• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شیخ‌خواجه‌علی سیاه‌پوش خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خواجه‌على سياه‌پوش ، از اجداد صفويان و از نوادگان شيخ صفي‌الدين اردبيلى بود. در منابع از او به نام‌هاى شيخ خواجه‌على، سلطان خواجه‌على و جناب سلطانى نيز ياد شده است (جهانگشاى خاقان، ص۴؛ جهانگشاى خاقان، ص۲۳؛جهانگشاى خاقان، ص۳۳؛زاهدى، ص۴۵؛وحيد قزوينى، ص۲۵؛امينى هروى، ص۳۲)، كه چون لباس سياه مي‌پوشيد به اين صفت مشهور شد. از زندگى او در آغاز جواني‌اش، همين‌قدر دانسته است كه پدرش، شيخ صدرالدين موسى كه از صوفيان بنام بود، او را خليفه و نايب خود معرفى كرد و به تعليم و ارشاد او همت گماشت. خواجه‌على نيز در رياضت و تزكيه نفس راه نياكانش را پيش گرفت (واله اصفهانى، ص۴۳؛زاهدى، ص۴۵). زندگى خواجه‌على در جوانى به‌دور از دغدغه‌هاى سياسى نبود، چرا كه موقعيت پدرش كه مورد احترام اميران ايلخانى بود، با ضعف ايلخانان و روى كار آمدن حكومت‌هاى محلى، نابسامان شد. پس از آن، با قدرت گرفتن ملك اشرف چوپانى، از امراى سلسله چوپانيان در آذربايجان، و دشمنى او با شيخ صدرالدين، اوضاع بر اين خاندان سخت شد، تا جايي‌كه شيخ صدرالدين در ۷۵۷ ناگزير به گيلان گريخت و فقط پس از آنكه جانى بيك (از سلاطين ازبك) ملك‌اشرف را كشت، به خواهش او به اردبيل بازگشت (عبدالرزاق سمرقندى، ج۱، ص۲۸۹ـ۲۹۲؛خواندمير، ص۲۳ـ۲۵؛ ابن‌بزاز، ص۱۰۶۳؛ ابن‌بزاز، ص۱۰۸۱ـ۱۰۸۴).
از دشمنى امير چوپانى با شيخ صدرالدين چنين برمي‌آيد كه از اين زمان، طريقت صفويان جنبه سياسى پيدا كرده بود (سيورى ، ص۱۱ـ۱۲). با درگذشت شيخ صدرالدين موسى در ۷۹۴، خواجه‌على زمامدار خانقاه اردبيل شد و مريدان بسيارى پيدا كرد و اردبيل در زمان او رونق خاصى گرفت (عالم آراى صفوى، ص۱۷ـ۱۸). در منابع دورۀ صفوى، كرامات و داستان‌هاى غريبى در مورد خواجه‌على ضبط شده است، از جمله سه ملاقات افسانه‌گونۀ وى با اميرتيمور گورگانى، هنگام قشون كشي‌هاى او به ايران در فاصله سال‌هاى ۷۸۲ تا ۸۰۶ (جهانگشاى خاقان، ص۲۴ـ۳۲؛عالم آراى صفوى، ص۱۸ـ۲۰؛مستوفى، ص۴۳؛ زاهدى، ص۴۶ـ۴۸). در مورد درستى اين روايات ترديد وجود دارد، زيرا در هيچ‌كدام از منابع دورۀ تيمورى ذكرى از اين ملاقات‌ها نشده و فقط در منابع دورۀ صفوى كه به دورۀ پس از شاه عباس اول مربوط می‌شوند، به آن‌ها پرداخته شده است. به گفتۀ اسكندر منشى (اسكندر منشى، ج۱، ص۱۶) و به پيروى از او (واله اصفهانى، ص۴۵) در كتاب‌هاى تاريخى و سير، مطلبى در اين‌باره ضبط نشده و فقط به‌سبب رواج اين داستان‌ها در ميان مردم، اين ملاقات‌ها بر سر زبان‌ها افتاده است. با اين‌همه، به نظر می‌رسد كه هنگام بازگشت تيمور از جنگ آنقره در ۸۰۴، او و خواجه‌على يكديگر را ملاقات كردند. چنين می‌نمايد كه تيمور هنگام عبور از اردبيل خواجه‌على را ديد و ظاهرآ اين ملاقات چنان وى را متأثر كرد كه از شيخ خواست تا چيزى از او طلب كند. خواجه‌على نيز آزادى اسيران روم را تقاضا كرد. خواست وى پذيرفته شد و عده‌اى كه مايل به بازگشت به روم بودند، آزاد شدند. عده‌اى نيز به خدمت خواجه‌على درآمدند و در نزديكى اردبيل مسكن گزيدند كه اخلاف اين اسيران به صوفيان روملو مشهور گرديدند (جهانگشاى خاقان، ص۳۲ـ۳۳؛زاهدى، ص۴۸؛مينورسكى، ص۲۴۲). افزون بر آن، تيمور خراج ولايت اردبيل را به خاندان صفوى بخشيد و پس از خريد دهات و مزارع بسيار در اردبيل و همدان، توليت آن‌ها را به اين خاندان واگذارد و خانقاه اردبيل را به عنوان بَست شناخت. اين موقوفات به موقوفات قديمى اميرتيمور مشهورند كه وقف‌نامۀ آن به آل تمغا مغولى و مُهر اميرتيمور مهمور بوده است (اسكندر منشى، ج۱، ص۱۶؛حسينى استرآبادى، ص۲۲ـ۲۳). با اين‌همه دانسته نيست به چه سبب اين موقوفات در اختيار خاندان صفوى قرار نگرفت و با اينكه اسناد اين موقوفات حدود دويست سال پس از اين تاريخ و در زمان حمله شاه عباس اول به بلخ به دست قزل‌باشان افتاد، شاه عباس دستورى براى ضبط اين املاك نداد. حتى بعدها نيز در زمان سليمان اول صفوى، اين موقوفات هنوز در اختيار اين خاندان نبود (اسكندر منشى، ج۱، ص۱۶؛زاهدى، ص۴۸). به‌نظر كسروى (كسروى، ص۸۰۶ـ۸۰۸)، نه تنها ملاقات‌هاى تيمور با خواجه‌على ساختگى بوده، بلكه اين وقف‌نامه نيز جعلى و بي‌ارزش بوده، تا جايی‌كه شاه‌عباس نيز به نادرست بودن آن پى برده و به آن اعتنايى ننموده است.از زندگى خواجه‌على از اين زمان به بعد تا ۸۳۰، كه به قصد زيارت خانۀ خدا راهى مكه شد، اطلاعى در دست نيست. پس از چندى، پسرش شيخ ابراهيم مشهور به شيخ شاه (متوفى ۸۵۱) به او پيوست و از آنجا به فلسطين رفتند. خواجه‌على كه در آنجا به سيدعلى عجم مشهور بود، براثر بيمارى درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد (اسكندر منشى، ج۱، ص۱۶؛ حسينى قمى، ج۱، ص۳۳؛زاهدى، ص۴۵).در دورۀ خواجه‌على به سبب آرام‌تر بودن اوضاع سياسى، كار طريقت صفوى رونقى خاص گرفت و به روال جديدى افتاد. در واقع، تعاليم آنان از اين زمان متأثر از مذهب شيعه شد و خواجه‌على، نخستين فرد از خاندان صفوى بود كه پيروانش را از ظهور نزديك مذهب دوازده امامى و لزومِ فداكارى در راه آن خبرداد (جهانگشاى خاقان، ص۳۳). سبب گرايش وى به تشيع به درستى دانسته نيست اما آنچه از منابع برمی‌آيد، نشان می‌دهد كه او دوستدار خاندان على عليه‌السلام بوده و به سبب عزادارى براى ائمۀ معصومين و عزادارى به مناسبت شهادت امام حسين عليه‌السلام لباس سياه می‌پوشيده است (منجم يزدى، ص۱۹؛زاهدى، ص۴۷).خواجه‌على شعر نيز می‌سرود و على تخلص می‌كرد و ديوان اشعارى نيز داشت (حسينى استرآبادى، ص۲۲؛زاهدى، ص۵۰). زاهدى در سلسلةالنسب (زاهدى، ص۵۰ـ۶۴)، برخى غزليات او را ضبط كرده است. از خواجه‌على سه پسر به نام‌هاى شيخ جعفر، شيخ عبدالرحمان و شيخ ابراهيم برجاماند. پيروان شيخ جعفر را جعفرى و اولاد شيخ عبدالرحمان را ميرابراهيمان می‌خواندند. شيخ ابراهيم نيز جانشين پدر شد (زاهدى، ص۵۰).
فهرست منابع :
(۱) ابن‌بزاز اردبيلى، صفوة الصفا در ترجمه احوال و اقول و كرامات شيخ صفي‌الدين اسحق اردبيلى، چاپ غلامرضا طباطبايى مجد، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۲) اسكندر منشى، تاريخ عالم آراى عباسى، تهران ۱۳۵۰ش؛
(۳) امير صدرالدين ابراهيم امينى هروى، فتوحات شاهى، چاپ محمدرضا سفيرى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۴) جهانگشاى خاقان «تاريخ شاه اسماعيل»، چاپ تا مضطر، اسلام‌آباد ۱۳۶۴ش؛
(۵) حسن‌ بن مرتضى حسينى استرابادى، از شيخ صفى تا شاه صفى، از تاريخ سلطانى، چاپ احسان اشراقى، تهران، ۱۳۶۶ش؛
(۶) قاضى احمد بن شرف‌الدين حسين حسينى قمى، خلاصةالتواريخ، چاپ احسان اشراقى، تهران ۱۳۵۹ش؛
(۷) اميرمحمود خواندامير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوى (ذيل تاريخ حبيب‌الله)، چاپ محمدعلى جراحى، تهران ۱۳۷۰ش؛
(۸) حسين پيرزاده زاهدى، سلسلة النسب صفويه در پنج اثر ارزنده از انتشارات ايرانشهر، چاپ جواد اقبال از روى چاپ برلين، تهران ۱۳۵۱ش؛
(۹) عالم آراى صفوى، چاپ يداللّه شكرى، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۰) كمال‌الدين عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدين و مجمع بحرين، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران ۱۳۵۳ش؛
(۱۱) احمد كسروى، «باز هم صفويه»، آينده، شمارۀ سلسل ۲۳، اسفند ۱۳۰۶ش؛
(۱۲) محمدمحسن مستوفى، زبدةالتواريخ، چاپ بهروز گودرزى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۳) ملاجلال‌الدين منجم يزدى، تاريخ عباسى يا روزنامه ملاجلال، چاپ، سيف‌اللّه وحيدنيا، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۱۴) مينورسكى، سازمان ادارى حكومت صفوى يا تحقيقات و حواشى و تعليقات بر تذكرةالملوك، ترجمه مسعود رجب‌نيا، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۳۴ش؛
(۱۵) محمديوسف واله قزوينى اصفهانى، خلد برين (ايران در روزگار صفويان)، چاپ ميرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۱۶) ميرزا محمدطاهر وحيد قزوينى، تاريخ جهان آراى عباسى، چاپ سعيد ميرمحمد صادق، تهران ۱۳۸۳ش؛



جعبه ابزار