• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قدرت در سازمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قدرت در سازمان، یکی از مباحث مطرح در روان‌شناسی صنعتی و سازمانی بوده و به معنای توانایی بالقوه یک نفر و یا یک گروه برای نفوذ در فرد یا گروه دیگر در یک سازمان برای پیشبرد اهداف سازمان می‌باشد. در این مقاله بعد از بیان تعریف قدرت و ضرورت آن به بررسی انواع قدرت می‌پردازیم.



در فرهنگ عمومی و در میان مردم، کلمه قدرت، مفهوم خوب و خوشایندی ندارد و اغلب مردم، قدرت را به معنای زور، خشونت، استبداد و استعمار می‌دانند و با دید منفی به آن می‌نگرند.
با دقت در مفهوم قدرت و تعاریف آن می‌توان دریافت که این مفهوم ذاتا یک پدیده منفی و لزوما به معنای مفاهیم نامطلوبی مثل زور و استبداد و استعمار نیست و علت نگرش منفی عموم مردم به قدرت، تجربیات تلخی است که در این مورد دارند، یعنی آنان مشاهده کرده‌اند که در بسیاری از موارد، از قدرت به عنوان ابزاری برای اعمال فشار به دیگران و استعمار آنان استفاده شده است.


بنابراین، می‌توان گفت که مفهوم قدرت، هیچ بار معنایی خاصی، اعم از بار معنایی مثبت یا منفی ندارد، بلکه یک مفهوم عام و کلی است که نوع استفاده از آن می‌تواند بار معنایی خاصی را به آن تحمیل نماید، مثلا اگر در سازمان، از قدرت در جهت پیشبرد اهداف و تامین منافع سازمان و اعضای آن استفاده شود، در این صورت، قدرت یک پدیده مثبت است و استفاده از آن هیچ منعی ندارد، لیکن اگر قدرت سازمانی در خدمت منافع فردی و شخصی قرار گیرد، یک پدیده منفی تلقی خواهد شد.
[۱] شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۴۸، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.



تعریف‌های متعددی از قدرت ارائه شده است که هر یک بر جنبه خاصی تاکید کرده‌اند. ولی این تعاریف در مفهوم، دارای شباهت‌هایی هستند که می‌توان از ترکیب آنها به تعریفی قابل قبول دست یافت.
به این ترتیب می‌توان قدرت را توانایی بالقوه یک نفر و یا یک گروه برای نفوذ در فرد یا گروه دیگر تعریف کرد. به بیان دیگر، ممکن است ما توانایی نفوذ در دیگران را داشته باشیم، لیکن در عمل از این نفوذ استفاده نکنیم.
در نهایت در این تعریف از کلمه نفوذ به عنوان مکانیسمی برای اثرگذاری بر دیگران استفاده شده است. اگر شخصی بتواند دیگری را متقاعد کند که عقیده‌اش را درباره یک یا چند موضوع تغییر دهد، رفتاری را انجام دهد و یا از انجام آن خودداری کند و به محیط پیرامون خود به شکلی خاص بنگرد، در حقیقت نفوذ تحقق یافته و "قدرت" به‌کار گرفته شده است.
[۲] گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۲، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.



در یک تقسیم‌بندی کلی، می‌توان قدرت در سازمان را به دو نوع عمده تقسیم کرد: "قدرت مدیریتی (سازمانی) " که از مقام فرد در سازمان نشات می‌گیرد و "قدرت شخصی" که برآمده از ویژگی‌ها و خصوصیات شخصی فرد است.

۳.۱ - قدرت مدیریتی

این نوع قدرت متعلق به پست و مقام سازمان است. وقتی که یک شغل و پست سازمانی ایجاد می‌شود، برای آن پست و متصدی آن، اختیارات و قدرت مشخصی در نظر گرفته می‌شود. قدرت مدیریتی شامل، قدرت قانونی، قدرت پاداش و قدرت اجبار می‌باشد.

۳.۱.۱ - قدرت قانونی

نوعی حق سازمانی است که به فرد اجازه می‌دهد تا دیگران را به اطاعت از خود وادارد. قدرت قانونی، قدرتی است که به پست و مقام سازمانی تعلق دارد و هر کس که در آن پست و مقام قرار می‌گیرد، از آن قدرت برخوردار می‌شود، بنابراین منشا این قدرت، سازمان است.
در سازمان، زیردستان همواره خود را تابع سرپرستان و مدیران سازمان می‌دانند و تحت تاثیر آنان هستند و می‌کوشند تا خواسته‌های آنان را برآورند، چرا که احساس می‌کنند آنان از قدرت مشروع و قانونی برخوردارند و این حقی است که از طرف سازمان به آنان اعطا شده است.
[۳] شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۶۴، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.


۳.۱.۲ - قدرت پاداش

قدرت پاداش، برحسب درجه کنترل یک شخص بر پاداش‌هایی که برای دیگران باارزش می‌باشند، سنجیده می‌شود. به عنوان مثال، معروف‌ترین پاداش‌های سازمانی حقوق، ارتقا و واگذاری ماموریت می‌باشند. اگر مدیری بتواند بر حقوق دریافتی کارکنانش کنترل داشته باشد، در مورد ارتقای آنها اظهار نظر کند و در واگذاری شغل، صاحب رای و دارای نظر قابل توجهی باشد، از قدرت پاداش بالایی برخوردار است.
[۴] گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۴، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.


۳.۱.۳ - قدرت اجبار

معنی قدرت اجبار این است که مدیر می‌تواند با تذکر، توبیخ و تنبیه افراد، آنان را وادار به انجام دادن وظایفشان کند. چون این قدرت مبتنی بر ترس است، بنابراین، ممکن است باعث ایجاد اضطراب و حالت دفاعی در افراد شود.
[۵] ساعتچی، محمود، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی، ص۳۸۷، تهران، ویرایش، ۱۳۸۶، چاپ اول.
مدیران باید استفاده از قدرت اجبار را به حداقل برسانند و قبل از به‌کار بردن آن، به نکات زیر توجه داشته باشند:
باید زیردستان را کاملا با مقررات سازمان و جریمه عدم رعایت آنها، آشنا کنند تا استفاده از قدرت تنبیه موجب عداوت و دشمنی کارکنان نشود. قبل از اعمال تنبیه باید به کارمند خود، هشدار دهند. شدت تنبیه باید متناسب با اهمیت تخلف باشد. مدیر باید اعتبار خود را نیز حفظ کند، مدیری که همواره تهدید می‌کند ولی آن را اجرا نمی‌کند، قدرت و احترام خود را از دست می‌دهد.
[۶] شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۵۴، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.


۳.۲ - قدرت شخصی

قدرت شخصی، هیچ ارتباطی به پست و مقام سازمانی ندارد و از ویژگی‌ها و خصوصیات شخصی افراد نشات می‌گیرد و تنها به شخصیت فرد بستگی دارد. قدرت شخصی نیز به دو صورت قدرت تخصص و قدرت مرجعیت نمود پیدا می‌کند.

۳.۲.۱ - قدرت تخصص

عبارت از توان کنترل رفتار دیگری است از طریق داشتن دانش، تجربه یا قضاوتی که وی ندارد، ولی به آن نیاز دارد.
[۷] رضائیان، علی، مدیریت رفتار سازمانی، ص۴۰۴، تهران، سمت، ۱۳۸۰، چاپ دوم.
نظارت بر کار متخصصان و به عبارت دقیق‌تر اعمال کنترل بر اطلاعات می‌تواند منبع ایجاد قدرت باشد. به عنوان مثال، دامنه قدرت مدیر بازرگانی تا جایی گسترش می‌یابد که فروشندگان به اطلاعاتی که او در اختیار دارد نیازمند باشند.
هر قدر اطلاعات با اهمیت‌تر و منابع جایگزین برای کسب اطلاعات محدودتر باشند، قدرت تخصص بیشتر خواهد بود. قدرت تخصص می‌تواند در جایگاه‌های مختلف سازمانی ظاهر شود. به بیان دیگر می‌تواند بر مقام‌ها و شغل‌ها اولویت پیدا کند. مدیران سطح بالای سازمان در مورد یک موضوع مهم سازمان تصمیم می‌گیرند. ولی کارکنان سطح پایین‌تر ممکن است تخصصی داشته باشند که مدیران سطح بالا برای تصمیم‌گیری به آن تخصص نیاز داشته باشند.

۳.۲.۲ - قدرت مرجعیت

هنگامی گفته می‌شود فرد دارای قدرت مرجعیت است که به دلیل وفاداری پیروانش به او، توانایی لازم برای کنترل آنان را، دارا باشد. یکی از مبانی قدرت مرجعیت، برخوردار بودن فرد از نوعی جذبه یا کشش شخصی است که اصطلاحا به آن کاریزما (charisma) گفته می‌شود.
[۸] ساعتچی، محمود، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی، ص۳۸۷، تهران، ویرایش، ۱۳۸۶، چاپ اول.
قدرت مرجعیت بیشتر با اعتماد، تشابه، پذیرش، محبت، میل به تقلید و تعلق‌های روحی همراه می‌باشد.


به طور معمول قدرت مرجعیت به صورت تقلید ظاهر می‌شود. به عنوان مثال، مدیر جدید یکی از بخش‌های سازمان، جوان‌ترین شخصی باشد که به این مقام رسیده است. ممکن است دیگر کارکنان به این امید که بتوانند نردبان ترقی را طی کنند از او تبعیت کنند. آنها ممکن است لباس‌هایی شبیه او بپوشند. ساعت‌های کار خود را با ساعت‌های کار او تطبیق دهند و کارهایی را انجام دهند که مورد توجه او باشد. در این صورت می‌توان گفت این مدیر نسبت به کارکنان زیر دستش از قدرت مرجعیت برخوردار است.
[۹] گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۶، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.



یکی از پارامترهای مهم و تاثیرگذار در قدرت، مسئله "وابستگی" است، به عبارت دیگر، «یکی از مهمترین جنبه‌های قدرت این است که قدرت تابعی از وابستگی است و فهمیدن و درک وابستگی نقش اساسی و مهمی در درک و فهم قدرت دارد». میان وابستگی و قدرت رابطه مستقیمی وجود دارد و بدیهی است که اگر وابستگی "ب" به "الف" بیشتر باشد، در آن صورت، "الف" قدرت بیشتری بر "ب" دارد. چنانکه کسی چیزی داشته باشد که دیگران به آن نیاز دارند، آنان به او وابسته می‌شوند و او می‌تواند بر آنها اعمال قدرت کند. هر قدر این وابستگی بیشتر شود، میزان قدرت او بر دیگران نیز بیشتر خواهد شد و بالعکس، هر چه میزان وابستگی کمتر شود، قدرت فرد نیز کاهش می‌یابد.


عوامل متعددی در ایجاد وابستگی دخیل هستند که برخی از آنها عبارتند از: اهمیت، کمیاب بودن و جایگزین نداشتن.

۵.۱ - اهمیت

اولین عامل ایجاد یا تقویت وابستگی، مسئله مهم بودن چیزی است که فرد آن را در اختیار دارد. اگر چیزی که فرد دارد مورد نیاز دیگران نباشد و یا اهمیت چندانی نداشته باشد، آن چیز نمی‌تواند وابستگی ایجاد کند، بنابراین برای ایجاد وابستگی و رسیدن به قدرت باید چیزهایی که فرد بر آنها کنترل دارد، از نظر دیگران مهم باشد.

۵.۲ - کمیاب بودن

اگر چیزی به حد وفور وجود داشته باشد، داشتن آن چیز باعث افزایش وابستگی و در نتیجه، افزایش قدرت نمی‌شود. برای ایجاد وابستگی اولا، افراد یا سازمان‌ها باید به چیزی احساس نیاز کنند و ثانیا آن چیز به وفور وجود نداشته باشد و تنها فرد یا افراد خاصی آن را داشته باشند.

۵.۳ - جایگزین نداشتن

هر قدر یک منبع ارزشمند، کمتر جایگزین داشته باشد، قدرت دارنده آن منبع بیشتر و شدیدتر است، زیرا وابستگی دیگران به او بیشتر است. به عنوان مثال کارمندی می‌داند که در خارج از سازمان، فرصت‌های زیادی برای کار کردن و استخدام دارد.
اگر توسط مافوق خود به خاطر انجام ندادن وظایف خود تهدید به اخراج شود، این تهدید تاثیر چندانی بر او ندارد، زیرا او بر این باور است که امکان یافتن کار در جاهای زیادی برای او فراهم است.
در اینجا، کار در سازمان مزبور برای کارمند مورد نظر وابستگی ایجاد نکرده است، زیرا او برای کار در این سازمان، جایگزین دارد، بنابراین، چون او به سازمان وابستگی ندارد، سازمان نیز نمی‌تواند بر او قدرت چندانی داشته باشد.
[۱۰] شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۵۹، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.



۱. شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۴۸، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲. گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۲، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.
۳. شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۶۴، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۴. گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۴، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.
۵. ساعتچی، محمود، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی، ص۳۸۷، تهران، ویرایش، ۱۳۸۶، چاپ اول.
۶. شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۵۴، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۷. رضائیان، علی، مدیریت رفتار سازمانی، ص۴۰۴، تهران، سمت، ۱۳۸۰، چاپ دوم.
۸. ساعتچی، محمود، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی، ص۳۸۷، تهران، ویرایش، ۱۳۸۶، چاپ اول.
۹. گریفین و مورهد، رفتار سازمانی، ص۳۸۶، مهدی الوانی و غلامرضا معمارزاده، تهران، مروارید، ۱۳۸۶، چاپ دوازدهم.
۱۰. شفیعی، عباس و دیگران، رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی، ص۱۵۹، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵، چاپ اول.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قدرت در سازمان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۵/۲۷.    






جعبه ابزار