• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فلسفه جدید غرب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



فلسفه جدید غرب، در انسان‌گرایی رنسانس بود. که بر ۴ محور اصلی بنا شده بود: فردگرایی، تاکید بر مذهب شخصی همراه با تردید در جایگاه نهاد کلیسا، علاقه زیاد به ادبیات یونان و روم باستان و ضدیت با مکتب ارسطو.



انسان‌گرایی رنسانس بر ۴ محور اصلی بنا شده بود: فردگرایی، تاکید بر مذهب شخصی همراه با تردید در جایگاه نهاد کلیسا، علاقه زیاد به ادبیات یونان و روم باستان و ضدیت با مکتب ارسطو. آنچه بیش از همه در آثار و فعالیت‌های انسان‌گرایان رنسانس می‌توان به وضوح مشاهده کرد حمله به عقاید مذهبی کلیسا و تشریفات رسمی آن بود. در واقع انسان‌گرایان برای نفی اقتدار و مرجعیت کلیسا و فلسفه ارسطو تلاش بسیاری کردند و همین وضعیت، مقدمات شکل‌گیری نگرش علمی و فلسفی را در دوران رنسانس و مدرن فراهم کرد.


انسان‌گرایی رنسانس: رنسانس به معنای تولد دوباره، گرایشی را نشان می‌داد که پیش از آن در یونان باستان تجربه شده بود. در این دوران مطالعه‌کردن طبیعت مترادف با مطالعه‌کردن خدا در نظر گرفته می‌شد و در عین حال توجه به انسانی که در این جهان زندگی می‌کند در کانون توجه انسان‌گرایان رنسانس قرار گرفت. در این بخش از مقاله، نگاهی گذرا به‌اندیشه‌ها و فعالیت‌های برخی از انسان‌گرایان مطرح رنسانس خواهیم داشت.

۲.۱ - فرانسیسکو پترارک

فرانسیسکو پترارک: برخی از مورخان بر این باورند که نوشته‌های فرانسیسکو پترارک (۱۳۷۴-۱۳۰۴)، آغازگر دوران رنسانس است. پترارک حمله به فلسفه اسکولاستیک و احیاء دوباره ادبیات یونان و روم باستان را هدف اصلی خود می‌دانست. پترارک معتقد بود که فلسفه اسکولاستیک با تلاش خود در جهت سازگارکردن مسیحیت با خردگرایی ارسطو، جنبه عقلانی آن هم از نوع افراطی را به دین داده است. از سوی دیگر زندگی این جهان به‌اندازه جهان آخرت از اهمیت برخوردار است و باید در جهت تغییر بهتر این جهان گام برداشت و با تمرکز بر استعدادهای انسان به خلق آثار هنری و ادبی پرداخت. پترارک به لحاظ فلسفی،‌اندیشه بدیعی را مطرح نکرد ولی شک‌اندیشی، زمینه را برای شکل‌گیری علم نوین فراهم کرد.

۲.۲ - دیسیدریوس اراسموس

دیسیدریوس اراسموس: دیسیدریوس اراسموس (۱۵۳۶-۱۴۶۶) از انسان‌گرایان بنام دوره رنسانس به شمار می‌آید که مخالف هرگونه عقیده تعقیب آمیز بود. او به تجمل‌گرایی کلیسا حمله و به تحسین زندگی ساده حضرت مسیح می‌پرداخت. اراسموس با رویکردی التقاطی و عمل‌گرا به طرح نظریات خود پرداخت. کتاب «در ستایش دیوانگی» (praise of folly) که با همکاری دوستش توماس مور سال ۱۵۱۲ منتشر شد آن‌چنان شور و هیجانی را ایجاد کرد که در طول حیات اراسموس ۴۰ بار تجدید چاپ شد. او در این کتاب به تحسین افراد نادان و دیوانه پرداخته و معتقد است برخلاف عقلا، این افراد به جای آیین‌های مذهبی یا فلسفی، مطابق احساسات خود زندگی می‌کنند. دکتر حسن صفاری مترجم فارسی کتاب در ستایش دیوانگی در مورد اهمیت این کتاب می‌نویسد: «در واقع این اولین اثری است که بعد از دوران سیاه و تاریک قرون وسطی در اروپا اوضاع اجتماعی آن روز و خصوصا استبداد و بیداد هولناک مقامات مسیحی خاصه رهبران دیوان‌های تفتیش عقاید را با زبان طنز و شوخی مورد انتقادی صریح و شکننده قرار داد. شهرت کتاب به حدی بود که اصل لاتینی و ترجمه‌های آن به زبان‌های بزرگ اروپایی طی قرن شانزدهم بیش از صدبار تجدید چاپ شد و فی‌الجمله طی قرن شانزدهم و هفدهم از پرفروش‌ترین کتاب‌های اروپایی بوده است.»
[۱] اراسموس، دسیدریوس، اراسموس، ۱۳۸۳، ص۱.

مترجم فارسی کتاب در ستایش دیوانگی همچنین در توصیف جایگاه اراسموس نیز چنین می‌نویسد: «اراسموس بی‌شک بیش از هر کسی در اصلاح مذهبی قرن‌های پانزدهم و شانزدهم موثر واقع شده، ولی انتقادهای شکننده او از جاه و جلال و مخصوصا فساد پیشوایان مذهب کاتولیک از طرفی و از ظلم و خشونت و بیدادگری مارتین لوتر از طرف دیگر موجب شد که دو دسته، او را مورد لعن قرار دادند و مارتین لوتر او را به پروتئوس، موجود افسانه‌ای که صد قیافه متفاوت را می‌توانست داشت، تشبیه می‌کرد و گاهی نیز او را «مار ماهی صید ناشدنی» نامید.»
[۲] اراسموس، دسیدریوس، اراسموس، ۱۳۸۳، ص۱۱.

نقدهای اراسموس از مذهب کاتولیک آنچنان شدید است که موجب طرح ضرب المثلی با این مضمون شده است: «اراسموس تخم اصلاح‌طلبی را گذاشت و لوتر آن را به جوجه تبدیل کرد.» هر چند کلیسای کاتولیک برای خاموش‌کردن صدای اراسموس پیشنهاد کاردینالی را برای وی کرد که ناکام ماند و همین امر موجب شد که تمام آثار اراسموس در نمایه کتاب‌های ممنوع کلیسای کاتولیک قرار داده شوند. نکته قابل تامل این که پس از اصلاحات صورت گرفته در دوره رنسانس و نقدهای اراسموس به افراط و تفریط‌های آن، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها هر دو وی را محکوم کردند.

۲.۳ - مارتین لوتر

مارتین لوتر: مارتین لوتر (۱۵۴۶-۱۴۸۲) از کشیشان طرفدار اوگوستین و انسان‌گرایان دوره رنسانس به شمار می‌آید. هنگامی که لوتر رساله نود و پنج خود را به در کلیسایی در وینتن برگ نصب کرد، نهضت اصلاح دینی (reformation) در سال ۱۵۱۷ آغاز شد. او در این رساله عقاید مذهبی مقامات کلیسا را به چالش کشیده و پرداخت مبلغ برای آموزش گناهان را مورد انتقاد قرار داده است. از سوی دیگر لوتر با نقد تشریفات رسمی حاکم بر کلیسا، دلیل اصلی افول مذهب کاتولیک را در جذب فلسفه ارسطو می‌دانست. لوتر به دلیل عقایدش، سال ۱۵۲۱ از سوی مقامات کلیسا تکفیر شد و همین امر موجب اعتراض لوتر در قالب جنبشی تحت عنوان پروتستانتیسم (Protestantism) پدیدار شد. از اصول اساسی این جنبش انکار اقتدار پاپ و تفسیر و تعبیر فردی از انجیل بود. برای تحقق این اصول، لوتر انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد. هر چند پروتستانتیسم در اعتراض به مذهب کاتولیک شکل گرفت اما چهره‌ای ترسناک و سخت و خشن داشت. از سوی دیگر صرفا بر ایمان منهای عقل در پذیرش خدا تاکید می‌کرد و مخالف به کارگیری عقل و مشاهده تجربی در پی‌بردن به وجود خدا بود. با وجود جنبه‌های منفی فوق، تاکید بر آزادی‌بخشی و فردیت در مقابل اقتدار کلیسا و پاپ از جمله جنبه‌های مثبت این مذهب به شمار می‌آید.

۲.۴ - میشل مونتنی

میشل مونتنی: میشل مونتنی (۱۵۹۲-۱۵۳۳) شک‌اندیشی افراطی را در دوران رنسانس رواج داد که نمونه آن را در یونان باستان نزد پیروان الیایی شاهد بودیم. مونتنی همچون اراسموس بر این عقیده بود که الهیات کاتولیک و پروتستان به لحاظ عقلانی غیرقابل دفاع هستند و تنها مبنای موجه برای اعتقاد مذهبی، ایمان است. نکته جالب توجه این است که مونتنی منشا بسیاری از مشکلات انسانی را در عقلانیت جستجو می‌کرد و ادعای برتری انسان بر حیوان به واسطه داشتن عقل را رد می‌کرد. او معتقد نبود که از طریق علم می‌توان دانش مطمئن را کسب کرد زیرا «واقعیت علمی» همواره در حال تغییر است. برخی معتقدند که تاسیس نظام‌های فلسفی توسط فرانسیس بیکن و رنه دکارت در واقع پاسخی به شک‌گرایی افراطی مونتنی است.


۱. اراسموس، دسیدریوس، اراسموس، ۱۳۸۳، ص۱.
۲. اراسموس، دسیدریوس، اراسموس، ۱۳۸۳، ص۱۱.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مراحل آغازین شکل گیری فلسفه نوین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۸.    



جعبه ابزار