• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مفهوم آزادی، انواع آزادی خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفته‌اند؛ از جمله، آن را به قدرت انتخاب، رهایی، ضدّ بندگی، (لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص۷۷) و استقلال در عمل و از آمیختگی رها شدن (مفردات، ص۲۲۴) معنا کرده‌اند.
آزادی در اصطلاح
در اصطلاح نیز معانی بسیاری برای آزادی بیان شده؛ (چهار مقاله آزادی، ص۲۳۶) مانند: فقدان موانع در راه تحقّق آرزوهای انسان، (چهار مقاله آزادی، ص۲۳۶) سلب مانع ترقّی و تکامل، (یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۳۱) داشتن حق انجام هر عملی تا حدّی که حقّ دیگران مورد تجاوز قرار نگیرد. مصون ماندن از اراده مستبدانه دیگران (فرهنگ علوم سیاسی، ص۱۶۴) و....
مبنای تفسیر درست
تفسیر درست آزادی، به انسان‌شناسی بستگی دارد و آن نیز به جهان‌شناسی وابسته است و با تفاوت این دو، تفسیر آزادی نیز متعدّد و متفاوت می‌شود. (ولایت فقیه، ص۲۹) مفهوم آزادی به طور مطلق، بدیهی و آشکاراست؛ امّا دست‌یابی به معانی دقیق انواع آن، باتوجّه به قید، متعلّق و مبنای معرفت‌شناسی انسانی، امکان‌پذیر خواهد بود و در غیر این صورت، ارائه معنایی دقیق و فراگیر امری ناشدنی‌است.
نعمت آزادی
آزادی، از امانت‌ها و موهبت‌های الهی است که خدای متعالی در انسان به ودیعه نهاده (المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲؛ ولایت فقیه، ص۲۹) تا به‌واسطه آن، به حیات اصیل در حوزه انسان گام‌نهد؛ (فلسفه حقوق بشر، ص۱۹۷) خود را از قیدهای درونی و بیرونی خلاص کند و از بردگی نفس، به بندگی حق نایل شود؛ (ولایت فقیه، ص ۳۰) پس خداوند، آفریدگار انسان و همه شؤون او از جمله آزادی است و انسان در برابرش، نه تکوینی و نه تشریعی آزاد نیست؛ (المیزان، ج۱۶، ص۶۸)
انواع آزادی
ولی انسان در عین حال به اراده خداوند، از دو نوع آزادی برخوردار است:
تکوینی
بدین معنا که در نظام آفرینش، برای انتخابِ راه و عقیده مجبور نیست و در صدور یا ترک فعل و رجحان یکی برای رسیدن به غرض خاص آزاد است؛ بدون اینکه عوامل یا موانع طبیعی یا ماورای طبیعی او را مجبور سازند (المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹) و این، همان اختیار فلسفی است که انسان از آن برخوردار است؛ ولی در مباحث حقوقی، این نوع آزادی مورد نظر نیست، وفقط به صورت مبنا و منشأ آزادی مورد توجّه است. (المیزان، ج۱۶، ص۱۱۰؛ المیزان، ج۱۶، ص۱۱۱)
تشریعی
بدین معنا که او می‌تواند از حقوق فطری خویش بدون دخالت قدرت قاهره‌ای از خارج، بهره‌مند شود وخودراانتخاب‌گر اصلی بداند. این آزادی که درباره جامعه وازنوع آزادی حقوقیواجتماعی‌که افراداجتماع ازآن جهت‌که عضویک‌جامعه هستند و می‌خواهند با یک‌دیگر زندگی کنند باید اختیاراتی را در اعمال یک‌دیگر قائل باشند و بدان احترام گذارند، شمرده می‌شود و همان امکان بهرهوری معقول از مواهبِ اختیار تکوینی و فلسفی است، یکی از اساسی‌ترین و زیباترین حقوق برای‌آدمیان‌دانسته شده‌که‌خداوندحراست آن را به واسطه شرع و دین و اعتقاد به خدا و معاد بر عهده انسان گذاشته است تا از این طریق خود را به حیات معقول و هدفمند برساند؛ امّا این آزادی با توجّه به مبانی انسان‌شناسی‌توحیدی و الهی که بر اساس عقلو شرع پایه‌ریزی شده، معنادار و ثمربخش خواهد بود.
آزادی در لغت عرب
معادل عربی آزادی، «حرّیّت» است که در قرآن نیامده و واژه‌های «حرّ» (بقره:۱۷۸)، «تحریر» آزاد ساختن (نساء:۹۲؛ مجادله:۳؛ مائده:۸۹)، «محرّراً» آزاد شده از امور دنیا و خالص شده برای عبادت (آل‌عمران:۳۵) که با حرّیّت از یک ریشه‌اند آمده است، واز یک دیدگاه به بحث آزادی حقوقی (موضوع بحث در این مقاله) مربوط می‌شوند. در بحث آزادی، از مشتقّات «نجاة» به معنای رها شدن و خلاص شدن (مؤمنون:۲۸)، (اخراج) خارج کردن (یوسف:۱۰۰)، آیاتی که ربوبیت غیر خدا (آل‌عمران:۶۴)، اکراه (بقره:۲۵۶؛ یونس:۹۹)، اجبار (ق:۴۵) و سیطره (غاشیه:۲۱؛ غاشیه:۲۲) و... را نفی می‌کنند، استفاده شده است.
مبانی آزادی
آزادی پیش از آن‌که پدیده‌ای اجتماعی، سیاسی و قراردادی باشد، قانون فطری، طبیعی و انسانی (المیزان، ج۱۶، ص۶۸؛ المیزان، ج۶، ص۳۵۲) برای همه انسان‌ها است (المیزان، ج۲، ص۲۷۴) که بر مبانی ذیل استوار می‌باشد:
الف. آفرینش دو بعدی انسان:
قرآن کریم انسان را موجودی مرکّب از روح الهی و بدن مادّی می‌داند که زمینه بی‌نهایت صعود و یا سقوط را دارا است و در آیات بسیاری او را ستوده (بقره/۲، ۳۰؛ تین/۹۵، ۴؛ اسراء/۱۷، ۷۰ و...) و در نزدیک به شصت آیه از جمله (نساء:۲۸؛ اسراء:۱۱؛ ابراهیم:۳۴) او را به نوعی نکوهیده است (فلسفه حقوق بشر، ص ۱۰۴) و همین دو بعد وجودی و قابلیّت وی، مبنای اعطای آزادی و به ودیعه گذاشته شدن اراده در نهاد او است: (المیزان، ج۴، ص۱۱۶)«إِنَّا هَدَینـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً و إِمَّا کَفُوراً.» (انسان:۳)
ب. اختیار طبیعی:
قرآن با نفی عقیده باطل و بی‌دلیل جبرگرایی (المیزان، ج۷، ص۳۶۷) (انعام:۱۴۹) و اثبات قدرت اراده انسان بر انجام یا ترک آگاهانه اعمالش، او را موجودی مُختار می‌داند؛ اگرچه اختیار مطلق ندارد و اسباب و علل دیگری و در رأس آن‌ها، اراده خدا، اختیار او را محدود می‌کنند، لازمه اصل اختیار تکوینی این است که از آزادی‌های حقوقی نیز برخوردار باشد و فقط خدا که مالک او است (قصص:۶۸) یا خودش می‌توانند آزادی او را محدود کنند. (المیزان، ج۱۶، ص۶۸؛ المیزان، ج۱۰، ص۳۶۷؛ المیزان، ج۱۰، ص۳۷۰)
ج. مسؤولیّت انسان:
براساس بینش توحیدی، انسان از خدا است و به سوی او حرکت می‌کند: «إِنَّا لِلّهِ و إِنَّا إِلیهِ رجِعون» (بقره:۱۵۶) و پاسخ‌گوی کردار خویش در سرای باقی است: (المیزان، ج۲۰، ص۹۶) «کُلُّ نَفس بِما کَسَبت رَهینَة» (مدثر:‌۳۸) و با توجّه به این‌که برای رسیدن به غیب و خیر مشترک، فقط یک صراط مستقیم وجود دارد، (المیزان، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۳) انسان‌مسؤولوسازنده سرنوشت خویش و دارای رسالت ویژه در دنیا است و اعطای مسؤولیّت و الزام به پاسخ‌گویی بدون اعطای آزادی به صورت وسیله‌ای برای انجام مسؤولیّت، امری غیر معقول و بر خلاف عدل‌الهی به شمارمی‌رود.
د. اصل تربیت:
قرآن، برخلاف کسانی که انسان را موجودی طغیان‌گر و مفسد معرّفی کرده و اعطای آزادی را به مصلحت ندیده‌اند، او را موجودی به طور فطری پاک و طرف‌دار حقّ و عدل و نیز دارای فطرت توحیدی (روم:۳۰) و دارای گرایش‌های عالی و مقدّس می‌داند و کتاب‌های آسمانی را دستورالعمل تربیتی، (آل‌عمران:۷۹) و رسالت انبیای الهی راتربیت انسان‌ها و تقویت فطرت توحیدی او و کمک به آنان در جهت ایفای مسؤولیّت الهی و رساندن آنان به کمال و تأمین سعادت دنیاو آخرت معرّفی می‌کند (طلب و اراده، ص۱۵۳ ـ ۱۵۷) وعنصر تربیت‌پذیری را زیر بنای اعطا یا سلب آزادی‌هامی‌شمرد.
قرآن براساس، مبانی چهارگانه‌پیش‌گفته و نیز اصل تساوی انسان‌ها در انسانیّت (حجرات:۱۳) و اصل عدم سلطه (کشف‌الغطاء عن‌مبهمات‌الشریعه، ص۳۷؛ علوم‌سیاسی، ش۱، ص۷۷) و مالکیّت فردی بر فرد دیگر و اصل عدم برتری هیچ کدام از زن و مرد بر دیگری (آل‌عمران:۶۴؛ آل‌عمران:۸۰) با تجویز آزادی‌های انسانی و نهی و نفی آزادی‌های حیوانی و بی‌قید و شرط، او را در جهت رسیدن به کمال هدایت می‌کند و به سرزنش کسانی می‌پردازد که براساس جهان‌بینی الحادی و انسان‌شناسی مادّی و اُمانیزم (انسان‌مداری به‌جای خدامداری) با نفی خیر مشترک موجود یا قابل شناسایی و با مهمل دانستن انسان: «أَیَحسَبُ الإِنسـنُ أَن یُترَکَ سُدىً» (قیامت:۳۶) و خلاصه کردن انسان در «مَن غریزى» و اندیشه جبرگرایی (نحل:۳۵) و حاکمیّت قدرت در روابط (طه:۶۴) و منحصر دانستن زندگی به حیات دنیایی: «إِنْ هِى إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیَا» (مؤمنون:۳۷) و سلب مسؤولیّت آخرتی او: «بل‌یرید الإنسن لیفجر أمامه» (قیامت:۵) و تأکید بر عدم ضرورت تربیت معنوی، آزادی را به صورت یک هدف (نه یک ارزش) رهایی مطلق و بی‌قید و شرط و مباح بودن همه چیز از جمله عدم پذیرش دین، یا پذیرش بردگی دیگران و... می‌دانند و با اعتقاد به اصالت فرد و لزوم حاکمیّت امیال بر عقل، در جهت کسب لذّت‌های حیوانی بیشتر و سود مادّی افزون‌تر می‌کوشند و در صورت ضرورت، حدّ آزادی را فقط عدم تجاوز به آزادی دیگران می‌دانند.
شرایط برخورداری از آزادی:
خداوند گرایش به آزادی را همانند سایر خصایص طبیعی در انسان به ودیعه گذاشته است (المیزان، ج۱۶، ص۶۷؛ المیزان، ج۱۶، ص۶۸؛ المیزان، ج۶، ص۳۵۲) که زمینه‌ساز بهره‌مندی از آزادی‌های فردی، اجتماعی و سیاسی است؛ البتّه برخورداری از این آزادی در جامعه اسلامی‌در صورتی است که شخص یکی از شرایط ذیل را دارا باشد:
۱. پذیرش اسلام: (روح‌المعانی، مج۳، ج۴، ص۴۷؛ من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴؛ راهنما، ج۳، ص۱۵) «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ ما ثُقِفوا إِلاَّ بِحَبل مِنَ اللّهِ» (آل‌عمران:۱۱۲) اسلام افراد، در صورت اظهار قبول اسلام، پذیرفته می‌شود (مجمع‌البیان، ج۳، ص۱۴۵) و هیچ‌کس حق ردّ اظهارات و کنجکاوی در صحّت و سقم آن را ندارد: «لاَتَقولوا لِمَن أَلقَى إِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِناً.» (نساء:۹۴) ۲. تابعیت وپذیرش قوانین‌حاکم‌برجامعه اسلامی و پیمان با مسلمانان: (المیزان، ج۹، ص۲۴۰؛ من وحی‌القرآن، ج۱۱، ص۸۴؛ راهنما، ج۳، ص۱۵) «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ مَا ثُقِفواإِلاَّ بِحَبل... مِنَ النَّاسِ...» (آل‌عمران۱۱۲) زیرا سلطه عملی که با پذیرش رسمی‌دین یااظهار تسلیم و دادن جزیه محقّق می‌شود، حق نظام دینی در برابر تحمّل مسؤولیّت‌ها است و تن ندادن به یکی از آن دو، تمرّد، واز بین بردن تمرّد، مجاز است؛ (من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴) لذا مشارکت در توطئه (مجمع‌البیان، ج۹، ص۳۸۶) و ورود به دشمنی با خدا و رسول از سوی یهودیان بنی‌نضیر، باعث فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر اخراج آنان از وطنشان و سلب آزادی‌های آنان شد: «ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللَّهَ و رَسولَهُ... ‌.» (حشر:۲ـ ۵)
آزادی و مسؤولیّت:
آزادی، امری طبیعی و انسان آن را دارا است و دیگران موظّفند آن را رعایت کنند و به زمان و مکان خاصّی بستگی ندارد و با توجّه به تلازم حقّ و تکلیف، (نمونه، ج ۲، ص ۱۱۰) هم برخورداری از آزادی، حقّ و عطیّه‌ای الهی است و هم تکلیف؛ یعنی کسی حق ندارد آزادی را از خویش سلب کند و خود را برده دیگران سازد و حراست از آن، شرط عبودیّت، وتضییع آن، موجب از بین رفتن انسانیّت، (المیزان، ج۴، ص۱۱۶) تغییر خلقت، تبدیل سنّت و تخلّف از مشیّت الهی است و همه انسان‌ها برای حفظ آزادی و دست‌یابی به آن مسؤولند (نساء:۹۷) افزون بر این، در مقابل آزادسازی دیگران نیز مسؤولیّت مهمّی برعهده دارند (جامع‌البیان، مج۴، ج۵، ص۲۳۰؛ جامع‌البیان، مج۴، ج۵، ص۲۳۱) و موظّفند برای رهایی مظلومان و کسانی که تحت سلطه ستم‌گران قرار گرفته‌اند، در صورت لزوم بجنگند: «و‌مَا لَکُم لاتُقتِلونَ فِى سَبیلِ اللّهِ و المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجَالِ والنِّسَاءِ و الوِلدنِ الَّذینَ یَـقولُونَ رَبَّنا أَخرِجنَا مِن هـذِهِ القَریَةِ الظَّالِمِ أَهلُ‌ها و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ وَلیّاً و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً.» (نساء:۷۵)
از سوی دیگر، قرآن کریم آزادی را نعمتی الهی (نمونه، ج۱۰، ص۲۷۷؛ من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۲۹) می‌داند که مسؤولیّت حمد و ستایش خدا را در پی دارد (مؤمنون:۲۸؛ یوسف:۱۰۰؛ بقره:۴۹؛ ابراهیم:۶) و آزادی نیز مانند هر نعمتی، وسیله‌ای برای آزمایش انسان‌ها قرار گرفته: «و‌إِذ نَجَّینـکُم مِن ءَالِ‌فرعونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ أَبنَاءَکُم ویَستَحیونَ نِساءَکُم و فِى ذلِکُم بَلاَءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم.» (بقره:۴۹) آیات ۱۴۱ اعراف (اعراف:۱۴۱) و ۶ ابراهیم (ابراهیم:۶) نیز به این حقیقت اشاره دارد؛ بنابراین، مسؤولیّت عدم شکرگزاری در برابر این نعمت بزرگ و عدم استفاده درست و بجا از آزادی و عواقب ناخوشایند آن نیز متوجّه خود انسان است. (جامع‌البیان، مج۱۰، ج۸، ص۲۱۰؛ المنیر، ج۲۴، ص۲۱؛ من وحی القرآن، ج۵، ص۲۷۹؛ من وحی القرآن، ج۱۱، ص۳۷۸، من وحی القرآن، ج۱۴، ص۳۲۲)
انواع آزادی‌های حقوقی و حدود آن‌ها
۱. آزادی اندیشه:
آزادی اندیشه به معنای آزادی تعقّل است، وآزاد اندیشی و تعقّل، زیربنای گزینش درست هدف، مسیر و شیوه زندگی (من وحی القرآن، ج۱۱، ص۳۷۹) و شرط برخورداری از هدایت الهی است.
قرآن، در بیش از سیصد آیه، همگان را به تعقّل، تفکّر، تدبّر و باز کردن چشم عقل و بصیرت (یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۲۱) و آزادی اندیشه دعوت کرده: (المیزان، ج۵، ص۲۵۵؛ المیزان، ج۴، ص۱۳۰؛ المنیر، ج۲۲، ص۱۸۱؛ راهنما، ج۲، ص۴۷۸) «... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الأَیـتِ لَعلَّکُم تَتفَکَّرونَ» (بقره:۲۱۹) و با دعوت به ارتباط میان انسان‌ها و دادوستد فرهنگ‌ها (آل عمران:۲۰۰) بهترین تشویق از آزادی اندیشه را به عمل آورده است (ولایت‌فقیه، ص۳۹) و اساس دعوت حق‌پرستان را بر بصیرت و برهان می‌داند (المنار، ج۱، ص۴۲۴؛ المنار، ج۱، ۴۲۵؛ المنار، ج۱، ج۱۲، ص۲۳۲.) و از کسانی‌که بدون اندیشه عمل می‌کنند، سخت انتقاد می‌کند: «أَفلاَیَتدبَّرونَ القُرءانَ أَم عَلى قُلوب أَقفالُ‌ها = آیا به آیات قرآن نمى‌اندیشند؟ یا [۱]     بر دل‌هایشان قفل‌هایى نهاده شده است؟» (محمّد:۲۴) قرآن، موضوع‌ها و منابعی را نیز برای اندیشیدن معرّفی فرموده که عبارتند از: ۱. آفاق (ق:۷) ازآن جمله قرآن (اسراء:۴۱) و تاریخ گذشتگان (طه:۱۲۸) ۲. انفس (فصلت:۵۳) ودراین زمینه، آدمی را از گرفتار آمدن در دام موانع درونی و برونیِ آزادی اندیشه، نظیر تقلید بی‌جا (مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۵۶؛ مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۹۶؛ المنار، ج۱، ص۴۲۵؛ المنیر، ج۲، ص۷۳؛ المنیر، ج۹، ص۱۸۷) از گذشتگان (بقره:۱۱۱)، تعصّبهای غلط و جمود فکری به نام ارث مقدّس پدران (من وحی القرآن، ج۲، ص۱۷۲؛ من وحی القرآن، ج۲، ۱۷۳) (بقره:۱۷۰)، پیروی بی‌دلیل از شخصیّت‌های اجتماعی (احزاب:۶۷) و... برحذر می‌دارد؛ بنابراین، قرآن، بر اهمّیّت و لزوم آزاداندیشی تأکید (المیزان، ج۴، ص۱۳۰) و بر ردّ کامل سخنان بی‌دلیل، به صورت قاعده مسلّم قرآنی اصرار میورزد (المنار، ج۱، ص۴۲۴؛ الکاشف، ج۳، ص۱۶۱) و ضمن تبیین و مشخّص کردن نیکوترین گفتار که دعوت به سوی خدا است: «ومَن أَحسنُ قَولا مِمَّن دَعا إِلَى اللَّهِ و عَمِلَ صـلِحاً و قالَ إِنَّنِى مِنَ المُسلِمِین» (فصلت:۳۳) می‌فرماید: هدایت یافتن و خردمندی، ویژه بندگانی است که به سوی خدا می‌روند و از پرستش طاغوت گریزانند و با اندیشیدن در گفتارهای گوناگون به گزینش نیکوترین می‌پردازند: «والَّذینَ اجتَنَبُوا الطّـغوتَ أَن یَعبُدو‌ها و أَنابوا إِلَى اللّهِ لَهمُ البُشرَى فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ أَحسَنهُ أُولـَئِکَ الَّذینَ هَدَلـهُمُ اللّهُ و أُولـئِکَ هُم أُولُواالأَلبـَب». (زمر:۱۷) بر این‌اساس، دست‌یابی به زندگی پاک و آرمانی بشرکه در پرتو هدایت الهی حاصل می‌شود، به‌صورت انحصاری، از آزاداندیشی فرد وانتخاب نیکوترین سخنان برمی‌خیزد؛ لذا قرآن با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره پیامبران با آنان (بقره:۱۳۹؛ بقره:۱۱۱؛ بقره:۱۳۵؛ آل‌عمران:۲۰؛ آل‌عمران:۶۱؛ نحل:۱۲۵؛ عنکبوت:۴۶) همگان را به آزادی اندیشه تشویق می‌کند؛ (ولایت فقیه، ص ۳۸) بدین‌سان، اهمّیّت و لزوم آزادی اندیشه برای برخورداری از هدایت الهی آشکارتر و منطق آزاداندیشی، به صورت منطق مکتب نیرومند اسلام مشخّص می‌شود. (نمونه، ج۱۹، ص۴۱۶) قابل توجّه است که این نوع آزادی در صورت قدرت تشخیص و انتخاب، محدودیتی ندارد و آن‌چه به صورت نهی از تفکّر و اندیشه در ذات خدا نقل شده، ارشادی است؛ یعنی با اندیشه در ذات خدا به‌جایی نمی‌رسید. (المیزان، ج۱۹، ص۵۳)
۲. آزادی انتخاب دین:
قرآن، در جهت تکریم انسان و احترام به اراده، اندیشه و شعور او، (فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱؛ من وحی القرآن، ج ۹، ص۳۶۲) و با عنایت به این‌که تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه حق می‌سّر است (ولایت فقیه، ص۳۳؛ ولایت فقیه، ص۳۴) و با توجّه به این‌که اگر اصول و مبادی دین برای کسی حاصل نشود، دین نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد، (فلسفه حقوق بشر، ص ۱۹۵) ضمن دعوت به پذیرش دین حق وکامل، بر نهی و نفی هرگونه تحمیل عقیده و اجبار در انتخاب دین، (فی ظلال، ج۱، ص۲۹۱) تأکید فرموده: «لاَ إِکرَاهَ فِى‌الّدِینِ قَد تَبَیّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ = در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بى‌راهه خوبى     آشکار شده است». (بقره:۲۵۶) به گفته علاّمه طباطبایی، دلیلی که در آیه پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤیّد است که اکراه و اجبار در دین جایز نیست. (المیزان، ج۲، ص۳۴۳) این آیه، زمانی فرود آمد که برخی از انصار می‌خواستند فرزندان خود را که در کودکی یهودی و نصرانی شده بودند، به پذیرش اسلام وادارند و خداوند، فرمان داد که فرزندانشان را آزاد بگذارند.
(جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۲۱) اگر «لا‌اکراه» قضیه خبری باشد، از تکوین و نتیجه خبر می‌دهد که دین، اکراه برنمی‌دارد؛ زیرا اعتقاد و ایمان، امری قلبی است و امر قلبی، اکراه برنمی‌دارد و اگر انشایی تشریعی باشد ـ چنان‌که جمله بعدی آیه هم شاهد آن است ـ نتیجه می‌دهد که کسی حق ندارد در صدد اکراه و اجبار دیگران برآید و این نهی، بر یک حقیقت تکوینی متّکی است. (المیزان، ج۲، ص۳۴۲؛ المیزان، ج۲، ۳۴۳)
نگارنده المیزان، توحید را اصل، روح، غرض یگانه (المیزان، ج۱۰، ص۱۳۵؛ المیزان، ج۱۰، ۱۳۶) و اساس همه نوامیس اسلامی و زیربنای معارف، اخلاق و قوانین و مبنای تشریع (المیزان، ج۱، ص۶۳؛ المیزان، ج۴، ص۱۱۶) دین می‌داند؛ براین اساس، آزادی دینی و نهی از اکراه بر پذیرش دین را فقط در دایره پیروان ادیان توحیدی، یعنی اسلام، یهود، نصارا و مجوس می‌پذیرد. (المیزان، ج۹، ص۲۴۰) بر خود فرد به طور تشریعی لازم است که دین حق و کامل را بپذیرد؛ امّا دیگران حق اکراه او را ندارند و علاّمه طباطبایی، آزادی دینی به معنای آزادی دعوت و تبلیغ دینی غیر از ادیانِ دارای کتاب آسمانی را متناقض و مخالف قانون اسلام و موجب نابودی اصل دین می‌شمرد. (المیزان، ج۴، ص۱۱۷) آرای بعضی مفسّران و تعدادی از روایات، این نظریّه را تأیید می‌کند؛ زیرا اسلام، الحاد و شرک را نقیض خود، ضدّ مصالح بشر و غیرقابل احترام می‌داند و آزادی معتقدان به آن‌ها را نفی می‌کند، مگر این‌که عناوین برتر و مصالح مهم‌تری آن را ایجاب کند. (من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸ ـ ۵۰)
خداوند در جهت نفی تحمیل دین پس از اقامه دلیل بر حقّانیّت رسولان و کتاب‌های آسمانی، از انسان درخواست تدبّر، اندیشه و اقامه برهان کرده است؛ (مجمع‌البیان، ج۴، ص۴۲۷؛ الکاشف، ج۳، ص۱۶۱) بر این مبنا، خداوند حقّ تحمیل عقیده را از همگان سلب فرموده است. (الکاشف، ج۳، ص۱۶۱؛ الفرقان، ج۲و۳، ص۲۲۵) بیان نوح، بنیان‌گذار قدیم‌ترین شریعت به قومش مبنی بر عدم جواز اکراه حتّی در صورت داشتن حجّت روشن الهی: «قَالَ یـقَومِ أَرَءَیتُم إِن کُنتُ عَلى بَیِّنَة مِن رَبِّى و ءَاتَلـنِى رَحمَةً مِن عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَنُلزِمُکُمو‌ها و أَنتُم لَ‌ها کـرِهون» (هود:۲۸) و خطاب الهی به آخرین پیامبرش در زمان قدرت بر اکراه: (المنار، ج۱۲، ص۲۳۲) «ولَو شَاءَ رَبُّکَ لاََمَنَ مَن فِى الأَرضِ کُلُّهُم جَمیعاً أَفأَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکونوا مُؤمِنین» (یونس:۹۹) بر عدم جواز اکراه انسان‌ها به پذیرش دین دلالت می‌کند و امروز هم به قوّت خود باقی است؛ (المیزان، ج۱۰، ص۲۰۷) بدین جهت براساس آیه «قُل أَطِیعُوا اللّهَ و أَطِیعُوا الرَّسولَ فَإِن تَولَّوا فَإِنَّما عَلیهِ ما حُمِّلَ و عَلیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعوهُ تَهتَدوا و ما عَلىَ الرَّسولِ إِلاَّ البَلـغُ المُبِین» (نور:۵۴) هم‌چنین بر اساس آیاتی دیگر (آل‌عمران:۲۰) ۹۲(مائده: ۹۹) (رعد:۴۰) وظیفه پیامبران الهی، ابلاغ، وبراساس آیات «... إِنَّما أَنتَ نَذِیر...» (هود:۱۲؛ نمل:‌۹۲) انذار انسان‌هابوده است.
از سوی دیگر، پیامبران الهی طبق آیه «... و‌مَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَـبَّار...» (ق:۴۵) و آیه ۹۹ یونس (یونس:۹۹) حقّ اجبار و اکراه، وبراساس «... و مَن تَولَّى فَما أَرسَلنـکَ عَلیهِم حَفِیظاً» (نساء:۸۰) حقّ مراقبت قهرآمیز، (المنار، ج۵، ص۲۸۰؛ الفرقان، ج۳۰، ص۳۰۲) و طبق «فَذکِّر إِنَّما أَنتَ مُذکِّرٌ لَستَ عَلیهِم بِمُصَیطِر» (غاشیه/:‌۲۲) حقّ سیطره بر مردم را ندارند، ومطابق آیه «قُل یـَأَیُّ‌ها النَّاسُ قَد جَاءَکُم الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَنِ اهتَدى فَإِنَّما یَهتَدِى لِنَفسهِ و مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَی‌ها و ما أَنَا عَلیکُم بِوَکِیل» (یونس:۱۰۸) و نیز آیات ۶۶ و ۱۰۷ انعام (انعام:۶۶؛ انعام:۱۰۷)؛ ۴۳ فرقان (فرقان:۴۳)؛ ۴۱ زمر (زمر:۴۱) و ۶ شوری (شوری:۶) حقّ اجبار مردم را ندارند؛ پس ایمان باید برمبنای آزادی و رغبت شکل گیرد، نه اجبارواکراه. (المنیر، ج۱۱، ص۲۷۲)
مؤلّف المنار با ردّ توهّم ترویج اسلام با جنگ، وتصریح به این‌که اکراه بر دین به نصّ قرآن نفی شده، می‌گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) با هیچ‌یک از اعراب و غیر آنان برای واداشتن ایشان به پذیرش اسلام نجنگیده و تمام جنگ‌های پیامبر، جنبه دفاعی داشته و در جهت کسب آزادی دین و جلوگیری از آزار و شکنجه مؤمنان بوده است؛ (المنار، ج۱۱، ص۱۴۱؛ المنار، ج۱۱، ص۲۵۵؛ المنار، ج۴، ص۶۲؛ فی‌ظلال، ج۱، ص۲۹۴؛ المنیر، ج۲، ص۲۶۵) به همین جهت، معنای آیه «و‌قـتِلوهُم حَتَّى لاَتَکونَ فِتنَةٌ» (انفال:۳۹) را نیز آزادی انتخاب دین و عدم جواز اجبار بر پذیرش یا ترک آن می‌داند. (المنار، ج۹، ص۶۶۵) او پس از استناد به آیات قرآن تصریح می‌کند که قوام دعوت دین به برهان و استدلال است، نه اکراه و اجبار؛ (المنار، ج۱۲، ص۲۳۲) زیرا نتیجه پذیرش حق با آزادی و عدم پذیرش آن با سوءِ اختیار، متوجّه خود فرد است؛ (المنیر، ج ۲۴، ص ۲۱) البتّه ترویج عقیده باطل و اموری که مخالف قوانین حاکم باشد، در جامعه اسلامی ممنوع است (المنار، ج۱۱، ص۱۳۹؛ المیزان، ج۴، ص۱۳۰؛ المیزان، ج۴، ص۱۳۱) و نیز برای حفظ نظام اسلامی و خنثا کردن توطئه دشمنان (آل‌عمران:۷۲) به کسانی که پس از روشن شدن حق، از روی عناد و لجاجت با حق پرستان، مرتد شوند و کفر ورزند (المیزان، ج۳، ص۳۴۰) و بر ضدّ نظام حاکم اسلامی قیام کنند، لعنت خدا و عذاب بزرگ الهی وعده داده شده است. (آل‌عمران:۸۶؛ نحل:۱۰۶) (المیزان، ج۳، ص۳۴۰) بر این اساس، کافران مسلمان‌نما با اظهار کفر و دعوت‌به آن، حق آشوب در جامعه اسلامی را ندارند؛ (المنار، ج۱۱، ص۱۳۹) زیرا آزادیِ عقاید دینی آنان، محدود به عدم تجاوز به حریم عقاید دیگران (مسلمانان) است؛ به ویژه اعتقادات حکومتی که در زیر سایه آن زندگی می‌کنند (المنار، ج۱۱، ص۱۴۰) و این غیر از تحمیل اعتقادات، مهر زدن بر قلب‌ها، نابودی فکر و اندیشه در انسان‌ها با توسّل به شلاق و شمشیر، مجازات، تبعید، منزوی کردن آدمیان و قطع رابطه انسان با دیگران است که ساحت اسلام از تشریع یا رضایت به آن مبرّااست. (المیزان، ج۴، ص۱۳۱)
آزادی اقلّیّت‌های دینی: جامعه اسلامی، نمونه کاملی ازهم‌زیستی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان الهی است؛ زیرا اقلّیّتهای دینی (گروه‌هایی از اهل کتاب که در داخل کشور اسلامی زندگی می‌کنند و شرایط «ذمّه» را مراعات می‌کنند) از آزادی عقیده، بیان، مناظره‌های کلامی و غیر آن برخوردارند. (المنار، ج ۵، ص ۳۵۴؛ فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۵) قرآن کریم در این‌باره، برای انسجام جامعه، اهل کتاب را به وحدت بر مبنای اصول مشترک فراخوانده و با دعوت آنان به توحید و نفی شرک و پرهیز از سلطه گروهی بر گروهی دیگر می‌فرماید: «قُل یأَهلَ الکِتبِ تَعالَوا إَلى کَلِمة سَواء بَینَنَا و بَینَکُم أَلاَّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّهَ و لاَنُشرِکَ بِهِ شَیئَاً و لاَیَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَربَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَولّوا فَقُولوا اشهَدوا بِأَنَّا مُسلِمون». (آل‌عمران:۶۴) اهل‌کتاب، با آزادی کامل در محضر پیامبر در مدینه حاضر می‌شدند و به بیان عقاید و افکارشان می‌پرداختند و حتّی عبادت خودشان را در مرکز اسلام، در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) انجام می‌دادند (من وحی القرآن، ج۶، ص۶۵) و مأموریت پیامبر فقط رساندن پیام الهی بود. از سوی دیگر، وقتی آنان مناظره کردند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) از آنان برهان طلبید و چون قانع نشدند و تقاضای مباهله کردند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) با اطمینان و به دور از هرگونه استبداد، (من وحی القرآن، ج۶، ص۶۴) با آنان به مباهله برخاست. (آل‌عمران:۶۱)
باید توجّه داشت که لزوم پرداخت جزیه از سوی اهل‌کتاب (توبه:۲۹) با آزادی اقلّیّت‌های دینی در تعارض نیست؛ زیرا جزیه در مقابل حمایت‌های‌مدنیوخدمات‌امنیّتی‌حکومت‌اسلامی برای‌آنان‌است.
(المیزان، ج۹، ص۲۴۰؛ المیزان، ج۹، ص۲۴۲؛ من وحی‌القرآن، ج۱۱، ص۸۴؛ من وحی‌القرآن، ج۱۱، ص۸۵)
واز سوی دیگر، از مسؤولیّت‌های گوناگون، چون شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب مالی اسلامی معاف هستند. (من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸)
۳. آزادی بیان:
آزادی بیان و ابراز عقیده مخالف که موجب رشد جامعه، وسلب آن موجب رکود و مختل شدن حرکت تکاملی آن می‌شود، به صورت قانون الهی و سفارش اولیای او، (الکاشف، ج۱، ص۸۱؛ الکاشف، ج۱، ص۸۲)در قرآن به شکل‌های گوناگونی نشان داده شده است: ۱. قرآن، برخورداری از هدایت را گوش دادن به بیان‌های مختلف و برگزیدن نیکوترین دانسته است و بدون وجود آزادیِ بیان، امکان رسیدن به چنین هدایتی می‌سّر نمی‌شود؛ به این جهت، دوری از حاکمان ستم‌گر که بر سر راه آزادیِ بیان، مانع پدید می‌آورند، امری لازم است: «و‌الَّذِینَ اجتَنَبُوا الطَّـغوتَ أَن یَعبُدو‌ها و أَنَابوا إِلَى اللّهِ لَهمُ البُشرى فَبشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ أَحسَنهُ أُولـئِکَ الَّذینَ هَدَلـهُمُ اللّهُ و أُولـئِکَ هُم أُولُوا الأَلبـب». (زمر:۱۷؛زمر:۱۸)
۲. قرآن، با به رسمیّت شناختن آزادی‌بیان و اظهارنظر در جامعه اسلامی، (راهنما، ج۳، ص۱۷۰) پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به مشورت بامردم فراخوانده و امور مردم را شورایی و زمینه‌ای برای اظهار بیان‌های گوناگون قرار داده است: «وأَمرُهُم شُورَى بَینهُم...». (شوری:۳۸)
۳. قرآن، امر به معروف و نهی از منکر را بر همه واجب کرده و راه را برای اظهار نظر و بیان حقایق در همه سطوح جامعه گشوده است: «و‌المُؤمِنونَ و المُؤمِنـتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَون عَنِ‌المُنکَرِ...». (توبه:۷۱)
۴. خدا، از پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌خواهد که در برخورد با مخالفان، ضمن دعوت آنان با حکمت و موعظه حسنه، زمینه را برای آزادی بیان و انتخاب آزادانه آنان فراهم آورد: «اُدعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ و المَوعِظَةِ الحَسَنةِ و جـدِلهُم بِالَّتِى هِىَ أَحسَن.» (نحل:۱۲۵)
۵. به پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌گوید: در صورت پافشاری مخالفان بر اعتقاداتشان و محاجّه آنان، حقّ اجبار آنان را ندارد. فقط وظیفه ابلاغ حقایق برعهده او است: «فَإِن حَاجُّوکَ فَقُل أَسلمتُ وَجهِىَ لِلّهِ و مَنِ اتَّبعَنِ و قُل لِلَّذینَ أُوتُوا الکِتبَ و الاُمّیِّینَ ءَأَسلَمتُم فَإِن أَسلَموا فَقدِ اهتَدَوا و إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلیکَ البَلـغُ و اللّهُ بَصِیرٌ بِالعِباد». (آل‌عمران:۲۰)
۶. در صورت اصرار بر عدم پذیرش حق پس از آگاهی بر آن، پیامبر موظف است بدون هیچ‌گونه تهدید و ارعابی با آنان به مباهله برخیزد (آل‌عمران:۶۱) و آنان با آزادی به بیان افکار و عقاید خود می‌پردازند و این عمل، بزرگ‌ترین سند بر وجود آزادی بیان در جامعه اسلامی است.
حدود آزادی بیان: این آزادی به امور ذیل محدود است:
۱. عدم مخالفت با حکم خدا و پیامبرانش (علیهم السلام) حتّی در امور مربوط به خودشان: «و‌ما کانَ لِمُؤمِن و لاَمُؤمِنَة إِذا قَضَى اللّهُ و رَسولُهُ أَمراً أَن یَکونَ لَهمُ الخِیَرةُ مِن أَمرِهِم و مَن یَعصِ اللّهَ و رسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَللاً مُبِیناً.» (احزاب/:۳۶؛ قصص:۶۸) و حکم کسانی که خدا به آنان ولایت داده، چنین است. (المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲)
۲ و ۳. نیامیختن حق با باطل و عدم کتمان حقایق دینی: «و‌لاَتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ و تَکتُموا الحَقَّ و أَنتُم تَعلَمون.» (بقره:۴۲)
۴. عدم بدعتگذاری در دین و اظهار نظرهای خلاف واقع: «ولاَ تَقولوا لِمَا تَصِفُ أَلسِنَتکُم الکَذِبَ هـذا حَللٌ و هـذا حَرامٌ لِتَفتَروا عَلَى اللّهِ الکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفتَرونَ عَلَى اللّهِ الکَذِبَ لاَیُفلِحون.» (نحل:۱۱۶)
۵. عدم غلّو در دین و پرهیز از گفتار باطل: «یأَهلَ الکِتبِ لاَتَغلوا فِى دِینِکُم و لاَتَقولوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الحَقّ.» (نساء:۱۷۱) (مائده:۷۷)
۶. پرهیز از اهانت به مقدّسات اقوام و ملّت‌ها: «و‌لاَتَسبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دُونِ اللَّه» (انعام:۱۰۸) به جهت مفاسدی که در پی دارد. (مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۵۳۷)
۷. دوری گزیدن از سخنان لغو و گمراه‌کننده: «والَّذینَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضون.» (مؤمنون:‌۳)
۸. عدم اشاعه زشتی‌ها: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ أَن تَشِیعَ الفـحِشَةُ فِى‌الَّذِینَ ءَامَنوا لَهُم عَذابٌ أَلِیم.» (نور:۱۹) نیز «لاَیُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسّوءِ مِنَ القَول» (نساء:‌۱۴۸) زیرا به زندگی اجتماعی و فردی و هم‌چنین کرامت انسانی آسیب می‌زند. (من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴)
۹. پرهیزاز گفتار مبتنی‌برگمان و سوءظن به دیگران: «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُو بِالإِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم... لِکُلِّ‌امرِى مِنهُم ما اکتَسَبَ مِنَ الإِثمِ و الَّذِى تَوَلّى کِبرَهُ مِنهُم لَه عَذابٌ عَظِیمٌ لَولاَ إِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ والمُؤمِنتُ بِأَنفُسهِم خَیراً و قَالوا هذاإِفکٌ مُبِین.» (نور: ۱۱) ۱۰. پرهیز از تمسخر و عیب‌جویی دیگران: «یأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنوا لاَیَسخَر قَومٌ مِن قَوم... و لاَ نِساءٌ مِن نِساء... و لاَتَلمِزوا أَنُفسَکُم.» (حجرات:۱۱)
۱۱. پرهیز از اهانت و به کار بردن لقب ناشایست در مورد دیگران: «ولاَتَنابَزوا بِالأَلقـب.» (حجرات:۱۱)
۱۲. پرهیز از تهمت به دیگران: «والَّذِینَ یَرمونَ المُحصَنتِ‌ثُمَّ لَم یَأتوا بِأَربَعةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمـنِینَ جَلدَةً ولاَتَقبَلوا لَهُم شَهـدةً أَبداً» (نور:۴) و نیز آیات۱۲ ممتحنه (ممتحنه:۱۲)؛ ۹۴ و۱۵۶ نساء (نساء:۹۴؛ نساء:۱۵۶)؛ ۱۱ و ۱۵ و۲۳ نور (نور:۱۱؛ نور:۱۵؛ نور: ۲۳)
۱۳. ترک غیبت و بدگویی: «... و لاَ یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً.» (حجرات:۱۲) (من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴)
۱۴. پرهیز از تجسّس و پرسش‌های بی‌مورد: «و‌لاَ تَجَسَّسوا‌... ‌.» (حجرات:۱۲)
۱۵. ضرورت رعایت عدل و انصاف در اظهارنظرها: «... ‌و‌إِذا قُلتُم فَاعدِلوا.» (انعام:۱۵۲)
۱۶. گفتار درست و نیکو با انسان‌ها: «... ‌و قُولوا لِلنَّاسِ حُسناً.» (بقره:۸۳)
۱۷. پرهیز از هرگونه سخن ناآگاهانه: (مجمع‌البیان، ج۶، ص۶۴۱) «و‌لاَتَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِه عِلم.» (اسراء:۳۶)

فهرست منابع:
(۱) لغت‌نامه دهخدا؛
(۲) مفردات؛
(۳) چهار مقاله آزادی؛
(۴) یادداشت‌های استاد مطهری؛
(۵) فرهنگ علوم سیاسی؛
(۶) ولایت فقیه؛
(۷) المیزان؛
(۸) فلسفه حقوق بشر؛
(۹) طلب و اراده؛
(۱۰) کشف‌الغطاء عن‌مبهمات‌الشریعه؛
(۱۱) علوم‌سیاسی؛
(۱۲) روح‌المعانی؛
(۱۳) من وحی القرآن؛
(۱۴) راهنما؛
(۱۵) مجمع‌البیان؛
(۱۶) نمونه؛
(۱۷) جامع‌البیان؛
(۱۸) المنیر؛
(۱۹) المنار؛
(۲۰) الکاشف؛
(۲۱) فی ظلال؛
(۲۲) الفرقان؛
(۲۵) قرآن کریم؛



جعبه ابزار