• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عامر بن واثله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از چهره‌های صدر اسلام که هم در دوره جاهلیت می‌زیسته و هم دوران اسلامی را درک نموده و از عمری طولانی برخوردار شد، عامر بن واثله کنانی است. نام کامل او عامر بن واثلة بن عبدالله بن عمرو بن جحش بن جری بن سعد بن لیث بن بکر بن عبد مناة بن علی بن کنانة لیثی، از اهالی مکه بود.



برخی نام او را معمر نوشتند که عامر درست‌تر است. وی بیشتر از این که به نامش شهره باشد به کنیه‌اش که ابوطفیل بود، معروف شد. وی در سالی که جنگ احد اتفاق افتاد؛ یعنی در سال دوم هجری به دنیا آمد و حدود هشت سال از زندگانی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرده است. وی که از صحابیان به نام پیامبر اسلام شناخته می‌شود، از یاران باوفای امام علی (علیه‌السّلام) نیز بوده است و حتی در برهه‌ای از زمان والی منطقه‌ای به دستور امام علی (علیه‌السّلام) بود. وی از جمله اصحابی است که تا دوران امامت امام باقر (علیه‌السّلام) در قید حیات بوده است و دوران حکومت امویان را درک نموده است. در این نوشتار سعی شده است به زندگی و شخصیت این صحابی بزرگوار پرداخته شود.

عامر بن واثله از جنگاوران دوران خود و فردی شجاع بود. او محب امام علی (علیه‌السّلام) و از افراد ثقه و متدین امام به شمار می‌رفت. ابن ابی‌خیثمه او را در شمار شعرای صحابه آورده است و گوید او مردی فاضل و عاقل و حاضر جواب و فصیح و از شیعیان علی (علیه‌السّلام) بود...چنان که بعد از وفات امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) روزی معاویه به طنز از او پرسید: حزن تو بر مرگ صاحب خود ابی الحسن چون است؟ گفت: چون سوگ مادر موسی بر موسی، و نزد خدای تعالی از تقصیر خویش شرمنده‌ام.
[۴] - ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۱۰۲۵و ۱۰۲۶
از جمله اشعار معروف او، شعرش در جنگ صفین بود. روزی که وی به همراه مردان قبیله کنانه به میدان رفته بود. او این شعر را می‌خواند:
قد صابرت فی حربها کنانه و الله یجزیها بها جنانه...
کنانه در جنگ خود پایداری کرد، خداوند در برابر این پایمردی بهشت خود را پاداشش دهد. هر که به پیکار پایداری کند به مردانگی آراسته شود و هر که دستخوش ترس آید زشت نامی برد. یا هر که به خدا کافر شود در کار جنگ سستی کند. نافرمان فردا انگشت ندامتش را به دندان گزد.
[۵] - منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش، ص۴۲۲

از جنگ صفین اشعار متعدد و زیبایی از ابوطفیل به جا مانده است. ابوطفیل کسی بود که در گرفتن حقش بسیار جسور بود و از چیزی هراس نداشت. روزی عمر مستمری وی را قطع کرده بود و وقتی او از عمر علتش را جویا شد عمر گفت: خبر یافته‌ام که شمشیر خود را صیقلی کرده و نیزه خود را تیز نموده و تیر خود را پیکان زده و کمانت را آویخته‌ای و امام قائم را انتظار می‌بری تا ظهور کند. پس هر گاه ظهور کرد مستمری تو را خواهد داد. گفت: خدا تو را از حق من بازخواست خواهد کرد. عمر از این گفتار حیا کرد و حق او را داد.
[۶] - یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، تهران، علمی و فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۲۷۲

ا

وی که از شاعران نامی دوران خود بوده است نه روایت از پیامبر اسلام روایت کرده است. وی که در میان صحابه، آخرین کسی بود که وفات نموده،
[۸] - ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۶۷
احادیث معروفی همچون ثقلین را نقل کرده است. عامر بن واثله در مورد دیدارش با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گوید: من در جعرانه رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیدم که گوشت میان مردم تقسیم می‌کردند، زنی در نزد آن حضرت بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ردایش را برای او پهن کرده بود، پرسیدم این زن کیست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ردای خود را برای او پهن کرده؟ گفتند: او مادر رضاعی او می‌باشد، او حلیمه سعدیه است که آن حضرت را شیر دادند. ظاهرا اولین باری که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده است مربوط به فتح مکه می‌باشد.
ابوطفیل بسیار زندگیش طولانی شد و او آخرین نفر از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که جهان را وداع گفت، او خود به این موضوع افتخار می‌کرد و می‌گفت: امروز کسی در روی زمین نیست که بگوید: من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده‌ام جز من که در میان شما می‌باشم.
[۱۱] - ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، عطارد، ۱۳۷۳، ص۳۷۵و۳۷۶
درباره چهره ظاهری رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از ابوطفیل نقل شده است: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارای چهره‌ای سپید و ملیح بود. او نه چاق و نه لاغر بود.
[۱۲] - طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۱۳۰۸

در زمان حیات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز وی به امام علی (علیه‌السّلام) ارادت خاصی داشت و از وی حمایت می‌کرد. از مجاهد، از قول ابی‌عمرو و ابوسعید خدری نقل شده که هر دو گفته‌اند: در حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودیم که سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و حذیفة بن یمان و ابوهیثم بن تیهان و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین و ابوالطفیل عامر بن واثله آمدند و مقابل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زانو زدند و‌اندوه بر چهره ایشان آشکار بود و گفتند: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! پدر و مادرمان به فدای تو باد. ما از گروهی درباره برادر و پسر عمویت سخنانی می‌شنویم که‌اندوهگین می‌شویم و اکنون از شما اجازه می‌خواهیم که پاسخ آنان را بدهید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: چه چیزی درباره‌ برادر و پسر عمویم علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) می‌گویند؟ گفتند: می‌گویند چه فضیلتی برای علی در مورد پیشی گرفتن او به اسلام آوردن است و حال آنکه به هنگام ظهور اسلام او کودک و کوچک بوده است و امثال این سخنان. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرسیدند: همین موضوع شما را‌اندوهگین می‌سازد؟ گفتند: آری به خدا سوگند...و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پاسخ آنان را داد و آنان را آرام نمود.
[۱۳] - نیشابوری، فتال، روضه الواعظین، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ۱۳۶۶، ص۱۴۱و۱۴۲
ارادت وی به امام علی (علیه‌السّلام) به حدی بود که برخی او را شیعه غالی می‌دانستند و وی را به غالی‌گری متهم می‌نمودند.
[۱۴] - مستوفی، حمدالله بن ابی بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، نشر امیر کبیر، سال ۱۳۶۴ش، ص۲۱۷

از ایشان حدیث غدیر به طور کامل نقل شده است و بسیاری از راویان نیز از ایشان نقل قول کرده‌اند. وی به جز پیامبر از بسیاری از صحابه همچون ابی‌بکر و عمر و علی (علیه‌السّلام) و معاذ و ابن مسعود روایت نقل کرده است و اشخاصی چون زهری و قتادة و عمرو بن دینار و ابوزبیر از وی روایت نقل نمودند.


در دوران خلفا، ابوطفیل شمشیر خود را بر زمین گذاشت و در جنگ‌ها و امور سیاسی ممالک اسلامی شرکت نداشت و این اعتراض خلفا را به همراه داشت.
[۱۷] -یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، تهران، علمی و فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش ج۲، ص۲۷۲
طبق اعتراف خود او، در زمان کشته شدن عثمان، وی در دارالخلافه حضور داشت؛ اما کاری انجام نداد و از عثمان حمایت نکرد. ابوطفیل می‌گوید: من روز وفات ابوبکر را درک کردم و بیعت عمر را هم مشاهده کردم، در هنگام بیعت عمر علی (علیه‌السّلام) در گوشه‌ای نشسته بود.
[۱۸] - طبرسی، فضل بن حسن، زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ق، ص۵۰۸
شاید همین کناره‌گیری وی باعث شد تا برخی او را مرجئه نیز بدانند.
اما با به حکومت رسیدن امام علی‌ (علیه‌السّلام) او به کوفه نقل مکان کرد و در جوار آن امام قرار گرفت و از وی حمایت نمود. ابوطفیل از یاران بسیار صالح و وفادار امام و از کسانی بود که از امام علی (علیه‌السّلام) کسب علم نمود و افتخار شاگردی ایشان را داشت و در تمام جنگ‌ها در رکاب امام علی (علیه‌السّلام) جنگید.
او در جنگ جمل حضور داشت البته در منابع تاریخی در این باب سخنی به میان نیامده است؛ اما در طبری ماجرایی نقل شده مبنی بر این که امام خبری غیبی به نیروهایش دادند مبنی بر این که به زودی از جانب کوفه دوازده هزار و یک مرد به یاری شما می‌آیند. ابوطفیل کسی بود که زمانی که سخن امام را شنید بر بالای تپه‌ای در ذی‌قار رفت و تعداد سپاه کوفی را شمرد که مطابق با سخن امام بود و این نشان از حضور او در جنگ جمل دارد که برای از بین بردن فتنه ناکثین به وقوع پیوست.
[۲۰] - طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش، ج۶، ص۲۴۲۵

ابوطفیل در جنگ صفین نیز حضور داشت و جنگاوری و دلاوری او در این جنگ شهره خاص و عام بوده است. او در این جنگ به همراه مردان قوم خود بر علیه سپاه شام جنگ سختی را انجام داد و پیروز میدان شد. این جنگ به نبرد کنانه معروف شد.
[۲۱] -منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش ص۴۲۲
در این نبرد وی به عنوان جانشین قیس بن سعد فرمانده سپاه امام منصوب شده بود.
[۲۲] -ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۷۱۲
در واقع وی در کل جنگ‌های امام علی (علیه‌السّلام) حضور داشت و در برخی از جنگ‌ها پرچم‌دار امام بود.
[۲۴] - حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله چلچی، ترجمه تقویم التواریخ، مترجم ناشناخته، تهران، احیاء کتاب، ۱۳۷۶، ص۲۲۵

بعد از شهادت امام علی (علیه‌السّلام) به مکه رفت و در آن جا به زندگی خود ادامه داد.
[۲۵] - ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۱۰۲۵
در دوره معاویه وی برای دیدار با برادرزاده‌اش که در دستگاه خلافت معاویه کار می‌کرد به شام رفت؛ اما معاویه از این موضوع باخبر شد و او را نزد خود آورد و گفتگویی بین آنان در گرفت و ابوطفیل با رشادت دوستی خود نسبت به امام علی (علیه‌السّلام) را ابراز نمود. معاویه او را به خاطر کمک نکردن به عثمان در جریان قتلش محکوم کرد؛ اما وی جوابی صریح و دندان شکن داد. ابو طفیل گفت: چرا خود با مردانی از شام او را یاری نکردی؟ معاویه گفت: آیا ندیدی که برای خونخواهی او قیام کردم. ابوطفیل خندید و گفت: آری، کار من و تو همچون سخن عبید بن ابرص است که گفت: نبینم بعد از مرگ برای من اظهار پشیمانی کنی، در صورتی که در زندگی‌ام چیزی به من ندادی.
[۲۶] - دینوری، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ص۲۱۱و ۲۱۲

ابوطفیل در قیام عاشورا حضور نداشت. در سال شصت و پنج هجری به سبب این که با ابن زبیر بیعت نکرد به همراه محمد بن حنفیه و چند تن دیگر در شعب بنی‌هاشم زندانی شد و تا زمان قیام مختار ثقفی در آن جا در حبس بود. بعد از قیام مختار، ابوطفیل به کوفه رفت و جریان خود و محمد بن حنفیه را بیان نمود که مختار موجبات آزادی آنان را فراهم کرد.
[۲۷] - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۲۲۰
او در قیام مختار شرکت داشته و پرچمدار سپاه نیز بوده است. وی همواره می‌گفت: از هفتاد تن جز من کسی نمانده و این شعر را می‌خواند:
و بقیت سهما فی الکنانة واحدا سیرمی به او یکسر السهم کاسره‌
من به عنوان یک تیر در قبیله کنانه باقی مانده‌ام، و آن هم بزودی به سمت دشمن پرتاب خواهد شد و یا آن که خود خواهد شکست. و پیوسته این شعر را می‌خواند:
و انّ لاهل الحق لا بد دولة علی النّاس ایّاها ارجّی و ارقب‌
و به یقین پیروان حق ناگزیر، بر مردم حکومت خواهند کرد و من امیدوار و منتظر آن هستم.
[۲۸] - شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹

بعد از ماجرای مختار و کشته شدن او، ابو طفیل وارد سپاه محمد بن اشعث شد و در قیام ابن اشعث شرکت کرد. در این قیام، وی نخستین کسی بود که در میان سپاه بر ضد حجاج سخن گفت و او را از سمتش خلع کرده بود. او در میان سپاه می‌گفت: این (حجاج) دشمن خدا را خلع کنید و با امیر عبدالرحمان بیعت نمایید. مردم نیز از هر سو بانگ برآوردند. چنین کنیم. چنین کنیم.
[۳۰] - ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۸۲
پسرش طفیل نیز در همین جنگ کشته شد.
[۳۱] - ابن حزم‌اندلسی، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸، ص۱۸۳

بعد از این جنگ توسط حجاج به زندان افتاد و بعد از آزادی به مکه رفته و تا آخر عمر در آن جا زندگی نمود.


وی تا دوران عمر بن عبدالعزیز را درک نمود.
[۳۳] - الزرکلی، خیر الدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، سال ۱۹۸۹م،ج۳، ص۲۵۶
برخی او را از اصحاب خاص امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌دانند.
[۳۴] -شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹
در تاریخ دقیق مرگ او اختلاف است. برخی او را متوفای سال صد هجری می‌دانند. برخی سال صد و ده هجری را سال وفاتش دانستند. به هر صورت وی در سن حدود صد سالگی دار فانی را وداع گفت و با مرگ وی، دیگر صحابه پیامبری در قید حیات نبوده است. در پایان شعری از وی آورده می‌شود که بیانی کلی از زندگی خود را بیان می‌دارد: و یدعوننی شیخا و قد عشت حقبة و هن من الازواج نحوی نوازع‌
و ما شاب راسی من سنین تتابعت علی و لکن شیبتنی الوقائع‌
- او مرا پیرمرد می‌خواند در حالی که من مدت کوتاهی است که زندگی می‌کنم و آنان از همسران منند که با من در ستیزند. موهای سرم از گذشت سالها سفید نشده است، بلکه حوادث و وقایع روزگار مرا پیر کرده است...
[۳۷] - شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹


۱. -ابن عبد البر، ابوعمریوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمدالبجاوی، بیروت، دارالجیل، ج۴، ص۱۶۹۶    
۲. - ا لجزری، عزالدین بن الاثیر ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة،، بیروت، دار الفکر، ج۵، ص۱۷۹    
۳. - ابن عبد البر،أبوعمریوسف بن عبدالله بن محمد،الاستیعاب فى معرفة الأصحاب،تحقیق على محمدالبجاوى،بیروت،دارالجیل،ج۲، ص۷۹۹    
۴. - ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۱۰۲۵و ۱۰۲۶
۵. - منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش، ص۴۲۲
۶. - یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، تهران، علمی و فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۲۷۲
۷. - الزرکلی، خیر الدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، سال ۱۹۸۹م، ج۳، ص۲۵۵و ۲۵۶    
۸. - ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۶۷
۹. - شیخ صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی، خصال، باب الاثنین، قم، موسسه نشر اسلامی، ص۶۵و۶۶    
۱۰. - الجزری، عزالدین بن الاثیر ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة،، بیروت، دار الفکر، ج۶، ص۳۵۷    
۱۱. - ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، عطارد، ۱۳۷۳، ص۳۷۵و۳۷۶
۱۲. - طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۱۳۰۸
۱۳. - نیشابوری، فتال، روضه الواعظین، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ۱۳۶۶، ص۱۴۱و۱۴۲
۱۴. - مستوفی، حمدالله بن ابی بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، نشر امیر کبیر، سال ۱۳۶۴ش، ص۲۱۷
۱۵. - صدوق، الخصال، ص۶۵و ۶۶    
۱۶. - ابن کثیر الدمشقی، ابو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷، ج۹، ص۱۹۰    
۱۷. -یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، تهران، علمی و فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش ج۲، ص۲۷۲
۱۸. - طبرسی، فضل بن حسن، زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ق، ص۵۰۸
۱۹. -الحنبلی الدمشقی، عبد الحی بن احمد العکری، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶، ج۱، ص۴۰۳    
۲۰. - طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش، ج۶، ص۲۴۲۵
۲۱. -منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش ص۴۲۲
۲۲. -ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۷۱۲
۲۳. - ابن کثیر الدمشقی، ابو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ ج۹، ص۱۹۰    
۲۴. - حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله چلچی، ترجمه تقویم التواریخ، مترجم ناشناخته، تهران، احیاء کتاب، ۱۳۷۶، ص۲۲۵
۲۵. - ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش، ص۱۰۲۵
۲۶. - دینوری، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ص۲۱۱و ۲۱۲
۲۷. - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۲۲۰
۲۸. - شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹
۲۹. - بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، ج۷، ص۳۱۳    
۳۰. - ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۸۲
۳۱. - ابن حزم‌اندلسی، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸، ص۱۸۳
۳۲. -بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، ج۱۳، ص۴۱۵    
۳۳. - الزرکلی، خیر الدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، سال ۱۹۸۹م،ج۳، ص۲۵۶
۳۴. -شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹
۳۵. -ابن عبد البر، ابوعمریوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمدالبجاوی، بیروت، دارالجیل، ج۲، ص۷۹۹    
۳۶. - الجزری، عزالدین بن الاثیر ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة،، بیروت، دار الفکر،ج۳، ص۴۱    
۳۷. - شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۵۹



پژوهشکده باقر العلوم،تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۲۰    



جعبه ابزار