مرقد رشید هجری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مرقد رشید هجری در شهر کفل استان بابل در
کشور عراق قرار دارد. رشید هجری از یاران چند امام شیعیان بوده و در شمار سابقان و مقربان
امام علی (علیهالسّلام) و از یاران
امام حسین (علیهالسّلام) ذکر شده است. وی طبق آنچه که امیرالمومنین (علیهالسّلام) پیشبینی کرده بود به دست
عبیدالله بن زیاد به
شهادت رسید.
رُشَید هَجَری، از خواص یاران چند امام
شیعیان است که به دستور
عبیدالله بن زیاد، به
شهادت رسید. او به منطقه «هَجَر»، از مناطق دوردست
یمن، منسوب بوده است.
شیخ طوسی، وی را از
اصحاب امام علی،
امام حسن،
امام حسین و
امام زینالعابدین (علیهمالسّلام) معرفی کرده است.
شیخ مفید (رحمهالله) نیز در کتاب
الاختصاص، او را در شمار سابقان و مقربان امام علی (علیهالسّلام) و از یاران امام حسین (علیهالسّلام) ذکر کرده است.
تعدادی از نویسندگان امامی، نظیر
ابنشهرآشوب و
کفعمی نیز وی را «باب» یا «بَوّاب» (دربان) امام حسین (علیهالسّلام) دانستهاند.
به گفته شیخ مفید (رحمهالله) و
حسین بن حمدان خصیبی، امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، او را «رُشَید بلایا» مینامید، زیرا او علم «بلایا و منایا» را داشت و در دوران زندگی خویش، اگر کسی را میدید و به او میگفت: «تو به فلان علت خواهی مرد یا به فلان کیفیت کشته خواهی شد»، همان میشد که رشید گفته بود.
درباره کیفیت شهادت وی، از دختر وی، قنوا، چنین روایت شده است:
از پدرم، رشید شنیدم که گفت: امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با من سخن گفت و از من پرسید: «ای رشید! آنگاه که آن حرامزاده امویان در پی تو فرستد و دستان و پاهایت را ببرد، چگونه شکیب خواهی کرد؟» گفتم: «ای امیرمؤمنان، فرجام کار بهشت است؟» فرمود: «آری ای رشید و تو در دنیا و آخرت همراه منی»
قنوا گوید: به خدا سوگند! زمانی چند سپری نشد که
عبیدالله بن زیاد، به دنبال پدرم فرستاد و او را به بیزاری از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خواند. اما پدرم از اینکه از او بیزاری جوید، خودداری کرد. پس آن حرامزاده، از او پرسید: «مولایت به چه کیفیتی گفته است که خواهی مرد؟» پدرم گفت: «محبوبم مرا چنین آگاه ساخته است که تو مرا به بیزاری از او میخوانی و من از او بیزاری نمیجویم و تو نیز مرا پیش میخوانی و دست و پا و زبانم را میبری». گفت: «به خدا سوگند! کاری کنم که سخن او درباره تو، دروغ افتد. او را پیش آورید و دستان و پاهایش را ببرید، ولی زبانش را واگذارید» چون دست و پای او را بریدند، پیکر نیمهجانش را برداشتیم. من از او پرسیدم: «پدرم! با آنچه به تو رسیده است، چه دردی احساس میکنی؟» گفت: «دخترکم! تنها دردی بهاندازه فشار جمعیت.»
چون او را از قصر بیرون بردیم، مردم بر پیرامونش گردآمدند. گفت: «برایم کاغذ و دواتی بیاورید تا برایتان از آنچه تا
روز رستاخیز رخ میدهد، بنویسم، چراکه آن طایفه، هنوز یک چیز را از من نستاندهاند» پس برای او، کاغذ آوردند و نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم». در این میان، نفرینشدهای روانه شد و به عبیدالله خبر رساند که رشید از آنچه تا روز رستاخیز رخ خواهد داد برای مردم مینویسد. پس عبیدالله، حجامتگر خویش را فرستاد و او، زبان رشید را برید و رشید نیز همان شب، جان سپرد.
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «مرقد رشید هجری» ج۲، ص۱۰۵.