• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طوف فی الطواف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ای دوست و ای عزیز و ای جان بدان که چون در صفحه ما نوشتند که زیارت مکه مقدس نصیب و برکات و نفحات از عرش مثیل باشد و از مهبط وحی و معدن توحید و مخزن ایمان ما را بهره و صراحی دل از یقین و سلام پرگردد پس بیت عتیق را طواف کرده و در هر طوف سبوح قدوس به زبان ترنم و تهلیل و تکبیر در طواف مشهود و معهود شد بنده را که بر طوع و طوق چند کلمه و عبارت در طواف تطوف و تحریر کند و هذا ما یلی.
و آیا ای حاجی توانی دریافت که در چه مقام عزّ و ربوبیتی استاده‌ای و بر گِرد کدام خانه طواف داری که خانه رب‌العزه است و خانه پیامبران است و در طواف هم شأن آدم ابوالبشر گردیده‌ای و چون نوح را نوبت کشتی آمد هفت شوط طواف کرده‌ای با او هم مطاف شده‌ای و سعی صفا و مروه کرده‌ای هفت بار جون ابراهیم و اسماعیل فلّما بلغ معه‌السعی و موسای عباپوش و هفتاد پیامبر دیگر را در لبیک گویی هم سخن گردیده‌ای که گفت لبیک عبدک وابن عبدیک لبیک و یونس بن متی را در روحا یا صفایح هم دعا شدی که عرض نمود لبیک کشاف الکرب العظام لبیک و عیسی را که زمزمه داشت لبیک ابن امتک لبیک و همچنین با سلیمان و جنیان و انسیان پیرو به حج آمده‌ای و هنوز از امت خداوند به طواف آیند و تو با آنهایی و امت‌هایی که حج خواهند گزارد الی یوم القیامه و تو با آنهایی یعنی که در زمره آنها نبشته آیی.
خداوند حج خانه محترمش را بر شما واجب کرد و آن را قبله مردمان قرار داد تا چون تشنه کامانِ به رود رسیده، سر از پا نشناخته بدان سرازیر گردند و بسان کبوتران حرم بدان پناه برند. حج نیایشی است به نشانه فروتنیِ انسان به پیشگاه عظمت الهی و اعتراف به عزّت سرمدی. خداوند از توده بندگانش، اطاعتگران گوش به فرمان را برگزید تا دعوت حق را لبیّک اجابت گویند و کلام او را به جان بنیوشند، و در پی خداوند با پای تأمل و تفکر بایستند و پای در جای پایشان نهند و فرشتگانی گردند که بر عرش الهی طواف کنند، و در تجارتکده نیایش به سود فراوان دست یازند، و به هنگامه مغفرت او پیش تازند. این خانه دیر بنیان کعبه است که خدای سبحان آن را مایه عزّت و سربلندیِ اسلام، و حرم امن پناه‌خواهان قرار داده است. زیارت و طواف آن را واجب کرد، و پاس حق و احترام آن را بسی لازم شمرد، و شما را در آن به میهمانی خود فرا خواند، و چنین فرمود:«این حق خدا بر مردم است.»
و واجب گردانید حق تعالی بر شما حج خانه خود را که حرام است بر مشرکین داخل شدن او، چنان خانه که گردانیده است آنرا قبله خلقان در حالتی که وارد می‌شوند بر آن با ازدحام مثل وارد شدن حیوانات بر آب در وقت تشنگی، و شایق می‌شوند بسوی آن مثل اشتیاق کبوتران حرم بآشیان خودشان، گردانید خداوند آن خانه را علامت و نشانه به جهت فروتنی و تواضع آنها مر بزرگواری و عظمت خود را.
حج عمل مستقل عبادی است و آن عبارت است از احرام و طواف بیت و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و تقصیر، و طواف نساء و نماز آن «اعتمار» عمره انجام دادن است چنانکه فرموده:«و حج البیت و اعتماره فانهما ینفیان الفقر و یرحضان الذنب» (خ ۱۱۰، ۱۶۳) حج و عمره فقر را از بین می‌برد و گناه را می‌شویند «عمره و اعتمار» یکدفعه بیشتر در «نهج» نیامده است.
چون قصد حاجی از احرام قصد منع است پس آنچه به لسان تلبیه آید به همان قصد است و چنین قصدی دیگر مشارکت نبود تلبیه در پی همان قصد جاری شود و چون اظهار حد احرام است همچنانکه حد صلوه به تکبیر اعلام گردد و این حد را آنچنانکه رسول خدا فرمود باید اظهار نمود یعنی تلبیه فرمود و لبیک همان تلبیه اوست لبیک اللهم لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک تلبیه پس از عبد نیست بلکه اظهار آن از عبد است و آن اظهار رسول خدا است و آن نیز اظهار حضرت حق تبارک و تعالی باشد که این تلبیه نیز حمد و نعمت و ملک او باشد که شریکی ندارد. چون قصد منع نمود پس اراده حق در اجابت ظاهر شود که پاسخ فلیستجیبولی باشد.
پس در احرام آی بی‌آنکه قصد دیگری تو را باشد. این احرام تو را آماده سازد تا حکم وی در تو جاری شود. یعنی هر چه امر دیگری باشد منع کنی خویش را و چیزی مر تو را باقی نماند الا منع دیگر امور و احکام ماسوی الله. یعنی به احرام درآیی تا مظهر حکم او گردی که آن می‌کنی و بهمان می‌داری. پس همچنانکه شیخ ابن عربی گوید قصد احرام چیزی جز قصد منع نیست. منع از برای آن چیزی است که ممکن است لایمنع باشد (فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۶۹۴) منع همان حکم خداوند شود و چون منع سلب است جهت اثبات و ایجاد در آن همان تکلیف است که حکم اوست. پس هیچ نیت دیگری و قصد دیگری در عمل و اندیشه نیاید و این منع با قصد دیگر نتواند که باشد البته پس به قربت خداوند انجامد و این است که حتی چنانچه محرم باشد که فرصت انجام عمل نیافته در اثناء بمیرد نزد او حاج محسوب باشد و حج برای او نبشته گردد. بدین سبب صرف همین منع سبب حکم آن نیست بلکه قربت خداوند از منع جدا نبود که به آن حکم شده است.
رمی و ذبح و حلق همه را انجام می‌ده و به طواف درآی و در خبر است که استکثروا من الطواف بالبیت فانه من اقل شیئی تجدونه فی صحفکم یوم القیامه و اغبط عمل تجدونه. بسیار واف خواهید که آن نبشته در نامه و عمل اندک است و آن بیشتر از همه اعمال غبطه انگیزد. پس چون غبطه‌ها خوری که چرا بیشتر و بیشتر طواف ننمودی اینک طواف کن و این نه عبادتی است که چون دیگر عبادت‌ها در غیر خانه خدا توانی کردن و مکان آن مختص به طوف است و لاغیر. پس حسرت‌ها در پیش است که چنانچه باید قدر طوف ندانسته و وقت ضیع نموده‌ای. پس توبه کن از این کوتاهی عمل و امل در طوف و می‌خواه تا طوف و توب ات پذیرد.
آن که باشد که بیت‌الحرام را طوف می‌کند؟ آیا مطوِف زنده بود و یا مطوَف که بیت از او بود. اگر طواف بجای و درست بود همان خانه خانه حق بود و حق در خانه بود و اگر در نما و مجاز طواف بود و در باطن و حقیقت طواف نبود نه طواف طواف بود و نه او در خانه حق. به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که در برون چه کردی که درون خانه آیی.
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی ک درون خانه آیی
به قمارخانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر می‌زدم من، که یکی ز در درآید
که:درآ، درآ عراقی! که تو هم از آن مائی
پس در طواف عبد قلب خود را پاک و طاهر سازد از هر چه که او را از طواف حق تعالی بازدارد. حج بی‌طوف نبود و بی‌طوف حج نبود و رکن طوف از همه ارکان حج برتر است و آن همه مقدمه طواف کردن باشد.
فاذا قصدت البیت انما قصدت نفسک فاذا وصلت الی نفسک عرفت من أنت و اذا عرفت من أنت عرفت ربک ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵)
دانی که در طواف هفت شوط بود تا مراتب قرب انسان تکمیل شود. بی طی مراتب قرب نه ممکن بود و نه محصل زیرا آنکه حفظ مراتب نکند زندیق باشد و حق از وی دور بود پس نفرمود که یک طواف نیکو و تام بجای آور چه طواف نیکو به هفت شوط تمام باشد و نه کم و نه بیش.
و جدنا حضرت صادق علیه الآلاف التحیه و السلام فرموده باشد در حول کعبه خدای را صد و بیست رحمت باشد شصت مر طواف کنندگان چهل مر نمازگزاران و بیست مر کعبه نگرندگان و تو ای آنکه در طواف هستی پس بیشترین رحمت حق را از آن خویش ساختی و یتبادرون عنده موعد مغفرته پس به طوف خویش صراط مستقیم یافته و زمان آمرزش حضرت باری را پیش نمودی اگر همه پناهنده داخل حرم از خشم و سخط اوی در امان باشند تو بیش از همه به رحمت او پناه جسته‌ای و از خانه او دوری نداری تا از او دور باشی به پناه او عائذ شده‌ای و ایمن گردیده‌ای ثم انه ذالک علی البیت الذی هو مثلک و من جنسک اعنی انه مخلوق فدلالته لک علی البیت دلالته لک علی نفسک ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵) همچون ابراهیم و ذریه ابراهیم ساکن بیت حق شده‌ای و فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان آمنا.
چون پرسی استطاعت در حج چیست گویم استطاعت به حج بیت است زیرا استطاعت در آن است که به خانه رسی و چنانچه نتوانی به خانه رسی مستطیع نیستی و بر تو حج نبشته نشده است. پس حاجی قصد بیت می‌کند و قصد غیر آن نمی‌کند و چنانچه قصدش از بیت بیت نباشد حج بجای نیاورده باشد.
در انجام حج باید قصد حج نمود والّا امتثال صورت نمی‌گیرد اگر کسی به غیر اراده خویش از وطن خویش جدا شد و در مسیر خانه خدا افتاد و به کعبه رسید بی هیچ قصدی چنانچه حج بگزارد نتوان گفت که بدون قصد حج حج گزارده است و امتثال کرده است زیرا که متعلق اراده حاجی با تعلق اراده حج هماهنگ و مطابق نیست و تا ما اتی به یعنی آنچه انجام داده با ما امر به الشارع یعنی آنچه فریضه حج شمرده می‌شود منطبق نباشد نتوان آن را امتثال و طاعت خواند و حج در ذمه اوست تا آنکه مامور طاعت به اراده کند و امر شارع را خواسته بانجام رساند.
اما در طوف بیت عبد نتواند که از احاط بیت بیرون باشد و از احاطه صاحب بیت که حق تبارک و تعالی است بیرون نباشد پس در طوف حق تعالی بنده را می‌پذیرد و در برمی‌گیرد و عبد نیز چون در بیت معبود آمده و پذیرفته شده و بیت او بزرگ‌تر از جسم ماست و خود او و ذکر او بزرگ‌تر از همه است و ذکر الله اکبر و لله الحمد تصریح این معنی است که به هنگام پایان شوط و لمس حجر می‌گوییم. در طواف بنده مظهر ذکر حق است چه صامت باشد یا ناطق و معبود نیز عبد را خواند چه سمع عبد توان شنیدن باشد یا نه اذکرونی اذکرکم.
اذا عرفت ان القصد الی البیت من الله لا الیه فلیکن قصدک الی البیت بربک لابنفسک فتکون ذا قصد الهی فانه تعالی قصد هذاالبیت دون غیره من البیوت و طلب من عباده ان یقصدوه بوصف خاص و هو الاحرام. ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵)
پس آنکه این خانه را خشت و گل داند و پندارد که اصل طواف، طواف دل است به تمامت مرتبت ولایت علی علیه‌السلام نایل نشده است همچون آن کس که ادعا کند که به مناسبت اسم صورت و مظهر روحانی کوه صفا و صورت و مظهر مرتبه جسمانی کوه مروه است چه ادعا است این مگر نمی‌داند که وقوف به طواف کعبه کویش بی شوق حرم و بیت ممکن نیست و نداند که صفا و مروه هر دو مقدس و از شعائر الهی است که از آن دو در کلام الله آیه واحده‌ای آمده است. ان الصفاء و المروه من شعائر الله گرچه مرتبه صفا و مروه پس از مرتبه خانه است و به همین سبب از شرف طواف خانه بر سعی صفا و مروه آن باشد که در طواف طهارت واجب است و در سعی طهارت مستحب.
و باسناده عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال:موضع الکعبۀ ربوۀ من الأرض بیضاء تضیء کضوء الشّمس و القمر حتّی ابنا آدم أحدهما صاحبه فاسودّت فلمّا نزل آدم رفع الله تعالی له الأرض کلّها حتّی رآها، ثمّ قال هذه لک کلها، قال یا ربّ ما هذه الأرض البیضاء المنیرۀ قال:هی حرمی فی أرضی و قد جعلت علیک أن تطوف بها کلّ یوم سبعمائۀ طواف.
جهان بر طرف خانه طواف کند و تو بر گِرد کعبه طواف کنی و در آسمان بیت المعمور کعبه. به خاطر می‌دار که خانه در نهایت شرف و بلندی است و نباید که در طوف لغو و لهو و زیاده راه یابد و بیم آن باشد که ناخرسندی خانه و صاحبخانه از طائف نکوهیده‌ترین معصیت شمرده آید چه غفلت و سهو و نسیان به هنگام طوف ظلم است و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم.
در نماز خداوند شریک است چه فرمود قسمت الصلوۃ بینی و بین عبدی نصفین اما در طواف غیر خداوند شریک نیست و چون طوف به کعبه است و کعبه اوست و طوف در غیر کعبه طوف نیست پس همه طوف از اوست و نماز در غیر خانه خداوند ممکن است و طواف در غیر خانه خدا و بر غیر حجرالاسود و بر غیر کعبه ممکن نیست. اقامه نماز بر هر جای زمین ممکن است اما انجام طواف جز در بیت الله که ممکن نباشد.
امام علی خطاب به هارونی فرمود و اول حجر هبط فانتم تقولون هی الصخره التی فی بیت المقدس و لیس کما تقولون و لکنه الذی فی بیت الله الحرام هبط به جبرئیل الی الارض و هو اشد بیاضاً من الثلج فاسود من خطایا بنی آدم.
باید که بایستد تا حجر پیش وی باشد و در ابتدای طواف، کل آن را به کل هر دو دست بساید، و میان خود و میان خانه سه گام بگذارد تا به خانه نزدیک باشد، چه آن فاضل‌تر. و طواف بر شادروان نباشد، چه شادروان از خانه است و نزدیک حجر الاسود شادروان به زمین متصل است و بدان پوشیده شده و طواف بر آن درست نباشد، چه طواف آنگاه در خانه باشد و شادروان آن است که از پهنای دیوار فاضل مانده است، چون بالای آن را تنگ کرده. پس از این موقف طواف آغاز کند.
و نزد حجر که اسود است درآمدم و سایه چون سنگ شدم که آفتاب برگیرد و لمس سیاه نمودم تا به مس نور سپید آید و قلب از تیره رها شود و روح مرکب تن رها کند و تن رکاب اندازد و چون سنگ شود که ملک جهان رها کرد و جان ملکوت شد و ملکوت جان که به هر طوف مندوب است باز استلام آن.
چنانچه از نقصان ایمان نباشد پس از چه باشد که کس حجر را سنگ بداند و نه زیانکار داند و نه سودمند پس اگر پیامبر فرمود ان الحجر یاقوت من یواقیت الجنه و انه یُبعث یوم القیامه و له عینان و لسان ینطق به یشهد لمن استلمه بحق و صدق جای سخن ناروا نماند. و مولی خود حق بود که آن را استلام بحق کرد و به صدق و فرمود آن زیانکار و سودمند باشد. هوش دار که خانه خدا نیز همچون سنگ حجر فقط یک خانه چون دیگر خانه نیست و آنگاه که اراده او بر خراب دنیا گردد از خانه آغاز کند اذا اردت ان اخرب الدنیا بدات ببیتی فخربته ثم اخرب الدنیا علی اثره. فعلیهذا نقول طواف خانه، آبادی خانه باشد و باید که هر چه بیشتر طواف کرد تا آبادتر گردد و مانده‌تر. انما یعمر مساجد الله من آمن بالله والیوم الاخر همین طواف است.
در طواف تسبیح‌گویی سبحان ربی و بحمده و ملائک در تسبیح باشند و طواف و تسبیح یکی است چون سبح همان سیر است که در اطباق و درجات آسمان ملائک با بال‌های مثنی و ثلاثی و رباعی آیند و روند در صعود و نزول به عبادت‌های گوناگون و تنزیه و تقدیس و تهلیل و تسبیح باشند حق سبحانه تعالی را.
قول الله تعالی وسعنی قلب عبدی و عبد در طواف هم قلب او در احاطه حق تبارک و تعالی است و هم جسم و تن او در احاطه و تمکن حق است. الله‌اکبر کبیرا و سبی فی الله بکره و اصیلا.
توفیق طواف همچون حج از جانب حضرت اوست اختار من خلقه سماعاً اجابوا الیه دعوته یعنی که حق برگزیده باشد از بندگان خویش آن را که شنید و فراخواندن او را که اذن فی الناس بالحج را جواب داد.
پس چون طواف کنی بر ابراهیم و آل او سلام و درود فرست که هم ابراهیم بود که پس از بناء بیت به فرموده حق اعلام کرد همه مردان به حج آیند و اذن رب‌العالمین به آنان باز گفت چه اگر چنین نبود هیچکس را حق نبودی که به خانه حق درآید و او ندا در داد هلموا بالحج و ناس در صلب و در رحم لبیک او را گفتند و تو که به حج درآمدی به وقت احرام باز لبیک گفتی تا بداند که همانی که در الست لبیک گفتی. اینک پس طواف تو شکر آن باشد که ندای حق شنیدی و دانستی و محجوب نگردیدی همچنان که معزول از سمع محجوب از حق و محروم از دیدار ماند.
و هر که طواف به استحباب کند با سر و پای برهنه بنده‌ای را گویا آزاد کرده باشد و هر که طواف به هنگام باران کند گناهانش یکسر شسته بدان گردد. با این همه چون طواف بعمل آوری در خاطر می‌دار که ثواب قضای حاجت مؤمن با ثواب هفتاد و طواف برابر است و گفته‌اند که امام معصوم ترک طواف از برای قضای حاجت مؤمن نمود.
در طواف که به تن خویش طواف کنی تنها تن خویش نباشی بلکه طواف تنی است که جان دارد و روح دارد و قلب و از این رو طواف به کعبه در بیت الله همچون طواف ملائکه مقربین است به دور عرش و چون با استلام حجرالاسود ابتدا می‌کنی با او نیز که از ملائکه الله است اتمام کنی طواف خویش را.
طواف چون نماز باشد از جامه خبث شسته دار و عورت پوشیده و پاکیزه از حدث باش و گرچه سخن گفتن توانی اما بهتر که همه ذکر گویی و دنیا را فراموش داری و آخرت همه را به یاد آری.
قال الغزالی فی إحیاء العلوم:و أمّا الطواف بالبیت فاعلم أنه صلاَۀ فاحضر فی قلبک فیه من التعظیم و الخوف و الرّجاء و المحبۀ و اعلم إنّک بالطواف متشبّه بالملائکۀ المقرّبین الحافین حول العرش الطائفین حوله، و لا تظنن أن المقصود طواف جسمک بالبیت بل طواف قلبک ربّ البیت حتّی لا تبتدء بالذکر ألّا منه، و لا تختم إلّا به کما تبدء بالبیت و تختم به.
قال:و اعلم أنّ الطواف الشّریف هو طواف القلب بحضرۀ الرّبوبیّۀ، و انّ البیت مثال ظاهر فی عالم الملک لتلک الحضرۀ التی لا تشاهد بالبصر و هی عالم الملکوت کما أنّ البدن مثال ظاهر فی عالم الشّهادۀ للقلب الذی لا یشاهد بالبصر و هو فی عالم الغیب و أن عالم الملک و الشّهادۀ مدرجۀ إلی عالم الغیب و الملکوت لمن فتح الله له الباب، و إلی هذه الموازنۀ وقعت الاشارۀ بأن البیت المعمور فی السّماوات بازاء الکعبۀ، فانّ طواف الملائکۀ به کطواف الانس بهذا البیت، و لما قصرت رتبۀ اکثر الخلق عن مثل ذلک الطواف امروا بالتشبّه بهم بحسب الامکان، و عدوا بأنّ من تشبّه بقوم فهو منهم، و الذی یقدر علی مثل ذلک الطواف یقال:إنّ الکعبۀ تزوره و تطوف به انتهی.
چنانچه باطن نماز مناجات حق تعالی است باطن طواف وحدت در حق تعالی است و روح طواف از مناجات برتر است زیرا که در مناجات حق تعالی خوانده شود و در طواف که مناجات نیز در آن است تحقق و تاصل به حصول حق تعالی است. در طواف مناجات آید اما طواف تنها به مناجات و ذکر و تسبیح نیست چه این به نماز نیز ممکن باشد پس طواف افزون بر مناجات است. که الطواف بالبیت صلاه.
امام علی ابن الحسین علیه السلام، زین العابدین را به هنگام احرام رنگ پریده و لرزان یافتند و طاقت لبیک گفتن نمی‌داشت و می‌گفت می‌ترسم لبیک بگویم و لا لبیک و لا سعدیک بشنوم. و چون لبیک گفت تا در طواف بود در وعره و لرزه بود همچنانکه در نماز جد وی امام اول مقتدی علی ابن ابیطالب چنین بود.
دانی که طواف در استداره واقع گردد یعنی که سیر به جانب وی سرگردان را غایت نباشد. گفته‌اند لغت شوط اشاره باشد به مراتب مکمن و مأمن روح در طبع و نفس و قلب و روح و سر و خفی و اخفی.
حج عبادتی است که در استداره است و در اول آن طواف آید و آخر نیز به طواف آید. پس می‌توان گفت این طواف است که حج را تمام کند و دور آن را کامل نماید. یعنی که بدان حج جز طواف حقیقی چیزی نیست و حقیقت حج همان طواف است. در این دور چه می‌جویی جز او. با آنکه او جسم نیست اما در خانه است زیرا خانه اوست و چون خانه او طلب کنی باید که او طلب کنی و چون او طلب تو کند به خانه خویش فرا خواند ترا و لله علی الناس حج البیت. و حال آنکه هم او را به حس درنیابی چگونه به قصد حسی و مشیی به خانه او درآیی و او را در خانه یابی و حال آنکه او در بیرون خانه و برون خانه و هر جا هست. آیا نه این است که چون وی قصد خانه را به ابراهیم نمود و ابراهیم ترفیع قواعد آن نمود به همین است که قصد تو از زیارت خانه خدا ملتصق به اراده خداوندی گردد و تو به اراده او می‌یابی او را در خانه. و این که ابن عربی گوید فما امرک بالقصد الی البیت لا الیه الا لکونه جعله قصدا حسیا فیه قطع مسافه اقربها من بیتک الذی بمکه الی البیت. و هو معک اینما کنت فلا یصح ان تقصد بالمشی الحسی من هو معک فاعلمک انه معک. ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵) به قصد به مشی حسی درست نیست پاسخ آن است که درست است زیرا که او خود به مشی حسی ما را فراخوانده و الّا او که با ما است چرا او که از ما جدا نیست ما را به واسطه رسول خویش به بیت الله فراخوانده اذن فی الناس للحج. و این حج را حج ظاهری نخوانید بلکه آن حقیقی است.
اسراری هست در این که خانه خدا نامیده شده است. ثم جاءِه بلفظه البیت لما فیه من اشتقاق البیت فکانه انما سمی بیتاً للمبیت فیه ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵)
ابن عربی گوید:ان القصد الی البیت من الله الیه و قصدک الی البیت بربک لا بنفسک ( فتوحات مکیه، ج۱، ص.۶۹۵) و در قرآن خطاب آمده ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا پس قصد نخست چنانکه استطاعت افتد راه به سوی خانه است قصد راه به سوی خانه چگونه از قصد صاحب خانه جدا می‌باشد پس اگر قصد به بیت کند به خدا نیز قصد کند و این قصد البته که من الله است یعنی به اراده اوست که اینک این حاجی شده است اما این قصد بیت من الله باشد الی الله نیز هست آنچنانکه گفتیم. در طواف این معنی بیش از هر مرتبه دیگر ظاهر است که قصد که من الله است الی الله نیز هست.
البته که بیت مثل ما نیست زیرا ما به بیت می‌آییم و بیت به سوی ما نمی‌آید. در پاسخ ابن عربی که گوید ذلک علی البیت الذی هو مثلک و من جنسک. اما جنس ماست زیرا مخلوق است و ساخته ابراهیم است. اما بیت الله که تنها بیت نیست آن در سرزمین بکه مبارک است و این که بیت الله در مکه است و نه در جای دیگر شرف مکان اوست به دیگر جای چه حاج و ضامر که از فج عمیق آیند.
«تهوی إلیه ثمار الأفئده من مفاوز قفار سحیقۀ و مهاوی فجاج عمیقۀ، و جزائر بحار منقطۀ،» میل می‌کند به جانب حرم ثمار دل‌ها از بیابان‌های خالی دور، و میان دو کوه عمیق، و از جزیره‌های دریاهای از یکدیگر منقطع. «حتی یهزوّا مناکبهم ذللا یهلّلون لله حوله، و یرملون علی أقدامهم شعثا غبرا له. قد نبذوا السّراویل وراء ظهورهم، و شوّهوا بإعفاء الشّعور محاسن خلقهم،» تا تحریک کردند دوش‌های خود را از روی مذلّت، در سعی و طواف آواز بلند می‌کنند از برای یاد کردن حق تعالی در حوالی حرم، و می‌دوند بر اقدام خود ژولیده موی و غبار آلوده روی. بدرستی که برانداخته‌اند ردا را در پس پشت خویش، و زشت گردانیده‌اند به بسیاری موی زیبایی خلقت خویش.
سویدای دل‌ها به سوی آن حرم از عشق او پر زند و از صحراهای سوزان و برهوت سوخته، از کوره راه‌های کوه‌ها و درّه‌های ژرف، و از دریاها و جزیره‌های دور افتاده و فراموش شده، همه دلدادگان عاشق، سر از پا نشناخته سرازیر حرم شوند تا به سعی و طواف «کعبه مقدّس» و خانه مطهرّ الهی پردازند و رسم کبر و غرور زیر پا نهند و مجنون‌وار و «هروله کنان» به سوی یار دوند و گرداگرد وی پروانه‌وش پر زنند و بسوزند و همه وجودشان فریاد توحید برآورد و زبانشان ترجمان روحشان گردد. سینه چاک و غبارآلوده، پا برهنه و ژولیده پیراهن‌ها را به دور افکنده و جامه احرام درپوشیده‌اند و چنان شیدای معبود شده‌اند که چهره زیبای خویش را در انبوه موهای پریشان، ناخوشایند ساخته‌اند تا مس وجودشان در کوره بزرگ ابتلا، و سختی‌ها دگرگون شود و از کدورات و ناخالصی‌ها صیقل یابند و برای سینه یار، طلای ناب گردند و به نهایت پاکی و خلوص رسند.

فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع





برگرفته از مقاله سیدموسی دیباج.



جعبه ابزار