• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهر بخارا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شهر بخارا، مرکز ولایت (جمعیت در ۱۳۴۹ ش/ ۱۹۷۰ حدود ۰۰۰، ۱۱۲ تن)، در مشرق قسمت سفلای حوضه آبریز رود زرافشان و در قسمت بالای آبراه شاهرود واقع است.




میانگین بیشترین دمای آن ۱/۱۵ درجه سانتیگراد است. گرمترین دمای آن (در خرداد و مرداد) به ۵/۲۵ درجه سانتیگراد و سردترین دمای آن (در دی و بهمن) به ۶- می‌رسد. شهر سمرقند در حدود ۳۱۰ کیلومتری مشرق آن و شهر تاشکند در ۶۰۰ کیلومتری شمال شرقی آن واقع است. از سمت جنوب شرقی با خط فرعی راه آهن از طریق آبادی کاگان به برخی از شهرهای جمهوری‌های آسیای میانه متصل است.
در کتابخانه ابن سینا و کتابخانه عمومی شهر، نسخ خطی نایاب از ابن سینا، نوایی، فردوسی و دیگران یافت می‌شود. در ۱۳۰۶ ش، موزه مردم شناسی آن تأسیس شده است. چند دانشکده دارد. در ایران یکی از محلات قدیم بخارا، به نام جوی مولیان، که در شعر رودکی آمده معروف شده است.



مردم آن مسلمان‌اند و مذهب حنفی دارند و به زبان فارسی با گویش بخارایی، و ازبکی گفتگو می‌کنند و لباس آنان شبیه پوشاک مردم خراسان است.



آثار باستانی و تاریخی شهر بخارا فراوان است، از جمله: ارگ (یا قُهَندِز) که بنابر افسانه‌ای سیاوش آن را بنا کرده است. وی پس از کشته شدن به دست افراسیاب در ارگ (حصار) بخارا، در قسمت شرقی در اندرون درِ کاه فروشان (دروازه غوریان)، دفن شد.
[۱] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۲، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
به نوشته نَرشَخی
[۲] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۲-۳۳، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
«مغان بخارا بدین سبب آنجای (محل دفن سیاوش) را عزیز دارند و هر سالی هر مردی آن‌جا یکی خروس برد و بکشد و روز نوروز مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه‌هاست» و گور افراسیاب نیز که به دست کیخسرو (پسر سیاوش) کشته شده بود در دروازه معبد، در تل خواجه امام در شهر بخاراست.
[۳] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۳-۲۴، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
ظاهراً ارگ پس از ویرانی در دوره «بیدون بخارا خُدات»، پادشاه بخارا، دوباره آباد شده بود
[۴] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۳، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
مقبره اسماعیل سامانی (قرنهای سوم ـ چهارم)، مجموعه کلان مشتمل بر مناره کلان (۵۲۰) و مسجد کلان (۹۴۸)، مسجد نمازگاه (قرن دهم)، مسجد مغاک عطاری (قرن ششم)، مدرسه الغ بک (۸۲۰)، مسجد جامع (۹۲۰)، مسجد خواجه زین الدین (قرن دهم)، مدرسه میرعرب (۹۴۱-۹۴۲) که مزار میرعرب در آن است، مقبره چشمه ایوب (قرنهای هشتم ـ دهم)، مسجدِ بلند (قرن نهم و دهم)، مجموعه قوش ـ مدرسه (قرن دهم)، مدرسه مادرخان (۹۷۴ـ۹۷۵)، مدرسه عبدالعزیزخان (۱۰۶۲)، مدرسه چارمنار (۱۲۲۲)، مجموعه بهاءالدین نقشبندی (خانقاه، قرن نهم)، مدرسه عبدالعزیزخان (قرن دهم)، سرانجام مهمانخانه بخارا (قرن چهاردهم)، ویرانه‌های قصر وَرَخْشا در ۳۰ کیلومتری شمال غربی شهر بخارا در صحرای قزل قوم غربی با قلعه‌ای به ارتفاع ۱۹ متر می‌باشد
[۵] آبلینسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ص ۱۸۱.
. از مقابر قدیمی در بخارا مزار خواجه ابوحفص بخاری (۱۵۰-۲۱۷) است
[۶] احمدبن محمود معین الفقراء، تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، ص ۱۸.
که در زمان بارتولد به نام صومعه امام ابوحفص نزدیک دروازه «حق ره» برپا و مورد احترام اهل بخارا بوده است.
[۷] واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۵۳، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
از گورستان‌های مهم بخارا مزار شریف است. شیعیان در بخارا مسجد (و حسینیه) خاص خود را دارند و گروههای ایرانی به نام افشار، که ظاهراً باقیمانده سپاهیان نادرشاه افشارند، در آن‌جا به سر می‌برند. در بخارا عید نوروز با شکوه جشن گرفته می‌شود.



پیشینه. از تاریخ بخارا در منطقه سُغد در دوره‌های قدیم منابع فراوانی سراغ نداریم، ظاهراً محل آن در روزگاران کهن نخست آبگیر بوده است.
[۸] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۷، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
به گفته جوینی
[۹] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۷۶، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
نام آن از زبان بت پرستان ایغور و ختای که معابد خود را «بخار» می‌گفتند، آمده است، و نیز بنابر حدیثی نام آن فاخره ذکر شده است.
[۱۰] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۰-۳۱، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
مقدسی
[۱۱] محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
نام آن را از کوه خوران، که سپس کُخاران و بخارا شده، می‌داند. در دوره‌های متأخر آن را بخارای شریف هم گفته‌اند . اشتقاق آن را باید از واژه سغدی بُخارک دانست. به نوشته دینوری
[۱۲] احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۳۷، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
در دوره هخامنشیان، اسکندر در لشکرکشی به ماوراءالنهر (ماوراء جیحون) پس از تسخیر سمرقند به بخارا نیز دست یافت. در دوره ساسانیان، خسرو اول انوشیروان به سوی بلاد هیاطله لشکر کشید و تُخارستان و زابلستان و کابلستان و صغانیان (چغانیان) را دوباره به دست آورد. پادشاه خاقان، سِنْجَبُو، نیز چاچ و فرغانه و سمرقند و کَش و نخشب را تا بخارا به دست آورد.
[۱۳] احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۶۷- ۶۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
در دوره حکومت معاویه، سپاهیان عرب به فرماندهی عبیدالله بن زیاد نخستین بار با اهل بخارا ـ که پادشاه آن خاتون، زن بیدون (بخارا خدات)، به عنوان نایب السلطنه پسرش طُغشادِه در آن‌جا حکومت می‌کرد ـ روبرو شدند اما جنگ آنان به مصالحه انجامید و عبیدالله با گرفتن هزار بار هزار درهم و چهار هزار برده عقب نشست
[۱۴] محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۲۹۷-۲۹۸.
[۱۵] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۵۲ ـ۵۳، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.


۴.۱ - لشکرکشی عرب‌ها به بخارا


در ۵۳، به نوشته بلاذری، عبیدالله بن زیاد (۲۵ ساله)، با۰۰۰، ۲۴ تن از نهر جیحون گذشت و به بیکند آمد. در آن هنگام خاتون در شهر بخارا بود و با وی صلح کرد به هزار هزار (درهم). زیاد وارد شهر شد. پس از او سعید بن عثمان بن عفان از سوی معاویه والی خراسان شد، وی از جیحون گذشت و به جنگ با بخاراییان شتافت، اما بار دیگر کار به مصالحه کشید.
[۱۶] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۵۷۱-۵۷۲، ترجمه محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
در ۸۷ قتیبة بن مسلم (باهلی)، فرمانده سپاهیان عرب و نماینده حَجّاج در خراسان، شهر بازرگانی بیکند را در نزدیکی بخارا، که بیش از هزار رباط داشت، به قهر گشود و اهالی را قتل عام و شهر را ویران کرد.
[۱۷] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۵-۲۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
[۱۸] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۲، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
سال بعد، به جنگ بخارا رفت و آن‌جا را نیز گشود. قتیبه با نیرنگ از اهالی بخارا برای دو رکعت نماز گزاردن اجازه گرفت و وارد شهر شد و به خیانت، شهر را گرفت و غنایم بسیار به دست آورد. در این سال، بیشتر شهرهای (ولایت) بخارا گشوده شد.
[۱۹] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۵۸۵، ترجمه محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
[۲۰] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۴۸، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
به نوشته طبری
[۲۱] محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، ج ۶، ص ۴۳۹-۴۴۰.
در ۸۹ بخارا به تصرف سپاهیان مسلمان درآمد. به نوشته نرشخی
[۲۲] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
قتیبه، فرمانده قشون معاویه، پس از تصرف بخارا دستور داد تا اهل بخارا نیمی از خانه‌های خویش را به مسلمانان واگذارند. در ۹۴ قتیبه مسجد جامع را اندر حصار بخارا در محل بتخانه بنا کرد و فرمود هر جمعه مردم در آن‌جا گرد آیند و نماز آدینه بخوانند و هر کس که حاضر می‌شد دو درهم می‌گرفت و اهل بخارا در اوایل اسلام نماز به پارسی می‌خواندند.
[۲۳] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۷، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
در ۱۵۱ به نوشته گردیزی
[۲۴] عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۷۸-۲۷۹، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
در قیام مقنع، بخارا نیز از آن برکنار نماند و گروه‌هایی از مردم به سپید جامگان پیوستند اما سرانجام شکست خوردند و هفتصد مرد از ایشان کشته شد. در ۱۵۴، بخارا دوباره رو به آبادانی گذاشت. به نوشته نرشخی
[۲۵] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۸، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
در زمان هارون الرشید میان حصار و شارستان، مسجد جامع بنا شد. در ۱۶۶ فضل بن سلیمان، والی خراسان، ساختن دیواری را آغاز کرد تا بخارا از هجوم ترکان مصون ماند
[۲۶] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۴۷-۴۸، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.


۴.۲ - پیشرفت بخارا در دوره سامانیان


اوج پیشرفت بخارا به دوره سامانیان (سال‌های ۲۰۴ تا ۳۹۰) برمی‌گردد. در زمان سامانیان، که پس از اسلام آوردن ایرانیان نخستین سلسله ایرانی مستقل و حاکم در مشرق بودند، شهر بخارا از لحاظ اجتماعی و علمی گسترش یافت. به نوشته نرشخی
[۲۷] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
شهر بخارا از جمله شهرهای خراسان شمرده می‌شد، هرچند آب جیحون در میان شهرهای آن جریان داشت. به نوشته جوینی
[۲۸] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۷۵، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
بخارا از بلاد شرقی قبه اسلام و در آن نواحی مدینة السلام نامیده می‌شد. در ۲۵۰، در دوره سامانیان، به نوشته ابن خرداذبه
[۲۹] ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
به شاه بخارا، احتمالاً از دوره ساسانیان، «بخارا خدات» می‌گفتند. بخارا دارای کهندزی بود و رود بخارا (همان زرافشان یا رود سغد) در آن جریان داشت، و خراج آن به ۲۰۰، ۱۸۹، ۱ درهم غَطْریفی می‌رسید.
[۳۰] ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۳۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
در ۲۶۰ اسماعیل، جد سامانیان، به حکومت بخارا منصوب شد و پس از اندکی بخارا پایتخت سامانیان گردید. در ۲۹۰ به نوشته ابن رسته
[۳۱] ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
بخارا در کوره (خوره) های خراسان بزرگ از قسمت‌های ایرانشهر شمرده می‌شد. در ۳۴۰ به نوشته اصطخری
[۳۲] ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۳۲، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
بخارا دارالملک ماوراءالنهر بود و همه وقت سرای امارت در کوره بخارا (در شهر بخارا) قرار داشت و مرکز آن بومَجْکَث خوانده می‌شد
[۳۳] ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ص ۳۴۲.
[۳۴] ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۳۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
به نوشته اصطخری
[۳۵] ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
پیش از آن وُلات ماوراءالنهر در فَرغانه و چاچ و سمرقند بودند، و مردم بخارا قومی بودند که در قدیم از اصطخر به آنجاانتقال یافتند. در دوره سامانیان، شهر بخارا توسعه بسیار یافت.

۴.۲.۱ - علت اساسی پیشرفت بخارا در دوره سامانیان


علت اساسی آن مبادلات بازرگانی میان شرق و غرب و گذشتن جاده ابریشم از آن‌جا بود. بخارا در آن دوره مشتمل بر کهندز و شارستان و رَبَض (ناحیه بیرون از شارستان با دیواری گرد بر گرد آن) بود و دیه‌های آن نزدیک یکدیگر، و باغ‌های آن نیز پیوسته به هم بود. مساحت آن دوازده فرسنگ در دوازده فرسنگ بود و گرداگرد آن دیواری کشیده بودند و درون آن نیز دیواری، نیم فرسنگ در نیم فرسنگ، قرار داشت. بقایای این حصار در زمان بارتولد (وفات ۱۹۳۰) به صورت خاکریز محفوظ بود
[۳۶] واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۶۵، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
که در میان اهل بخارا به کَمْپیر ـ دیوال (دیوار پیرزَنَک) شهرت داشت. کهندز بیرون شهر و مسجد آدینه در آن و بازار در ربضِ کهندز بود، زیرا کهندز ربض دیگری داشت و درون کهندز قلعه دیگری بود. رود زرافشان، در میان شهر بخارا جریان داشت که پس آب آن تا بیکند می‌رسید.
[۳۷] ابراهیم بن محمد اصطخری، ص ۲۳۹، ج۱، ص۳۰۵، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
شهر دارای هفت دروازه بود. در ۳۷۵ به نوشته مقدسی کوره بخارا پنج شهر داشت و دارای دیه‌هایی بزرگتر از شهر بود و چیزی از شهر بودن کم نداشت جز منبر،
[۳۸] محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۶۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
و در آن‌جا پارچه‌های زَم و جانماز و رختخوابِ مسافرخانه بافته و صادر می‌شد.
[۳۹] محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۲۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
خراج بخارا به ۸۹۷، ۱۶۶، ۱ درهم غَطْریفی می‌رسید.
[۴۰] محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.




مهمترین شهرهای پیرامون بخارا عبارت بودند از: طواویس، در درون حصار بخارا که هر سال در تیرماه یک روز بازار داشت و دارای مسجد جامع و بزرگترین منبر بود
[۴۱] حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، ج۱، ص۱۰۷، تهران ۱۳۴۰ ش.
[۴۲] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶۹، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
بیکند، در بیرون دیوار با هزار رباط ، کرمینیه که در بیرون دیوار قرار داشت و بزرگتر از طواویس بود
[۴۳] ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۴۵، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۴۴] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶۹، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
نور (یانور بخارا)، با مسجد جامع و رباط‌های بسیار (در دوره متأخر نام آن به نورآتا تغییر یافته بود.
[۴۵] واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
مردم بخارا و اهالی نواحی دیگر هر سال برای زیارت به نور می‌آمدند، زیرا مدفن شهدای مسلمان در آن‌جا قرار داشت
[۴۶] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۷، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
اِسْکَجْکَث که کهندزی بزرگ داشت و مردم آن توانگر و بازرگان بودند، اما سبب توانگری ایشان کشاورزی نبود، زیرا اندازه مزرعه آبادان آن‌جا به هزار جفت نمی‌رسید. در آن‌جا هر پنجشنبه بازاری برپا می‌شد
[۴۷] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۸، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
شَرْغ که با کهندزی بزرگ بود و در قدیم در زمستان بازاری به مدت ده روز در آن برپا می‌شد.
[۴۸] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۰، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
به نوشته ابن حوقل
[۴۹] ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۹۰، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
لباس مردم بخارا اغلب قبا و کلاه، همچون لباس مردم پشت جیحون، است.



پیش از حمله مغول، کتابخانه های بخارا در جهان اسلام مشهور بود، از جمله کتابخانه بلعمی (متوفی ۳۶۲)، و کتابخانه نوح بن منصور سامانی (۳۶۵-۳۸۷) که خانه‌های بسیار داشت و در هر خانه صندوق‌های کتاب روی هم انباشته بودند. ظاهراً این کتابخانه پس از استفاده ابن سینا از آن، طعمه حریق شد.
[۵۰] غلام فاروق نیلاب رحیمی، سیر تاریخی کتابخانه‌ها در افغانستان، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۱، (بی جا)، ۱۳۶۱ ش.
به نوشته عوفی
[۵۱] محمد بن محمد عوفی، تذکرة لباب الالباب، ج۱، ص۶۹، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
در شهر بخارا کتابخانه‌ای سرپل بازارچه بخارا قرار داشت که دیوان مدون اشعار بهرام گور در آن بود.



در دوره سامانیان بخارا مرکز علم و ادب شمرده می‌شد و شاعرانی مانند رودکی، شهید بلخی، دقیقی، کسایی مروزی در دربار سامانیان نشو و نما یافتند. وزیران سامانی که اهل فضل و ادب و مفاخر پارسی بودند، مانند ابوالفضل بلعمی، ابوعلی بلعمی و خانواده جیهانی، در بخارا می‌زیستند و ابن سینا نیز مدتی در بخارا به سر برده است. در سده‌های بعد از سامانیان نیز از بخارا دانشمندان بزرگی چون ملامحمد شریف بخاری و گروهی دیگر از علما و نام آوران زبان فارسی برخاسته‌اند.



نظام اجتماعی و سیاسی در ماوراءالنهر پیش از یورش چنگیزخان، براثر جنگ‌های متعدد با قبایل ترک، در معرض فروپاشی قرار گرفته بود، به طوری که به نوشته ابن اثیر بغراخان، شهاب الدوله (متوفی ۳۸۳) نخستین پادشاه سلسله ایلکخانیان ترکستان بارها در سال‌های ۳۸۲-۳۸۳ با سامانیان به جنگ پرداخت. در ۳۸۹ ایلکخان بر بخارا مستولی شد و همه فرماندهان سپاه را به بند کشید و اسیر کرد. در اوایل قرن پنجم در سراسر ماوراءالنهر مردم از روی نارضایی، به اسماعیلیه، که از فرق شیعه بود و با خلفا مخالفت می‌کرد، گرایش پیدا کردند، تا جایی که در ۴۳۶ بغراخان هارون، صاحب ماوراءالنهر، گروه بسیاری از آنان را کشت. ظاهراً پیروان اسماعیلیه در شهر بخارا نیز از این کشتار برکنار نماندند. در ۵۳۴ آتسز (متوفی ۵۵۱) از پادشاهان سلسله خوارزمشاه، به بخارا حمله کرد و والی سلطان سنجر، میرزنگی علی خلیفه، را کشت و شهر را ویران ساخت. در ۵۳۶ البتکین از جانب گورخان والی بخارا شد و دستور داد تا حصار بخارا بازسازی شود.
[۵۷] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
در ۵۳۶ سلطان سنجر در ماوراءالنهر (در محلی به نام قَطوان) از قشون ترک و خطائیان (بعداً نام آنان به قراختایی تبدیل شد) شکست خورد و ماوراءالنهر را از دست داد. در ۵۳۸ قشون غُز به بخارا رسید و غزان حصار بخارا را گرفتند و شهاب وزیر را کشتند و حصار بخارا را ویران کردند.
[۵۹] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
به نوشته سمعانی (متوفی ۵۶۲) در دوره وی بخارا هنوز از شهرهای معروف ماوراءالنهر به شمار می‌آمد و علمایی در همه رشته‌های علمی از آن‌جا برخاسته بودند
[۶۰] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج ۱، ص ۲۹۳.
. یاقوت حموی نیز در اوایل قرن هفتم بخارا را از اقلیم پنجم شمرده و مطالب سمعانی را تأیید کرده است
[۶۱] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج ۱، ص ۵۱۷.
«در ۶۰۴ خوارزمشاه محمد بن سلطان تکش بخارا را بگرفت».
[۶۲] محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
در ۶۱۶ در حمله چنگیزخان به ایران، ترکان خاتون (ملکه خوارزمشاه) خطیب بخارا رئیس اصحاب ابوحنیفه برهان الدین محمد بن احمد بن عبدالعزیز بخاری را که شش هزار فقیه تابع او بودند، با تعدادی از علما و سادات، به قتل رسانید.
[۶۳] محمد بن احمد نسوی، سیره جلال الدین، ج۱، ص۲۹ـ۳۰، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۶۴] محمد بن احمد نسوی، سیره جلال الدین، ج۱، ص۴۲، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
در ۶۱۶ چنگیزخان بخارا را تصرف کرد و ارگ بخارا پس از دوازده روز مقاومت سقوط کرد، چنگیزخان وارد شهر شد، اهالی شهر را بیرون راند و اموال مردم را غارت کرد، شهر را به آتش کشید، و مدافعان ارگ را قتل عام کرد. مقاومت مردم در برابر استیلاگران مغول بعدها نیز ادامه یافت. به نوشته جوینی در ۶۳۶ در ده تاراب، سه فرسنگی شهر بخارا، بر ضد مغولان شورشی به رهبری محمود صانع غربال (غربال ساز) درگرفت که عوام الناس (و حتی اهل علم بخارا) به او پیوستند، اما قشون مغول قیام را بشدت سرکوب و شورشیان را قتل عام کردند.
[۶۶] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۸۵ـ۹۰، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
در اوایل قرن هفتم مادر منکوقاآن (متوفی ۶۴۹) هزار بالش نقره (هر بالش نقره معادلِ ۸ درم و دو دانگ نقره یا ۲۰۰ دینار) داد تا در بخارا مدرسه بزرگی ساختند و دیه‌ها خریدند و وقف آن مدرسه کردند. تولیت مدرسه را باخرزی به عهده داشت. در ۶۵۸ سیف الدین باخرزی درگذشت و در (فتح آباد) بخارا به خاک سپرده شد.
[۶۷] داود بن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، ج۱، ص۴۰۰ـ۴۰۱، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
[۶۸] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۹، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
[۶۹] عبدالرحمن بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۴۳۲، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش).
ظاهراً از این هنگام است که بخارا به یکی از مراکز تصوف تبدیل می‌شود. در ۶۷۱ آباقاخان، فرمانده مغولان (۶۶۳-۶۸۰)، جوی خون در شهر بخارا روان ساخت و مدرسه مسعودبیک را که معظمترین و معمورترین مدارس آن‌جا بود به آتش کشید و کتابخانه آن‌جا را بسوخت و (مغولان) یک هفته به قتل و غارت مشغول بودند.
[۷۰] رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۳، ص۱۴۱ـ۱۴۲، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو۱۹۵۷.
در ۷۶۳ در جنبش سربداران، بخاراییان نیز شرکت داشتند. مولانازاده بخاری، یکی از بزرگ‌زادگان بخارا، در سمرقند قیام سربداران را بر ضد مغولان رهبری می‌کرد
[۷۱] عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص ۳۳۱.
در زمان تیمور (۷۷۱-۸۰۷) و جانشینانش، بخارا در دست تاتارها بود.



در همین دوره است که بهاءالدین نقشبند (متوفی ۷۹۱) فرقه نقشبندی را در بخارا تأسیس کرد . در ۸۷۳ که سرانجام قلمرو تیمور به دو کشور مستقل تقسیم شد، نخستین جدایی سیاسی مشخص ماوراءالنهر از ایران به وقوع پیوست. ماوراءالنهر به دست جانشینان ابوسعید تیموری و خراسان به دست فرزندان عمرشیخ افتاد.



به نوشته روملو، در ۹۰۶ شیبک خان ازبک سه روز شهر بخارا را محاصره کرد و با مصالحه، امیرمحمدصالح بیات را برآنجا گماشت و خود به سمرقند رفت. پس از بازگشت شهر را به باد تاراج داد و «ازبکان شهر را با جاروب نهب و غارت پاک کردند».
[۷۲] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۹-۷۰، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
با اینهمه بخارا پس از هفت سال (در ۹۱۳) شهری پر نعمت و آباد بود، و می‌توانست از سپاهیان فراوان پذیرایی کند، آنچنانکه فضل الله بن روزبهان از آن با تعجب یاد می‌کند. به نوشته وی، در اواخر موسم زمستان و زمان گرانی، غلات ده سلطان نامدار و پادشاه کامکار صاحب اقتدار که هریک را ده هزار سوار و زیادت امرا و جوانان کار همراه بودند در بلده فاخره (بخارا) جمع شدند، و از کمبود غلات و علیق کسی شکایتی نکرد.
[۷۳] فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی، ج۱، ص۱۹۰ـ۱۹۱، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۵۵ ش.
ظاهراً بخارا از همه این افراد، بدون مشکلی، پذیرایی کرده است. از همین دوره‌هاست که بخارا بار دیگر به نام دارالسلطنه و دارالملک خوانده می‌شود.
[۷۴] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۴۴، تهران ۱۳۵۰ ش.
[۷۵] جلال الدین محمدمنجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۴۳۵، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
بعدها نیز بخارا نام قدیم خود، بلده فاخره، را باز یافت.



در دوره صفویه به نوشته رضا قلی هدایت «درگاه خلایق پناه سلاطین صفویه ملاذ و ملجأ سلاطین خوارزم و بلخ و بخارا و افاغنه و ازبکیه بود»،
[۷۶] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۹، ص۳۲۲، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
آنچنانکه ولی محمدخان در ۱۰۲۰، پس از این‌که حاکم بخارا به وی اجازه وارد شدن به ارگ را نداد، ناچار از طریق مشهد به اصفهان آمد و شاه عباس اول از وی استقبال کرد. ولی محمدخان دوباره ظاهراً به یاری شاه عباس، بخارا را به دست آورد.
[۷۷] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۳۴ـ۸۴۰، تهران ۱۳۵۰ ش.
در زمان شاه عباس اول بخارا پایتخت ازبکیه شمرده می‌شد و خان (پادشاه) ازبک در شهر بخارا مستقر بود.
[۷۸] اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۳۴ـ۸۴۰، تهران ۱۳۵۰ ش.
در ۱۱۶۰ نادرشاه دستور داد تا کوچ بر کوچ قشون ایران به سوی بلده فاخره بخارا رهسپار شوند. آنان پس از ورود به شهر، ابوالفیض خان پادشاه بخارا را به بند کشیدند و شاهزاده عبدالمؤمن خان را که دوازده سال داشت به تخت نشاندند و به نام نادرشاه سکه زدند.
[۷۹] محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۳، ص۱۱۲۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
پس از درگذشت نادر، سپاهیان ایران از بخارا عقب نشستند. در اواخر دوره زندیه (۱۱۶۳ـ ۱۲۰۸)، به سبب اوضاع نابسامان ایران، امیر بخارا، بکجان، به مرو لشکر کشید و حاکم آن‌جا بیرام علی خان قاجار را کشت و بند مرو را ویران کرد و تا ۱۲۱۰ در آن‌جا به سر برد و سپس به بخارا بازگشت
[۸۰] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۵۴۱، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
در ۱۲۱۵، امیرحیدر از قبیله مَنْغیتْ، خاندان اَشْترخانی را که بر بخارا حکمرانی داشتند و از سادات بودند، برانداخت و خود به حکومت بخارا رسید.
[۸۱] عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۳۷.
در ۱۲۲۳،



در دوره فتحعلیشاه، حکمران بخارا با یکهزار خانوار از اهالی مرو به سبب اختلافات داخلی به ایران پناهنده شد و برادرش امیرحیدر به دنبال وی به مرو آمد و بند مرو را ویران کرد.
[۸۲] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۹، ص۴۴۲-۴۴۳، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
در دوره محمدشاه (۱۲۵۰ـ ۱۲۶۴) امیر بخارا با خان خوارزم و والی سیستان پیاپی تحفه و هدیه به دربار ایران می‌فرستادند.
[۸۳] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۲۳۴، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
در ۱۲۶۸، دوره ناصرالدین شاه (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) نماینده وقت امیر بخارا، امیر نصرالله، در بازگشت از روم (عثمانی) در تهران به خدمت امیرکبیر رسید.
[۸۴] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۱۰، ص۶، سفارت نامه خوارزم، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.




پس از امیر نصرالله، بخارا دستخوش اختلافات داخلی شد تااینکه در ۱۲۸۵/ ۱۸۶۸ روس‌ها پس از قشون کشی و تسخیر قسمتی از ولایت بخارا، طبق معاهده‌ای با امیرمظفر، امارت بخارا را تحت الحمایه خود قرار دادند
[۸۵] عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۱.
و به دنبال آن در ۱۳۰۴ـ ۱۳۰۵/۱۸۸۷ راه آهن آسیای مرکزی احداث شد و در امتداد آن در سواحل رود جیحون مهاجرنشین‌های روسی پدید آمدند . به نوشته میرزاخورف، در ۱۳۱۹/۱۹۰۲، از ایستگاه راه آهن کماکان نزدیک بخارا تا کراسنووُدْسْک ۱۵۰ فرسنگ فاصله بود. در ۱۳۱۳/۱۸۹۵، ولایت بخارا گسترش یافت، به طوری که پس از تقسیم ولایت بدخشان بین روسیه و افغانستان، قسمتی از آن نیز به ولایت بخارا منضم شد.
[۸۶] واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ج۱، ص۳۳۲، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ ش.
پس از استقرار قوای روس در ماوراءالنهر، براثر رونق تجارت و برقراری امنیت، شهرهای آن رو به توسعه گذاشت به طوری که در دوره ناصرالدین شاه شهر بخارا یازده دروازه، دویست مدرسه بزرگ و کوچک، و هفت مسجد جامع بزرگ و چهل گرمابه و یکصد و پنجاه سرای تجاری داشت، و دور ارگ آن به نیم فرسنگ می‌رسید و «دو صد هزار تومان یک مثقالی، از نفس شهر بخارا حاصل می‌گردید».
[۸۷] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، سفارت نامه خوارزم، ج۱، ص۱۰۳، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.
در ۱۲۹۹ ش /۱۹۲۰ به دنبال گسترش انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ماوراءالنهر، امیرنشین بخارا در جنگ با ارتش سرخ شکست خورد و عالم خان که در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ امیر بخارا شده بود
[۸۸] عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۱۹.
به افغانستان گریخت و خان‌نشین بخارا‌ به‌طور رسمی منحل و جمهوری شوروی مردمی بخارا تشکیل و شهر بخارا مرکز آن تعیین شد
[۸۹] عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۴.
[۹۰] عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۳۵.
. پس از فرار عالم خان (۱۳۰۱ ش /۱۹۲۳) سراسر ماوراءالنهر، و ولایت بخارا را شورش باسماچیان فراگرفت، آنچنانکه نیروی بزرگی از آنان در نزدیکی بخارا مستقر شد. در ۱۳۱۶ ش /۱۹۳۸ جمهوری شوروی ازبکستان تشکیل و به دنبال آن جمهوری شوروی مردمی بخارا منحل شد و شهرهای بخارا و سمرقند و قسمت‌هایی دیگر از آن جزو جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان و بخش‌های دیگری از آن در جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان قرار گرفت.



ظاهراً با همه تحولات، مردم بخارا به آداب و رسوم و سنن قدیمی اسلامی ـ ایرانی خود همچنان پایبند مانده‌اند. به نوشته صدرالدین عینی، در اوایل قرن چهاردهم /بیستم، کاسب‌کاران و پیشه‌وران شهر بخارا سنت‌های قدیمی خود را همچنان حفظ کرده بودند، به طوری که در بازار بخارا هریک از پیشه‌وران صنف مخصوصی داشتند و مراسمی اجرا می‌کردند، هر صنف دارای رئیسی به نام پیر یا ریش سفید (آقْسَقال) بود که از منافع صنف خود حمایت می‌کرد، از جمله صنف «مَشکآبانِ عباس» که معتقد بودند پیر آنان در واقعه کربلا برای امام حسین علیه‌السلام از فرات با مشک آب آورده است، صنف آهنگران که پیر آنان داوود پیغمبر بود و پیرسیسان، قنبر بود که وی سیس (مهتراسب) امام علی علیه‌السلام شمرده می‌شد.
[۹۱] صدرالدین عینی، یادداشت ها، ج۱، ص۴۶۷ـ ۴۶۹، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
وجود اصناف متعلق به اهل تشیع نشانگر نیرومند بودن شیعیان در بازار بخاراست. وامبری، که در زمان ناصرالدین شاه به بخارا سفر کرده بود، می‌نویسد: «خون ایرانی در عروق مردم بخارا جریان دارد»
[۹۲] آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ج۱، ص۲۵۰ـ۲۵۱، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.
و شهر بخارا از همه شهرهای آسیای میانه برتر است
[۹۳] آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ج۱، ص۲۳۱، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.




(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.
(۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۵) اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۶) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۸) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۱۰) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۱۱) آبلینسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۲) داود بن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۳) عبدالرحمن بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش).
(۱۴) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
(۱۵) حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۶) احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۷) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو۱۹۵۷.
(۱۸) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۹عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمربارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۰ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲-۱۳۸۷/ ۱۹۶۲-۱۹۶۷)؛
(۲۱ عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره‌های امیر عالم خان، چاپ احرار مختاراف، تهران ۱۳۷۳ ش؛
(۲۲ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۳ ش؛
(۲۳) محمد بن محمد عوفی، تذکرة لباب الالباب، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۴) صدرالدین عینی، یادداشت‌ها، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۵ ریچارد نلسون فرای، بخارا: دستاورد قرون وسطی، ترجمه محمود محمودی، تهران ۱۳۶۵ ش؛
(۲۶) فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۷) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۸) ژوزف مارکوارت، وِهْرُود و اَرَنْگ، ترجمه داود منشی زاده، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۹) محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۰ احمد بن محمود معین الفقراء، تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، چاپ احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۳۹ ش؛
(۳۱) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳۲) جلال الدین محمدمنجم یزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۳) میرزا سراج بن میرزا عبدالرؤف میرزاخورف، تحف اهل بخارا، چاپ محمد اسدیان، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۳۴) محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۳۵) محمد بن احمد نسوی، سیره جلال الدین، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۶) غلام فاروق نیلاب رحیمی، سیر تاریخی کتابخانه‌ها در افغانستان، (بی جا)، ۱۳۶۱ ش.
(۳۷) آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳۸) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، سفارت نامه خوارزم، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۹) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری، چاپ سنگی تهران ۱۲۸۸، چاپ افست تهران (بی تا).
(۴۰) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۴۱) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶-۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۴۲) Encyclopaedia Iranica , svv "Bukhara In pre-Islamic times" (by Richard NFrye) , "Bukhara After the Mongol invasion" (by Yuri Bregel) ;.
(۴۳) Uzbek Sovet Ensiklopediyasi , Tashkent ۱۹۷۱.


 
۱. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۲، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۲-۳۳، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۳. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۳-۲۴، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۳، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۵. آبلینسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ص ۱۸۱.
۶. احمدبن محمود معین الفقراء، تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، ص ۱۸.
۷. واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۵۳، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
۸. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۷، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۹. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۷۶، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
۱۰. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۰-۳۱، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۱۱. محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۲. احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۳۷، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
۱۳. احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۶۷- ۶۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
۱۴. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۲۹۷-۲۹۸.
۱۵. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۵۲ ـ۵۳، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۱۶. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۵۷۱-۵۷۲، ترجمه محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
۱۷. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۵-۲۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۱۸. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۲، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۱۹. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۵۸۵، ترجمه محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
۲۰. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۴۸، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۱. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، ج ۶، ص ۴۳۹-۴۴۰.
۲۲. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲۳. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۷، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲۴. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، ج۱، ص۲۷۸-۲۷۹، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۲۵. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۶۸، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲۶. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۴۷-۴۸، ترجمه ابونصر احمدبن محمدنصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲۷. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۲۸. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۷۵، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
۲۹. ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۰. ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۳۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۱. ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۱۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۲. ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۳۲، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۳۳. ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ص ۳۴۲.
۳۴. ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۳۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۳۵. ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۳۶. واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۶۵، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
۳۷. ابراهیم بن محمد اصطخری، ص ۲۳۹، ج۱، ص۳۰۵، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۳۸. محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۲۶۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۹. محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۲۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۰. محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۴۰، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۴۱. حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، ج۱، ص۱۰۷، تهران ۱۳۴۰ ش.
۴۲. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶۹، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴۳. ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، ج۱، ص۲۴۵، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۴۴. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۶۹، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴۵. واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۶. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۷، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴۷. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۸، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴۸. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۲۰، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۴۹. ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۹۰، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
۵۰. غلام فاروق نیلاب رحیمی، سیر تاریخی کتابخانه‌ها در افغانستان، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۱، (بی جا)، ۱۳۶۱ ش.
۵۱. محمد بن محمد عوفی، تذکرة لباب الالباب، ج۱، ص۶۹، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۵۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۹۵، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.    
۵۳. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،ج۹، ص ۹۹.    
۵۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،ج۹، ص۹۸.    
۵۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۱۴۹، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.    
۵۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۵۲۴، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.    
۵۷. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۵۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۸۱-۸۲، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.    
۵۹. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۶۰. عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج ۱، ص ۲۹۳.
۶۱. عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج ۱، ص ۵۱۷.
۶۲. محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۳۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
۶۳. محمد بن احمد نسوی، سیره جلال الدین، ج۱، ص۲۹ـ۳۰، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
۶۴. محمد بن احمد نسوی، سیره جلال الدین، ج۱، ص۴۲، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
۶۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۳۶۵-۳۶۷، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.    
۶۶. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۸۵ـ۹۰، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
۶۷. داود بن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، ج۱، ص۴۰۰ـ۴۰۱، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
۶۸. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۹، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
۶۹. عبدالرحمن بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۴۳۲، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش).
۷۰. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۳، ص۱۴۱ـ۱۴۲، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو۱۹۵۷.
۷۱. عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص ۳۳۱.
۷۲. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۹-۷۰، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
۷۳. فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی، ج۱، ص۱۹۰ـ۱۹۱، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۵۵ ش.
۷۴. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۴۴، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۵. جلال الدین محمدمنجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۴۳۵، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
۷۶. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۹، ص۳۲۲، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۷۷. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۳۴ـ۸۴۰، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۸. اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۳۴ـ۸۴۰، تهران ۱۳۵۰ ش.
۷۹. محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۳، ص۱۱۲۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۸۰. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۵۴۱، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۱. عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۳۷.
۸۲. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۹، ص۴۴۲-۴۴۳، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۳. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۲۳۴، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
۸۴. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ج۱۰، ص۶، سفارت نامه خوارزم، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.
۸۵. عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۱.
۸۶. واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ج۱، ص۳۳۲، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ ش.
۸۷. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، سفارت نامه خوارزم، ج۱، ص۱۰۳، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.
۸۸. عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۱۹.
۸۹. عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۴.
۹۰. عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیر عالم خان، ص ۳۵.
۹۱. صدرالدین عینی، یادداشت ها، ج۱، ص۴۶۷ـ ۴۶۹، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۹۲. آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ج۱، ص۲۵۰ـ۲۵۱، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.
۹۳. آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ج۱، ص۲۳۱، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ولایت بخارا»، شماره۶۱۰.    



جعبه ابزار