قلعه بالاحصار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بالاحصار، قلعه ای با وضع سوق الجیشی در
افغانستان، متعلّق به پیش از
اسلام است.
این
قلعه که به کهندژ یا قلعه کابل نیز معروف است، در قسمت جنوب شرقی
کابل بین Ó ۴۸، Å ۱۰، ْ۶۹ طول شرقی و Ó ۱۸، Å ۳۰، ْ۳۴ عرض شمالی قرار دارد
و بقایای آن در جنوب غربی بر روی کوههای شیردروازه و آسِمایی و در جنوب شرقی بر روی
تپه زمرد واقع است.
قدمت قلعه بدرستی مشخص نیست، گویا پیش از احداث هرگونه قلعه و حصاری در محل بالاحصار فعلی، معبدی بودایی در آنجا وجود داشته که بقایای آن هنوز هم برجاست.
اما
تاریخ بنای اولیه قلعه ظاهراً به حدود یک قرن و نیم پیش از
اسلام، یعنی به دوره هَیاطِله میرسد.
در این دوره بر روی کوهها دیوارهایی وجود داشته که یقیناً برای محافظت از حصار و قلعه ای بوده است.
گرچه تاریخچه این قلعه از تاریخ
شهر کابل جدا نیست، و کابل نیز از ۳۲ تا ۲۵۳ بارها با سپاهیان
عرب برخورد داشت، اما از اوضاع بالاحصار تا قرن چهارم اطلاعی در دست نیست.
حدود العالم نخستین منبعی است که، ضمن شرحی از کابل، حصار
محکم آن را با ساکنان
مسلمان و
هندو وصف کرده است.
اصطخری در ۳۴۰،
ابن حوقل در ۳۶۷ و
مقدسی در ۳۷۵ نیز از حصار
محکم و استوار کابل یاد کرده اند.
از این منابع چنین بر میآید که شهر کابلِ آن دوره از دو قسمت حصار و رَبَضْ (آبادیهای اطراف قلعه) تشکیل شده بود و مسلمانان در حصار و هندوان در ربض ساکن بودند.
هندوان بتکدههایی نیز در آنجا داشتهاند که ظاهراً تا اواسط قرن سوم برپا بوده است.
شهر کابل را از قرن چهارم تا هشتم حکمرانان
غزنوی، غوری، جُغتایی و ایلخانی اداره میکردند، اما تا زمان
امیرتیمور (حک: ۷۷۱ـ۸۰۷) از اوضاع بالاحصار آگاهی درستی نداریم.
در زمان وی دو تن از حکمرانان کابل، به نامهای پولادبوقا و آقبوقا، بر امیرحسین (متوفی ۷۷۲)، که بر بخش وسیعی از افغانستان شرقی سلطنت میکرد، شوریدند و در بالاحصار
تحصن جستند.
ازینرو تیمور، که در آن هنگام از سرکردگان سپاه امیرحسین بود، به جنگ آنان رفت.
آن دو شکست خوردند و تیمور بالاحصار را فتح کرد.
پس از امیرتیمور، چند تن از شهزادگان گورکانی در قلعه بالاحصار مقیم بودند که یکی از آنان الغ بیگ (متوفی ۹۰۷)، فرزند سلطان ابوسعید بود.
سپس محمد مقیم ارغون، فرزند میرذوالنون، در ۹۰۸ به حکمرانی کابل رسید و در بالاحصار اقامت گزید،
اما حکمرانی او دیری نپایید و چون
ظهیرالدین بابُر در ۹۱۰
کابل را فتح کرد، وادار به تسلیم شد.
بنابر این شواهد، بالاحصار در زمان امیرتیمور و
بابر،
استحکامات نظامی داشته و مرکز و مقرّ
حکومتی بوده است.
بابر از شهر کابل و اوضاع بالاحصار گزارش کاملی آورده و بین
ارگ و
قلعه آن تفاوت گذاشته است؛ بدین ترتیب که ارگ کابل بر بالای کوه شاه کابل (شیردروازه) و قلعه آن در شمال ارگ در محلی به نام عُقابین قرار داشته که پیرامون آن جلگه های حاصلخیزی بوده است.
در ۹۱۱، یک سال پس از فتح کابل،
زلزله شدیدی روی داد که به منازل و ارگ بالاحصار و حتی به دیوارهای روی
کوه آسیب فراوانی رسانید و
بابر فرمان داد تا سربازان به تعمیر آن بپردازند.
بابر، با اینکه مقرّ حکومتش در
هند بود، به کابل و بالاحصار دلبستگی ویژه ای داشت و به آبادکردن آن علاقه مند بود.
او دو
باغ به نامهای باغ اورته و باغ مهتاب در آنجا احداث کرد.
پس از
بابر، کابل و بالاحصار همچنان در اختیار اخلاف او بود و بالاحصار، به دلیل وضع ویژه اش، همچنان مرکزی نظامی و اداری به شمار میآمد و از این دوره به بعد رویدادهای گوناگونی در آن رخ داد.
در
اکبرنامه آمده است که بالاحصار صحنه زد و خورد و
جنگ و گریز میان
همایون (متوفی ۹۶۳) و
کامران میرزا (متوفی ۹۶۴)، دو تن از فرزندان
بابر، بود که داعیه
سلطنت داشتند و میان این دو، دست به دست میشد،
تا اینکه
حکومت به
جهانگیر (۱۰۱۴ـ۱۰۳۷)، فرزند جلال الدین اکبر، رسید.
بااینکه مقرّ
حکومت جهانگیر در هند بود، گاهی به کابل و بالاحصار نیز
سفر میکرد.
او پس از ورود به کابل (۱۰۱۶)، عمارتهای بالاحصار را نپسندید و دستور داد آنهارا ویران کنند و دیوانخانه پادشاهی و عمارتهای جدید بسازند.
بدین ترتیب، می توان گفت که بالاحصار در این هنگام عمارتهای بسیاری داشته است.
بعد از جهانگیر، فرزندش، شاه جهان، به
حکومت رسید (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) و در زمان او نیز عمارتهای بالاحصار بازسازی شد.
پس از شاه جهان،
حکومت گورکانیان هند رفته رفته رو به انقراض گذاشت تا اینکه
نادرشاه افشار در ۱۱۵۱ کابل را فتح کرد.
مروی بالاحصارِ آن دوره را حصاری با چند برج مستحکم و ارگ وصف کرده که چهار طرف داشته و یک سمت آن رو به کوهی مشرف بر تمامی قلعه بوده است و به همین جهت، ساکنان آنجا چند برج
محکم در آن کوه ایجاد کرده بودند تا از قلعه محافظت شود.
نادر پس از گشایش بالاحصار، سپاهیانش را از غارت و دست اندازی به داراییهای مردم بازداشت و از ویران کردن بالاحصار جلوگیری کرد و پس از گماشتن سه هزار تن از سپاهیانش در آنجا روانه
پیشاور شد.
این دوره
باحکومت احمدشاه بابا (دُرّانی) در ۱۱۶۰ آغاز میشود.
در طول حکمرانی این
خاندان ، کابل و بالاحصار از یک طرف مرکز رویدادهای گوناگون و درگیریها و جنگهای میان افراد این خاندان و بارَکزائیها (محمدزائیها) بود و از طرف دیگر نفوذ روزافزون انگلیسیها در این دوره به مداخله مستقیم آنان در امور داخلی
افغانستان انجامید.
در زمان
تیمور (حک: ۱۱۸۷ـ۱۲۰۷)، فرزند احمدشاه، کابل
پایتخت شد و بالاحصار به دلیل وضع جغرافیایی و تشکیلات نظامیش اهمیت بیشتری یافت چندان که دربار و مراکز قضایی و اداری نیز به آنجا منتقل شد.
زمانْ شاه، سوّمین پادشاه
سدوزائی (حک: ۱۲۰۷ـ۱۲۱۶) با وجود درگیریهای بسیار با اعضای خاندانش، بخصوص برادرانش که داعیه
حکومت داشتند، به آبادانی بالاحصار و ایجاد قصرها و باغها پرداخت.
از معروفترین عمارتها در زمان او میتوان قصر چهلستون را نام برد که در ۱۲۰۹ـ۱۲۱۰ در قسمت شرقی بالاحصار ایجاد شد.
میرزا لعل محمدخان، متخلّص به عاجز، در وصف این بنا قصیده ای ۲۲ بیتی سروده که به فحوای آن، قصر، چهار منزل با سقفهای گنبدی شکل داشته است.
زمانْ شاه، پس از بازگشت از
پنجاب ، چند تن از
هنرمندان آنجا را دعوت کرد تا به بالاحصار بیایند و در آنجا از چوبهای هندی، قصری به نام بنگله
طلا بسازند.
از دیگر بناهایی که در این دوره در بالاحصار احداث شد، زندانی بود ویژه شهزادگان و رجال شهر.
از قضا زمانْ شاه، در اواخر سلطنتش، در زندانی که خود ساخته بود گرفتار آمد.
بدین قرار که او همیشه در اندیشه تسخیر
هند بود و انگلیسیها بشدت از این عمل پرهیز داشتند، چندانکه برای بازداشتن زمان شاه از این تصمیم، برادرش، محمود، و فتح خان فرزند پاینده خانِ بارکزائی، را تحریک کردند و در جنگی که میان آنان درگرفت، زمانْ شاه شکست خورد و به
زندان افتاد و محمود به جای او نشست (۱۲۱۶ـ ۱۲۱۸) و فتح خان را به وزارت گماشت.
اما
حکومت وی نیز به دست برادرش، شاه شجاع (حک: ۱۲۱۸ـ۱۲۲۴) فروپاشید.
حکومت شاه شجاع نیز به دلیل درگیری بین او و فتح خان به فرجام نرسید و محمود دوباره قدرت را به دست گرفت (۱۲۲۴ـ۱۲۳۳)، اما به دلیل بیکفایتی، از عهده امور برنیامد و از همان زمان انحطاط این خاندان آغاز شد.
در جنگی که بین محمود (۱۲۲۴ـ۱۲۳۳) و سردار دوست محمدخان بارکزائی درگرفت، بالاحصار به دست دوست محمدخان (حک: ۱۲۴۲ـ ۱۲۵۵) افتاد
اما او همچنان گرفتار درگیریهای اعضای خاندانش از یک سو و مقابله با خاندان سدوزائی، از سوی دیگر، بود.
در همین زمان، انگلیسیها از
بیم حمله فرانسویها و روسها، به افغانستان قشون فرستادند.
دوست محمدخان که از حمایت انگلیسیها محروم مانده بود، ناگزیر از سلطنت کناره گرفت و شاه شجاع پس از سی سال در ۱۲۵۵/۱۸۳۹ به کمک انگلیسیها دوباره به مسند قدرت رسید.
در آن وقت هیئتی انگلیسی در بالاحصار اسکان یافت که موجب ناخرسندی کابلیان و حمله آنان به منزل یکی از صاحبمنصبان انگلیسی به نام برنس و
قتل او شد.
در نتیجه، بالاحصار به محاصره کابلیان درآمد.
مکناتن، وزیرمختار انگلیس که در بالاحصار اقامت داشت، نیرویی برای مقابله با مجاهدان کابلی فرستاد که در وهله نخست مجاهدان را عقب راندند؛ اما پیروزی انگلیسیها دوامی نداشت و در درگیری دیگری با دادن تلفات زیادی شکست خوردند؛ با این حال بالاحصار را از دست ندادند
تا اینکه سردار اکبرخان، فرزند دوست محمدخان، از بخارا به کابل رفت و مکناتن در ۱۲۵۸/۱۸۴۲ مجبور به مذاکره و بستن معاهده ای مبنی بر تسلیم نیروهای انگلیس با او شد.
پس از چندی، مکناتن، که در خفا در پی ایجاد آشوب بود، به دست سردار اکبرخان کشته شد و آن دسته از نیروهای انگلیس که قصد داشتند کابل را ترک کنند، در راه به دست نیروهای سردار اکبرخان از بین رفتند.
این شکست موجب شد که مردم در سراسر
افغانستان ، به مقابله با انگلیسیها برخیزند.
در همان سال، شاه شجاع که بدون حامی در بالاحصار مانده بود، کشته شد
و مجاهدان، فرزندش شهزاده فتح جنگ، را به دلایل سیاسی به
حکومت رساندند اما عملاً زمام امور به دست سردار اکبرخان بود.
پس از مدتی، فتح جنگ از انگلیسیها درخواست کمک کرد و در نامه ای از ژنرال انگلیسی، پالک، خواست که به کابل بیاید.
سردار اکبرخان پس از آگاهی از مضمون نامه، فتح جنگ را در بالاحصار زندانی کرد اما او گریخت و خود را به جلال آباد، محل سکونت نیروهای انگلیسی رساند.
در ۱۲۵۸/۱۸۴۲ انگلیسیها با امیر دوست محمدخان که در هند تحت نظر بود، تماس گرفتند و از او خواستند که به نحوی سردار اکبرخان را از کابل دور کند.
وی نیز با وجود اینکه برای مقابله با انگلیسیها، نیروی بسیاری در اختیار داشت، کابل را ترک کرد.
پس از آن نیروهای انگلیس به همراهی فتح جنگ روانه کابل شدند و در
رمضان ۱۲۵۸/اکتبر ۱۸۴۲، پس از بر تخت نشاندن شهزاده شاهپور، برادر فتح جنگ، در بالاحصار، افغانستان را به دلایل سیاسی ترک کردند.
سلطنت این شهزاده نیز چندان نپایید، زیرا پس از بیرون رفتن نیروهای
انگلیس ، سردار اکبرخان دوباره به کابل بازگشت و شهزاده شاهپور ناگزیر کابل را رها کرد.
سپس امیر دوست محمدخان دوباره
حکومت را به دست گرفت (۱۲۵۹ـ۱۲۷۹) و پس از بیست سال سلطنت، فرزندش، امیر شیرعلیخان، به سلطنت رسید.
او با ژنرال استیلاتوف روسی عهدنامه ای بست
که درنتیجه آن انگلیس، که به هیچ روی نفوذ نیروی بیگانه ای همچون
روسیه را در خاک
افغانستان برنمی تافت، مجدداً افغانستان را اشغال کرد و در ۱۲۹۶/۱۸۷۹ نیروهایش وارد جلال آباد شدند.
امیر شیرعلیخان، که بیهوده در انتظار کمک روسها بود، ناگزیر کابل را ترک کرد و فرزندش، امیرمحمد یعقوب، در بالاحصار بر تخت نشست.
پس از ورود قوای انگلیس به کابل، هیئت نمایندگی انگلیس به نمایندگی کِیونْاری با امیرمحمد یعقوب خان عهدنامه ای به نام گَندَمَک بستند (۱۲۹۶/۱۸۷۹) که طبق آن بخشهای بسیاری از افغانستان به اشغال انگلیسیها درآمد.
همچنین قرار شد که هیئتی انگلیسی در بالاحصار مستقر شود.
یک
ماه بعد، کیوناری به عنوان وزیرمختار انگلیس به بالاحصار رفت و در همه امور به مداخله پرداخت.
در این گیر و دار داوود شاه خان، سردار سپاه امیرمحمد یعقوب خان نیز، که نفوذ و قدرت بسیاری داشت، خودسرانه عمل میکرد.
همه این عوامل به سستی
حکومت مرکزی کابل انجامید و مردم هم که از حضور بیگانگان به تنگ آمده بودند، از این اوضاع بیش از پیش ناراضی شدند.
سرانجام کابلیان به همراه قوای نظامی به اقامتگاه کیوناری حمله بردند و او برای اینکه گرفتار آنها نشود، خانه را به آتش کشید و با همراهانش از بین رفت.
در پی این واقعه، از یک سو نیروهای
انگلیس ، به سرکردگی ژنرال رابرتس که در نزدیکی مرزهای افغانستان بودند، وارد خاک
افغانستان و عازم لوگر شدند؛ و از سوی دیگر شهزادگان افغانی، که هر یک داعیه
حکومت داشتند، به نیروهای انگلیسی پیوستند و خواهان
حکومتی با قیمومت انگلیسیها شدند.
امیرمحمد یعقوب خان هم از بیم اینکه مبادا انگلیسیها از مردم کابل
انتقام بگیرند، شبانه بالاحصار را ترک کرد و خود را به نیروهای انگلیسی رساند.
آنان همراه او به
کابل رفتند
و در نزدیکی آن، اردو زدند.
در همین هنگام مجاهدان زرادخانه بالاحصار را به
آتش کشیدند و انگلیسیها به این بهانه و همچنین انگیزه انتقام قتل کیوناری، در ۱۲۹۶/۱۸۷۹ بالاحصار را به توپ بستند، چندانکه از آن جز ویرانه ای باقی نماند.
سرانجام در ۱۳۰۹ ش یعنی پس از گذشت تقریباً ۵۳ سال، بالاحصار را به فرمان امیرمحمد نادرشاه غازی، بازسازی کردند و دانشگاه جنگ ـ که تا به امروز باقی است ـ در بالای تپه زمرد آن بنا شد.
(۱) ابن حوقل، کتاب صوره الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
(۲) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) انجمن دایره المعارف افغانستان، آریانا دایره المعارف، کابل ۱۳۲۸ـ ۱۳۴۸ ش.
(۴) جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه: توزک جهانگیری، چاپ محمّد هاشم، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۵) حدود العالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۶) قاسم رشتیا، افغانستان در قرن نوزده، کابل ۱۳۴۶ ش.
(۷) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، ج۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۸) عطا محمد شکار پوری، تازه نوای معارک، چاپ عبدالحی حبیبی، کراچی ۱۹۵۹.
(۹) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۱، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۱۰) ابوالفضل بن مبارک علامی، اکبرنامه، کلکته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶.
(۱۱) محمد صالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاه جهان نامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۱۲) احمد علی کهزاد، بالاحصار کابل و پیش آمدهای تاریخی، کابل ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
(۱۳) محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۴) محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۵) عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، دره الزمان، کابل ۱۳۳۷ ش.
(۱۶)
بابر.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قلعه بالاحصار»، شماره۳۱۳.