ماهیت روانشناسی تربیتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روانشناسی تربیتی، یکی از شاخههای علم
روانشناسی است که در آن به ماهیت و چگونگی
یادگیری،
روشهای آموزشی،
سنجش و ارزشیابی آموختههای یادگیرندگان میپردازد که در بحث
تعلیم و تربیت بسیار کاربرد دارد. در این مقاله بعد از تعریف دقیق و بیان پیشینه و معرفی نظریهپردازان این موضوع به اهداف این شاخه از علم و شیوه پژوهش و کاربرد آ« میپردازد.
واژه روانشناسی، ترجمه psychology است. این کلمه مشتق از دو کلمه یونانی و به معنای
علم روح یا
علم نفس است. روانشناسی یکی از ارکان مهم تعلیم و تربیت است که به مطالعه علمی رفتار و
فرایندهای ذهنی میپردازد و روانشناسی تربیتی امروزه به عنوان تعلیم و تربیت تجربی و یا شاخهای از
روانشناسی کاربردی شناخته شده است.
روانشناسی تربیتی، علمی است که به ماهیت و چگونگی یادگیری، روشهای آموزشی، سنجش و ارزشیابی آموختههای یادگیرندگان میپردازد.
میتوان بیان کرد این علم با بهکارگیری معلومات حاصل از موضوعات و میدانهای مورد مطالعه علوم دیگر، معلومات دیگری به وجود میآورد که در زمینه آموزش و مسائل آموزشی مورد استفاده قرار گیرد.
از آنجا که روانشناسی تربیتی به آموزش و یادگیری در موقعیت تعلیم و تربیت اختصاص یافته است و
علم و تمرین در آن نقش مهمی دارد، دانش مربوط به حوزههای علمی این رشته از نظریه و پژوهش ناشی از کار روانشناسان تربیتی و همچنین تجارب علمی معلمان استخراج شده است و بحثهای جدی در رابطه با این موضوع که تا چه میزان آموزش بر پایه علم استوار است، در برابر این موضوع که چه حد بر اساس
هنر است، مطرح میگردد.
به عنوان یک علم، هدف روانشناسی تربیتی فراهم آوردن دانشهای پژوهشی است که شما بتوانید به صورت مؤثر از آنها در کلاس استفاده نمایید. اما دانش ناشی از علم به تنهایی نمیتواند تمام موفقیتهایی را که در تدریس با آن مواجه هستید را تضمین نماید و این جایی است که تدریس، یک هنر در نظر گرفته میشود.
آغاز روانشناسی تربیتی را باید بین سالهای ۱۸۸۰ و ۱۹۰۰ دانست. در این دو دهه است که تحقیقات تجربی در مورد خصوصیات انسان و قدرتهای ذهنی او شروع گردید. این تحقیقات به سه دسته
اندازهگیری،
روانشناسی کودک و یادگیری تقسیم میشوند.
شاخه روانشناسی تربیتی را چندین نفر از پیشگامان روانشناسی، قبل از شروع قرن بیستم بنیان نهادند. سه تن از این پیشگامان که نقش بیشتری داشتند، عبارتند از:
ویلیام جیمز Wiliam James بعد از تدوین اولین
درسنامه روانشناسی با عنوان "
اصول روانشناسی" به ارائه چندین سخنرانی با موضوع گفتگو با معلمان پرداخت. جیمز، خاطرنشان ساخت که
روانشناسی آزمایشگاهی اغلب نمیتواند به ما بگوید که چگونه بهطور اثربخش به کودکان آموزش دهیم. او بر اهمیت مشاهده تدریس و یادگیری در کلاسها به منظور بهبود
آموزش تاکید داشت. یکی از توصیههای وی این بود که معلمان برای کمک به
رشد ذهنی کودکان باید درس را از نقطهای شروع کنند که کمی فراتر از سطح دانش و فهم کودک باشد.
جان دیویی John Dewey دومین پیشگام در شکلگیری روانشناسی تربیتی، جان دیویی است که نقش بسزایی در کاربرد علمی روانشناسی داشت. دیویی، اولین
آزمایشگاه روانشناسی تربیتی را در سال ۱۸۹۴ در
دانشگاه شیکاکو در
ایالات متحده امریکا راهاندازی کرد. نخستین ایده او این بود که به
کودک به عنوان یادگیرندهای فعال بنگریم، قبل از دیویی، اعتقاد بر این بود که کودکان باید ساکت در صندلیهای خود بنشینند و منفعلانه و طوطیوار مطالب را یاد بگیرند. در حالی که او معتقد بود که کودکان از طریق عمل کردن به بهترین شکل یاد میگیرند.
ما مدیون این ایده او هستیم که در آموزش باید کودک را به صورت کلی در نظر گرفت و بر انطباق او با محیط تاکید کرد. او اعتقاد داشت که کودکان را نباید تنها با موضوعهای تحصیلی مورد آموزش قرار داد بلکه باید آنها یاد بگیرند که چگونه فکر کنند و با دنیای بیرون از مدرسه انطباق یابند. بهویژه وی فکر میکرد که کودکان باید یاد بگیرند که چگونه مسائل را حل کنند.
دیویی، این ایده آزادمنشانه را زمانی مطرح کرد که کیفیت
آموزش تنها برای عده کمی از کودکان، بهویژه پسران خانوادههای مرفه، مطرح بود. وی یکی از روانشناسان و مربیان بانفوذ بود که بر آموزش مناسب برای همه کودکان گروههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و قومی اصرار داشت.
ادوارد ثرندایک Edvard Shorndike سومین پیشگام این عرصه از علم که میتوان او را آغازگر تاکید بر
سنجش و
اندازهگیری و ارتقای شالوده علمی یادگیرندگان دانست. ثرندایک، عنوان کرد که یکی از مهمترین تکالیف مدرسه، پرورش مهارتهای استدلال کردن در کودکان است. او مطالعه علمی آموزش و یادگیری را بنیان نهاد. بهویژه این باور را تقویت کرد که روانشناسی تربیتی باید بنیان علمی داشته و به شدت براندازهگیری مبتنی باشد.
روش او برای مطالعه یادگیری، هدایتکننده روانشناسی تربیتی در طول نیمه اول قرن بیستم بود. در
روانشناسی امریکایی، رویکرد
بی. اف. اسکینر که بر اساس باورهای ثرندایک بنا نهاده شده بود، تاثیر شگرفی بر روانشناسی تربیتی در دهههای میانی قرن بیستم گذاشت.
دیدگاه رفتاری او، دربرگیرنده تلاشهای وی برای تعیین دقیق بهترین شرایط یادگیری بود.
روانشناسی پرورشی یا تربیتی، یکی از درسهای باسابقه دانشگاههای ایران است. پیشینه تالیف کتاب درسی برای این درس در سطح
دانشگاه به سال ۱۳۱۷ باز میگردد و نخستین مؤلف و بانی تدوین کتاب برای درس روانشناسی پرورشی در سطح دانشگاه،
دکتر علیاکبر سیاسی استاد سابق
دانشگاه تهران است.
روانشناسی تربیتی، بیشتر حاصل جمع دو علم روانشناسی و تربیت است. شناختی که از روانشناسی به دست میآید در فعالیتهای کلاس درس و مدرسه مورد استفاده قرار میگیرد. این علم، یک علم پیچیده است و در
دین،
فلسفه و
روانشناسی محض که شامل
مطالعات آزمایشگاهی روی حیوانات است، ریشه دارد. از آنچه ذکر شد، میتوان هدفهای ویژه روانشناسی تربیتی را به اختصار اینگونه بیان نمود:
فراهم کردن اطلاعات و شناختهای عملی یا کاربردی: بینش در معنای کامل
اصول روانشناسی تربیتی (شناخت، آگاهی و فهمیدن)، نه برای حفظ کردن یا بهخاطرسپردن، بلکه به عنوان ابزاری که در
آموزش و پرورش موثر، مورد استفاده قرار میگیرد. شناخت
جنبههای مختلف رشد و تکامل و اثرهای محیطی آن. آشنایی با مفاهیم فنی برای کسب توانایی شناخت ادبیات شغلی، به منظور برقراری ارتباط با همکاران و درک بهتر مسائل حرفهای در معلمی.
مهارتها و توانشها: مهارت در انتخاب، ساختن و کاربرد وسایل و فنون خاص ارزشیابی درسی و رشدی محصلان. توانایی هماهنگ ساختن کوششهای مدرسه با اصول رشد و تکامل محصلان. توانایی برانگیختن محصلان به حداکثر تلاش در رسیدن به هدفهای مطلوب.
ایجاد گرایشها، رغبتها و درک (ارجگذاری): شناخت محصل به عنوان یک
ارگانیزم در حال رشد و تکامل، شناختن و درک ارزش و مقام او و اعتقاد نامحدود به اینکه محصل میتواند، رشد کند. یک ذهن باز و انتقادی نسبت به
روششناسی و درک نقش تحقیق در اصلاح آموزش و پرورش. رغبت فزاینده در روانشناسی یادگیرنده و کاربرد آن در کلاس. هدف غایی روانشناسی تربیتی عبارت است از، توانا ساختن معلم در کاربرد مفاهیم و
اصول روانشناختی در اصلاح عمل آموزش و پرورش.
دانش روانشناسی تربیتی، دارای اهمیت اساسی در حل مسائل تدریس و تربیت است. این علم یک رشته علمی مشخصی است که دارای نظریههای مخصوص به خود، روشهای پژوهش، مسائل و فنون خاص خویش است. این علم دارای پنج وظیفه اساسی است که عبارتند از: انتخاب هدفهای تدریس و تربیت، شناخت ویژگیهای شاگرد، شناختن و بهکار بردن نظریههای مربوط به فرایند یادگیری و رشد، انتخاب و بهکارگیری روشهای
تدریس و
تربیت و
ارزشیابی یادگیری و رشد شاگردان.
روانشناسی تربیتی میتواند در شناخت تفاوتهای موجود میان یادگیرندهها به یاری ما بشتابد. از آنجا که هر یادگیرنده، شخصی منحصر به فرد و یگانه است، آگاهی داشتن از
تفاوتهای فردی یادگیرندگان برای آموزش اثربخش و کارآمد ضروری است. روانشناسی تربیتی در شناخت و درک
فرایندهای یادگیری و ماهیت دانشها و مهارتهایی که انتظار داریم یادگیرندگان کسب کنند، به ما کمک میکند. روانشناسی تربیتی میتواند در بخش آموختههای یادگیرندگان و روشهای تهیه
ابزارهای سنجش کارآمد به ما کمک کند.
پژوهش در این رشته علمی روی فرایندهایی که اطلاعات، مهارتها، ارزشها و نگرشها به وسیله آنها بین آموزگاران و دانشآموزان در کلاس انتقال مییابند و بر کاربردهای اصول روانشناسی در
کاربستهای آموزشی تاکید دارد. این پژوهشها، به خط مشیهای آموزشی، برنامههای توسعه حرفهای و مواد آموزشی شکل میدهد.
تحقیق علمی، عینی، منظم و آزمونپذیر است. این ویژگیها احتمال اینکه تحقیق براساس باورها، عقاید و احساسات شخصی مبتنی باشد را کاهش میدهد. روش علمی، شامل مراحلی از قبیل
مفهومسازی مساله، جمعآوری دادهها، استخراج نتایج و بازبینی پژوهش و نظریه میباشد.
روشهای پژوهش در روانشناسی پرورشی شامل دو دسته
پژوهشهای کمی و
کیفی میباشند.
عمدهترین روشهای پژوهش کمی،
روش همبستگی و
روش آزمایشی هستند. از آنجا به این دو روش کمی میگویند که در آنها به متغیرهای مورد مطالعه
ارزش عددی داده میشود تا از لحاظ آماری تحلیلپذیر شوند، فلسفه زیربنای روشهای پژوهش کمی،
اثباتگرایی است.
اما عمدهترین روشهای پژوهش کیفی از این قرارند:
موردپژوهشی،
بررسی میدانی،
قومنگاری (مردمشناسی) و
زمینهیابی. در پژوهشهای کیفی معمولا از فنون مشاهده، مصاحبه و بررسی خاطرات استفاده میگردد. اطلاعات بهدست آمده با این روشها، عمدتا جنبه کلامی دارند نه عددی. همچنین در این روشها، به جای تاکید بر نتایج یا فرآوردههای یک فعالیت، بیشتر فرآیندهای آن فعالیت مورد مطالعه قرار میگیرد، فلسفه زیربنای روشهای پژوهش کیفی،
پساثباتگرایی است.
مراحل انجام پژوهش در روانشناسی پرورشی شامل طرح سؤال، بیان فرضیه، جمعآوری دادهها و تحلیل دادهها و وضع قوانین و نظریههاست. بنابراین هدف نهایی علم، کشف و وضع قوانین و نظریههای علمی است.
پس بهطور خلاصه میتوان موضوعات پایهها یا ارکان اصلی روانشناسی تربیتی را در هفت محور زیر مورد توجه قرار داد:
· قوانین و عوامل مؤثر در فرایند یادگیری
· ویژگیهای یادگیرنده یا تربیتشونده
· موضوع یادگیری یا پیام متنی
· موقعیت یادگیری یا شرایط انتقال پیام
· روشهای تعلیم و تربیت
· ویژگیهای مربی
· ارزیابی و ارزشسنجی.