• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نصاب توحید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: اعتقادات
عنوان موضوع فرعي سوم: خداشناسي
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مصباح يزدي
عنوان مقاله: نصاب توحيد
چكيده مقاله: متن مقاله: روشن است كه نصاب توحيد از نظر اسلام توحيد در الوهيت است ; كه قبل از آن مراتب ديگرى از توحيد وجود دارد و تا به اين حد نرسد توحيد به حد نصاب نرسيده است . در اينجا ممكن است سوءالى مطرح بشود كه آيا مراتب ديگر توحيد مثل توحيد در وجود, توحيد در خلالقيت , توحيد در ربوبيت و توحيد تشريعى هر كدام به تنهائى مى تواند بخشى از سعادت ما يامرتبه اى از كمال و فضيلت ما را تاءمين كند, يا مجموعه ى اين مفاهيم توحيدى معجونى ست كه اگر واجد جميع اجزاء بود موءثرست و اگر بعضى از اجزائش نبود مثل اين است كه اصلاً نيست ؟
به بيانى روشنتر آيا اگر كسى توحيد در خالقيت را قبول دارد ولى توحيد در ربوبيت را قبول ندارد چنين كسى را وقتى مقايسه مى كنيم با كس ديگرى كه نه توحيد در خالقيت را قبول دارد نه توحيد در ربوبيت را, مى توان گفت كه اين دو نفر از نظر كمال و فضيلت در دو مرتبه هستند, يكى از آنها به فرض ده درجه از فضيلت را دارد و ديگرى بيست درجه از فضيلت را, يااينكه اينطور نيست ; يعنى مجموعه ى مراتب توحيد كه به حد نصاب برسد تازه منشاء اثر مى شود و تا به اينجا نرسد هيچ اثرى ندارد. ظاهراً به ذهن نزديك مى آيد هر كدام به اندازهء خود بايد اثر داشته باشد يعنى كسى كه به طور كلى منكر خداست داراى مرتبه اى خيلى پست است و كسى كه خداوند را به عنوان واجب الوجود قبول دارد يك مرتبه اى از حقيقت را يافته و داراى كمالى است و از آن يكى بهتر است و همينطور تدريجاً تا برسد به انسان كه توحيد الوهيت را پذيرفته است . جواب اين سوءال چيست ؟
آنچه از آيات قرآن استفاده مى شود اين است كه چنين نيست كه هر كسى كه بعضى از مراتب توحيد را داشته باشد بهتر از آن كسى ست كه آن مراتب را نداشته باشد; يعنى ممكن است موجودى باشد كه چهار مرتبه از توحيد را كه اشاره كرديم داشته باشد و آن پنجمى را نداشته باشد و اين بدتر باشد از كسى كه حتى مرتبه ى اول توحيد را هم نداشته باشد و اين چيز عجيبى است كه در ابتدا از ذهن ما دور مى آيدمصداق روشن چنين فردى كه در قرآن آمده است ابليس است . داستان ابليس كه در قرآن مكرراً بيان و بر آن تكيه شده است فقط يك افسانه ى بى حاصل نيست , اينكه قرآن اينقدر تاءكيد مى كند براى اين است كه ما از قرآن استفاده ببريم , چون خيلى مهم است . ابليس معتقد به خالقيت الله بود به چه دليل ؟ قرآن مى فرمايد: وقتى خدا به او فرمود چرا به آدم سجده نكردى گفت :
خلقتنى من نار و خلقته من طين (۱).
تو مرا از آتش آفريدى و او را از گل
انا خير منه (۲).
من از او بهترم چرا براى او سجده كنم ؟
در اين مكالمه انكار خالقيت خدا نيست , تصريح است به اينكه تو خالق من و اويى خلقتنى من نار و خلقته من طين قبول داشت كه الله هست , الله خالق جهان و از جمله هم شيطان و هم انسان است . پس اعتقاد به خالقيت الله داشت . اعتقاد به ربوبيت چطور؟
قال رب بما اغويتنى لا زينن لهم ...(۳)
خدا را به عنوان رب هم ياد مى كند و مى گويد: پروردگارا پس اعتقاد به ربوبيت الله هم داشته است . اعتقاد به معاد هم داشته :
فانظرنى الى يوم يبعثون .(۴)
بعد كه خدا فرمود تو مورد لعنت و غضب من هستى گفت من يك خواهش دارم و آن اين است كه مرا تا روز قيامت مهلت بدهى يعنى تا روز قيامت عمر مرا طولانى كن , تا همهء آدميزادگان را بفريبم.
معلوم مى شود به روز قيامتى هم معتقد بوده است الى يوم يبعثون تا روزى كه مردم زنده و آدميزادگان برانگيخته مى شوند, تا آن روز مرا مهلت بده . پس اين اعتقادات را داشت , اگر يكايك آنها براى كمال و فضيلت كافى باشد, او چندين مرتبه فضيلت را دارد يعنى هم به وجود خدا معتقد است , هم به وحدت خدا و هم به خالقيت , هم به ربوبيت , هم به معاد, همه ى اينها رامعتقد بود.
ابليس اين را كم داشت كه آنچه خدا مى گويد بايد پذيرفت , حق اطاعت بى چون و چرا مال خداست , يعنى كمبود او توحيد در ربوبيت تشريعى بود.
و منشاء سقوط ابليس همين بود كه در مقابل اين فرمان خدا سرپيچى كرد, البته اين سرپيچى كردن مبادى روانى دارد كه منشاء اين سرپيچى مى گردد, تكبر, و نسبت به آدم حسد ورزيدن , اينها مبادى روانى ست . ولى آنچه عملاً موجب سقوط ابليس شد همين است.
اگر ملاك اين باشد كه هر كس پايه و مرتبه اى از توحيد را دارد بايد بر كسى كه اين مرتبه را ندارد اشرف باشد, پس ابليس از آن كسى كه به خدا اصلاً معتقدنيست بايد خيلى بالاتر باشد. اما چنين نيست . ابليس اعتقاد به اين مراتب از توحيد را داشت اما رئيس جهنميان مى گردد, يعنى پست ترين درجات جهنم از آن او و كسانى است كه مثل او باشندنمى گوييم كه آن مقام دوزخى تنها به ابليس منحصر است , شايد شركايى هم داشته باشد; ممكن است حابليسهاى انسى هم باشند كه كم از او نباشند. ولى به هر حال آن عبادتهاى گذشته و آن اعتقاد به خالقيت وچ ربوبيت تكوينى به درد ابليس نخورد; چون بحد نصاب نرسيد. مثل معجونى كه يك عنصر اصلى در آن نباشد;جاين معجون هنگامى مفيد است كه مجموع اجزاء اساسى آن وجود داشته باشد. حتى ممكن است معجونى اگرجيك جزء را نداشته باشد اثر سوء ببخشد. پس مجموعه ى عقايد توحيدى تا توحيد در الوهيت , معجونى ست چكه با هم مى تواند در سعادت انسان كه موجب دخول در دار رحمت الهى و بهشت برين است , موءثر گردد, اگر;هر يك از اجزاء آن موجود نباشد; آن اثر را نخواهد داشت.
پس نصاب توحيد, يعنى كمترين مرتبهء آن كه اسلام بر آن صحه مى گذارد پذيرش توحيد در الوهيت است وكمتر از آن ارزشى ندارد
۱- اعراف ۱۲
۲- ص ۷۶
۳- حجر ۳۹
۴- حجر ۳۶
منابع: برگرفته از كتاب معارف قرآن
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۸۹/۰۸/۱۱



جعبه ابزار