• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مقتل54

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن زیاد از چوب زدن دست نمی‌کشد، گفت: این چوب را از آن دندان‌ها بردار. به خدای یکتا سوگند، لب‌های پیامبر را دیدم که بر این لب‌ها بوسه می‌زند. آن گاه گریه‌اش گرفت. ابن زیاد به او گفت: «خدا چشمانت را گریان کند. به خدا اگر پیرمردی خرفت و بی عقل نبودی، گردنت را میزدم». آن گاه زید بن ارقم برخاست و بیرون رفت.
شنیدم که مردم می‌گفتند: به خدا اگر ابن زیاد سخن زید بن ارقم را می‌شنید، او را می‌کشت. گفتم: مگر چه گفت؟ گفتند: وقتی از کنار ما می‌گذشت، گفت: برده‌ای، برده‌ای را به حکومت نشانده و او هم مردم را به بردگی گرفته است. شما‌ای مردم عرب، از این پس همگی برده‌اید. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را به حکومت پذیرفتید. او نیکان شما را می‌کشد و بَدان شما را به بردگی می‌گیرد. شما تن به ذلت دادید، دور باد (از رحمت حق) آن که ذلت پذیرد».
[۱] طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۵۹.
[۲] خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۵_ ۴۶. منابع دیگر نیز این جریان را به اختصار ذکر کرده‌اند.
[۳] بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲.
[۴] دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۸۴.
[۵] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴.
[۶] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ۲۴۶.
[۷] سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷.
[۸] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۳۰۷. .
[۹] محمد بن سعد نیز «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۸-۱۸۹.
[۱۰] این جریان را به اختصار آورده و این شعر را نیز به ابن زیاد نسبت داده است: نُفَلِّقُ (فلق)‌هاما مِن اُناسٍ اعِزَّةٍ عَلَینا• • • • • • وهُم کانوا اعَقَّ و واشاما (اظلَما) البته در منابع تاریخی دیگر و نیز خود وی در جای دیگر (همان، ص۱۹۱) این شعر را به یزید نسبت داده‌اند.
برخی مورخان و مقتل نویسان، در گزارش این حادثه، پس از نقل اهانت ابن زیاد به زید بن ارقم، افزوده‌اند که زید بن ارقم به ابن زیاد گفت:
«بگذار حدیثی بگویم که برایت سخت تر از این است. رسول خدا را دیدم که حسن را روی ران راست خود نشانده و دست راستش را روی سرش نهاده بود و حسین را روی ران چپ خود نشانده و دست چپش را روی سر وی گذاشته بود و می‌گفت: «خدایا این دو نفر و مؤمنان شایسته را به تو می‌سپارم». ‌ای ابن زیاد، اگر تو مؤمن هستی، چرا امانت رسول خدا را این گونه حفظ کردی؟
[۱۱] تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۱۷۰.
[۱۲] ابن نما، مُثیر الاحزان، ص۹۲.
[۱۳] سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷.
ابن عساکر با سند خویش از زید بن ارقم نقل می‌کند:
نزد ابن زیاد ملعون بودم که سر حسین بن علی ما را آوردند و در تشتی مقابل او نهادند. او چوبی برداشت و بر لب و دندان حسین زد، ... بی اختیار صدایم به گریه بلند شد. گفت: ‌ای پیرمرد برای چه گریه می‌کنی؟ گفتم: آنچه از رسول خدا دیدم، مرا به گریه‌انداخت؛ دیدم پیامبر جای این چوب را می‌مکید و می‌بوسید و می‌فرمود: خدایا دوستش دارم (دوستش بدار).
[۱۴] ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق، ص۲۵۹.
شیخ صدوق و محمدبن فَتّال نیشابوری از دربان ابن زیاد چنین نقل می‌کنند:
چون سر حسین بن علی را آوردند، ابن زیاد دستور داد آن را در تشتی طلایی برابرش بگذارند. آن گاه با چوبی که در دستش بود، بر دندان‌های او می‌زد و می‌گفت: ‌ای اباعبدالله، زود پیر شدی! مردی از حاضران گفت: نزن، دیدم همان جایی را که تو با چوب میزنی، رسول خدا می‌بوسید. ابن زیاد گفت: «امروز به تلافی روز بدر!».
[۱۵] شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۲۹، ح ۳.
[۱۶] ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۹۰. پس از ماجرای ننگین الحاق زیاد بن ابیه (پدر عبیدالله) به خاندان ابوسفیان و اعلام برادری او با معاویه، ابن زیاد به صورت رسمی و سیاسی، پسر عموی یزید به حساب می‌آمد! گویا او به این مناسبت، در اینجا خود را از بنی امیه شمرده و انتقام کشته شدگان بدر را مطرح کرده است
٢. اعتراض اَنَس بن مالک
[۱۷] ابوحمزه آنس بن مالک خزرجی انصاری، از اصحاب و خادمان رسول خدا بود (شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۱). او نیز یکی از کسانی بود که وقتی امیرالمؤمنین از او خواست که به عنوان یکی از شاهدان عینی در روز غدیر، به وصایت و ولایت آن حضرت شهادت دهد، حاضر نشد و پیری و فراموشی را بهانه کرد. امیرالمؤمنین او را نفرین کرد و از خدا خواست که اگر او دروغ می‌گوید، او را نابینا کند و او نابینا شد (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۶.
[۱۸] اما بنا بر گزارش کشی، او به بیماری پیسی مبتلا شد و از آن پس، سوگند خورد که هیچ یک از فضایل امیرالمؤمنین ع را کتمان نکند (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۵، ذیل شماره ۹۵.

بنا بر گزارشی دیگر، وقتی ابن زیاد در حضور اَنَس بن مالک نیز با چوب زدن به دندان‌های امام حسین ع می‌گفت: «دندان‌های زیبایی است!»، انس با لحن اعتراض‌آمیزی گفت: «به خدا سوگند من کار تو را ناخوش دارم. من دیدم که رسول خدا بر جایی که تو چوب میزنی، بوسه می‌زد».
[۱۹] ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۹.
[۲۰] طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۵.
[۲۱] بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱.
[۲۲] خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۵.
[۲۳] ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق، ص۲۵۷.
[۲۴] ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۱. منابع ذیل نیز، به ماجرای اهانت عبدالله نزد انس، اشاره کرده‌اند: احمد بن حنبل، المسند، ج۴، ص۵۲۰، ش ۱۳۷۵۰.
[۲۵] محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، جہ، باب ۵۶، ص۹۲.
[۲۶] ابن اثیر، اسد الغابة، ج۱، ص۹۷، ذیل عنوان حسین بن علی.

٣. واکنش قَیس بن عُبّاد
[۲۷] ابن سعد، قیس بن عباد را از نخستین طبقه تابعان بصره شمرده و افزوده است که وی مورد اعتماد و کم حدیث بوده است (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۳۱.
قیسی ضبعی
در آن مجلس قیس بن عباد نیز نزد ابن زیاد بود. ابن زیاد به او گفت: درباره من و حسین چه می‌گویی؟ گفت: مرا معاف بدار. ابن زیاد گفت: باید بگویی. قیس گفت: روز قیامت که فرارسد، شفیعان او، جد، پدر و مادرش هستند؛ در حالی که شفیعان تو، جد، پدر و مادرت هستند. ابن زیاد بر آشفت و او را از مجلس بیرون کرد.
[۲۸] ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۹۷.
[۲۹] سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷. ابن خلکان مشابه چنین پاسخی به ابن زیاد را به شخصی به نام حارثة بن بدر نسبت داده است (ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۱، ص۳۵۳)

احتجاج حضرت زینب با عُبَیدالله
هنگامی که سر حسین بن علی را همراه کودکان، خواهران و زنان اهل بیت نزد ابن زیاد بردند، زینب دختر فاطمه بی ارزش‌ترین لباس‌ها را پوشیده بود و در حالی که کنیزانش گرد او را گرفته بودند، وارد مجلس شد و کناری نشست. ابن زیاد سه بار پرسید: آن زن که نشست کیست؟ حضرت زینب از پاسخ دادن به او خودداری کرد. سرانجام یکی از کنیزانش گفت: او زینب دختر فاطمه است.
[۳۰] طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۷.
[۳۱] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵.
[۳۲] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۲۶۷.

ابن زیاد به او گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد، کشت و دروغ گویی‌تان را برملا کرد. حضرت زینب در جواب او فرمود: سپاس خدای را که به واسطه) جدمان (محمد ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که می‌گویی. تنها فاسق است که رسوا می‌شود و فقط فاجر است که دروغ گویی‌اش برملا می‌گردد. ابن زیاد پرسید: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ (زینب) فرمود: آنها کشته شدن برایشان مقدر شده بود؛ پس به سوی آرامگاه‌های خود رفتند. به زودی خدا شما و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا احتجاج و دادخواهی می‌کنند. ابن زیاد خشمگین شد و با برآشفتگی گفت: خداوند جان و دل مرا (با کشتن برادر) طغیانگر تو و عصیانگران خاندانت، شفا بخشید. (زینب) گریست و سپس فرمود: به جانم سوگند، بزرگ و سرورم را کشتی؛ خاندانم را هلاک کردی؛ شاخه‌ام را بریدی؛ ریشه‌ام را در آوردی. اگر این کار، دلت را شفا می‌بخشد، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، قافیه گوست.
[۳۳] فقال ابن زیاد: هذه سجاعة ولعمری کان ابوها سجاعا شاعر. در برخی منابع، به جای واژه «سجاعة»، «شجاعة» آمده است، ولی به نظر می‌رسد همان تعبیر نخست با سیاق عبارت سازگارتر باشد.
[۳۴] به ویژه با توجه به جمله بعدی ابن زیاد و پاسخی که حضرت زینب به او می‌دهد.
به جانم سوگند، پدرش نیز شاعری سجع گو بود. زینب گفت: زن


فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۵۹.
۲. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۵_ ۴۶. منابع دیگر نیز این جریان را به اختصار ذکر کرده‌اند.
۳. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲.
۴. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۸۴.
۵. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴.
۶. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ۲۴۶.
۷. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷.
۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۳۰۷. .
۹. محمد بن سعد نیز «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۸-۱۸۹.
۱۰. این جریان را به اختصار آورده و این شعر را نیز به ابن زیاد نسبت داده است: نُفَلِّقُ (فلق)‌هاما مِن اُناسٍ اعِزَّةٍ عَلَینا• • • • • • وهُم کانوا اعَقَّ و واشاما (اظلَما) البته در منابع تاریخی دیگر و نیز خود وی در جای دیگر (همان، ص۱۹۱) این شعر را به یزید نسبت داده‌اند.
۱۱. تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۱۷۰.
۱۲. ابن نما، مُثیر الاحزان، ص۹۲.
۱۳. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷.
۱۴. ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق، ص۲۵۹.
۱۵. شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۲۹، ح ۳.
۱۶. ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۹۰. پس از ماجرای ننگین الحاق زیاد بن ابیه (پدر عبیدالله) به خاندان ابوسفیان و اعلام برادری او با معاویه، ابن زیاد به صورت رسمی و سیاسی، پسر عموی یزید به حساب می‌آمد! گویا او به این مناسبت، در اینجا خود را از بنی امیه شمرده و انتقام کشته شدگان بدر را مطرح کرده است
۱۷. ابوحمزه آنس بن مالک خزرجی انصاری، از اصحاب و خادمان رسول خدا بود (شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۱). او نیز یکی از کسانی بود که وقتی امیرالمؤمنین از او خواست که به عنوان یکی از شاهدان عینی در روز غدیر، به وصایت و ولایت آن حضرت شهادت دهد، حاضر نشد و پیری و فراموشی را بهانه کرد. امیرالمؤمنین او را نفرین کرد و از خدا خواست که اگر او دروغ می‌گوید، او را نابینا کند و او نابینا شد (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۶.
۱۸. اما بنا بر گزارش کشی، او به بیماری پیسی مبتلا شد و از آن پس، سوگند خورد که هیچ یک از فضایل امیرالمؤمنین ع را کتمان نکند (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۵، ذیل شماره ۹۵.
۱۹. ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۹.
۲۰. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۵.
۲۱. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱.
۲۲. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۵.
۲۳. ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق، ص۲۵۷.
۲۴. ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۱. منابع ذیل نیز، به ماجرای اهانت عبدالله نزد انس، اشاره کرده‌اند: احمد بن حنبل، المسند، ج۴، ص۵۲۰، ش ۱۳۷۵۰.
۲۵. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، جہ، باب ۵۶، ص۹۲.
۲۶. ابن اثیر، اسد الغابة، ج۱، ص۹۷، ذیل عنوان حسین بن علی.
۲۷. ابن سعد، قیس بن عباد را از نخستین طبقه تابعان بصره شمرده و افزوده است که وی مورد اعتماد و کم حدیث بوده است (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۳۱.
۲۸. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۹۷.
۲۹. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۵۷. ابن خلکان مشابه چنین پاسخی به ابن زیاد را به شخصی به نام حارثة بن بدر نسبت داده است (ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۱، ص۳۵۳)
۳۰. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۷.
۳۱. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵.
۳۲. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۲۶۷.
۳۳. فقال ابن زیاد: هذه سجاعة ولعمری کان ابوها سجاعا شاعر. در برخی منابع، به جای واژه «سجاعة»، «شجاعة» آمده است، ولی به نظر می‌رسد همان تعبیر نخست با سیاق عبارت سازگارتر باشد.
۳۴. به ویژه با توجه به جمله بعدی ابن زیاد و پاسخی که حضرت زینب به او می‌دهد.







جعبه ابزار