نظریه یادگیری ثورندایک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ش
نظریه یادگیری ثورندایک، یکی از مباحث مطرح در
روانشناسی یادگیری بوده که به بررسی جنبههای گوناگون این نظریه در بحث
یادگیری میپردازد. در این مقاله بعد از بررسی تاریخی نظریه و شخص
ثورندایک به مبانی روانشناختی و مبانی نظری این نظریه اشاره میکنیم و در نهایت بعد از بیان قوانین اصلی و فرعی نظریه به ارزیابی آن میپردازیم.
یادگیری، اساس رفتار آدمی بوده و اکثر رفتارهای آدمی حاصل یادگیری میباشد. انسان از طریق یادگیری روی محیط خود تاثیر گذاشته و از آن تاثیر میپذیرد.
فرآیند یادگیری از آغاز تولد انسان شروع شده و تا پایان عمر او ادامه دارد و ساحتهای فراوانی از یادگرفتن، سخن گفتن تا
رفتار اجتماعی و پرورش، عقلانی، عاطفی، روحی، اخلاقی و... را شامل میشود. روانشناسان، همواره تلاش داشتهاند که فرایند یادگیری را تبیین کرده و در قالب نظریاتی به توضیح نظری این فرآیند بپردازند. البته این تلاشها نیز چون هر تولید علمی دیگری که در چرخه دانشزایی به وجود میآید، معمولا تحت تاثیر خاستگاه نظری و پارادایمهای مورد تعلق خاطر نظریهپردازان است.
یکی از نظریهپردازان یادگیری، که از مؤثرترین روانشناسان در توسعه روانشناسی حیوانی است،
ادوراد. لی ثورندایک (Edward Lee Thorndike) (۱۹۴۹-۱۸۷۴) میباشد. وی نخستین کسی بود که به تحقیق آزمایشی واقعی با حیوانات دست زد. پیشروان وی، بهویژه "
رومانس" و "
مورگان"، جنبههای خاصی از پژوهش آزمایشی را بهکار بردند، لکن مشاهدات آنان بیشتر بهطور طبیعی انجام میگرفت تا در وضعیت کاملا مهارشده
آزمایشگاه روانشاختی.
روانشناسان، ثورندایک را بیشتر به عنوان یک متخصص یادگیری میشناسند. از کارهای عمده او علاوه بر کتابهای "عناصر روانشناسی" و سه جلد کتاب تحت عنوان "روانشناسی تربیتی"، میتوان از "روانشناسی یادگیری" و "اساس یادگیری" نام برد که هر یک در زمان خود از معروفترین و محبوبترین کتابهای روانشناسی بودهاند.
نتایج اولیه تحقیقات ثورندایک در زمینه یادگیری در رساله دکترای او که به دانشگاه کلمبیا تقدیم شده بود، در سال ۱۸۹۸ به صورت جزوهای به چاپ رسید.
وی، در آغاز نظریه خود را آزمایش و خطا (trial and error) نامید.
این نظریه، با نامهای زیر هم مورد بحث قرار گرفته است:
· کوشش و موفقیت اتفاقی
· یادگیری پیوندی
· نظریه محرک – پاسخ
· یادگیری رفتاری
· یادگیری کوشش و خطا.
ثورندایک برای یادگیری، سنجشهای عینی و کمی بهکار میبرد. یکی از روشهای وی این بود که شمار رفتارهای "نادرست"، یعنی رفتارهایی را که منجر به فرار از جعبه نمیشد، پس از مقدرای کوشش، کاهش میداد.
فن دیگر وی این بود که زمان سپری شدن را، از لحظهای که گربه در جعبه قرار میگرفت تا هنگامی که موفق به بیرون آمدن میشد، یادداشت میکرد. به تدریج که
یادگیری صورت میگرفت، از این دوره زمانی کاسته میشد.
روش تحقیق و نظریات ثورندایک، اثراتی بسیار عمیق بر روانشناسی آمریکا و بهویژه بر
روانشناسی یادگیری گذارده است که هنوز نیز ادامه دارد و به جرات میتوان نظریههای مربوط به تقویت و پاداش را که به وسیله
اسکینر،
هال و
اسپنس عنوان شده است، عمیقا از کارهای ثورندایک متاثر دانست. در حقیقت آنچه که این روانشناسان در سالهای اخیر عنوان کردهاند، شکل پیچیده و مفصلتر
قانون تاثیر ثورندایک میباشد. علاوه بر این، تاثیر او بر
رفتارگرایی به خاطر عنوان کردن پیوندهای بین محرک – پاسخ به حدی زیاد است که میتوان او را به هماناندازه که کنشگراست، رفتارگرا نیز دانست.
اصرار ثورندایک در استفاده از حیوانات به عنوان آزمودنی، از ابتکارات او در زمان خود بوده است. در آن زمان دانشمندان
دانشگاه هاروارد میل نداشتند که حیوانات را در دانشگاه جا بدهند و
ثورندایک مجبور شد که برای انجام آزمایشات خود از زیرزمینی که
ویلیام جیمز در خانهاش در اختیار او گذاشته بود، استفاده کند.
ثورندایک، نظریهای عینی و ماشینگرایانه درباره یادگیری ارائه کرد. این نظریه تنها بر
رفتار آشکار، متمرکز بود. وی اعتقاد راسخ داشت که
روانشناسی فقط باید به مطالعه
رفتار بپردازد نه به مطالعه عناصر ذهنی یا تجربه آگاهانه. بدینگونه، وی روند رو به رشد عینیت بیشتر را، که کنشگرایان برای روانشناسی به ارمغان آورده بودند، تقویت کرد و یادگیری را نه بر حسباندیشههای بسیار شخصی، بلکه بر حسب پیوندهای عینی میان محرکها و پاسخها تفسیر کرد.
ثورندایک را متعلق به
مکتب کنشگرایی دانستهاند. این مکتب، بیشتر به
مکانیسمهای سازگاری توجه داشت، به این معنی که طرفداران این مکتب از خود میپرسیدند که هدف از فعالیتهای ذهنی و فکری بشر چیست؟ این مکتب که در
آمریکا رواج یافته بود، دو مرکز اساسی در آن کشور داشت: مرکز دانشگاه شیکاگو که در آن شخصیتهایی چون
انجل (J. R. Angell)،
کار (H. Carr)،
دیویی (J. Dewery) و
مید (G. H. Mead) به تدریس اشتغال داشتند و مرکز دانشگاه کلمبیا که در آن افرادی چون
کتل (J. M. Catell)، ثورندایک (E. L. Thorndike) و
وودورت (R. S. Woodworth) بود.
ثورندایک در رساله دکترای خود که ذکر شد،
فرآیند یادگیری را چنین توصیف میکند: یادگیری، جریانی است که شامل حذف تدریجی پاسخهای غلط در ضمن تکرار است. به نظر وی رفتار در یک موقعیت تازه در آغاز تصادفی است. این رفتار تصادفی و نتایج آن بدینجا منجر میشود که بر اثر تکرار پیوندهایی بین محرکها و پاسخها ایجاد میشود. به عبارت دیگر، یادگیری بر اثر آزمایش و خطای کورکورانه صورت میگیرد. این نتیجهگیری بحثانگیز وی را به وضع کردن "
قانون تاثیر" راهنمایی نمود. بر طبق این قانون، در یک موقعیت یادگیری هر عملی که رضایت ارگانیسم را به دنبال داشته باشند، ثبات و دوام بیشتری مییابد و هر عملی که منجر به ناراحتی یا عدم رضایت ارگانیسم گردد، کنار رفته و تضعیف میشود. به عبارت دیگر، پاداش، پیوند محرک – پاسخ را محکمتر و تنبیه آن را ضعیفتر میکند.
به نظر ثورندایک، یادگیری بر اساس
حل مسایل استوار است و برای این که نظر خود را ثابت کند، جعبه قفسمانندی (منظور همان جعبه معماPuzzel box
است) آماده ساخت و گربه گرسنهای را در درون آن جای داد. یک در خروجی برای باز و بسته کردن جعبه فراهم نمود که بر اثر فشار آوردن به میله یک اهرم باز میشد.
برای انجام آزمایش، مقداری غذا بیرون جعبه در میدان دید حیوان قرار داد. به این ترتیب مسالهای برای گربه ایجاد میکند تا ببیند حیوان چگونه میتواند مشکل را حل کند، یعنی در را باز کند و خود را به غذا برساند. ثورندایک مشاهده کرد که وقتی گربه را در جعبه میگذارد، حیوان با ناراحتی میکوشد خود را از این زندان خارج کند و برای این منظور به هر طرف حمله میکند و چنگ و دندان بهکار میبرد و میخواهد از لای میلهها راهی به خارج پیدا کند. پس از تلاش فراوان، ناگهان دست حیوان به اهرم برمیخورد و در بهطور اتفاقی باز میگردد و از جعبه خارج میشود.
ثورندایک در ادامه آزمایش خود گربه را در همان وضعیت پیشین قرار میدهد و ملاحظه میکند که حیوان باز هم با تمام وجود برای خارج شدن به تکاپو میافتد تا این که سرانجام پس از چندین بار آزمایش موفق میشود از راه تماس با اهرم و تلاش و زمان کمتری در جعبه را باز کند و از قفس بیرون بپرد. ثورندایک این آزمایش را چندین بار تکرار میکند و زمانی را که حیوان برای خارج شدن از جعبه تلاش میکند، به دقت یادداشت مینماید و از مجموع آزمایشهای خود نتیجه میگیرد که موفقیت حیوان در باز کردن در جعبه حالت نوسانی دارد.
یعنی هر بار که در درون جعبه قرار میگیرد دفعات تلاش و زمان لازم برای خروج از آن بهطور منظم کاهش نمییابد، بلکه سرانجام پس از یک رشته کوششهای پیاپی از طول زمان برای خروج از جعبه کاسته میشود. ثورندایک زمانهایی را که از آزمایشهای خود به ثانیه به دست میآورد، از چپ به راست، به ترتیب زیر میباشند:
۱۶۰، ۳۰، ۹۰، ۶۰، ۱۵، ۲۸، ۲۰، ۳۰، ۲۲، ۱۱، ۱۵، ۲۰، ۱۲، ۱۰، ۱۴، ۱۰، ۸، ۸، ۵، ۱۰، ۸، ۶، ۶، ۷
بهطوری که دیده میشود، یادگیری حیوان بهطور منظم پیشرفت کرده است. اگر زمانها و شمار آزمایشهای انجام شده را به صورت نموداری رسم کنیم منحنی زیر به دست میآید:
ثورندایک از آزمایشهای خود با گربه چنین نتیجه میگیرد که حیوان:
· کورکورانه و بیهدف رفتار میکند.
· پیشرفت او در یادگیری به
روش آزمایش و خطا انجام میشود.
· بهطور اتفاقی پاسخ درست را به دست میآورد.
· یادگیری او بر اثر دریافت
پاداش صورت میگیرد.
نظریه یادگیری ثورندایک شامل سه قانون اصلی و پنج قانون فرعی است که درک درست این قوانین در فهم نظریه او و دستاوردهای آن و همچنین نقاط مورد انتقاد نظریه ایشان توسط متاخرین دارای اهمیت است. قوانین اصلی نظریه وی که بازتابی از پیوندهای میان محرک و پاسخ به شمار میآیند
به این شرح میباشند:
این قانون را که غالبا اصل خوشایندی و ناخوشایندی (pleasure pain principle) یا "
اصل لذت و الم" نیز نامیدهاند، نمایانگر این واقعیت است که اگر پاسخ محرکی، خوشایند و رضایتبخش باشد رابطه محرک و پاسخ تقویت میشود، اما اگر پاسخ ناخوشایند باشد، رابطه آنها سست و بیاثر میشود که آن را
خاموشی (extinction) نامیدهاند. به نظر ثورندایک مهمترین قانون یادگیری، همین
قانون گیرایی است.
ثورندایک از آزمایشات خود نتیجه گرفت که همه گرایشهای پاسخدهی ناموفق (آنهایی که در بیرون بردن گربه تاثیر ندارند)، پس از چندی کوشش تضعیف میشوند. از سوی دیگر، آن تمایلات رفتاری که منجر به موفقیت میگردند، پس از چند کوشش تحکیم مییابند.
گفتنی است برخی منابع فارسی، این تحکیم یا تضعیف یک گرایش پاسخدهی را به قانون اثر ثورندایک
و برخی به
قانون نتیجه عمل نیز ترجمه کردهاند.
براساس این قانون، هر قدر محرکی که پاسخ رضایتبخشی به دنبال دارد بیشتر تکرار شود، رابطه محرک و پاسخ استوارتر و پایدارتر میشود. اما اگر تمرین در کار نباشد، این رابطه سست میشود و کمکم از بین میرود.
این قانون شامل آمادگی بدنی یا روانی فرد برای آغاز هرگونه فعالیتی است. ثورندایک وضع و حالتی را که به برقراری رابطه بین محرک و پاسخ کمک میکند،
واحد هدایتی (conduction unit) یا انتقالی مینامد. برای ایجاد چنین وضعی نورونها و سیناپسها دخالت دارند و به سبب ساختمان خاص دستگاه برخی از واحدهای هدایتی برای فعالیت آمادگی بیشتری از خود نشان میدهند.
همانگونه که پیش از این بیان شد، ثورندایک به منظور تکمیل
قانونهای اصلی یادگیری، پنج قانون فرعی نیز پیشنهاد کرده است، این قوانین عبارتند از:
این قانون را یادگیری از راه آزمایش و خطا نیز مینامند و هنگامی بهکار برده میشود که به یک محرک چند پاسخ داده شود تا پاسخ رضاتبخش به دست آید. چون هر عامل یا محرکی همواره پاسخ یکسانی به دنبال ندارد، به این جهت شایسته است معلم در کلاس درس خود پاسخهای مختلف را در برابر هر محرک یا عاملی مورد توجه قرار دهد. زیرا همین پاسخها میتوانند راههای مؤثرتر و بهتری را برای حل مسایل ارائه کنند، مانند انتخاب شغل یا تلاش در راه هدفهای زندگی.
این قانون نمایانگر برداشت و شیوه رفتار در مورد فعالیتهای مربوط به یادگیری است. بنابراین قانون، یادگیرنده ممکن است از نظر بدنی برای آموختن یا انجام کاری آمادگی داشته باشد، اما از لحاظ روانی روحیه لازم را نداشته باشد که البته
یادگیری انجام نخواهد شد.
این قانون به پاسخی که به بخشی یا جزئی از فعالیتی داده میشود، ارتباط پیدا میکند نه به تمام آن. قانون فعالیت جزئی، از این جهت در یادگیری کارساز و باصرفه است که شاگرد در برابر یک فرمول، یک اصل یا یک قاعده، همان واکنشی را نشان میدهد که در برابر همه وضعیت میداد. بهکار بردن نشانهها یا رموزی که معرف یک موقعیت کلی هستند، شاید رایجترین کاربرد عملی این قانون به شمار آیند.
در این قانون وقتی فرد در برابر وضع و موقعیت تازهای قرار میگیرد، برای این که بتواند به آن وضعیت پاسخ شایستهای بدهد، از تجربههای خود کمک میگیرد که البته پاسخ او مشابه پاسخهای قبلی خواهد بود. به این جهت، معلم وظیفه دارد فرصتهایی برای شاگردان فراهم آورد تا همگونگی و همسانی بین موقعیتهای جدید و قدیم ر ا بازشناسند.
قانون انتقال تداعی در پدیده شرطی شدن سهم مهمی را به عهده دارد. در این قانون موجود زنده پاسخی را که به وضعی یا محرکی میداد، اکنون همان پاسخ را به وضع یا عاملی که نسبت به آن حساسیت دارد یا همانند و نزدیک به آن است، میدهد. این همان انتقال بر اثر مجاروت و مشابهت است.
ارزیابی نظریه یادگیری ثورندایک، یکی از مباحث مطرح در
روانشناسی یادگیری بوده که به بررسی نظریه یادگیری ثورندایک میپردازد. یکی از نظریهپردازان یادگیری که از مؤثرترین روانشناسان در توسعه
روانشناسی حیوانی است،
ادوراد. لی ثورندایک (Edward Lee Thorndike) (۱۹۴۹-۱۸۷۴) میباشد. وی نخستین کسی بود که به تحقیق آزمایشی واقعی با حیوانات دست زد.
نظریه او تنها بر
رفتار آشکار متمرکز بود. وی اعتقاد راسخ داشت که روانشناسی فقط باید به مطالعه
رفتار بپردازد نه به مطالعه عناصر ذهنی یا تجربه آگاهانه.
به نظر ثورندایک، یادگیری براساس حل مسایل استوار است و برای این که نظر خود را ثابت کند، قفسی که با یک اهرم باز میشد، آماده ساخت و گربه گرسنهای را در درون آن جای داد. سپس مقداری غذا بیرون جعبه در میدان دید حیوان قرار داد. او مشاهده کرد که وقتی گربه را در جعبه میگذارد، حیوان به هر طرف حمله میکند و میخواهد از لای میلهها راهی به خارج پیدا کند. پس از تلاش فراوان ناگهان دست حیوان به اهرم برمیخورد و در بهطور اتفاقی باز میگردد و از جعبه خارج میشود. ثورندایک این آزمایش را چندین بار تکرار میکند و از مجموع آزمایشهای خود نتیجه میگیرد: هر بار که حیوان در درون جعبه قرار میگیرد، دفعات تلاش و زمان لازم برای خروج از آن بهطور منظم کاهش نمییابد، بلکه سرانجام پس از یک رشته کوششهای پیاپی از طول زمان برای خروج از جعبه کاسته میشود.
ثورندایک از آزمایشهای خود با گربه چنین نتیجه میگیرد که حیوان:
· کورکورانه و بیهدف رفتار میکند.
· پیشرفت او در یادگیری به روش آزمون و خطا انجام میشود.
· بهطور اتفاقی پاسخ درست را به دست میآورد.
· یادگیری او بر اثر دریافت
پاداش صورت میگیرد.
گرچه نظریه ثورندایک دارای اهمیت زیادی در زمان خودش بود، اما نقاط ضعف و ناتوانی آن در تبیین
فرآیند یادگیری خصوصا با ظهور نظریات شناختی که بنیاد آن را زیر سوال بردند، حضور پررنگ این نظریه در محافل علمی رو به ضعف و افول نهاد، حتی خود ایشان نیز تجدید نظرهای زیادی در نظریهاش انجام داد که در اثر تحقیقات خود او از اهمیت و اعتبار
قانونهای آمادگی و
تمرین کاسته شد و فقط
قانون گیرایی باقی ماند که آن هم به علت حذف عامل
تنبیه به کلی تغییر شکل یافت.
ثورندایک در ۱۹۳۲ کمی قبل از بازنشستگی خود، در
قانون تاثیر تا حدی تجدیدنظر نمود. آزمایشات نشان داده بود که کارکرد تنبیه به شدت و قدرتی که وی میپنداشت نبود.
اینبار آزمودنیهای او هم عمیقتر و گستردهتر بودند و هم آزمودنیها هم از بین انسانها انتخاب شدند. او قانون اثر خود را در یک برنامه گسترده پژوهش با آزمودنیهای انسانی بررسی کرد. نتایج، نشان دادند که پاداش دادن به یک پاسخ واقعا آن را تحکیم میبخشد لکن تنبیه یک پاسخ، تاثیر منفی قابل قیاسی پدید نمیآورد. در پرتو این نتایج، وی در قانون اثر تجدیدنظر کرد و تاکید بسیار بیشتری بر پاداش گذاشت تا بر تنبیه.
با این همه هنوز ثورندایک را به سه قانون یادگیری آمادگی، تمرین و گیرایی میشناسند. اما آنچه از او باقی مانده است، نقش پاداشها در یادگیری است. اگر پاداش بیدرنگ پس از پاسخ داده شود، احتمال وقوع و تکرار آن را مجددا در همان موقعیت و شرایط افزایش خواهد داد.
بالاخره با حضور قدرتمند
نظریات یادگیری شناختی و طرح مفاهیم و سازههای گشتالتی چون
بینش (insight)،
درک (understanding) و
هوش (intelligence) در تبیین فرآیند یادگیری توسط این نظریات،
نظریه ثورندایک رو به خاموشی کامل نهاد. تاکید ثورندایک درباره آموختن از راه "آموزش و خطا و موفقیت اتفاقی" یادگیری را به صورت فرایندی مبهم و مکانیکی درمیآورد که در آن جایی برای بینش، درک و هوش باقی نمیماند.
بنابراین، شاگرد رشد خلاقانه نخواهد داشت، چون یکی از مواردی را که ثورندایک در
نظریه یادگیری خود همواره تاکید کرده است، پاسخ اتفاقی یا تصادفی است. یعنی، یادگیری هنگامی حاصل میشود که پاسخهای مختلف مورد بررسی و آزمایش قرار گیرند. برخی از این پاسخها نتیجه موفقیتآمیزی دارند و برخی دیگر ندارند.
[
این رویکرد سبب میشود که
]
به جنبههای دیگر پاسخ، مانند اینکه تا چه حدودی منطقی و مناسب میباشند، توجهی نمیشود.
آنچه در آزمایشهای ثورندایک برای یادگیرنده اهمیت دارد، موفقیتآمیز بودن پاسخهاست و این هم تصمیمی است که دیگران برایش اتخاذ میکنند. براساس درخواست و اراده آزمایشگر یا معلم و جامعه به پاسخی پاداش داده میشود یا داده نمیشود. به عبارت دیگر، موفقیت یا شکست را این عوامل تعیین میکنند.
[
بنابراین
]
شاگرد کورکورانه به روش آزمون و خطا رفتار میکند و سرانجام کاری را که دیگران درست میدانند، انجام میدهد.
ثورندایک را باید الهامبخش تحقیقات بعدی
روانشناسی یادگیری دانست که گرچه نفوذ او با ظهور نظامهای یادگیری پیچیدهتر، رو به افول گذاشت، لکن اثر وی به عنوان زیربنای تداعیگرایی باقی ماند و روحیهای عینی که با آن به انجام دادن پژوهش خویش دست زد، پیشینه مهمی برای
رفتارگرایی به شمار آمد.
حتی پاولف هم به نوآوری روشی ثورندایک و نقش آنها در رشد این علم اذعان کرده و از سر انصاف درباره او چنین قضاوت کرده است: «چند سال پس از آغاز کار با روش جدید خود مطلع شدم که آزمایشهای تقریبا مشابه در
امریکا انجام شده است و این کار را در واقع، روانشناسان انجام دادند نه فیزیولوژیستها. آنگاه به مطالعه مفصلتر نشریات امریکایی پرداختم. اینک باید اعتراف کنم که افتخار برداشتن نخستین گامها در این راه از آن "ای. ال. ثورندایک" است. آزمایشهای وی دو سال پیش از آزمایشهای ما انجام شد و کتاب او به نام "هوش حیوانی" باید برای آیندهنگری متهورانهاش کاری عظیم و به دلیل دقت و صحت نتایجش، اثری کلاسیک به شمار آید.»
نظریه ثورندایک دارای کاربردهایی عام است و هریک از قوانین او هم اقتضای آثاری در
روش تدریس دارد. ابتدا به کاربردهای عام این نظریه و سپس کاربرد هریک از قوانین او در تدریس میپردازیم.
ثورندایک قویا باور داشت که فعالیتهای
آموزش و پرورش را باید بهطور علمی مطالعه کرد.
او انتظار داشت که: «هرچه اطلاعات بیشتری درباره ماهیت یادگیری به دست میآید، به همان نسبت فعالیتهای آموزشی هم باید بهبود یابند».
اندیشههای ثورندایک در بسیاری جهات با تصورات سنتی درباره آموزش و پرورش مغایر بود.
به عنوان مثال، او «به
روش سخنرانی در
آموزش که در آن زمان کاربرد فراوان داشت (و هنوز هم دارد) نظر منفی داشت.»
اگر از خود ثورندایک بپرسیم پس از نظر شما یک آموزش موفق چیست؟ خواهد گفت: آموزشی که معلم در آن بداند که چه چیز را آموزش میدهد. «اگر بهطور دقیق ندانید که چه چیزی را میخواهید آموزش دهید، نخواهید دانست که چه مطالبی را ارائه دهید، به دنبال چه پاسخهایی باشید و چه وقت خشنودکنندهها را بهکار برید.»
اینجاست که رگههایی از اهداف رفتاری که در کلام متاخران از او مطرح شد، خود را نشان میدهد.
ثورندایک یک کلاس درس دارای نظم و ترتیب با هدفهایی که به روشنی تعریف شده باشند را ترجیح میدهد. این هدفهای آموزشی باید در توانایی پاسخدهی یادگیرنده باشند و باید به واحدهای قابل کنترل تقیسم شوند، بهگونهای که وقتی یادگیرنده پاسخ مقتضی را میدهد معلم بتواند "وضع خوشنودکنندهای" را برای او تدارک ببیند. برای ثورندایک یادگیری از ساده به پیچیده پیش میرود.
انگیزش چندان اهمیتی ندارد، به جز اینکه چه چیزی برای یادگیرنده "وضع خشنودکننده" است.
رفتار یادگیرنده عمدتا به وسیله
تقویتکنندههای بیرونی تعیین میشود نه توسط
انگیزش درونی. در این نظریه، بر دادن پاسخهای درست به محرکات معین تاکید میشود. پاسخهای غلط را باید به سرعت تصحیح کرد تا اینکه از تکرار آنها جلوگیری شود. بنابراین، امتحانات مهم هستند: امتحانات برای یادگیرنده و معلم از
فرایند یادگیری بازخورد فراهم میآورند. اگر دانشآموزان و دانشجویان درسهایشان را خوب یادگرفته باشند، باید به سرعت
تقویت بشوند. اگر یادگیرندگان چیزی را غلط آموخته باشند، باید غلطهای آنها به سرعت تصحیح شوند، بنابراین، لازم است مرتبا از یادگیرندگان امتحان به عمل آید.
موقعیت یادگیری را باید تا آنجا که ممکن است به زندگی واقعی نزدیک کرد. چنان که دیدیم، ثورندایک معتقد بود که یادگیری از کلاس درس به محیط واقعی زندگی تا آن حد قابل انتقال است که شباهت بین دو موقعیت ایجاب میکند. آموزش حل مسائل دشوار به کودکان، قدرت استدلال آنان را افزایش نمیدهد. بنابراین، آموزش زبان لاتین، ریاضیات، یا منطق تنها در صورتی مفید است که دانشآموزان پس از فارغالتحصیل شدن نیازمند به کاربرد لاتین، ریاضیات، یا منطق باشند. ثورندایک به کمک
نظریه عناصر همانند خود با
نظریه سنتی انضباط صوری یا "ماهیچه ذهنی" درباره
انتقال آموزش به مخالفت برخاست.
معلمان پیرو ثورندایک، از
کنترل مثبت در کلاس درس استفاده میکنند زیرا، بنا به نظریه ثورندایک، عوامل خشنودکننده یا پاداشها پیوندهای بین محرکها و پاسخها را نیرومند میسازند، اما عوامل این پیوندها را ضعیف نمیکنند. همچنین معلمان پیرو ثورندایک از ایراد سخنرانی اجتناب میکنند و
آموزش انفرادی را ترجیح میدهند.
هر یک از قوانین اصلی و فرعی ثورندایک، روشی خاص از تدریس را اقتضا دارند که تاثیر قوانین فرعی او بر تدریس را در ضمن شرح آن قوانین بیان کردیم و اکنون به توضیح آثار قوانین اصلی او در تدریس میپردازیم:
قانون گیرایی که مهمترین قانون از نظر
ثورندایک نیز محسوب میگردید، از نظر یادگیری متضمن موفقیت و نتایج ثمربخشی برای شاگردان است. کاربرد آموزشی این قانون آن است که: برنامهها و مواد درسی باید وابسته و مکمل یکدیگر باشند و چنان تنظیم شوند که علاقه شاگردان را به آموختن برانگیزد و رضایت خاطر آنان را فراهم آورند.
تاثیری که
قانون تمرین بر یادگیری دارد نیز بسیار واضح است: منظور ثورندایک از قانون تمرین این است که برای آموختن درس نباید به یک بار تمرین اکتفا کرد. شاگرد هنگامی در آموختن یک درس یا مهارت تسلط پیدا میکند که دارای تمرین لازم و کافی باشد. تمرین مؤثر باید با معنی و با هدف باشد که میتواند به صورت تکرار فردی یا گروهی انجام شود.
طبق
قانون آمادگی نیز معلم این اصل را همواره در نظر خواهد داشت که شاگردی که آمادگی دارد آموختن یا فعالیتهای مربوط به
یادگیری برایش خوشایند و دارای نتایج تحصیلی و موفقیتآمیز و درخشان است. اما اگر آمادگی نداشته باشد، خستگی و بیمیلی بر او چیره میشود و در آموختن هیچگونه پیشرفتی نخواهد داشت. زیرا شاگردی که برای فعالیت آمادگی ندارد اگر مجبور به آموختن گردد، به احتمال زیاد نارضایی و دلزدگی از کار موجب ناکامی تحصیلی او میشود. البته آمادگی، هم به رشد طبیعی و هم به تجربه شاگردان، بستگی دارد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ارزیابی نظریه یادگیری ثورندایک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۵/۱۹. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نظریه یادگیری ثورندایک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۵/۲۰.