علی بن احمد حرالی خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حرّالى ، علی بن احمد، مفسر، فقیه، زاهد و صوفى مالكى مغربى قرن ششم و هفتم بود. وى منسوب به حرّاله، از توابع شهر مُرسیه واقع در مشرق اندلس، است (معلمةالمغرب، ج۱۰، ص۳۳۶۴؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۲۳، ص۴۷). اگر چه برخى از منابع مشهور نام او را حرّانى ضبط كردهاند (ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج۳، ص۱۱۴؛
ابنحجر عسقلانى، ج۴، ص۲۰۴)، اما چون ذهبى در كتابهاى دیگر خود صورت صحیح را به همراه توضیحاتى دالّ بر صحت آن آورده، قطعاً در میزانالاعتدال تصحیف روى داده و لفظ مصحّف عینآ به لسانالمیزان ابنحجر نیز انتقال یافته است.
از سال ولادت او اطلاعى در دست نیست. وى در شهر مراكش متولد شد و رشد یافت و دوران آغازین علمآموزى خویش را در همانجا سپرى كرد (غبرینى، ص۱۴۵). حرّالى از محضر ابنقطان (رئیس طلاب مراكش) و كتّانى (فقیه و زاهد اهل فاس) بهرهمند گردید و ادبیات عرب را در اندلس نزد ابنخروف و ابوالحجاج ابنهوى آموخت (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۵). وى پس از كسب علوم و معارف در مغرب، سفرى طولانى را به مشرق (مصر، شام و حجاز) آغاز نمود (غبرینى، ص۱۴۵). حرّالى در مشرق، دائماً از نقطهاى به نقطه دیگر نقل مكان میكرد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۲۳، ص۴۷) و با شركت در جلسات تفسیر، در مدینه سرمایه علمى مناسبى براى تألیف تفسیر خود مهیا نمود . وى به زیارت خانه خدا نیز نایل شد و شاهدى نیز دالّ بر حضور و اقامت موقت وى در قاهره موجود است (ابنمستوفى اربلى، قسم ۱، ص۴۳۱ـ۴۳۲). او در مدت حضورش در مشرق با علماى بسیارى دیدار كرد. پس از آن به مغرب بازگشت و در شهر ساحلى بجایه سكونت گزید (غبرینى، ص۱۵۳)، اما مجدداً به مشرق بازگشت و به بِلْبَیس مصر، واقع در مسیر شام، رفت ولى مجبور به ترك آنجا گردید (غبرینى، ص۱۵۵)، سپس به طرابلس شام رفت (مُناوى، ج۲، جزء۲، ص۱۲۲) و در نهایت در سرزمین شام شهر حَماه را براى سكونت برگزید، در همانجا ازدواج كرد و در كنار شیخ شرفالدین ابنالبارزى، قاضى آن شهر، روزگار گذراند (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۵ـ۲۴۶) و در همان مكان درگذشت (غبرینى، ص۱۵۴).
حرّالى داراى صفات پسندیده و اهل فضائل و برخوردار از هیئتى نیك بود. ذریه پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم را بسیار تكریم مینمود. با توجه به زهدى كه اختیار كرده بود، نصیب بسیار اندكى از دنیا داشت. بنابه گفته خودش در یك دوره هفت ساله جهاد با نفس، به مقامى دست یافته بود كه اقبال و ادبار خلق در نظرش هیچ ارزشى نداشت (غبرینى، ص۱۴۸ـ۱۴۹). حلم و اخلاق نیكوى او را نیز بسیار ستودهاند (غبرینى، ص۱۵۱ـ ۱۵۴؛ابنرشید، ج۲، ص۳۰۳ـ۳۰۸؛تنبكتى، ص۳۱۸ـ ۳۲۰؛نبهانى، ج۲، ص۳۳۸ـ۳۳۹). بهسبب شیوایى بیان و فصاحت كلام، مردم حَماه به مجلس وعظ و خطابه او روى آوردند (ذهبى،۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۲۳، ص۴۷؛
ذهبی، ۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶).حرّالى در علم نیز سرآمد روزگار و صاحب دانشهاى گوناگون بود، تا جاییكه عدهاى كه او را نمیشناختند، در تسلط او برچنین دایره گستردهاى از علوم تردید میكردند (غبرینى، ص۱۴۷). بنابه گفته ذهبى (ذهبی، ۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶)، شیخ شرفالدین ابنالبارزى منزلت رفیع علمى وى را ستوده و از او به بزرگى یاد كرده است. زبیدى هم وى را مدرّس یازده علم و از عجایب روزگار در فهم و استنباط حقایق معرفى كرده است. وى علاوه بر اینكه در زمره مفسران به شمار میآید، در اصول، كلام، طبیعیات، الهیات، منطق و فلسفه چنان تسلطى داشت كه هنگام تدریس كتاب النجاة شیخالرئیس ابوعلیسینا، به بعضى آراى او اشكال میگرفت و با استدلال آنها را نقض میكرد (غبرینى، ص۱۴۶ـ۱۴۷). حرّالى در ادب نیز دستى داشت و از ذوق شعرى نیز بهرهمند بود (ابنمستوفى اربلى، قسم ۱، ص۴۳۱ـ۴۳۲؛
تنبكتى، ص۳۱۸ـ ۳۲۰). در علم و عمل به تصوف، حرّالى از پیشوایان محسوب میشود و با اینكه غبرینى (غبرینى، ص۱۴۸) از تألیفات روان و قابل فهم او در این موضوع خبر داده، تنها گوشهاى از كلمات پرمعناى او در بعضى كتابها نقل شده است (مناوى، ج۲، جزء۲، ص۱۲۴ـ۱۲۶). نكته عجیب و مبهم در تصوف وى آن است كه با وجود همعصرى با ابنعربى، هیچیك از منابع به دیدار او با ابنعربى، چه در مشرق و چه در مغرب، اشارهاى نكردهاند. گرچه حرّالى از پیروان مذهب او دانسته شده (علیاحمد، ص۱۸۸) و به همین سبب ذهبى و استادش ابنتیمیه، بنابر مشى خود در ایراد بر این طائفه، بر او و تفسیرش اشكال كردهاند (ذهبی، ۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶). ورود در جرگه متصوفه حرّالى را وارد عرصه علم اسرار حروف كرد و تا آنجا پیش رفت كه مدعى شد زمان خروج دجّال و طلوع خورشید از مغرب را استخراج كرده است. (ذهبى،۱۹۶۳ـ ۱۹۶۴، ج۳، ص۱۱۴) او را به دلیل چنین ادعایى از جُهّال و امثال دجّال شمرده است، ولى در تبحر او در علم حروف نباید از این مهم غافل ماند كه ابوالعباس بونى در این علم، از شاگردان او بوده است (مناوى، ج۲، جزء۲، ص۱۲۳). از راویان دیگر حرّالى، قاضى ابو فارس بن كحیلا (متوفى ۶۸۵) است ، ضمناً شیخ ابوعبداللّه سَلاوى، معروف به خدیمالمشایخ، مدتى در مشرق خادم او بوده و قسمت عمدهاى از كرامات و اكثر تألیفات حرّالى از طریق او به دیگران انتقال یافته است (ابنرشید، ج۲، ص۲۹۶؛ ابنرشید، ج۲، ص۲۹۹). ابنرشید (ابنرشید، ج۲، ص۲۹۶؛ ابنرشید، ج۲، ص۳۰۴) از بدخطى و عدم رعایت دقیق نكات اعرابى توسط سلاوى، انتقاد كرده است. این بدخطى باعث شده است كه در ضبط اسامى نتوان چندان به او اعتماد كرد.
آثار حرّالى فراوان و متنوع و نشاندهنده معلومات دائرةالمعارفگونه اوست. از جمله آثار او در تفسیر قرآن كتاب مفتاحالباب المقفّل لفهمالقرانالمنزّل است (غبرینى، ص۱۴۶؛
ابنحجر عسقلانى، ج۴، ص۲۰۴؛بغدادى، ج۱، ستون ۷۰۷ـ۷۰۸) كه در حكم اصول و قواعد تفسیر قرآن است. او سپس اثرى دیگر در تكمیل این كتاب با نام عروةالمفتاح تألیف كرد. حرّالى در زمینه تفسیر قرآن همچنین كتابى نوشت با نام التوشیة و التوفیة. ابراهیم بن عمر بقاعى (متوفى ۸۸۵) در تألیف تفسیرش، نظم الدرر فى تناسب الآیات والسور، از این سه كتاب بسیار بهره برده است (بقاعى، ج۱، ص۱۰؛ بقاعى، ج۱، ص۳۴؛ بقاعى، ج۱۲، ص۱۱۴). حرّالى تفسیرى نیز داشته كه امروزه در دست نیست. بقاعى بخشى از این تفسیر (از ابتدا تا آیه ۳۷ سوره آلعمران) را در اختیار داشته كه، به ویژه مباحث مرتبط با مناسبات آیات آن، بسیار او را مجذوب كرده (بقاعى، ج۱، ص۱۰) و ازاینرو در نظمالدرر فراوان به آن استناد كرده است. اخیراً بخشهایى از تفسیر مفقود حرّالى براساس تفسیر بقاعى بازسازى شده و به همراه سه كتاب پیشگفته حرّالى در مجموعهاى با عنوان تراث أبیالحسن الحرالى المراكشى فیالتفسیر، به اهتمام محمادی بن عبدالسلام خیاطى به چاپ رسیده است (دارالبیضاء ۱۴۱۸/۱۹۹۷، ص۱۴۳ـ۵۹۴). مبناى او در تدوین تفسیر قرآن، علاوه بر موهبتهاى خاص خداوندى، آموزههایى از مفسر بزرگ، محمد بن عمر قرطبى (متوفى ۶۳۱) بود كه در جلسات تفسیر سوره فاتحةالكتاب از وى فراگرفته بود (غبرینى، ص۱۴۶؛ابنحجر عسقلانى، ج۴، ص۲۰۴). روش تفسیرى او چنان است كه آیات را به زیبایى كنار هم قرار داده، آنها را بایكدیگر مرتبط ساخته و در این زمینه آراى بدیعى ارائه كرده است. وى بیش از هر چیز از ادبیات عرب و عقلیات یارى جسته و در موارد لازم از سبب نزول و علوم دیگر در تبیین آیات بهره گرفته و به روایات افرادى چون مجاهد، قتاده و ابنعباس چندان اعتنایى نكرده است (غبرینى، ص۱۴۸). گروهى از علما تفسیر او را عجیب و بیسابقه و در عین حال نیكو، مفید و بینظیر دانستهاند (بقاعى، ج۱، ص۱۰؛مَقَّرى، ج۲، ص۱۸۷ـ۱۹۰)، اما ذهبی (ذهبى ،۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶) احتمالات مطرح شده در تفسیر او را منطبق بر قواعد زبان عربى نمیداند و با نوعى طعنه میگوید كه از فهم پیچیدگیهاى تفسیرى او عاجز است.
فهرستها و تراجم، كتب متعدد دیگرى را به او نسبت دادهاند. زركلى (زركلى، ج۴، ص۲۵۷) از وجود نسخههایى از برخى كتابهاى او با عنوان تفهیم معانیالحروف، الایمان التام بمحمد علیهالسلام و السرالمكتوم فى مخاطبة النجوم خبر داده است. از دیگر آثار او جز نام و احیاناً موضوع آن اطلاعى در دست نیست، از جمله در علم فرائض كتابى باعنوان الوافى داشته كه تحسین دیگران را برانگیخته است (غبرینى، ص۱۴۸؛ابنقُنفُذ، ۱۹۷۱، ص۳۱۵؛ابنقُنفُذ، ۱۴۱۷، ج۱، ص۴۰۷). همچنین كتابهاى المعقولات الاُوَل، در منطق (غبرینى، ص۱۴۶)، شمس مطالع القلوب و بدر طوالع الغیوب، الالماع بطرف منالانتفاع و شرح المُوَطَّأ و شرح الشفاء، در حدیث (بغدادى، ج۱، ستون ۷۰۷ـ۷۰۸) از اوست. شرحالاسماء الحسنى (ذهبى ،۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶)، اسماء النبى علیهالسلام، صلاحالعمل لانتظار الاجل، لمعةالانوار و بركةالاعمار ، اللمعة فى حلالكواكب السبعة (غزى، ج۲، ص۱۷۸)، الاستقامة للنجاة یومالقیامة، شرح السنة العلّیة و ارشاداتالمعالى (مناوى، ج۲، جزء۲، ص۱۲۳) در فهرست تألیفات او آمدهاند.
یكى از كرامات شیخ را پیشبینى وقایع زمان مرگ او دانستهاند، چنان كه به هنگام نزدیك شدن آن، روز دقیق وفاتش را به اطرافیان خبر داد (غبرینى، ص۱۵۵). با این حال، در سال وفات وى اختلاف هست. براساس قولى، وى در ۱۲ شعبان ۶۳۸ وفات یافت (غبرینى، ص۱۵۵؛ابن رشید، ج۲، ص۳۰۳)، اما دیگران تاریخ درگذشت وى را سال ۶۳۷ ذكر كردهاند (ذهبى ،۱۴۲۴، ج۱۴، ص۲۴۶؛غسانى، ص۴۹۶؛ابنعماد، ج۵، ص۱۸۹). با وجود كثرت قائلان به نظر دوم، به دلیل تقارب زمانى غبرینى (متوفى ۷۱۴) و ابنرشید (متوفى ۷۲۱) قول اول صحیحتر به نظر میرسد.
فهرست منابع :
(۱) ابنحجر عسقلانى، لسانالمیزان، حیدرآباد، دكن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۲) ابنرشید، ملءالعیبة بما جمع بطولالغیبة فیالوجهة الوجیهة الیالحرمین مكة و طیبه، چاپ محمد حبیببن خوجه، تونس ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۳) ابنعماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛
(۴) ابنقُنفُذ، شرف الطالب فى أسنیالمطالب، در موسوعة اعلامالمغرب، چاپ محمد حجّى، بیروت: دارالغرب الاسلامى، ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۵) ابنقُنفُذ، الوفیات، چاپ عادل نویهض، بیروت ۱۹۷۱؛
(۶) ابنمستوفى اربلى، تاریخ اربل، المسمّى نباهةالبلد الخامل بمن ورده من الاماثل، چاپ سامى صقار، (بغداد) ۱۹۸۰؛
(۷) اسماعیل بغدادى، هدیةالعارفین؛
(۸) ابراهیم بن عمربقاعى، نظمالدرر فى تناسب الآیات و السور، حیدرآباد، دكن، ۱۳۸۹/۱۹۶۹، ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۹) احمدبابا بن احمد تنبكتى، نیل الابتهاج بتطریز الدّیباج، چاپ عبدالحمید عبداللّه هرامه، طرابلس ۱۳۹۸/۱۹۸۹؛
(۱۰) محمد بن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۱) محمد بن احمد ذهبى، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۲) محمد بن احمد ذهبى، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ علیمحمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت ؛
(۱۳) محمد بن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهر القاموس، چاپ علیشیرى، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۴؛
(۱۴) خیرالدین زركلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۵) علیاحمد، الأندلسیون و المغاربة فى بلادالشام من نهایة القرن الخامس و حتى نهایة القرن التاسع الهجرى، دمشق ۱۹۸۹؛
(۱۶) احمد بن احمد غبرینى، عنوانالدرایة فیمن عرف منالعلماء فیالمائة السابعة ببجایة، چاپ رابح بونار، الجزائر ۱۳۸۹/۱۹۷۰؛
(۱۷) محمد بن عبدالرحمان غزى، دیوان الاسلام، چاپ كسروى حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۱۸) اسماعیل بن عباس غسانى، العسجد المسبوك و الجوهر المحكوك فى طبقات الخلفاء و الملوك، چاپ شاكر محمود عبدالمنعم، بغداد ۱۳۹۵ / ۱۹۷۵؛
(۱۹) معلمةالمغرب، سلا : مطابع سلا، ۱۴۱۰/۱۹۸۹ـ، ذیل «الحرَّالى، علیبن احمد» (از حسن جلاب)؛
(۲۰) احمد بن محمد مَقَّرى، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸؛
(۲۱) محمد عبدالرؤوف بن تاجالعارفین مُناوى، الكواكب الدریة فى تراجم السادة الصوفیة، أو، طبقات المناوى الكبرى، چاپ عبدالحمید صالح حمدان، قاهره ( ۱۹۹۴)؛
(۲۲) یوسف بن اسماعیل نبهانى، جامع كراماتالاولیاء، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.