صفت•
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صفت، وصف بیانگر چگونگی
موصوف خود در
علم ادب و
بلاغت است.
«صفت» که آن را «نعت» هم میگویند، تابعی است که چگونگی
موصوف (متبوع) خود را بیان میکند.
«تابع» کلمهای است که در
اعراب استقلال ندارد؛ بلکه اعراب آن تابع کلمه دیگری است که آن را «متبوع» میگویند؛ چنان که صفت در اعراب، تابع و مانند موصوف است؛ مثلا اگر موصوف فاعل باشد و
مرفوع، صفت نیز مرفوع میشود.
اگر
صفت برای موصوفی
نکره باشد، آن را
تخصیص میزند؛ مانند: (فتحریر رقبة مؤمنة).
و اگر صفت برای موصوفی
معرفه باشد، آن را توضیح میدهد؛ مانند: (و رسوله النبی الامی).
تخصیص و
توبیخ از مهمترین
اغراض آوردن صفت در
کلام است. برخی از اغراض دیگر عبارتند از:
۱.
مدح و
ثنا: (بسم الله الرحمن الرحیم)؛
۲.
سرزنش: (فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم)
؛
۳.
تاکید: (لا تتخذوا الهین اثنین)
؛
۴.
مبالغه: (فجعلناه هباء منثورا).
۱. پس از
صفت خاص ،
صفت عام نمیآید؛ مثلا نمیگوییم «هذا رجل فصیح متکلم»؛ زیرا متکلم
اعم است از
فصیح و غیرفصیح.
۲. گاهی صفت، برای
تقیید موصوف نمیآید بلکه بیانگر وصف
لازم موصوف است؛ مانند: (ویقتلون النبیین بغیر الحق).
۳. گاهی بین صفت و موصوف چیزهایی فاصله میشود؛ مانند: معمول صفت در (فاذا هم جمیع لدینا محضرون).
در این
آیه «لدینا» معمول «محضرون» است که بین صفت و موصوف فاصله شده است.
۴. گاهی صفت برای عمومیت بخشیدن میآید؛ مانند: (کلوا من ثمره اذا اثمر)
که «اذا اثمر» صفت است و برای عمومیت بخشی آمده است.
۵. هرگاه چند صفت برای موصوف واحدی بیاید، گاهی بدون
حرف عطف میآید؛ مانند: (ولا تطع کل حلاف مهین هماز مشاء بنمیم)
و گاهی با حرف عطف؛ مانند: (سبح اسم ربک الاعلی الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی).
۶. گاهی برای موصوف جمع، صفت
مفرد آورده میشود؛ مانند: (تنزیلا ممن خلق الارض والسماوات العلی).
کلمه «السموات» جمع است و «العلی» که مفرد است، صفت آن قرارگرفته است.
۷. گاهی بر سر جملهای که صفت واقع شده حرف واو داخل میشود؛ مانند: (وما اهلکنا من قریة الا ولها کتاب معلوم).
جمله «و لها کتاب معلوم» صفت «قریه» است.
فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «صفت».