• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

منطق ارسطویی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



وقتی کلمه منطق و علم منطق بدون قید به کار می‌رود منظور همان منطق ارسطویی است که همان قوانین درست فکر کردن را به ما می‌آموزد. منطق ارسطویی از دو بخش تشکیل یافته است، بخش اول منطق صوری، در این بخش محتوای فکر مورد نظر نیست، بلکه آنچه مهم است فقط صورت و قالب فکر است. یعنی فقط به ما یاد می‌دهد که اگر می‌خواهی نتیجه درستی از یک استدلال بگیری، باید شرایطی که دارد رعایت کنی. بخش دوم منطق قدیم ارسطویی به نام صناعات خمس است که به بررسی مواد قیاس و استدلال پرداخته است.



منطق ارسطویی عبارت است از بحث تصورات، تصدیقات و قیاس‌ها از لحاظ صورت آنها نه از لحاظ ماده و عادتا منطق صوری به منطق ارسطو یا منطق قیاسات نیز اطلاق می‌شود.
[۱] طیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، مترجم، منوچهر صانعی دره بیدی، ص۶۱۵.
لازم به ذکر است، از آنجا که این منطق بیشتر به ظاهر و صورت استدلال و شرایط صوری استدلال می‌پردازد. به منطق صوری نیز معروف است.
از لحاظ تاریخی، اولین کسی که قواعد منطق را مرتب کرد “ارسطو” بود. اما او این صناعت را تحلیل نامید و شارحان او، نام آن را منطق گذاشتند. متفکران مسلمان گاهی آن را منطق و گاهی میزان نامیده‌اند. از نظر فارابی این علم در راس تمام علوم قرار دارد. زیرا احکام آن در تمام علوم جاری است. از منظر ابن سینا منطق خادم علوم است زیرا ابزاری است در دست علوم دیگر و وسیله دستیابی به علوم دیگر است.
میر سیدشریف جرجانی در تعریفات خود، منطق را اینگونه تعریف می‌کند که: «المنطق آله قانونیه تعصم مراعاتها الذهن عن الحظا فی الفکر؛ منطقی که قصد داشت تا با ارائه راهکارها و توصیه‌هایی، جدای از منطق ارسطویی، عقل انسان را به حقیقت برساند.» آیا توانست که این وظیفه را انجام دهد؟ و آیا حیطه عمل این دو یکسان است؟ و یا اینکه وظایف هرکدام جدا و مستقل است و هر دو در کنار هم باید به ایفای نقش بپردازند؟ اینها سئوالاتی است که در این مقاله قصد پاسخگویی به آن را داریم.
از منظر او منطق چون ابزار و وسیله‌ای است که رعایت آن موجب جلوگیری از خطای در فکر می‌شود.
[۲] محمد، خوانساری، فرهنگ اصطلاحات منطقی.
بوعلی در اشارات منطق ارسطویی را به همان آلت قانونی تعبیر می‌کند که هدفش جلوگیری از خطا در ذهن است و وقتی به تبیین شیوه این آلت می‌پردازد روش آن را بررسی ترتیب و هیئت و چینش مواد خام و کنترل بر ضرورت انتقال می‌داند، یعنی عملی صوری و ظاهری. خواجه نصیرالدین طوسی، صناعت منطق را دانستن کیفیت تصرف در معانی می‌داند، از نظر خواجه منطق صوری به نحوه چینش و تصرف معانی می‌پردازد و تا به علم مطلوب دست یابد.


منطق مادی، منطقی است که دیگر به ظاهر استدلال‌ها و برهان‌ها کاری ندارد، کار ندارد به اینکه قیاس ما شکل اول است یا شکل دوم، به ظاهر و صورت استدلال نمی‌نگرد، بلکه می‌گوید: کار من این است که ببینم خود مواد تشکیل‌دهنده استدلال، آیا مواد درست و سالمی هستند؟ آیا آن مفاهیمی که در مقدمات و صغری کبری‌ها به کار می‌بریم، مقدمات عقلی و صحیح و واقعی هستند یا یک مشت اوهام و خیالات و امور کذبند.
طرفداران این منطق گویند هرچقدر که صورت استدلال شما درست هم باشد و حتی اگر اساس منطق صوری نتیجه ما، نتیجه‌گیری بی‌عیب و نقصی باشد، اما ممکن است به ظاهر نادرست هم باشد و حتی اگر براساس به خاطر نادرست بودن مقدمات در واقع، نتیجه‌ای غیرواقعی به دست آید، هرچند که از لحاظ منطق صوری این نتیجه کاملا درست به نظر می‌آید. زیرا منطق صوری صرفا به ظاهر و نوع چینش نگاه می‌کند. اما به خود چیدن‌ها کاری ندارد.
البته در مباحث منطق قدیم، عنوان مستقلی برای این منطق وجود ندارد و پرداختن به این منطق به صورت جدی توسط برخی فیلسوفان غربی از جمله فرانسیس بیکن و دکارت آغاز شد و توانست تا حدودی فکر منطق‌دانان را به خود مشغول نماید. اما هنوز هم نتوانسته به عنوان منطقی مستقل و صاحب نظام در مباحث منطقی ظهور داشته باشد. شاید علت اصلی این امر نداشتن انسجام و نظامی سازمان یافته برای این منطق است. زیرا تاکنون طرفداران این منطق نتوانسته‌اند آن را در قالب و شکل منسجمی همانند منطق صوری بیان کنند و شاید این کار اصولا قابل انجام شدن نباشد، چرا که پایه این منطق بر یک سری تذکرات است.
شهید مطهری در این باره می‌فرمایند: این را هم عرض بکنم که علمای جدید نتوانسته‌اند برای منطق ماده مثل منطق صورت قاعده درست کنند و شاید هرگز قاعده‌پذیر نباشد یعنی فقط یک نوع تذکرات است.
[۵] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۴.



در موقع فکر کردن بشر از مواد فکری که در ذهن دارد استفاده می‌کند. یعنی ذهن این مواد خام را تحلیل و ترکیب می‌کند و از مجموع آنها امری جدید کشف می‌نماید، یعنی صغری و کبری چیده و مقدماتی آورده شده و از ترکیب آنها امر جدیدی حاصل می‌شود. در منطق صورت (منطق ارسطو) فقط به دنبال این هستیم که هنگام ترکیب این مواد و مقدمات صورت چگونه باشد، کدام یک مقدم و کدام موخر باشد کدام سالبه و کدام موجبه باشد، کدام کلی و کدام جزئی باشد مانند یک مهندس که فقط نقشه می‌دهد.
در منطق صورت، جلوی ترکیب غلط افکار گرفته می‌شود. گاهی بحث ما بر روی خود موادی است که سقرار است ترکیب شوند: زیرا اشتباهات فکر بشر از دو راه است، یا از این طریق است که نظمش غلط است (منطق ارسطو) و یا از طریق اشتباه مواد فکری است.
[۶] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۴-۵۷۱.
به عنوان مثال: اگر ساختمانی خراب باشد از دو طریق می‌شود که خراب شده باشد: اول آنکه حساب‌های مهندس غلط بوده و فواصل و متراژها دقیق نبوده است. اما آهن، سمیان، آجر همه چیز خوب و سالم بوده ولی مهندس نتوانسته خوب اینها را ردیف بکند و ساختمان خراب شده است. ولی گاهی مهندس خیلی خوب پیش بینی می‌کند و اصول مهندسی را به کار می‌گیرد ولی مواد تقلبی است، مثلا سیمانش خراب بوده، گچش مرده بوده و به این علت ساختمان خراب می‌شود. فکر بشر هم اگر اشتباه می‌کند از دو راه است: یا نظمش غلط است یا موادش مشکل دارد.
[۷] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۲.
همان‌طور که در یک ساختمان هم به مصالحی نظیر گچ، سیمان، آهن و غیره نیاز هست و هم نیاز به نقشه در استدلال هم برای صحبت آن باید ماده اش درست باشد و هم صورتش.
فلذا اگر می‌خواهیم استدلال ما کاملا مطابق با واقع و حقیقت باشد باید حتما در منطق به هر دوبخش توجه نمائیم و صرف پرداختن به یکی از دو طرف نمی‌تواند ما را به حقیقت برساند و ممکن است ما را به جای رساندن به علم به جهل و جهالت بکشاند و از این نظر است که جا دارد در هر دو بخش کار جدی صورت گیرد و به هر دو سوءتوجه شود.


از قرن ۱۶ میلادی به این سو بود که از سوی برخی متفکرین غربی، حملات تند و صریحی بر منطق ارسطو وارد شد. شاید علت اصلی این حملات این بود که: در آن زمان غرب با آغاز رنسانس با ولعی سیری‌ناپذیر به سوی کشف جهان اطراف خود قدم برمی‌داشت و می‌خواست پاسخ انبوهی از سئوالات خود را به سرعت بیابد و لذا نیاز به وسیله و ابزاری داشت تا با آن به سراغ کشف مجهولات رود و جواب‌های خود را بگیرد. آنها ابتدا رو به سوی منطق ارسطو آوردند اما آن را در رسیدن به خواسته خود ناتوان یافتند و به ادعای خود منطق ارسطو را صرفا مشتی حرف‌های ذهنی و مباحث انتزاعی دانستند که در درک واقع هیچ تاثیری نداشت.

۴.۱ - دیدگاه بیکن

بیکن شاید اولین فیلسوف غربی باشد که رویکردهای عملگرایانه دارد. او می‌گفت: علم باید در عمل و زندگی کاربرد داشته باشد و صرف بحث‌های ذهنی چیزی جز مجادلات بی‌حاصل که برای فخرفروشی و تفاخر است، نمی‌باشد وی دو انتقاد کلی به طریقه قدما در باب علم‌آموزی داشت. اول آنکه شیوه علمی آنان چنان بوده است که نتایج علمی از آن حاصل نمی‌شده است. دوم آنکه برای رسیدن به معلومات از راهی نمی‌رفتند که به مقصود رسند. زیرا چیزی را وسیله کسب علم قرار داده بودند (منطق) که در حقیقت وسیله نبود.
زیرا فایده منطق تنها اسکات خصم و شناسائی خطاهایی است که به ذهن می‌آیند. اما به آن نمی‌توان به حقیقت ره یافت. زیرا کشف حقیقت از راه مطالعه در جزئیات و استخراج قواعد کلی حاصل می‌شود نه از طریق تعقل و قیاسی و استخراج جزئیات از کلیات. زیرا چنین معلوماتی که از طریق کلیات حاصل گردد چیزی جز موهومات ذهنی نیست و با احوال حقیقی طبیعت همخوانی ندارد.
[۸] فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا، ص۱۳۰-۱۲۹.
بیکن، منطق ارسطویی را نوعی خیال‌باقی براساس اموری موهوم می‌داند و گوید در حکمت ارسطو منطق به عنوان ماخذ علم گرفته شده است و می‌خواهد همه مسائل را با قیاس مشخص نماید و حتی در طبیعیات هم اگر تجربه و مشاهداتی دارد می‌خواهد نتایج آنها را به همان اصول خود منطبق و سازگار کند.
[۹] فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا، ص۱۳۲.

بیکن از گذشتگان خود بسیار ناراحت بود زیرا عقیده داشت آنها عمر خود را صرف پیروزی بر حریف در بحث و جد و راه‌های این پیروزی در لفظ و خطابه نموده‌اند و نیز تمام استعداد خود را صرف مسائل غامض و مبهم و بیهوده نموده‌اند اما از مسئله اصلی بشر یعنی چگونه زیستن غافل بوده‌اند.
اینکه چگونه بتوانیم بر طبیعت پیروز شویم و از آن بهره بریم و نیازهای خود را تامین کنیم، به هیچ‌رو مدنظر گذشتگان نبوده است. او ارسطو را سوفسطایی منفوری می‌داند. که در موشکافیهای بیهوده‌ای فرو رفته و بازیچه دست الفاظ قرار گرفته است. شهید مطهری ریشه اصلی اختلاف فلاسفه متقدم غربی با منطق ارسطویی را در مسئله شناخت دانسته می‌گوید: “اختلاف اساسی منطق قدیم ارسطویی با منطق جدید فرانسیس بیکن و به این طرف که تا امروز هم ادامه دارد در مسئله معیار شناخت است”
[۱۰] مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، ص۲۰۹.

یعنی اینکه چگونه می‌توان پی ببریم که شناخت من از جهان اطرافم حقیقی است ویا غیرحقیقی است. چه معیاری برای تشخیص درست یا نادرست بودن شناخت بشری وجود دارد؟ براساس منطق ارسطوئی معیار شناخت، خود شناخت است. یعنی شناختی، معیار شناخت دیگر واقع می‌شود. اگر سئوال شود که وقتی شناختی معیار شناخت دیگر شد خود آن “شناخت معیار” را چگونه می‌توان پی به حقیقت و درستی‌اش برد. جواب داده می‌شود که شناخت دیگری پی به حقیقت داشتن یا نداشتن آن ببریم اما در نهایت به شناخت‌هائی می‌رسیم که نیازی به معیار برای تشخیص درست بودن یا نبودن خود ندارند. و بدون معیار، صحت آنها تضمین گشته است.
یعنی در منطق ارسطو در نهایت ما به یک سری شناخت‌های بدیهی می‌رسیم که نیاز به معیار ندارند، و ما شناختهای غیربدیهی یا همان نظری را با شناختهای بدیهی می‌سنجیم. اما از زمان فرانسیس بیکن به بعد این حرف زده شد که این شیوه منطق ارسطو کاملا غلط است. تمام شناخت‌های ما نظری است تماما نیاز به معیار و محک دارد. اصلا ما شناخت بدیهی نداریم، و وقتی از آنها سوال می‌شد که معیار شناخت از نظر شما چیست: می‌گفتند: “عمل”

۴.۲ - دیدگاه دکارت

فیلسوف فرانسوی کمتر به انتقاد از منطق ارسطو پرداخت و بیشتر سعی در تبیین منطق مادی‌ای داشت که خود قائل بدان بود. اما او نیز برای بیان نظریات خود در بخش منطق مادی، چاره‌ای جز شکستن بت منطق ارسطوئی و انتقاد به آن برای جا‌ انداختن نظریات خود نداشت اما انتقادات وی ملایم‌تر از بیکن بود وی گوید: درباره منطق قدیم به این نتیجه رسیده‌ام که فایده قیاسات و بیشتر تعلیماتش، آن نیست که انسان چیزی را که نمی‌داند دریابد، بلکه بیشتر بدین کار می‌آید که انسان مطالبی را که نمی‌داند به دیگری بفهماند.
[۱۱] ماکوولسکی، تاریخ منطق، مترجم فریدون شایان، ص. ۴۰۲

مشکل دکارت نیز با منطق در همین مسئله شناخت بود، از منظر او منطق ارسطویی جهالت‌های ما را برطرف نمی‌کرد و اساسا وسیله‌ای برای کشف مجهولات نبود، بلکه صرفا ابزاری برای بهتر ارتباط برقرار کردن با دیگران و تفهیم مطالب به مخاطبان بود. منطق صوری از منظر دکارت و بیکن وسیله کشف مجهولات نبود و فایده آن صرفا دانستن یک سری اصطلاحات و دارا شدن قوه تفهیم و بیان است. به نظر بیکن روش کشف مجهولات “تجربه” و مشاهده بود و به نظر دکارت به کار بردن قوه فکر و نظر.

۴.۳ - نقد دلایل مخالفین

همان‌طور که بیان شد برخی فلاسفه غربی مخالفت جدی و تندی را علیه منطق ارسطو به راه‌ انداختند و به تخریب روش‌های این منطق پرداختند، اما سئوال اینجاست که این انتقادها تا چه حد به منطق ارسطویی وارد بود؟ به نظر می‌رسد مخالفان منطق ارسطویی دچار دو اشتباه شده بودند، یکی آنکه خواسته‌ای را از این منطق انتظار داشتند که اصلا جزو وظایف این منطق نبود. یعنی آنها انتظارشان این بود که این منطق به بررسی صحت و سقم ماده استدلال هم بپردازد، در حالی که این جزو وظایف اصلی منطق ارسطویی نبود.
استاد مطهری در این مورد می‌فرمایند: «از جمله اشتباهاتی که در این میان صورت گرفت این بود که گروهی پنداشتند وظیفه اصلی منطق ارسطو تعیین صحت یا عدم صحت ماده استدلال نیز هست و چون منطق ارسطویی قادر به این کار نبود حکم به بی فایدگی آن دادند.»
همان‌طور که در ساختمان به وسیله شاقول نمی‌توان فهمید که آجر و ملات و سیمان ساختمان از نوع مرغوب هست یا نیست. تنها وظیفه آن تعیین راست یا کج بودن دیوار است
[۱۲] مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج۱، ص۵۵.
اشتباه دوم مخالفان این بود که: با وجود آنکه پرداختن به ماده استدلال جزو وظایف منطق ارسطویی نبود، اما این‌گونه نبود که این منطق به طور مطلق از کنار این قضیه بگذرد، بلکه علی‌رغم ادعای مخالفان در این منطق نیز از ماده استدلال صحبت می‌شود، هرچند به پای استحکام و انسجام منطق صوری نمی‌رسد. بنابراین مخالفان در مورد نپرداختن به این مسئله در منطق ارسطویی دچار گزافه‌گویی شدند.
«اینطور نیست که در منطق ارسطو، در صحت نتیجه تنها درست بودن صورت را کافی بدانند و به ماده کاری نداشته باشد، بلکه راجع به اینکه ماده قیاس باید چه باشد و اگر از چه موای تشکیل شود برهان است و اگر نشود برهان نیست، بلکه خطا یا جدل است نیز بحث شده است.»
[۱۳] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۱۳.

بوعلی سینا درکتاب نجاه وظیفه منطق را علاوه بر پرداختن به صورت، پرداختن به ماده نیز می‌داند و می‌گوید که باید توسط منطق مغالطه، سفسطه، جدل، ظن و غیره را از برهان جدا کرد. وی در آنجا اشاره می‌کند که برخی مواد بیشتر تمایلات نفس است که آن را برای خود پرورش داده و به صورت استدلال درآورده که وی از آن به قیاس شعری یاد می‌کند و لذا وظیفه منطق است که این استدلال شعری را شناسایی و آنها را جد اکند. همچنین شیخ در همین کتاب به صورت مبسوط‌تری به بیان وظیفه منطق می‌پردازد و دقیقا تبیین می‌کند که از نظر منطقیون ارسطویی هم صورت مهم است و هم ماده و آنها به هر دو بعد مسئله کاملا توجه داشته‌اند و لذا متهم کردن منطق ارسطویی به عدم توجه به این مسئله امری نادرست است.


حد و قیاس هریک از معانی معقول با تالیفی محدود به وجود می‌آید و بنابراین هریک را ماده‌ای است که از آن تالیف شده و صورتی است که تالیف بدان تمام و کمال می‌یابد و همچنانکه از هر ماده‌ای نمی‌توان خانه یا تخت ساخت و به هر صورتی که اتفاق افتد نمی‌توان ماده خانه را کمال و فضیلت‌خانه و تخت بخشید. همین‌طور هرمعلومی که به فکر و رویت معلوم می‌شود ماده‌ای و صورتی مختص دارد و همچنانکه فساد در ساختن تخت گاهی از جهت ماده است اگرچه صورت درست باشد و گاهی از جهت صورت اگرچه ماده شایسته باشد و گاه از جهت هر دو فساد فکر نیز گاه از لحاظ ماده است، اگرچه صورت صحیح باشد و گاه از لحاظ صورت اگرچه ماده شایسته باشد و گاه از لحاظ هر دو.


۱. طیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، مترجم، منوچهر صانعی دره بیدی، ص۶۱۵.
۲. محمد، خوانساری، فرهنگ اصطلاحات منطقی.
۳. ابن سینا، حسین بن عبداالله، الارشارت و التنبیهات، ج۱، ص۱.    
۴. طوسی، خواجه نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، ص۵.    
۵. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۴.
۶. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۴-۵۷۱.
۷. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۲.
۸. فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا، ص۱۳۰-۱۲۹.
۹. فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا، ص۱۳۲.
۱۰. مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، ص۲۰۹.
۱۱. ماکوولسکی، تاریخ منطق، مترجم فریدون شایان، ص. ۴۰۲
۱۲. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج۱، ص۵۵.
۱۳. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۱۳.
۱۴. ابن سینا، حسین بن عبداالله، النجاه، ص۸.    
۱۵. ابن سینا، حسین بن عبداالله، النجاه، ص۷.    



روزنامه رسالت، شماره ۵۸۷۴ به تاريخ ۷/۳/۸۵، صفحه ۱۸ (انديشه غرب)


بانک نشریات اطلاعات کشور، برگرفته از مقاله «منطق ارسطویی »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۸.    



جعبه ابزار