• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قواعد تفسیر (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قواعد تفسیر: دستورالعمل هایى کلى براى تفسیر، مبتنى بر مبانى عقلى، نقلى و عقلایى می‌باشد.
«قواعد» جمع قاعده است و قاعده در زبان عربى و فارسى معانى و کاربردهاى متعددى (دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵) مانند پایه و اساس دارد.(ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۳۹)خلیل، ابن‌فارس و فیومى نیز «قواعد البیت» را پایه‌هاى خانه معنا کرده‌اند.(خلیل، ترتیب العین، ج۳، ص۱۵۰۲؛ ابن‌فارس، ترتیب مقاییس اللغه، ص۸۲۸؛ فیومى، المصباح المنیر، ص۵۱۰)در قرآن کریم نیز در این معنا به کار رفته است: «واِذ یرفَعُ اِبرهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ واِسمـعیلُ ...».(بقره:۱۲۷) به گفته طبرسى، قواعد، اساس و ارکان مانند هم‌اند. مفرد قواعد، قاعده است و معناى اصلى آن در لغت ثَبات و استقرار است. قاعده کوه ریشه آن و قاعده خانه اساس و پایه‌اى است که خانه بر آن بنا شده است.(طبرسى، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۶)روشن است که به ریشه کوه و پایه خانه نیز از آن جهت که ثَبات و استقرار دارند قاعده گفته مى‌شود.
برخى لغت‌دانان گفته‌اند: قاعده در اصطلاح به معناى ضابطه است و آن امرى کلى منطبق بر تمامى جزئیات است.(فیومى، المصباح المنیر، ص۵۱۰)جرجانى نیز در تعریف آن «امر کلى» را به «قضیه کلى» تغییر داده و گفته است: «إن القاعده هی قضیة کلیة منطبقة على جمیع جزئیاتها».(على بن محمد جرجانى، التعریفات، ص۲۱۹)برخى معاصران نیز قاعده را به «حکم کلى» تعریف کرده و در تعریف آن نوشته‌اند: «إن القاعده هی حکم کلی یتعرف به على احکام جزئیاته».(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ص۲۳_۲۴)برخى در تعریف قواعد فقهى گفته‌اند: قواعد فقهى، احکام فقهى عامى‌اند که در باب‌هاى گوناگون فقه جریان دارند.(مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۲۳)این تعریف‌ها گرچه اندک تفاوتى دارند، در همه آن‌ها ویژگى «کلى بودن قاعده» منعکس شده است و با توجه به آن معلوم مى‌شود این ویژگى مورد اتفاق پیشینیان و معاصران است.
قواعد تفسیر عنوان مرکبى است که مى‌توان معانى مختلفى از آن اراده کرد، از این رو آن را گوناگون تعریف کرده‌اند؛ مانند اینکه قاعده تفسیر قضیه‌اى کلى است که استنباط معانى قرآن با آن حاصل مى‌شود.(محمد فاکر میبدى، قواعد التفسیر لدى الشیعه والسنه، ص۳۳)این تعریف مبهم است، زیرا روشن نیست که وسیله بودن آن براى استنباط معانى قرآن چگونه است؟ آیا شناخت و دیدگاهى کلى است که «مبناى» تفسیر واقع مى‌شود و استنباط معانى قرآن بر اساس آن انجام مى‌گیرد، مانند اینکه قرآن با قرائت واحد از جانب خدا نازل شده است یا قرآن با مردم به زبان خود آنان سخن گفته است یا قرآن معانى باطنى فراعرفى دارد یا اصول مسلم و پذیرفته شده‌اى مانند حجیت قول و دیدگاه لغت دان، حجیت خبر ثقه و... است که استنباط معانى با «استناد» به آن ها حاصل مى‌شود، یا دستورالعمل‌هایى کلى براى استنباط معانى آیات است که مفسر براى مصونیت از اشتباه و دستیابى به معانى واقعى آیات باید از آن‌ها پیروى کند.
برخى دیگر نوشته‌اند: قواعد تفسیر احکامى کلى‌اند که به وسیله آن‌ها استنباط معانى قرآن عظیم و شناخت چگونگى استفاده از آن‌ها به دست مى‌آید.(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ص۳۰)در این تعریف نیز وسیله قرار گرفتن احکام کلى براى استنباط معانى قرآنى مبهم است، زیرا معلوم نیست وسیله بودن آن‌ها بدین معناست که استنباط معانى از آیات «بر مبناى» آن احکام یا «مستند به آن‌ها» بیان مى‌شود یا به این لحاظ است که آن احکام چگونگى استنباط معانى و روش صحیح آن را تعیین مى‌کنند؛ همچنین عبارت «چگونگى استفاده از آن‌ها» در این تعریف مبهم است و اگر منظور از ذکر آن وارد کردن قواعد ترجیحى در تعریف باشد به نظر مى‌رسد به آن نیازى نباشد، زیرا عبارت «احکام کلیه‌اى که معانى قرآن با آن‌ها استنباط مى‌شوند» قواعد ترجیحى را نیز شامل مى‌شود؛ براى مثال، حکم به اینکه در موارد تعارض سیاق با روایت مفسر آیه، روایت یا سیاق مقدم است، قاعده‌اى ترجیحى و از مصادیق احکام کلى یاد شده است.
با توجه به اینکه یکى از معانى لغوى قاعده، اساس (پى و پایه) است مى‌توان گفت که قواعد تفسیر، معرفت‌ها و دیدگاه‌هایى‌اند که اساس و پایه تفسیرند و تفسیر بر آن‌ها مبتنى مى‌شود؛ ولى اشکال این تعریف‌ها این است که اصول و مبانى تفسیر را نیز شامل مى‌شوند و قواعد با اصول و مبانى تفسیر تداخل پیدا مى‌کنند، زیرا اصول و مبانى تفسیر نیز معرفت‌ها و دیدگاه‌هایى‌اند که تفسیر بر آن‌ها مبتنى مى‌شود و قاعده‌اى که براى تحصیل حجت بر کشف مراد خداى متعالى از آیات تبیین شده است بر اصول و مبانى تفسیر نیز صادق است(على اکبر سیفى، دروس تمهیدیه فى القواعد التفسیریه، ص۱۶۴)، پس اگر بخواهیم قواعد را به گونه‌اى تعریف کنیم که از مبانى و اصول جدا شود، با توجه به اینکه قاعده در لغت به معناى ضابطه و قانون نیز آمده(دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵) بهتر است آن را چنین تعریف کنیم: «قواعد تفسیر، دستورالعمل‌هایى کلى براى تفسیر قرآن مبتنى بر مبانى متقن عقلى، نقلى و عقلایى‌اند که رعایت آن‌ها تفسیر را ضابطه‌مند مى‌کند و خطا و انحراف در فهم معنا را کاهش مى‌دهد». طبق این تعریف، معرفت‌ها و دیدگاه‌هایى که مبناى تفسیرند اگر دستورالعمل نباشند و ویژگى دستورى نداشته باشند قواعد تفسیر نیستند، بلکه مبانى یا اصول تفسیرند. امتیاز این تعریف این است که اولا بر پایه آن، قواعد تفسیر از مبانى و اصول تفسیر جدا شناخته مى‌شوند و ثانیاً در این تعریف، برخلاف تعاریف پیشین، به خاستگاه قواعد تفسیر اشاره شده است.
نکته شایان توجه اینکه تفسیر دو مرحله دارد: ۱. بیان مفاد استعمالى آیات؛ ۲. آشکار کردن مراد خداى متعالى از آن و به اصطلاح اصولیان، بیان مراد جدى آیات (محمود رجبى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، ص۲۳_۲۵)، بر این اساس قواعد تفسیر نیز دو دسته‌اند: ۱. دستورالعمل‌هایى کلى براى بیان مفاد استعمالى آیات؛ ۲. دستورالعمل‌هایى کلى براى بیان مراد جدى آیات.
اهمیت و ضرورت شناخت قواعد تفسیر:
از دیر زمان تفسیر قرآن با شیوه‌هایى گوناگون رواج داشته است. به کارگیرى شیوه‌هاى مختلف یاد شده، عامل پیدایش اختلاف‌هاى بسیارى در کلمات مفسران در بیان مفاهیم آیات قرآن و مراد خداى سبحان از آن شده که نمایانگر خطاهایى است که براى برخى از آنان در تفسیر قرآن رخ داده است. وجود شیوه‌هاى گونه گون تفسیرى و اختلاف‌ها و خطاهاى مفسران، حاکى از نیاز مفسر به شناسایى قواعدى متقن بر مبناى بدیهیات عقلى و قطعیات و مسلّمات شرعى و ارتکازات عقلایى است تا شیوه تفسیرى خود را بر آن استوار سازد، تا هم شیوه تفسیرى او بى‌مبنا و استحسانى نباشد و هم در موارد اختلاف، گزینش و ترجیح او بى‌ملاک و گزاف نباشد و هم با رعایت آن قواعد، خطاهاى تفسیرى وى کاهش یافته، به مراد واقعى خداى متعالى دست یابد و با توجه به اینکه نازل کننده قرآن کریم، آفریدگار عقل و فرود آورنده شرع است و به این دو حجیت بخشیده(کلینى، الکافى، ج۱، ص۱۳_۱۷) و در قرآن با مردم به زبان خود آنان سخن گفته است (ابراهیم:۱۴) اتقان قواعد مزبور و صحّت تفسیر استوار بر آن آشکار و بى‌نیاز از بیان است.
شایان ذکر است که نسبت قواعد تفسیر با تفسیر، مانند نسبت علم منطق با اندیشه و استدلال و نسبت اصول فقه با علم فقه است و همان گونه که رعایت قواعد علم منطق، از خطا در استدلال جلوگیرى مى‌کند و اصول فقه، از خطاى فقیه در استنباط‌هاى فقهى مى‌کاهد، رعایت قواعد تفسیر نیز، مفسر را در تفسیر آیات یارى کرده، از خطاها باز مى‌دارد و همان گونه که بداهت و ارتکازى بودن قواعد منطق و بسیارى از مسائل اصول فقه، منطقیان و اصولیان را از تبیین و تدوین آن قواعد و مسائل بى‌نیاز نمى‌کند، ارتکازى بودن این قواعد نیز مفسران را از تبیین و تدوین آن‌ها با حد و مرزى معین بى‌نیاز نمى‌کند، زیرا چنانچه به طور کامل استقصا، تبیین، تدوین و مرزبندى نشده باشند، ممکن است هنگام تفسیر آیات کریمه، از همه یا بعضى از آن‌ها غفلت شود و خطایى در تفسیر رخ دهد.
به نظر مى‌رسد بیشتر اختلاف‌ها و خطاهایى که تاکنون در تفسیر رخ داده، بر اثر غفلت از این قواعد بوده است و سهم دیگر عوامل در پدید آمدن این اختلاف‌ها و خطاها در مقایسه با این عامل، به ویژه در میان پیروان یک فرقه و مذهب، اندک است، در حالى که مى‌توان در پرتو تبیین دقیق قواعد مزبور، هم تفاسیر موجود را محک زد و صحت و سقم برداشت‌هاى موجود در آن‌ها را بازشناخت و هم مبناى مناسبى براى تفسیر صحیح و زمینه‌اى براى کاستن از خطا در این دانش فراهم آورد.
پیشینه بحث:
در قرون نخستین اسلام کتابى با عنوان قواعد تفسیرى نگاشته نشده و حتى میان آثار تفسیرى و قرآنى آن قرون بحثى با این عنوان دیده نمى‌شود؛ ولى به نظر مى‌رسد بسیارى از قواعد تفسیرىِ برخاسته از اصول عقلایى محاوره بدون اینکه عنوان «قواعد تفسیر» درباره آن‌ها به کار رفته باشد در تفسیر قرآن رعایت مى‌شده‌اند.
در برخى کتاب‌هاى علوم قرآنى و مقدمات برخى از تفاسیر نیز شرایطى براى تفسیر بیان شده که هرچند با عنوان قاعده تفسیرى یاد نشده‌اند، حقیقت و ماهیت آن‌ها قاعده تفسیرى است؛ براى نمونه سیوطى در نوع سى و ششم اتقان (معرفة غریبه) فصلى را با عنوان «معرفة هذا الفن للمفسر ضروریة» گشوده و در آن لزوم شناخت معناى کلمات غریب (نامأنوس) قرآن را تبیین کرده است.(سیوطى، الاتقان، ج۱، ص۳۵۳) لازمه سخن وى آن است که در تفسیر قرآن باید معانى مفردات نامأنوس را شناخت؛ و این از قواعد تفسیرى است، زیرا دستورالعملى کلى براى تفسیر، برخاسته از روش عقلا در فهم متون است.
بسیارى از اصول تبیین شده در مباحث الفاظ علم اصول فقه نیز از مصادیق قواعد تفسیرى‌اند و در تفسیر آیات قرآن نیز کاربرد دارند، هرچند با عنوان قواعد تفسیرى یاد نشده‌اند؛ براى مثال در اصول فقه تبیین شده که تمسک به ظاهر کلام، پیش از فحص از قراین منفصل و نیافتن قرینه‌اى بر خلاف آن جایز نیست.(محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، ج۱، ص۱۴۵_۱۹۴) نتیجه و بازگشت این اصل به این است که استدلال به ظاهر کلام و اعتماد به آن باید بعد از جست و جو از قراین و نیافتن قرینه‌اى برخلاف آن باشد و این قاعده چون در تفسیر آیات نیز کاربرد فراوان دارد، مى‌توان آن را قاعده‌اى تفسیرى نیز دانست.
محتواى برخى کتاب‌هایى که با عنوان «اصول تفسیر» نگاشته شده‌اند نیز قواعد تفسیر است، هرچند با این عنوان معرفى نشده‌اند؛ براى نمونه محتواى اصلِ «لزوم شناخت عادات عرب در جاهلیت» که در کتاب بحوث فى اصول التفسیر، تألیف محمد بن لطفى صبّاغ از امور مهم در اصول تفسیر معرفى شده (محمد بن لطیفى الصباغ، بحوث فى اصول التفسیر، ص۱۸۷)، قاعده‌اى تفسیرى است، زیرا مفادش این است که مفسر در تفسیر آیات باید به عادات و فرهنگ عرب جاهلى آشنا باشد و با توجه به آن، آیات را تفسیر کند، پس برخى از کتاب‌هاى اصول تفسیر نیز به این اعتبار از پیشینه بحث قواعد تفسیر به شمار مى‌آیند.
در برخى کتاب‌هاى علوم قرآنى با عنوان «فى قواعد مهمة یحتاج المفسر الى معرفتها» قواعدى بیان شده؛ ولى قواعدى ادبى است(سیوطى، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸)، زیرا گرچه مفسر در تفسیر آیات به دانستن آن قواعد نیاز دارد و تفسیر بر آن‌ها مبتنى یا مستند به آن‌هاست و طبق برخى تعاریف ممکن است از قواعد تفسیر نیز باشند اما طبق تعریف ما، قواعد تفسیرى به شمار نمى‌آیند، زیرا دستورالعمل‌هایى کلى براى تفسیر نیستند؛ همچنین در کتاب‌هایى که با عنوان «قواعد تفسیر» یا مشابه آن تألیف شده‌اند برخى از اصول و نکاتى که با عنوان قواعد یاد شده‌اند، قواعد تفسیرى نیستند؛ به عنوان مثال قاعده «القول فی أسباب النزول موقوف على النقل والسماع» که نخستین قاعده‌اى است که در قواعد التفسیر خالد بن عثمان السبت آمده است،(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۵۴)گرچه در تفسیر آیات اثر دارد و از این رو ممکن است از مبانى یا اصول تفسیر به شمار آید، ولى چون دستورالعملى کلى براى تفسیر نیست طبق تعریف ما قاعده‌اى تفسیرى نیست. در کتاب القواعد الحسان المتعلقة بتفسیر القرآن نیز ۷۱ قاعده بیان شده که بیشتر آن‌ها قواعد تفسیرى نیستند؛ برخى از آن‌ها قاعده ادبى‌اند؛ مانند قاعده سوم با عنوان «الألف واللام الداخلة على الأوصاف و أسماء الأجناس تفید الاستغراق»(عبدالرحمن بن ناصر السعدى، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ص۱۹) و برخى از آن‌ها مطالب مستفاد از قرآن‌اند و قاعده و حتى مبنا و اصلى براى فهم و تفسیر قرآن نیستند؛ مانند قاعده هشتم، با عنوان «فی طریقة القرآن فی تقریر المعاد»(عبدالرحمن بن ناصر السعدى، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ص۲۹) ، قاعده نهم با عنوان «فی طریقة القرآن فی أمرالمؤمنین و خطابهم بالأحکام الشرعیة»(عبدالرحمن بن ناصر السعدى، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ص۳۰) و قاعده بیست و هشتم با عنوان «فى ذکر الأوصاف الجامعة التی وصف الله بها المؤمن».(عبدالرحمن بن ناصر السعدى، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ص۱۰۸)
کتابشناسى:
کتاب‌هایى که با عنوان‌هایى مانند «قواعد تفسیر» تألیف شده‌اند یا فصلى از آن‌ها به بیان قواعد تفسیر اختصاص یافته ـ اعم از اینکه قواعد مزبور حقیقتاً قواعد تفسیرى باشند یا نه ـ به ترتیب تاریخى عبارت‌اند از:
۱. قواعد التفسیر، اثر ابن‌تیمیه، فخر الدین ابوعبدالله محمد بن خضر (م. ۶۲۱ ق).(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۳)
۲. المنهج القویم فى قواعد تتعلق بالقرآن الکریم، تألیف شمس الدین ابن الصائغ، محمد بن عبدالرحمن الحنفى (م. ۷۷۷ ق.).(حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۸۸۳) از این دو کتاب اطلاعى در دست نیست.
۳. قواعد التفسیر، اثر ابن‌الوزیر، (م. ۸۴۰ ق). السبت این کتاب را از فهرس التیموریه نقل کرده و گفته است: ابن‌الوزیر محمد بن ابراهیم الوزیر الیمانى متوفاى ۸۴۰ قمرى است و این کتاب فصلى از کتاب ایثار الحق على الخلق اوست که چاپ شده است و در آن فصل با عنوان «فصل فی الإرشاد إلى طریق المعرفة لصحیح التفسیر» درباره راه‌هاى تفسیر، مراتب و انواع آن سخن گفته است، از این رو این کتاب از نگاشته‌هاى قواعد تفسیر به حسب اصطلاح خاص به شمار نمى‌آید.(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴)
۴. الاکسیر فى قواعد التفسیر، تألیف نجم الدین سلیمان بن عبد القوى حنبلى طوفى (م. ۷۱۰ ق.).(حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۱۴۳؛ زرکلى، الاعلام، ج۳، ص۱۲۸)
۵. التیسیر فى قواعد التفسیر، تألیف کافیجى (م. ۸۷۹ ق.). این کتاب چاپ شده و موجود است.
۶. نوع چهل و دوم الاتقان فى علوم القرآن با عنوان «فی قواعد مهمّة یحتاج المفسر إلى معرفتها».(سیوطى، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸)
۷. قواعد التفسیر، تألیف عثمان بن على المودورنهوى (م. ۱۲۱۱ ق.).(عمر کحّاله، معجم المؤلفین، ج۶، ص۲۶۵)
۸. توشیح التفسیر فى قواعد التفسیر والتأویل، تألیف میرزا محمد بن سلیمان تنکابنى (م. ۱۳۰۲ق .). این کتاب با تحقیق شیخ جعفر سعیدى گیلانى در سال ۱۴۱۱ قمرى چاپ شده است. آقا بزرگ طهرانى در معرفى توشیح التفسیر گفته است: یک جلد آن در قواعد تفسیر و جلد دیگر آن در تفسیر سوره فاتحه و اندکى از سوره بقره است.(آقابزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۸۸) باب نخست این کتاب در مقدمات و مبادى تفسیر و باب دوم آن در قواعد تفسیر و تأویل است؛ اما همه قواعدى که نقل کرده قواعد تفسیرى به معناى اصطلاحى نیستند.
۹. القواعد الحسان (المتعلّقة بتفسیر القرآن)، تألیف عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله سعدى (م. ۱۳۷۶ ق.). این کتاب نیز چاپ شده و موجود است و ۷۱ قاعده براى تفسیر بیان کرده که بیشتر آن‌ها قواعد تفسیرى مصطلح نیستند. خالد بن عثمان السبت نیز گفته است: نزدیک به ۲۰ قاعده از این قواعد حقیقتاً قواعد تفسیرند و بخشى از آن‌ها مانند قاعده مقابله وعد با وعید شایسته است که قواعد قرآنى نامیده شوند و قواعد تفسیرى نیستند و قسمتى از آن‌ها فایده‌ها و لطیفه‌ها و بخشى از آن‌ها قواعد فقهى استنباط شده از قرآن‌اند.(خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴)
۱۰. اصول التفسیر وقواعده، تألیف خالد عبدالرحمن العک از نویسندگان معاصر. این کتاب نیز گرچه موضوعش خصوص قواعد تفسیر نیست، ولى بخش‌هایى از آن با عناوین «قواعد التفسیر فی بیان دلالات النظم القرآنی»، «قواعد التفسیر فی حالات وضوح الألفاظ القرآنیة»، «قواعد التفسیر فی حالات شمول الألفاظ القرآنیة» در بیان قواعد تفسیرى‌اند.(خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص۲۶۵؛ خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص۴۱۷)
۱۱. روش شناسى تفسیر قرآن، تألیف على اکبر بابایى و همکاران که فصل دوم آن ۷ قاعده تفسیرى را دربردارد.(محمود رجبى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، ص۲۶۰_۲۶۱)
۱۲. قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، تألیف خالد بن عثمان السبت که نزدیک به ۳۸۰ قاعده را در دو جلد بیان کرده است.
۱۳. قواعد التفسیر لدى الشیعة و اهل السنه، تألیف محمد فاکر میبدى که قواعد تفسیر را از منظر شیعه و اهل سنت معرفى کرده است.
۱۴. دروس تمهیدیة فى القواعد التفسیریه، تألیف على اکبر سیفى مازندرانى. این کتاب نیز قواعدى را براى تفسیر بیان کرده است.
در کتاب‌هاى مقدمة فى اصول التفسیر، تألیف تقى الدین احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه (م. ۷۲۸ ق.)، الفوز الکبیر فى اصول التفسیر، تألیف قطب الدین احمد بن عبدالحلیم شاه ولى الله دهلوى هندى (م. ۱۱۷۶ ق.)، الاکسیر فى اصول التفسیر، تألیف محمد صدیق خان فنوجى (م. ۱۳۰۷ ق.)، اصول التفسیر تألیف طه بن صالح الفضیل الراوى (م. ۱۳۶۵ ق.)، بحوث فى اصول التفسیر، تألیف محمد لطفى الصباغ، فصول فى اصول التفسیر، تألیف مساعد بن سلیمان طیار، دراسات فى اصول التفسیر، تألیف محمد کبیر یونس نیز گرچه با عنوان «قواعد تفسیر» نگاشته نشده‌اند، ولى چون معناى اصطلاحى قواعد و اصول تفسیر به هم نزدیک‌اند و گاهى این دو به جاى یکدیگر به کار مى‌روند در این کتاب‌ها نیز مطالبى درباره قواعد تفسیر وجود دارد.
مهم ترین قواعد تفسیر:
این مقاله گنجایش تبیین تمامى قواعد تفسیر و ذکر مبانى و ادله آن‌ها را ندارد، از این رو به ذکر عناوین مهم‌ترین قواعد بسنده مى‌شود. مهم‌ترین قواعد تفسیرى که در فصل دوم کتاب روش شناسى تفسیر قرآن بر اساس مبانى متقن عقلى، عقلایى و نقلى تبیین شده‌اند عبارت‌اند از:
۱. آیات کریمه قرآن باید برپایه قرائت واقعى آیات (قرائت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)) تفسیر شوند.
۲. در تفسیر آیاتى که با بیش از یک قرائت مشهورِ تأثیرگذار بر معنا قرائت شده‌اند باید از قرائت واقعى آیات (قرائت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)) تفحص شود و اگر آن قرائت شناخته شد طبق آن قرائت تفسیر شود و گرنه از نسبت دادن معناى آیه طبق هریک از آن قرائت‌ها به خداى متعالى پرهیز و به معناى جامعى اکتفا شود که طبق همه آن قرائت‌ها از آیه فهمیده مى‌شود.
۳. آیات باید طبق مفاهیم کلمات در زمان نزول قرآن تفسیر شوند.
۴. براى تعیین معانى کلمات به کار رفته در آیات باید با جست و جو در منابع معتبر همه معانى رایج کلمات در زمان نزول شناسایى و با توجه به همه آن معانى معناى مراد از کلمات در آیات استنباط شوند.
۵. باید از حمل کلمات بر معناى مجازى بدون قرینه صارف از معناى حقیقى و تعیین کننده معناى مجازى پرهیز شود.
۶. در مشترک لفظى باید از حمل کلمه بر معانى متعدد بدون قرینه و دلیل معتبر پرهیز شود.
۷. در مشترک معنوى باید از تخصیص کلمه به بعضى از مصادیق بدون قرینه و دلیل معتبر اجتناب شود.
۸. در تفسیر آیات باید به همه قراین متصل و منفصل توجه شود و با توجه به آن‌ها، معنا و مراد آیات به دست آید.
۹. در تفسیر آیاتى که پیوستگى در نزول دارند باید به سیاق توجه شود و ظاهر و معناى آیات با توجه به سیاق به دست آید.
۱۰. در فهم معنا و ظاهر آیه‌اى که به تنهایى نازل شده است نباید به سیاق حاصل از آیاتى که جدا از آن نازل شده و پیش یا پس از آن آیه قرار گرفته‌اند توجه شود.
۱۱. معناى ظاهر هر آیه را باید با توجه به فضاى نزول (سبب، شأن، زمان و مکان نزول و فرهنگ مردم در زمان نزول) به دست آورد.
۱۲. معناى ظاهر آیات را باید با توجه به صفات گوینده آن (خداى متعالى) و ویژگى‌هاى مخاطب آن (پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)) و مشخصات خارجى موضوع آیات به دست آورد.
۱۳. معناى ظاهر آیات را باید با توجه به معلومات عقلى بدیهى و ارتکازات عقلایى به دست آورد.
۱۴. باید از تمسک به معناى ظاهر آیات قبل از فحص از قراین منفصل پرهیز کرد.
۱۵. مراد خداى متعالى از آیات را باید با توجه به آیات دیگر مربوط به موضوع آن آیات و روایات مربوط به آن و ضرورت‌هاى دینى و اجماع به دست آورد.
۱۶. در تفسیر آیات باید به مستنداتى که علم یا علمى (ظن معتبر) هستند اتکا و از استناد به غیر علم یا علمى پرهیز شود.
۱۷. براى رسیدن به معنا و مقصود کامل آیات باید دلالت هاى عرفى کلام را شناخت و به همه آن‌ها توجه کرد.
۱۸. در تفسیر آیات باید به معانى عرفى (معناهایى که با یکى از دلالت‌هاى عرفى از آیات فهمیده مى‌شوند) اکتفا و از تفسیر باطنى بدون معیار و ضابطه و بیان معانى فراعرفى بدون استناد به روایات معتبر پرهیز شود.(محمود رجبى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، فصل۲)
فهرست منابع:
(۱) قرآن کریم؛
(۲) سیوطى، الاتقان، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق؛
(۳) خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق؛
(۴) محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، به کوشش حسن زاده المراغى، قم، فیروزآبادى، ۱۴۱۲ ق؛
(۵) زرکلى، الاعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۹۷ م؛
(۶) محمد بن لطیفى الصباغ، بحوث فى اصول التفسیر، بیروت، المکتبة الاسلامى، ۱۴۰۸ ق؛
(۷) خلیل، ترتیب العین، به کوشش المخزومى و دیگران، قم، اسوه، ۱۴۱۴ ق؛
(۸) ابن‌فارس، ترتیب مقاییس اللغه، به کوشش عبدالسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ ش؛
(۹) على بن محمد جرجانى، التعریفات، به کوشش ابراهیم الابیارى، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۰۵ ق؛
(۱۰) على اکبر سیفى، دروس تمهیدیه فى القواعد التفسیریه، النشر الاسلامى، ۱۴۲۸ ق؛
(۱۱) آقابزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق؛
(۱۲) محمود رجبى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، تهران، الهادى، ۱۳۷۹ ش؛
(۱۳) خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق؛
(۱۴) محمد فاکر میبدى، قواعد التفسیر لدى الشیعه والسنه، قم، التقریب بین المذاهب، ۱۴۲۸ ق؛
(۱۵) عبدالرحمن بن ناصر السعدى، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ریاض، دارالصمیعى، ۱۴۲۰ ق؛
(۱۶) مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، مدرسة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ۱۴۱۱ ق؛
(۱۷) کلینى، الکافى، به کوشش غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ ش؛
(۱۸) حاجى خلیفه، کشف الظنون، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق؛
(۱۹) ابن‌منظور، لسان العرب، به کوشش على شیرى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛
(۲۰) دهخدا و دیگران، لغت نامه، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش؛
(۲۱) طبرسى، مجمع البیان، به کوشش گروهى از علماء، بیروت، اعلمى، ۱۴۱۵ ق؛
(۲۲) فیومى، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق؛
(۲۳) عمر کحّاله، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاءالتراث العربى ـ مکتبة المثنى؛



جعبه ابزار