صحیح و فاسد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صحت ، در مقابل
فساد و در لغت به معناى تمامیت است .
در
علم اصول ،
صحت به معناى دارا بودن تمام اجزا و
شرایط و در مقابل فساد است که به معناى دارا نبودن تمام اجزا و شرایط است که
سبب عدم ترتب آثار مطلوب از شى ء مىباشد؛ یعنى اگر چیزى
صحیح باشد آثارى دارد ، ولى اگر فاسد شد آن آثار در خارج پدید نمىآید.
اختلاف است که آیا صحت و فساد از مجعولات تشریعى و
احکام وضعی است، مانند:
زوجیت ،
حریت و
ملکیت، و یا این که از منتزعات عقلى و
احکام عقلی است؛ یعنى
عقل است که این معانى را درک مىکند.
عدهاى معتقدند صحت و فساد مجعولاند ـ یا به جعل استقلالى تشریعى و یا به جعل تبعى ـ و این
جعل به عالم اعتبار و
تشریع مربوط است؛ از این رو، همانگونه که زوجیت و ملکیت در عالم اعتبار و تشریع جعل گردیده است ،
صحت و
فساد هم مجعول میباشد.
برخى دیگر جعل صحت و فساد را معقول نمىدانند، زیرا عقل این امور را
انتزاع مىکند؛ از این رو، اگر در خارج ، "مأتى به" با "مأموربه" مطابق بود، عقل انتزاع صحت، وگرنه انتزاع فساد مىکند.
بعضى دیگر مانند "ابن حاجب" میان
عبادات و
معاملات تفصیل داده و بخشى را عقلى و بخش دیگر را
احکام وضعی دانستهاند .
صحت و فساد دو امر اضافى میباشد؛ یعنى ممکن است یک عمل به لحاظى صحیح و به لحاظ دیگر غیرصحیح باشد، مثل
نماز با
تیمم براى " واجد الماء " و " فاقد الماء " که نماز اولى فاسد و نماز دومى صحیح است.
در کتاب "
کفایة الاصول " آمده است:
«ان الصحة و الفساد أمران اضافیان، فیختلف شى ء واحد صحةً و فساداً بحسب الحالات، فیکون تاماً بحسب حالة و فاسداً بحسب اخرى ».
در برخى از علوم براى صحت و فساد معنایى خاص ارایه شده است؛ براى مثال، در
فقه،
عبادت صحیح به عبادتى گفته مىشود که
اعاده و
قضا ندارد و
معامله صحیح به معاملهاى گفته مىشود که اثر مطلوب بر آن مترتب میشود؛ براى مثال
بیع صحیح، بیعى است که
بایع را
مالک ثمن، و
مشتری را مالک
مثمن میکند.
در
علم کلام مىگویند: صحیح، عملى است که موافق
شریعت باشد، و نیز در علم طب صحت را به معناى
اعتدال در
مزاج به کار مىبرند و فاسد در مقابل این معانى است.
مرحوم "
آخوند خراسانی "
صحت را نزد ارباب این علوم به معناى تمامیت، و
فساد را به معناى نقصان مىداند و معتقد است این اختلاف تعبیرات، به لحاظ آن آثار و اغراضى است که در هر علمى مورد نظر مىباشد.
درباره نوع تقابل میان صحت و فساد، بین اصولیون
اختلاف است؛ برخى چون مرحوم " آخوند خراسانى " تقابل این دو را تقابل عدم و ملکه دانستهاند ولى برخی دیگر همانند مرحوم "
امام خمینی " بعید نمىدانند که تقابل بین آنها تقابل ضدین باشد.
آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین،
کفایة الاصول، ص۳۹.
فاضل لنکرانی، محمد، سیرى کامل دراصول فقه، ج۷، ص۲۰۶-۲۱۶.
فاضل لنکرانی، محمد، سیرى کامل در اصول فقه، ج۲، ص۹۹-۱۱۰.
موسوی بجنوردی، محمد، مقالات اصولى، ص۱۲۱.
خویی، ابوالقاسم،
محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۳۷.
مشکینی، علی،
تحریر المعالم، ص۸۵.
شیرازی، محمد،
الاصول، ج۱، ص۶۶.
سبحانی، جعفر،
الموجز فی اصول الفقه، ج ۱,۲، ص۳۸-۴۰.
اطلاعات و مدارک اسلامی