معاد جسمانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیا
معاد،
جسمانی است یا
روحانی؟ این پرسشی است که مورد
بحث و
گفت و گوی فیلسوفان و
متکلمان قرار گرفته است. به طور کلی سه نظریه در این زمینه مطرح شده است.
نظریه نخست این است که
معاد روحانی است، بدین معنی که
نفس انسان که یک
واقعیت مجرد است، و پس از قطع
علایق مادی به
عالم مجردات می پیوندد.
«ذهب الفلاسفه الی انه روحانی فقط لان البدن ینعدم بصوره و اعراضه فلا یعاد، و
النفس جوهر مجرد باق لاسبیل الیه للفناء، فیعود الی عالم المجردات بقطع التعلقات.».
نظریه دیگر این است که
معاد فقط جسمانی است، اما مقصود این نیست که آنچه در
آخرت باز می گردد فقط
جسم است و نه
روح، بلکه
مقصود این است که روح اساساً
جسم لطیفی است که در
بدن سریان دارد، پس
اعاده روح به معنای جسمانی بودن معاد است.
«فذهب جمهور المسلمین الی انه جسمانی فقط، لان الروح عندهم جسم سار فی البدن سریان النار فی الفحم و الماء فی الورد.».
نظریه سوم این است که معاد، هم جسمانی است و هم روحانی. این نظریه به گونه های مختلف تبیین شده است؛
متکلمان معتقدند که خداوند در آخرت از اجزای پراکنده
بدن دنیوی، بدن دیگری ایجاد می کند و روح را به همان بدن بر می گرداند.
«معنی ذلک ان یخلق الله تعالی من الاجزاء المتفرقه لذلک البدن بدناً فیعید الله
نفسه المجرده الباقیه بعد خراب البدن.».
علامه حلی در کشف المراد در بیان
امکان معاد جسمانی می نویسد:
«لان المراد من الاعاده، جمع الاجزاء المتفرقه و ذلک جائز بالضروره.».
صدرالمتالهین تفسیر دیگری دارد؛ ایشان پس از
ترتیب مقدماتی چند به این نتیجه می رسد که
بدن اخروی بدن مادی به معنایی که دارای
قوه و
هیولی باشد نیست، بلکه از قبیل بدن مثالی است که از سوی
نفس به کمک
قوه خیال که به لحاظ تجردش همراه
نفس است ایجاد می گردد.
امام خمینی(ره) در
اصل کیفیت معاد، همین نظریه صدرالمتألهین را می پذیرد، اما برداشت ایشان با آنچه گفته شد اندکی متفاوت است. ایشان می فرماید بدن اخروی همین بدن دنیوی است که در اثر
تکامل جوهری جنبه هیولی بودن را از دست داده و به
جسمیت محض تبدیل شده است و در نتیجه شدت و قوت فوق العاده پیدا کرده است. بنابراین بدن اخروی از سوی
نفس ایجاد نمی شود، بلکه قائم به
نفس است، چنان که در
دنیا و در
عالم بزرخ بود، و در
حقیقت بدن اخروی،
ظهور نفس است.
«چنین نیست که بعضی پنداشته اند که بعد از
مرگ، روح را از
جسم و بدن دنیوی خارج می کنند و به جسم
قالب مثالی دیگری که آنجا گذاشته شده داخل می کنند، نه، فی الواقع در تمام عوالم، یک جسم و یک حقیقت و یک
شخصیت مطرح است، منتها وقتی که کمال
طبعی اش تمام شد و وقتی که
قوای طبیعی اش کاملا به
قوای برزخی تبدیل شد و
جسم طبیعی به
جسم بزرخی تبدل یافت،
مستقل می گردد، کانه
پوست می اندازد و از
غلاف بیرون می آید، بدون آنکه دیگر لازم باشد که آن
پوسته و غلاف قبلی بدنش باشد....
تجدد و
تبدل باعث
زوال شخصیت و
عینیت و
وحدت و
تغییر هویت نیست، همان جسم بعینه
مراتب را بالا می رود و در یکی از مراتبی که بالا می رود (که آخرین مرتبه است) هیولی از او جدا می شود و پیوند او در
عالم طبیعت تمام می شود، ولی تمام شدن پیوند او با عالم طبیعت سبب نمی شود که این جسم همان جسم متوطن در طبیعت نباشد، جسم همان است، منتها وطنش عوض شده....
آخوند که فرمود در
روز حشر«
صورت» حاضر است، یعنی
صورت جسمیه همین بدن، ولی البته دیگر هیولی را رها کره و فقط خودش است و خودش، و شیئیت شیء هم به صورتش است نه به ماده اش...
سرانجام در اثر تحولات و تبدلات،
مغز و
لب به حد کمال رسیده
قشر ضخیم و بزرگ
بدن محسوس را دور می اندازد و این آخرین قدم
تکامل دنیوی است که نهایت حد دار طبیعت به شمار می رود و اول قدم عالم برزخ است، در عالم برزخ مرتبه ثانیه جسم
ظاهر می شود. از این لب صاف تر،
لب اللباب است، یعنی
نفس انسانی به اضافه بدنی که به
مقام تجرد رسیده است، بدنی با این
لطافت مثل
ظل نفس است و چنین جسمی می تواند با
بلاهای عظیم مواجه گردد و آنها را
تحمل کند، زیرا جسم هر چه در جسمیتش خالص تر بوده و مشوب به قوه نباشد،
افتراق اجزاء و از بین رفتنش مشکل تر است، اگرچه با نار بسوزد، و هرچه جسم اصفی باشد شدت احساسات
نفس بیشتر است، و هرچه احساسات
قوی تر باشد
تألم قوی تر خواهد شد...
سرّش را گفتیم و آن اینکه جسم از خود
حیثیت و خودی ندارد، بلکه
ظهور نفس و
باطن اوست، و چون از خود حیثیتی ندارد و
فانی در
نفس و ظهور و باطن آن است، لذا با همه تغییراتی که واقع می شود، این همانی بین دو جسم باقی می ماند.».
پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی مرکز فرهنگ ومعارف قرآنی.