مرد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مَرَد (به فتح میم و راء) از
واژگان قرآن کریم به معنى عارى بودن و مستمر بودن است.
مَرَد آنچه از اقوال اهل لغت به دست میآيد اين است كه مرد به معنى عارى بودن و به معنى مستمر بودن است.
راغب گويد: مارد و مريد از
شیاطین جنّ و انس آن است كه از خيرات عارى باشد. شجر امرد درختى را گويند كه خالى از برگ باشد. رملة مرداء خاكى است كه چيزى نروياند. جوان بىريش را امرد گويند كه صورتش عارى از مو است.
در
قاموس و
اقرب آمده: «مرد على الشّىء: مرن و استمرّ عليه» يعنى در آن مستمرّ و پيوسته شد و بر آن عادت كرد.
(وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ) (تا آن را از هر شيطان متمرّدى حفظ كنيم.)
(وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ) (و از هر شيطان سركشى پيروى مىنمايند.)
مريد و مارد به معنى عارى از خير و بىفايده است و اين كه آن را طاغى و عاصى گفتهاند ظاهرا بدان جهت است كه از طاعت حق عارى و خالى است.
(وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ) (و از اهل مدينه نيز، گروهى سخت به نفاق پاى بندند.)
مَرَدُوا ظاهرا به معنى استمرار است چنان كه نقل شد يعنى از
اهل مدینه كسانى هستند كه بر نفاق عادت كردهاند.
(قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ) (به او گفته شد: «داخل قصر شو!» هنگامى كه نظر به آن افكند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد تا از آب بگذرد؛ امّا سليمان گفت: «اين آب نيست، بلكه قصرى است از بلور شفاف.»)
مُمَرَّدٌ به معنى صاف شده است و آن با معناى اوّلى مناسب است كه صاف شده عارى از خلل و فرج است و آيه روشن میكند كه سليمان قصر آئينه كارى شده داشته است.
•
قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «مرد»، ج۶، ص۲۴۸.