به‌ ملازمت‌ او در آمد و تا هنگام‌ درگذشت‌ وي‌ (۸۴۱ق‌) هرگز او را ترك‌ نگفت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۴۳-۱۴۴). بعد از فوت‌ بخاري‌ به‌ زيارت‌ حج‌ رفت‌ و در مراجعت‌ در قاهره‌ رحل‌ اقامت‌ افكند و تا پايان‌ عمر در همانجا ماند.
ايام‌ اقامت‌ ابن‌ عربشاه‌ در قاهره‌ با دوران‌ پادشاهى‌ ملك‌ ظاهر سيف‌الدين‌ چقمق‌ (چقماق‌) مصادف‌ بود و او رويدادهاي‌ زمان‌ اين‌ حاكم‌ مصري‌ را در كتابى‌ به‌ رشتة تحرير در آورده‌ است‌ (نك: آثار). ابن‌ عربشاه‌ بسيار مورد توجه‌ ملك‌ ظاهر بود، از اين‌ رو درباريان‌ بر او رشك‌ بردند، چنانكه‌ سرانجام‌ بر اثر سعايت‌ آنان‌ پادشاه‌ او را به‌ زندان‌ افكند و اگر چه‌ پس‌ از ۵ روز آزاد شد، اما اين‌ واقعه‌ چنان‌ او را آزرد كه‌ ۱۲ روز پس‌ از آزادي‌ در اقامتگاهش‌ در خانقاه‌ سعيدالسعداء درگذشت‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌،ج۱۵،ص۵۴۹؛ سخاوي‌،ج۲،ص۱۲۹).
ابن‌ عربشاه‌، نويسنده‌اي‌ توانا، اديبى‌ پرمايه‌ و آگاه‌ به‌ علوم‌ قرآنى‌، فقه‌ و حديث‌، و شاعري‌ چيره‌دست‌ بود و در شعر بيشتر به‌ مدح‌ و غزل‌ مى‌پرداخت‌ و از اصطلاحات‌ نحو، منطق‌، كلام‌ و فقه‌ در مضامين‌ اشعار خود بهره‌ مى‌برد. آثار منثورش‌ به‌ رغم‌ ادعاي‌ وي‌ در ساده‌نويسى‌ (ابن‌ عربشاه‌، عجائب‌ المقدور،ص۲۴۲؛ ابن‌ عربشاه‌،زندگانى‌ شگفت‌آور تيمور،ص۳۳۷)، مسجع‌ و پرتكلف‌ است‌. جامعيت‌ وي‌ در فنون‌ ادب‌ و به‌ كار بردن‌ انواع‌ كنايات‌ و استعارات‌ و الفاظ مترادف‌، فهم‌ آثار او را دشوار ساخته‌ است‌.
ابن‌ عربشاه‌ بيشترين‌ شهرت‌ خود را به‌ تاريخ‌نگاري‌ مديون‌ است‌. وي‌ در گزارش‌ رويدادها و مشاهداتش‌ غالباً از بيان‌ احساسات‌ شخصى‌ خود نيز فروگذار نكرده‌ است‌؛ به‌ همين‌ جهت‌ استفادة درست‌ از آثار وي‌ مستلزم‌ اعمال‌ دقّت‌ بيشتري‌ است‌.
آثار چاپى‌:
۱. عجائب‌ المقدور فى‌ نوائب‌ التيمور، در تاريخ‌ تيمور لنگ‌. اين‌ كتاب‌ مشهورترين‌ اثر ابن‌ عربشاه‌ و يكى‌ از مآخذ مهم‌ دربارة شخصيت‌، زندگى‌ و فتوحات‌ تيمور است‌. كتاب‌، بعد از مقدمه‌اي‌ كوتاه‌، با ذكر نام‌ و تبار و قدرت‌ گرفتن‌ تيمور آغاز مى‌شود. آنگاه‌ مؤلف‌ يورشهاي‌ تيمور به‌ خوارزم‌، خراسان‌، سيستان‌، اصفهان‌، آسياي‌ صغير و جنگ‌ با ايلدرم‌ بايزيد عثمانى‌ را به‌ تفصيل‌ بيان‌ مى‌كند. بيش‌ از يك‌ چهارم‌ حجم‌ كتاب‌ به‌ حوادث‌ بعد از مرگ‌ تيمور و جانشينان‌ وي‌ اختصاص‌ دارد. اگر چه‌ ابن‌عربشاه‌ در جاي‌ جاي‌ كتاب‌ از تيمور با كلمات‌ و عبارات‌ تند و ناهنجار ياد كرده‌ است‌، ليكن‌ فصلى‌ از آن‌ را نيز به‌ صفات‌ تيمور اختصاص‌ داده‌ (ابن‌عربشاه‌،عجائب‌ المقدور فى‌ اخبار تيمور،ص‌ ۲۰۹ به‌ بعد) و در آن‌ او را به‌ مردانگى‌ و شجاعت‌ و سياست‌ و تدبير ستوده‌ است‌. فصلى‌ كوتاه‌ از كتاب‌ نيز دربارة سمرقند و آباديهاي‌ آن‌ (ابن‌عربشاه‌،عجائب‌ المقدور فى‌ اخبار تيمور،ص‌ ۲۲۰ به‌ بعد) و در پايان‌ آن‌ نام‌ و نسب‌ مؤلف‌ و سبب‌ تأليف‌ كتاب‌ آمده‌ است‌ (ابن‌عربشاه‌،عجائب‌ المقدور فى‌ اخبار تيمور،ص‌ ۲۳۸-۲۴۳).
اين‌ كتاب‌ نخستين‌ بار در ۱۶۳۶م‌ به‌ وسيلية گوليوس‌ به‌ لاتينى‌ و بار ديگر در ۱۷۶۷ و ۱۷۷۲م‌ توسط منگر با عنوان‌ «تاريخ‌ تيمور لنگ‌ بزرگ‌۱» منتشر شده‌ است‌ در ۱۱۱۱ق‌/۱۶۹۸م‌ مرتضى‌ نظمى‌زاده‌ آن‌ را به‌ تركى‌ ترجمه‌ كرد و چون‌ ترجمة تركى‌ آن‌ معلق‌ و غير مفهوم‌ بود، در ۱۲۷۷ق‌/۱۸۶۰م‌ مورد تجديد نظر قرار گرفت‌ و با نام‌ تاريخ‌ تيمور گوركان‌ چاپ‌ گرديد. ترجمة انگليسى‌ آن‌ نيز توسط ساندرز در ۱۹۳۶م‌ در لندن‌ چاپ‌ شد (فولتون‌، .(۱۱۲ متن‌ عربى‌ آن‌ نيز بارها در كلكته‌ و بولاق‌ چاپ‌ شده‌ است‌. و ترجمة فارسى‌ آن‌ توسط محمد على‌ نجاتى‌ با عنوان‌ زندگانى‌ شگفت‌ آور تيمور در ۱۳۳۹ش‌ در تهران‌ منتشر شده‌ است‌.
۲. فاكهة الخلفاء و مفاكهة الظرفاء، كه‌ به‌ گفتة خود مؤلف‌ كتابى‌ است‌ از نوع‌ كليله‌ و دمنه‌ و سلوان‌ المطاع‌، مشتمل‌ بر داستانهاي‌ پندآموز كه‌ از زبان‌ حيوانات‌ نقل‌ شده‌ است‌. وي‌ معتقد است‌ كه‌ اندرزهاي‌ سياسى‌ و سخنان‌ پندآميز از زبان‌ حيوانات‌، در اميران‌ و فرمانروايان‌ كارسازتر خواهد بود (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص۷- ۸). تأليف‌ اين‌ اثر در ۸۵۲ق‌، دو سال‌ پيش‌ از مرگ‌ مؤلف‌ پايان‌ يافته‌ است‌ (حاجى‌ خليفه‌،ج۲،ص۱۲۱۶).
كتاب‌ مشتمل‌ بر يك‌ مقدمه‌ و ۱۰ باب‌ است‌. در باب‌ اول‌ تا سوم‌، عناوين‌ وصايا و احكام‌ ملوك‌ عرب‌ و عجم‌ و ترك‌، داستانهايى‌ از انوشيروان‌ (ابن‌عربشاه‌،فاكهة الخلفاءص‌ ۱۹)، ضحاك‌ (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص‌ ۲۲)، قابوس‌ بن‌ وشمگير (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص‌ ۲۹)، بهرام‌ گور (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص‌ ۳۱) آمده‌ است‌. در باب‌ چهارم‌ تا نهم‌ داستانهايى‌ از زبان‌ حيوانات‌، دربارة انس‌ و جن‌ و عفريت‌ و جز آن‌ نقل‌ شده‌ است‌ و باب‌ دهم‌ در رفتار و اخلاق‌ِ اجتماعى‌ است‌ و بخشى‌ از آن‌ نيز دربارة چنگيز و استيلاي‌ مغول‌ است‌ (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص‌ ۴۶۴ و بعد).
اين‌ كتاب‌ بارها - در بولاق‌ (۱۲۷۶ق‌)، موصل‌ (۱۸۶۹م‌) و قاهره‌ (۱۳۰۰ق‌) - چاپ‌ شده‌ است‌. چاپ‌ اول‌ آن‌ با ترجمة لاتينى‌ در ۱۸۳۲م‌ از سوي‌ فرايتاگ‌، در ۲ جلد در بُن‌ انتشار يافته‌ است‌. بابهاي‌ چهارم‌ تا هفتم‌ آن‌ در زمان‌ سلطان‌ مراد سوم‌ عثمانى‌ (۹۵۳- ۱۰۰۴ق‌) توسط دُكالين‌ زاده‌ و عثمان‌ بيك‌ به‌ زبان‌ تركى‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ كه‌ نسخ‌ خطى‌ آن‌ در كتابخانة نور عثمانيه‌، شم ۳۷۳۰ و خالص‌ افندي‌، شم ۷۲۶۹ موجود است‌ . همچنين‌ بخش‌ مربوط به‌ چنگيز از فصل‌ دهم‌ كتاب‌ به‌ وسيلة شرف‌الدين‌ يالتقايا به‌ تركى‌ ترجمه‌ و در نشرية دانشكدة ادبيات‌ استانبول‌ (۱۹۲۵م‌، دورة ۴، شم ۱-۲) چاپ‌ شده‌ است‌ (ابن‌عربشاه‌،فاكهة،ص‌ ۴۶۴ و بعد). نثر اين‌ كتاب‌ نيز مانند ساير آثار ابن‌ عربشاه‌ مسجّع‌ است‌. شووَن‌۲ اين‌ كتاب‌ را روايتى‌ از مرزبان‌ نامه‌ مى‌داند.
۳. ترجمة مرزبان‌ نامه‌. ابن‌ عربشاه‌ آن‌ را از روي‌ ترجمة تركى‌ مرزبان‌ نامه‌ - كه‌ در حدود ۷۸۲ق‌ توسط شيخ‌ اوغلو به‌ نام‌ سليمان‌ شاه‌ از حكمرانان‌ آل‌ گِرميان‌ انجام‌ گرفته‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، - هنگام‌ اقامت‌ در ادرنه‌ به‌ عربى‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ در ۱۸۶۱م‌ همراه‌ با تصاويري‌ در مصر چاپ‌ شده‌ است‌ ، (شوربجى‌،ص۲۲۴).
ب‌ - خطى‌: ۱. ترجمان‌ المترجم‌ بمنتهى‌ الارب‌ فى‌ لعة الترك‌ و العجم‌ و العرب‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۳۹؛ حاجى‌ خليفه‌،ج۱،ص۳۹۷). كتابى‌ است‌ در لغت‌ عربى‌ با معانى‌ فارسى‌ و تركى‌ و احتمالاً در ۲ جلد. نسخه‌اي‌ از جلد اول‌ آن‌ ، به‌ شمارة ۶۰۴۳ در كتابخانة ملى‌ پاريس‌ موجود است‌؛بلوشه‌، و نسخة منحصر به‌ فرد جلد دوم‌ آن‌ در كتابخانة توپكاپى‌ به‌ شمارة ۸۸ نگاهداري‌ مى‌شود. اين‌ جلد كه‌ شامل‌ بخش‌ افعال‌ است‌، به‌ ترتيب‌ الفبايى‌ِ مصادر و بابها با معادل‌ تركى‌ و فارسى‌ آنها تنظيم‌ يافته‌ است‌؛ IA, ۲. جلوة الامداح‌ الجمالية فى‌ حلّتى‌ العروض‌ و العربية (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۳۴)، منظومه‌اي‌ است‌ در عروض‌ و مختصري‌ در نحو. نسخه‌اي‌ از آن‌ شامل‌ ۱۸۳ بيت‌ به‌ شمارة ۶۷۶۴ در برلين‌ موجود است‌. سيرة السلطان‌ الشهير الملك‌ الظاهر چقمق‌ (سيد،ج۲(۲)،ص۸۷) يا التأليف‌ الطاهر فى‌ شيم‌ الملك‌ الظاهر القائم‌ بنصرة الحق‌ ابى‌ سعيد چقمق‌ ، GAL همانجا). وي‌ اين‌ كتاب‌ را در دو بخش‌ در ۸۴۳ق‌ تأليف‌ كرده‌ است‌. بخش‌ اول‌ آن‌ كه‌ در موضوعاتى‌ اخلاقى‌ مانند فضيلت‌، تواضع‌، حلم‌ و شفقت‌ است‌، در واقع‌ اندرزنامه‌اي‌ است‌ همچون‌ ساير اندرزنامه‌ها كه‌ در آن‌ مطالبى‌ از جوامع‌ الحكايات‌، سياستنامه‌، ابو سعيد ابوالخير و جز آنها نقل‌ شده‌ است‌. بخش‌ دوم‌ شامل‌ رويدادهاي‌ تاريخى‌ زمان‌ ملك‌ ظاهر از ۸۴۱ -۸۴۳ق‌ است‌. ابن‌ عربشاه‌ در اين‌ اثر خود از تيمور و ستمهاي‌ وي‌ در شام‌، اصفهان‌، بعداد و نيز از صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ و خاندان‌ ذوالقدريه‌ بحث‌ مى‌كند. نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانة توپكاپى‌ به‌ شمارة ۲۹۹۲ موجود است‌ (سيد، ج۲(۲)،ص۸۷). قصيده‌اي‌ با عنوان‌ عقود النصيحة (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۳۹) كه‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ در گوتا نگاهداري‌ مى‌شود
ج‌ آثار يافت‌ نشده‌: برهان‌ الفارض‌ بقول‌ المعارض‌ (بغدادي‌،ج۱،ص۱۳۰)؛ ترجمة تركى‌ تعبير القادري‌ تأليف‌ يعقوب‌ دينوري‌ (حاجى‌ خليفه‌،ج۱ص۴۱۷)؛ ترجمة تركى‌ تفسير ابى‌ اللّيث‌، تأليف‌ نصر بن‌ محمد سمرقندي‌ (حاجى‌ خليفه‌،ج۱،ص۴۴۱)؛ ترجمة تركى‌ جوامع‌ الحكايات‌ و لوامع‌ الروايات‌ تأليف‌ محمد عوفى‌ (حاجى‌ خليفه‌،ج۱،ص۵۴۰) در چند جلد (سخاوي‌،ج۲ص۱۲۷)؛ خطاب‌ الاهاب‌ الناقب‌ و جواب‌ الشهاب‌ الثاقب‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌،ج۲،ص۱۳۹؛ حاجى‌ خليفه‌،ج۱،ص۷۱۴)؛ العقد الفريد، منظومه‌اي‌ در توحيد (سخاوي‌،ص۱۲۸؛ حاجى‌ خليفه‌،ج۲،ص۱۱۵۲)؛ غرة السّير فى‌ دول‌ الترك‌ و التّتر (حاجى‌ خليفه‌،ج۲،ص۱۱۹۸؛ ابن‌ عماد،ج۷،ص۲۸۳)؛ مرآة الادب‌ به‌ نظم‌ و نثر در علم‌ معانى‌ و بيان‌ (ابن‌ عربشاه‌، عجائب‌ المقدور،ص۲۴۰؛ سخاوي‌،ج۲،ص۱۲۸). نمونه‌اي‌ از آن‌ در المنهل‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌،ج۲،ص۱۳۴) مندرج‌ است‌.
منابع:
(۱)ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛
(۲)ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌ الصافى‌، به‌ كوشش‌ محمد محمد امين‌، قاهره‌، ۱۹۸۴م‌؛
(۳)ابن‌ عربشاه‌، احمد، عجائب‌ المقدور فى‌ اخبار تيمور، قاهره‌، ۱۳۰۵ق‌؛
(۴)ابن‌ عربشاه‌، زندگانى‌ شگفت‌آور تيمور (ترجمة عجائب‌ المقدور )، ترجمة محمدعلى‌ نجاتى‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛
(۵)ابن‌ عربشاه‌، فاكهة الخلفاء و مفاكهة الظرفاء، موصل‌، ۱۸۶۹م‌؛
(۶)ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌؛
(۷)بروسه‌لى‌، محمدطاهر، عثمانلى‌ مؤلف‌ لري‌، استانبول‌، ۱۳۴۲ق‌؛
(۸)بغدادي‌، هديه‌؛
(۹)حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛
(۱۰)سخاوي‌، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌؛
(۱۱)سركيس‌، چاپى‌؛
(۱۲)سيد، خطى‌؛
(۱۳)شوكانى‌، محمد، البدر الطالع‌، قاهره‌، ۱۳۴۸ق‌؛
(۱۴)شوربجى‌، محمد جمال‌الدين‌، المطبوعات‌ العربية، قاهره‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛
(۱۵)قنوجى‌، صديق‌، التاج‌ المكلل‌، به‌ كوشش‌ عبدالحكيم‌ شرف‌الدين‌، بمبئى‌، ۱۳۸۳ق‌/۱۹۶۳م‌؛



جعبه ابزار