طبقه سی ام فلاسفه اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبقهبندی فلاسفه
اسلامی از نظر سیر زمانی بر حسب استاد و شاگردی میباشد. یعنی آنانکه در یک طبقه قرار میگیرند، یا واقعا از اساتید طبقه بعدی و شاگردان طبقه قبل هستند و یا همزمان آنها میباشند. منظور از
فلاسفه اسلامی آنهایی هستند که در جو
اسلامی و محیط
اسلامی فعالیت داشتهاند و احیانا
مسلمان هم نبودهاند. در طبقه سیام چهار تن از فیلسوفان
اسلامی حضور دارند.
حاج ملاهادی سبزواری. بعد از
ملاصدرا مشهورترین حکمای الهی سه چهار قرن اخیر است. حاجی سبزواری در سال ۱۲۱۲ در
سبزوار متولد شد. هفت ساله بود که پدرش مرد. در ده سالگی برای تحصیل به
مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت کرد.
شهرت حکمای اصفهان او را به
اصفهان کشانید. در حدود هفت سال از محضر
ملااسماعیل دربکوشکی اصفهانی استفاده کرد و ضمناً در همان وقت دو سه سالی اواخر دوره
حکیم نوری را درک کرد. سپس به مشهد مراجعت کرد و چند سالی در مشهد به تدریس پرداخت. آنگاه عازم بیت اللّه شد. در مراجعت اجباراً دو سه سالی در
کرمان اقامت کرد. در مدت اقامت کرمان برای این که نفس خود را تربیت کند و ریاضت دهد، سعی کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام میکرد. بعد دختر همان خادم را به زنی گرفت و رهسپار سبزوار شد.
قریب چهل سال بدون آنکه حتی یک نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف کرد و به کار مطالعه و تحقیق و تدریس و تالیف و
عبادت و
ریاضت نفس و تربیت شاگردان پرداخت تا عمرش به پایان رسید. از نظر تشکیل حوزه گرم فلسفی و جذب شاگرد از اطراف و اکناف و تربیت آنها و پراکندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حکیم نوری کسی به پایه حکیم سبزواری نمیرسد.
صیت شهرتش در همه ایران و قسمتهای خارج ایران پیچید. طالبان حکمت از هر سو به محضرش میشتافتند. شهر متروک سبزوار از پرتو وجود این حکیم عالیقدر قبله جویندگان حکمت الهی گشت و مرکز یک حوزه علمی شد.
کنت گوبینو فیلسوف معروف فرانسوی که نظر خاصش در
فلسفه تاریخ معروف است، مقارن اوج شهرت حکیم سبزواری سه سال وزیر مختار فرانسه در ایران بوده و کتابی هم به نام سه سال در ایران منتشر کرده است. او مینویسد: «شهرت و صیت او به قدری عالمگیر شده که طلاب زیادی از ممالک
هندوستان،
ترکیه و
عربستان برای استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسه او مشغول تحصیل هستند.»
حکیم سبزواری فوق العاده خوش بیان و خوش تقریر بود؛ با شور و جذبه تدریس میکرد. او گذشته از مقامات علمی و حکمی، از ذوق عرفانی سرشاری برخوردار بود. بعلاوه، مردی با انضباط، اهل مراقبه،
متعبد، متشرع و بالاخره سالک الی اللّه بود. مجموع اینها سبب شده بود که شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبه استاد و شاگردی، حکیم سبزواری بیمانند است.
بعضی از شاگردان او بعد از او با اینکه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام یادآوری او به هیجان میآمدند و اشک میریختند. حکیم سبزواری به فارسی و به عربی شعر میسروده و در اشعارش به «اسرار» تخلص میکرده است. هر چند در هر دو قسمت، شعر دست پایین فراوان دارد اما در هر دو قسمت برخی اشعار دارد که در اوج زیبایی و کمال و شور و حال است. حکیم سبزواری در سال ۱۲۸۹ در یک حالت جذبه مانندی درگذشت. یکی از شاگردانش در تاریخ وفاتش چنین سروده است:
اسرار چو از جهان بدر شد
از فرش به عرش ناله برشد
تاریخ وفاتش ار بجویی
گویم: «که نمرد، زنده تر شد»
شاگردان حاجی تا آنجا که ما فعلاً اطلاع داریم عبارتند از:
ملاعبدالکریم خبوشانی (قوچانی) که بر
منظومه منطق حاشیه دارد.
میرزا حسین سبزواری مقیم تهران استاد
ملامحمد هیدجی و
میرزا علیاکبر یزدی مقیم قم
حاج
میرزا حسین علوی سبزواری مقیم سبزوار که در جامعیت و تحقیق در عصر خود بینظیر شناخته میشد
حکیم عباس دارابی استاد معروف
فلسفه در استان فارس
شیخ ابراهیم سبزواری استاد شیخالرئیس قاجار
شیخ محمدابراهیم تهرانی که با حکیم سبزواری مراسلات داشته و
علامه تهرانی آنها را نزد
شیخ محمدجواد جزایری دیده است
سیدابوالقاسم موسوی زنجانی سیدعبدالرحیم سبزواری ملامحمد صباغ شیخ محمدرضا بروغنی استاد آقا
شیخ هادی بیرجندی میرزا
عبد الغفور دارابی
ملاغلامحسین شیخالاسلام مشهدی استاد
حاج فاضل خراسانی و
آقابزرگ شهیدی مشهدی میرزا محمد سروقدی استاد حاج فاضل خراسانی و آقابزرگ شهیدی مشهدی
شیخ علی فاضل تبّتی میرزا آقا حکیم دارابی میرزا محمد یزدی حاج میرزا ابوطالب زنجانی حاج ملااسماعیل عارف بجنوردی شیخ عبد الحسین شیخ العراقین میرزا محمد حکیم الهیبزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند
ملاحسینقلی همدانی درجزینی (قدسسره) است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود برای ادامه تحصیل از
همدان به
تهران آمد. صیت شهرت و جاذبه معنویت حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید. مدتی- که تاریخ و مقدارش را فعلاً نمیدانم- در حوزه آن حکیم شرکت کرد. پس از آن به عتبات شتافت و برای تکمیل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتاخرین حاج
شیخ مرتضی انصاری قرار گرفت.
در همان ایام توفیق تشرف حضور آقا
سیدعلی شوشتری را یافت و در نزد آن عارف کامل مراحل
سیر و سلوک را طی کرد و خود به مقامی از
کمال و
معرفت رسید که کمتر نظیری برایش میتوان جست. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار میکنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است. حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملاحسینقلی بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسانسازی بود. از این حوزه مردان بزرگی برخاستهاند. از مطالعه مواضع متفرقه کتاب
نقباء البشر میتوان به وسعت دایره آن پی برد.
طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره
سیدجمالالدین اسدآبادی معروف به «افغانی» به دست میآید،
سید در مدت اقامتش در
نجف از محضر دو نفر بهرهمند شده است: یکی شیخ انصاری و دیگر آخوند ملاحسینقلی. نظر به اینکه تصریح شده که سید در نجف به تحصیل علوم عقلی اشتغال داشته- بعلاوه از آثارش کم و بیش پیداست- و هم تصریح شده که سید از محضر این دو نفر استفاده کرده است، ظاهر این است که سید علوم عقلی را نزد آخوند آموخته است. علیهذا سیدجمال با یک واسطه شاگرد حکیم سبزواری است.
سیدجمال طبق مدارک موجود، در مدت اقامت در نجف با مرحوم
سیداحمد کربلایی تهرانی و مرحوم
سیدسعید حبوبی از شاگردان آخوند همدانی که به وارستگی و طی مراحل سیر و سلوک معروفند رفاقت و صمیمیت داشته است،
و این یکی دیگر از شگفتیهای زندگی این مرد خارقالعاده است و بعد تازهای به شخصیت او میدهد. تاکنون ندیدهایم کسی متوجه این نکته از زندگی او شده باشد.
آقاعلی زنوزی، معروف به آقاعلی حکیم و آقاعلی مدرس. فرزند
ملاعبداللّه زنوزی و از اساتید کمنظیر دو قرن اخیر است. در سال ۱۲۳۴ در
اصفهان (سه سال قبل از حرکت پدرش از اصفهان به تهران) متولد شد. از پدر معقولاً و منقولاً استفاده کرده است. برای تکمیل علوم منقول به عتبات رفت و پس از مراجعت به تهران به اصفهان رفت و از محضر درس
میرزا حسن نوری فرزند
ملاعلی نوری بهرهمند شد. از آنجا به
قزوین رفت و از درس
ملاآقای قزوینی استفاده کرد. بار دیگر به اصفهان رفت و مجدداً در خدمت میرزا حسن نوری به تکمیل تحصیلات پرداخت. آنگاه به تهران مراجعت کرد و سالها در مدرسه سپهسالار قدیم مدرس رسمی بود (گزارش خود آن مرحوم که در مقدمه انوار جلیه چاپ شده است.) و در سال ۱۳۰۷ در تهران درگذشت.
آقامحمدرضا حکیم قمشهای. او نیز از اعاظم حکما و اساطین
عرفان قرون اخیر است. آقامحمدرضا- که شاگردان و دوستانش نام او را به صورت مخفف «آمرضا» تلفظ میکردند- اهل قمشه (شهرضا)
اصفهان است. در جوانی برای تحصیل به اصفهان مهاجرت کرد و از محضر میرزا حسن نوری
و
ملامحمدجعفر لنگرودیبهرهمند شد.
سالها در اصفهان عهده دار تدریس فنون حکمت بود. حدود ده سال پایان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجره مدرسه صدر مسکن گزید و فضلا از محضر پرفیضش استفاده کردند. پرشورترین دوره زندگانی حکیم قمشهای ده سال آخر است. وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود؛ با خلوت و تنهایی مانوس بود و از جمع تا حدودی گریزان. در جوانی ثروتمند بود؛ در خشکسالی ۱۲۸۸ تمام مایملک منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.
حکیم قمشهای در اوج شهرت آقاعلی حکیم مدرس زنوزی و
میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آنکه مشرب اصلیاش صدرایی بود، کتب
بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بوعلی بود شکست، به طوری که معروف شد: «جلوه از جلوه افتاد». حکیم قمشهای هرگز جامه روستایی را از تن دور نکرد و در زی و جامه علما درنیامد.
مرحوم
جهانگیرخان قشقایی که سالها شاگرد او بوده است نقل کرده که به شوق استفاده از محضر حکیم قمشهای به تهران رفتم. همان شب اول، خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سده میمانست. حاجت خود را بدو گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق (قدیم) تهران و در آنجا قهوهخانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد
اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بی خود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حکیم حالت مرا دریافت، گفت: آری، «قوت میبشکند ابریق را»
حکیم قمشهای از ذوق شعری عالی برخوردار بود و به «صهبا» تخلص میکرده است. او در سال ۱۳۰۶ در کنج حجره مدرسه، در تنهایی و خلوت و سکوتی عارفانه از دنیا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتی بزرگ شهر مرحوم حاج
ملاعلی کنی و در شهر غوغایی برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاک سپردند
حکیم قمشهای آنچنان مرد که زیست و آنچنان زیست که خود در بیتی از یک غزل سروده و آرزو کرده بود:
کاخ زرین به شهان خوش که من دیوانه
گوشهای خواهم و ویرانه به عالم کم نیست (قبل از این بیت، این ابیات است:
همه آفاق بگشتم چو تو در عالم نیست
یا اگر هست به حسن تو بنی آدم نیست
شاید ار زیر نگین ملک
سلیمان آری
حسن هر جا که زند خیمه کم از خاتم نیست
فکریای شیخ به روز سیه خود میکن
که تو را دست در آن زلف خماندر خم نیست)
حکیم قمشهای شاگردان بسیاری تربیت کرد. آقا
میرزاهاشم اشکوری، آقا
میرزا حسن کرمانشاهی، آقا
میرزا شهاب نیریزی، جهانگیرخان قشقایی، آخوند
ملامحمد کاشی اصفهانی،
میرزا علیاکبر یزدی مقیم
قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به
شیخ علی شوارق،
میرزا محمد باقر حکیم و
مجتهد اصطهباناتی مقیم
نجف و مقتول در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات،
حکیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف،
شیخ عبداللّه رشتی ریاضی،
شیخ حیدرخان نهاوندی قاجار،
میرزا ابوالفضل کلانتر تهرانی،
میرزا سیدحسین رضوی قمی،
شیخ محمود بروجردی،
میرزا محمود قمی از آن جملهاند.
میرزا ابوالحسن جلوه، از مشاهیر اساتید و مدرسین این طبقه است. سالهای متمادی تدریس کرده و شاگردان بسیاری تربیت کرده است. مرحوم جلوه در سال ۱۲۳۸ متولد شده و در سال ۱۳۱۴ درگذشته است. مرحوم جلوه بیشتر طرفدار بوعلی بوده و به
فلسفه ملاصدرا اعتقاد چندانی نداشته است. وی اهل
اصفهان است و به تهران مهاجرت کرده است. جلوه شاگرد میرزا حسن نوری و
میرزا حسن چینی از شاگردان ملاعلی نوری است.
گویند جلوه ابتدا که به تهران آمد، به قصد رفتن به سبزوار و استفاده از محضر حاجی سبزواری (که نیم طبقه بر او مقدم است) بود ولی منصرف شد و در تهران رحل اقامت افکند. جلوه و حکیم قمشهای و آقاعلی مدرس سه مدرس نامداری بودند که حوزه تهران در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم بر محور وجود آنها میگردید، ولی دو رقیب جلوه بر او از نظر علمی تقدم داشتهاند. غالباً شاگردان آنها مانند افرادی که در ذیل نام حکیم قمشهای یاد کردیم مشترکند و شاگردان هر سه نفر بودهاند.
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۶۰۱-۶۰۹.