عبد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبد از اصطلاحات بکار رفته در
قرآن کریم به معنای مطیع و بنده است. این کلمه در
آیات قرآن به دو معنا آمده است: یکی به معنای بنده مملوک و دیگری به معنای عابد و مطیع
خداوند.
از
مجمع نقل شده که او را در اثر
ذلّت و انقیادش عبد گویند، پس معنای تذلّل و طاعت در آن ملحوظ است.
در
اقرب الموارد گوید: آن در اصل وصف است گویند:
«رجلٌ عَبِدٌ» یعنی مرد مطیع است ولی بعدا مانند اسم استعمال شده.
عبد در قرآن به دو معنی آمده یکی به معنی بنده مملوک مثل: «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْاُنْثی بِالْاُنْثی»
، «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ».
آیه «اِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً»
روشن میکند که همه
انس و
جنّ و
ملک بنده و مملوک خدایند، شاید بدین علت است که در
قاموس و اقرب گفته: عبد به معنی انسان است اعمّ از حرّ و رقّ.
راغب گوید: این عبودیت به وسیله ایجاد است.
«آتی» در آیه راجع به اتیان در
قیامت نیست بلکه مبیّن نسبت بین خدا و خلق است یعنی هر آنکه در آسمانها و زمیناند متوجّه خدایند در حال بندگی و
عبودیت که خدا خالق و رازق و مدبّر آنهاست. و هر چه دارند از خدا دارند.
دیگری: عبد به معنی عابد و مطیع خدا در
اخلاص و عبادت و اطاعت، مثل «وَ اَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ»،
«ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ اِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً»
، «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا اَیُّوبَ اِذْ نادی رَبَّهُ»
، «سُبْحانَ الَّذِی اَسْری بِعَبْدِهِ»
، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ»
.
ولی عبد بمعنی عابد
وثن در
قرآن نیامده بر خلاف افعال آن مثل «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»
.
عبد را در قرآن دو جمع هست: عباد، عبید «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
، «وَ ما اَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»
.
عباد در همه جای قرآن در بنده خدا بکار رفته اعمّ از مملوک و مطیع مگر در آیه «وَ اَنْکِحُوا الْاَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ».
در
کشّاف گوید: بعضی آن را «عبیدکم» خوانده است
و نیز در آیه «کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ».
این کلمه گاهی بر جمادات نیز اطلاق شده مثل: «اِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ اَمْثالُکُمْ».
شاید مراد از آن مملوکیّت باشد و آیه «قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُلٌّ فِیها اِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ».
شامل همه است اعمّ از بنده طاعتی و تسخیری.
راغب مدّعی است که عباد جمع عبد بمعنی عابد است
ولی چنان که دیدیم قرآن آن را تصدیق نمیکند. در اقرب الموارد گفته: عبدی که مضاف به خداست گاهی مخصوص است به جمع بلفظ عباد و عبد مضاف بغیر خدا بلفظ عبید و غالب استعمال چنین است.
امّا عبید: «وَ اَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ».
این کلمه پنج بار در قرآن مجید آمده همه با کلمه ظلّام و همه در نفی
ظلم از
خداوند، ظاهرا آن بمعنی عباد است و فرقی با آن ندارد و در قرآن شامل همه بندگان خداست اعمّ از مطیع و مملوک.
راغب گوید: آن جمع عبد بمعنی مملوک است
ولی دیگران چنین نگفتهاند در
صحاح و اقرب جمع عبد را عبدون، عباد، عبدان، اعبد و غیره خوانده و گفتهاند عبید جمع عزیز و کمیاب است.
آنگاه که نسبت به خدا داده شده شامل مطلق مطیع است اعم از فرمانبر و تنزیه کننده و گاهی بمعنی خدمتکار و برده نیز آمده است نظیر: «فَقالُوا اَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» که بمعنی خدمتکار و برده است لذاست که
موسی (علیهالسّلام) به
فرعون فرمود: «وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ اَنْ عَبَّدْتَ بَنِی اِسْرائِیلَ»
تعبید برده کردن است یعنی آن
نعمت را بر من از این جهت منّت مینهی که
بنی اسرائیل را برده و خدمتکار کردهای.
«قُلْ اِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَاَنَا اَوَّلُ الْعابِدِینَ؛
اگر خدا را فرزندی باشد من اولین مطیع او میشوم ولی او را فرزندی نیست»؛ از نفی اطاعت بنفی وجود فرزند استدلال شده است.
عبادت به خدا چنان که گفتیم تذلّل در پیشگاه اوست با تقدیس ذات مقدّسش و آن مخصوص خداست و غیر او مبرّی از نقائص نیست «لا اِلهَ اِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ» و «لا حول و لا قوة الا باللَّه».
ولی آن غیر از احترام و
تواضع است که درباره بزرگان دین و قبور آنها و حتی در استلام و
بوسیدن حجر الاسود انجام داده میشود، احترام و تواضع در واقع «خودکمبینی» در مقابل آن چیز است ولی عبادت تقدیس و تنزیه طرف میباشد و چون این مخصوص خداست لذا عبادت مخصوص اوست.
بت پرستان معبودات خویش را تقدیس کرده و آنها را در تدبیر عالم دخیل میدانستند و شفعاء و مقرّب خیال میکردند چنان که مشروحا در «
شرک» گذشت
قرآن در مقام ردّ میفرماید: اینها نمیبینند و نمیشنوند و نفع و ضرری ندارند و
شفیع و مقرّب نمیباشند و دخالتی در
تدبیر عالم ندارند، شما بی جا و از خودتان چنین چیزها را تراشیدهاید «اِنْ هِیَ اِلَّا اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ».
از طرف دیگر با کمی توجه خواهیم دید که عبادت خاص خداست زیرا
بشر یا به جماد عبادت خواهد کرد و یا به زنده مثلا اگر به جماد و
بت ستایش کند کار بیفایده کرده و به آنچه درکی و شعوری ندارد تذلّل کرده و تقدیس نموده و مقام بشریت و
عقل را پائین آورده است.
و اگر به زنده عبادت کند مثلا به بشری مثل خود، چرا عبادت کند مگر او مثل خودش محکوم به فنا نیست مگر بوی بد ندارد، مگر جزئی از بدنش قازورات نیست مگر سر تا پا
فقر و احتیاج نیست؟! چرا در مقابل چنین موجود تذلّل کند و او را تقدیس نماید این تذلّل و تقدیس بیجا و باطل است.
ولی اگر عبادت کند به وجودی که از همه نقائص منزّه و با همه کمالات آراسته است، وجودی که عزّت و ذلّت دست اوست حقّا که باید چنین وجودی را عبادت کرد و آن کاری است مطابق واقع.
اگر گوئی: مگر بت پرستان نمیدانستند که این بتها سود و زیانی ندارند پس چرا به آنها عبادت میکردند و تقدیس مینمودند؟! گوئیم: چون اکثریت بشر جاهلاند و نوعا پی سؤال و تحقیق نمیروند وقتی که چیزی میان مردم رسمیت پیدا کرد مردم آن را حقیقت میدانند باید بیدارشان کرد.
مردمان بیشتری عقیده دارند جهیدن از روی آتش در آخرین شب چهارشنبه سال در دفع نحوست اثر دارد، بیرون شدن در روز سیزده بدر سبب خوشحالی در تمام ایّام سال است، دم روباه که رانندهها به ماشین میزنند موجب کثرت مشتری است و دهها نظیر اینها که اگر خدای نکرده
قرآن از محیط ما برود در مدت کمی دهها معبودات باطله سر بر خواهند داشت عقیده بر جهیدن از روی آتش نظیر عقیده به قدرت بت است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «عبد»، ج۴، ص۲۸۰.