نقش تاریخ در دانش رجال(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دانش رجال از دانشهاى مقدماتى اجتهاد است. مجتهد براى رسيدن به سنت و سيره درست، سند حديث را بررسى مىكند و درباره درستى و نادرستى حديثى كه به آن استناد مىجويد نظر مىدهد. اختلاف فتوا در جاهايى به ديدگاه رجال فتوا دهنده برگشت دارد. بسا،حديثى از نظر دانشمندى با ارزش و در خور استناد باشد و از آن حكمى استنباط شود و همان حديث از ديدگاه دانشورى ديگر غير در خور استناد. با يك مبناى رجالى، بسيارى از احاديث معتبر بنمايد و با مبنائى ديگر، غير معتبر. در مثل كسانى كه بر اين باورند تمام رجال كامل الزيارات ابن قولويه، استوان و در خور اعتمادند، بسيارى از روايات نزد آنها با ارزش و در خور اعتماد خواهد بود و اين جاست كه ديدگاههاى رجالى اهميت خود را نشان مىدهد و مجتهدى شايد پارهاى از ديدگاههاى پيشينيان را بپذيرد و يا خود به ديدگاه جديدى برسد.
درباره دانش رجال، ما نيازمند پژوهشهاى بيشترى هستيم، تا گونه گونیها، اختلافها و نابسامانیهاى بسيارى كه درباره اسناد روايات است، سامان دهيم و ناشناخته را كشف كنيم و پراكندگیها را به يگانگى دگر سازيم و نقطه اشتراكها را از يكديگر باز شناسيم.
در دانش رجال، سه كار بايد انجام گيرد:شناخت سلسله و طبقه راوى، آگاهى از شرح حال و زندگانى و رخدادهاى زمان وى، آگاهى از جرح و تعديل و اظهار نظرى كه علماى پيشين درباره راوى و يا سند روايتى داشتهاند.
طبقهشناسى به ما كمك مىكند حديث را از مرسل، باز شناسيم و ترجمه و شرح حال ما را در شناخت راوى يارى مىرساند، همان گونه كه ديدگاه پيشينيان و كارشناسان مىتواند ما را در اعتماد به راوى كمك كند.
فقيهان به گونه معمول، براى بررسى سند و طبقه از ديدگاههاى پيشينيان بهره مىبرند؛ اما كارهايى كه انجام گرفته در خور نيستند. در زمينه طبقات رجال، از كتاب رجال شيخ طوسى كه بگذريم ، اردبيلى در«جامع الرواة»، آيت اللّه خوئى در«معجم رجال الحديث»و جابلقى در «طرائف المقال»به گونهاى به بررسى اين موضوع پرداختهاند؛اما كامل به نظر نمىرسد ؛ زيرا بيشترين توجه به كتابهاى چهار گانه روايى اصلى شيعه بوده و طبقه شمارى از راويان را باز شناساندهاند. آيت اللّه بروجردى در كتاب خويش، گرچه به بررسى كتابهايى جز كتابهاى چهار گانه نيز، پرداخته، اما به يك بررسى فراگير، همه سويه و هماهنگ در اين مسأله دست نزده و هنوز جاى پژوهش و كندو كاو، باقى است.
ما مىتوانيم براى شناخت بيشتر رجال حديث شيعه و بازشناسى طبقه آنها از كتابهاى تاريخى و حتى رجال اهل سنت بهره بريم. درست است كه ديدگاههاى علماى اهل سنت براى ما در خور پذيرش نيستند؛ اما شرح و روشنگرى آنان درباره راويان در خور استفاده است.
بهره ورى از تاريخ
دانش رجال و شرح حال نگارى را دو دانش جداى از هم دانستهاند كه به گونهاى با هم هماهنگى دارند. در شرح حال دانشوران از يكديگر جدا مىشوند و در سخن از راويان حديث اين دو، يك هدف را پى مىگيرند.
شرح حال نگارى بخشى از دانش تاريخ است و در رجال به آن نياز داريم. با استفاده از تاريخ مىتوانيم سند روايات و حتى در جاهايى محتواى آنها را ارزيابى كنيم. اگر در بررسى سند روايات به تاريخ مراجعه كنيم، چه بسا كه انسانهای ناشناخته شناخته شوند و پوشيدگیها و پيچيدگیها روايات نيز، زدوده شود.
شهيد مطهرى، يكى از موفقيتهاى علمى آيت اللّه بروجردى را آگاهى وى از دانش رجال و شرح حال راوى و زمان و مكان و زندگى وى مىداند:
«گاه اتفاق مىافتاد حديثى طرح مىشد و ابتداء يك معنى و مفهوم از آن به نظر مىرسيد، ولى بعد معظم له تشريح مىكرد كه اين شخصى كه اين سؤال را از امام كرده، اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آن جا مردم، تابع فتواى فلان فقيه از فقهاى عامه بودهاند و فتواى آن فقيه اين بوده است و چون آن شخص در آن محيط بود و آن فتوا در آن محيط شايع بوده....وقتى كه اين جهات را تشريح مىكرد و به اصطلاح روحيه راوى را تحليل مىكرد، مىديديم كه معنى و مفهوم سؤال و جواب عوض مىشود و شكل ديگر به خود مىگيرد.»(«مزايا و خدمات آية اللّه بروجردى»)
اين نشان مىدهد كه بهرهورى از تاريخ و رخدادهاى زمان راوى و جاى زندگى وى، ما را در فهم و درك معناى حديث يارى مىرساند و اين امر براى مجتهد لازم است؛ زيرا:
۱.شايد كسى در برههاى از زمان انسان شايستهاى باشد، اما بعد دچار مشكل شود و اين درباره رجال حديث كم نيست. كسانى در زمان حكومت امام على (ع)كارگزار و يا فرمانده لشكر بودند و به همين جهت از ديدگاه شمارى از رجال شناسان، استوان و مورد اعتماد شمرده شدهاند؛ اما سپس به كژراهه رفتهاند. طبيعى است كه براى شناخت آنان بايد به كتابهاى تاريخى مراجعه كرد.
۲.مراجعه به تاريخ، مجتهد را در شناخت عقائد راوى، و موضع گيریهايى كه وى درباره رخدادهاى تاريخى داشته، يارى مىرساند. و از احاديثى كه نقل كرده مىتوان شخصيت وى را ارزيابى كرد و حتى سفرهاى او را گمان بُرد و گرايشهاس عقيدتى وى را باز شناخت.
۳.از آن جا كه بسيارى از كتابهاى تاريخى مسندند،بهرهمندى از سند اين گونه اخبار ما را در شناخت بهتر راويان يارى مىرساند. در پيش پارهاى از كتابهاى رجالى به نام كتاب تاريخ نگاشته مىشد، مانند«تاريخ كبير»نگاشته بخارى صاحب صحيح كه در آن به روايت راويان و جرح و تعديل آنان پرداخته است. در بين همروزگاران، علامه شوشترى در «قاموس الرجال»از كتابها تاريخى سود فراوان برده و پيروزیهايى نيز به دست آورده و پوشيدگیها و پيچيدگیهايى را زدوده است.
ما در اين نوشتار، به شرح حال دو تن از راويان مىپردازيم و با استفاده از كتابهاى تاريخى، زندگى آنان را به گونه شفاف بيان مىكنيم و پوشيدگیها و پيچيدگیهاى پيرامون زندگى آنان را با كمك گرفتن از تاريخ، مىزداييم.
مصعب بن يزيد انصارى
در كتابهاى روايى و رجالى،دو تن به نام مصعب بن يزيد ياد شده است:
يكى يار و كارگزار اميرالمؤمنين(ع) و ديگرى كه روايتگر از امام صادق(ع) باواسطه. گروهى اين دو را يكى دانستهاند و شمارى گفتهاند: چگونه مىشود كسى در شمار ياران حضرت امير(ع)باشد و از امام صادق(ع)با واسطه روايت كند؟و اينان نتيجه گرفتهاند:مصعب بن يزيد، نام دو شخص بوده كه يكى در دوران حضرت امير(ع)مىزيسته و ديگرى در دوران امام صادق(ع). براى روشن شدن موضوع، اكنون به روايات مصعب و شرح حال شمارى از راويان از وى خواهيم پرداخت.
الف.مصعب بن يزيد انصارى كارگزار اميرالمؤمنين(ع):از وى يك روايت درباره چگونگى گرد آورى خراج و جزيه نقل شده است.اين روايت را شيخ صدوق در«من با يحضره القيه»در باب خراج و جزيه چنين نقل مىكند:
«مصعب بن يزيد انصارى گويد:اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع)، مرا بر چهار روستاى مدائن گمارد: بهقبا ذات،بَهر سير،نهر جوير و نهر ملك و به من دستور داد: بر هر جريب زراعت انبوه، يك در هم و نيم و بر هر جريب متوسط يك درهم و بر هر جريب زراعت تُنك ۱۳ درهم خراج قرار دهم و بر هر جريب انگور و خرما ده درهم و بر باغهاى داراى نخل و درخت، ده درهم.
و دستور داد: هر درختى كه از روستا دور است بر رهگذران و فرزندان راه قرار دهم و از آن خراج نگيرم.
و دستور داد:بر دهقانهاى اسب سوار كه انگشتر طلا دارند، چهل و هشت درهم و بر ميانه حالان و تاجران، بيست و چهار درهم و بر گروههاى پايين جامعه و فقير، دوازده درهم قرار دهم. من تمام آنها را گرد آوردهام در يك سال به هيجده ميليون درهم رسيد.»(شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۴۸_۴۹)
بخش نخست روايت، درباره دريافت خراج زمين و بخش پايانى آن، درباره دريافت جزيه، يا ماليات سرانه است. اين سيره، مبناى كار حكمرانان پسين قرار گرفت و فقيهان برابر آن فتوا دادند.
اين روايت را شيخ طوسى، در تهذيب در باب«خراج و عمارة الارضين» (شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج۲، ص۱۲۰) و در استبصار در باب مقدار جزيه نقل كرده و به توجيه آن پرداخته است. (شيخ طوسى، الاستبصار، ج۲، ص۵۳) فقيهان در كتابهاى فقهى نيز، به اين روايت توجه داشتهاند، ولى استفاده تعینى از آن نكردهاند.
شيخ طوسى در مبسوط، پس از اين كه بيان مىكند:مقدار جزيه به اختيار امام(ع) است، مىنويسد:
اصحاب ما روايت كردهاند، اميرالمؤمنين(ع) مقدار جزيه بر ثروت مندان را چهل و هشت درهم و بر گروههاى ميانى جامعه، بيست و چهار درهم و بر ديگران دوازده در هم قرار داد.(شيخ طوسى، المبسوط، ج۲، ص۳۸)
علامه در قواعد الاحكام در نخستين فرع از فرعهاى احكام جزيه، به اين حديث پرداخته است.(علامه حلی، قواعد الاحكام، ج۱، ص۵۱۱؛ محقق كركى، جامع المقاصد، ج۳، ص۴۵۳)
شيخ مفيد در مقنعه اين حديث را از يونس بن ابراهيم از يحيى بن اشعث كندى از مصعب بن يزيد انصارى نقل مىكند.(شيخ مفيد، المقنعه، ص۲۷۵)
ابنادريس در سرائر، (ابنادريس، السرائر، ج۱، ص۴۸۱) از مفيد روايت كرده است.
شيخ ماجد شيبانى در ردى كه بر رساله خراجيه اردبيلى نگاشته (هفده رساله، از مجموعه تأليفات محقق اردبيلى، ج۴، ص۳۷) به اين روايت استناد مىجويد.
اين روايت، در وسائل الشيعه در باب«تقدير جزيه» (شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۱۱، ص۱۱۳) آمده است.
در روض النضير، شرح مسند زيد بن على بن الحسين، روايت از مصعب بن يزيد، نقل شده (حسين بن احمد سياغى صنعانى، الروض النضير، ج۲، ص۶۳۱) و مقدار آن در كتابهاى اهل سنت معيار قرار گرفته، گرچه آن را به ديگرى نسبت دادهاند.(ابنقدامه، المغنى، ج۹، ص۲۶۷)
ب. مصعب بن يزيد انصارى از معاصران امام صادق(ع):در اسناد روايات و كتابهاى رجالى، مصعب بن يزيد ياد شده كه با يك ميانجى از امام صادق (ع)حديث نقل كرده است.
۱. ثقة الاسلام كلينى، در باب جيائ از كتاب«ايمان و كفر» اصول كافى از حسين بن محمد، از محمد بن احمد نهدى، از مصعب بن يزيد، از عوام بن زبير از امام صادق (ع)نقل مىكند: كسى كه كم رو باشد علمش اندك و سست است.(كلينى، اصول كافى، ج۲، ص۱۰۶)
۲. شيخ صدوق، در خصال درباره ياران مهدى حديثى از يعقوب بن يزيد، از مصعب بن يزيد، از عوام بن زبير از امام صادق (ع)نقل كرده است.(شيخ صدوق، الخصال، ص۴۲۴)
۳. با توجه به روايت يعقوب بن يزيد از مصعب، به نظر مىرسد كه مصعب در باب«حالات ائمه(ع)فى السنّ»كه در اصول كافى آمده همين مصعب بن يزيد است كه با دو ميانجى از امام صادق روايت مىكند، با اين سند: على بن محمد و ديگرى از سهل بن زياد از يعقوب بن يزيد از مصعب از مسعده از ابى بصير از امام صادق(ع).(كلينى، اصول كافى، ج۱، ص۳۸۳)
۴. نجاشى براى مصعب بن يزيد انصارى كتابى ياد مىكند: محمد بن جعفر، احمد بن محمد بن سعيد، محمد بن احمد قلانسى، على بن حسن طويل، از مصعب بن يزيد، از كتاب وى.(نجاشی، رجال النجاشى، ج۲، ص۳۷۰)
اگر ما آنچه را كه نجاشى ياد كرد، با شخصى كه در سه روايت پيشين آمده، يكى بدانيم، به اين معنى خواهد بود كه مصعب بن يزيد انصارى از عوام بن زبير و مسعده روايت مىكند و محمد بن احمد نهدى و يعقوب ين يزيد و على بن حسن طويل از وى روايت مىكنند. با توجه به روايت صدوق در باب خراج و جزيه و آنچه نجاشى ياد كرده و سه روايتى كه به آن اشاره شد، ديدگاههاى گوناگونى درباره مصعب بن يزيد پديد آمده است:
۱. برابر ديدگاه علامه حلّى، يك مصعب بن يزيد بيشتر نداريم و آن، همانا كارگزار حضرت امير(ع)است.(سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۱۷۳_۱۷۴)
۲. آيت الله خوئى در معجم رجال حديث، عنوانى براى مصعب بن يزيد انصارى، كارگزار اميرالمؤمنين(ع)قرار داده و سند شيخ صدوق را در مشيخه نقل و آن را سست شمرده و عنوانى مستقل براى آنچه در رجال نجاشى آمده قرار داده است.
وى، پس از نقل كلام عالمه حلى، بر وى خرده مىگيرد: مصعب بن يزيد نام دو نفر است، واى او يك نفر پنداشته؛ زيرا يكى كارگزار حضرت امير(ع)و ديگرى كسى است كه نجاشى از وى نام برده و نوشته: كتابى دارد كه ابنعقده با دو ميانجى از كتاب وى نقل كرده است.
حال، چگونه مىشود احمد بن محمد بن سعيد، در گذشته در سال ۳۳۳، از كارگزار اميرالمؤمنين(ع)با دو ميانجى نقل كرده باشد؟ افزون بر اين، اگر او كارگزار اميرالمؤمنين (ع)بود، نجاشى او را در طبقه نخست ياد مىكرد.
و در پارهاى از روايات، مصعب بن يزيد با يك ميانجى از امام صادق(ع)نقل حديث كرده كه نشان مىدهد از زمان حضرت نيز، واپستر بوده است، مانند روايت باب جيائ كافى كه به آن اشارت رفت.(سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۱۷۳_۱۷۴)
۳. ما مقانى، پس از نقل قول نجاشى و علامه در خلاصه و اشكال به آن و با اشاره به روايت صدوق در باب خراج و جزيه و دو روايتى كه از كافى نقل كرديم، نتيجه مىگيرد: مصعب بن يزيد، نام دو يا سه تن است:
۱. مصعب بن يزيد انصار انصارى كارگزار اميرالمؤمنين (ع)كه ثقه است.
۲. مصعب بن يزيد انصارى كه در رجال نجاشى آمده و ابنعقده، گفته است:«ليس بذاك».
۳. مصعب بن يزيد، از مسعده و عوام بن زبير روايت كرده كه اين دو، ناشناختهاند.(مامقانى، تنقيح المقال، ج۳، ص۲۱۹)
ما مقانى در بررسى خود مىنويسد:
با توجه به شهادت اميرالمؤمنين (ع)در سال ۴۰ هجرى، بايد كارگزار وى، حدود سى سال سن و در سال ۱۰ هجرى متولد شده باشد و با توجه به درگذشت امام صادق (ع)در سال ۱۴۸، بايد سن مصعب، بيش از صد و سى سال باشد تا وى را از معاصران حضرت دانست و اين بر خلاف عادت است.(مامقانى، تنقيح المقال، ج۳، ص۲۱۹)
نقد و بررسى ديدگاهها
از آن جا كه على بن حسن طويل روايتى از صفوان بن يحيى دارد (سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۱، ص۳۵۰) و صفوان، با يك ميانجى از امام صادق(ع)روايت كرده و از اصحاب موسى بن جعفر و امام رضا(ع) است،(سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۹، ص۱۲۳؛ سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۹، ص۱۳۳) مىتوان گفت: مصعب بن يزيد كه در رجال نجاشى ياد شده، با كسى كه در روايات آمده يك شخص است. در نتيجه، دو ديدگاه بيشتر نخواهد بود: ديدگاه علامه و ديدگاه آيت اللّه خوئى و ديگران كه در خور نقد و بررسى است. اطلاعات ما درباره مصعب بن يزيد انصارى اندك است؛ از اين روى، براى روشن شدن شرح حال و زمان زندگانى وى، مىتوانيم از راه شناخت راويان از او، به نتيجه درست برسيم. مصعب بن يزيد روايتى از امام صادق(ع) نقل نكرده و احاديث او با يك يا دو ميانجى از حضرت نقل گرديده است. اين ميانجى در روايات، امكان دارد به معناى درك نكردن دوران امامت امام صادق (ع) باشد و امكان دارد به معناى شرفياب نشدن به محضر حضرت باشد، چون از مدينه دور بوده و در شهرهاى ديگر زندگانى مىكرده است. در هر صورت، مىتوان نتيجه گرفت كه دوران زندگانى وى، در سالهاى ۱۴۰ به بعد بوده است. در واقع، معاصر با امام صادق (م ۱۴۸)بوده، اما محضر حضرت را درك نكرده و روايت كتاب وى، توسط على بن حسن طويل، نشانه همين مطلب است كه دست كم در دوران پس از زندگانى امام صادق (ع)كتاب خود را نگاشته است.
ما همين شيوه بررسى را در روايتى كه از مصعب، به عنوان كارگزار اميرالمؤمنين (ع)نقل شده به كار مىبريم، تا دريابيم كس يا كسانى كه از مصعب آن حديث را نقل كردهاند، در چه زمانى زندگى مىكردند، آيا آنان همروزگار امام صادق(ع)بودند؟ و با پيش از حضرت زندگى مىكردهاند و يا پس از ايشان.
سند روايت مصعب درباره جزيه
شيخ صدوق، در مشيخه فقيه سند خود را به روايت مصعب اين گونه بيان مىكند:
و آنچه در آن از مصعب بن يزيد انصارى كارگزار اميرالمؤمنين(ع)است، آن را از پدرم و محمد بن حسن، رضى اللّه عنهما، از سعد بن عبداللّه از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن حكم، از ابراهيم بن عمران شيبانى، از يونس بن ابراهيم، از يحيى بن لبى الاشعث كندى، از مصعب بن يزيد انصارى....نقل كردهام.(شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۴۸۰)
از ظاهر سخن شيخ صدوق بر مىآيد كه وى، از مصعب، روايت بسيار نقل كرده است، اما در فقيه، بيش از يك روايت از وى، وجود ندارد.(سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۱۷۴) شايد پارهاى از روايات كه شيخ صدوق، سند آنها را بر داشته است، از كتاب وى باشد. شيخ طوسى كه همين روايت را نقل كرده، به جاى يحيى بن ابى الاشعث، يحيى بن اشعث آورده است.(شيخ طوسى، الاستبصار، ج۲، ص۵۳)
آقاى على اكبر غفارى، به دليل آنچه در رجال نجاشى آمده، مصعب را نام دو تن از راويان دانسته است و درباره سند صدوق مىنويسد:
از ظاهر بر مىآيد، رجال سند صدوق، از عامهاند و نام آنان را در كتابهاى رجالى عامه نديدم.(شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۴۸۰)
رجال اين حديث را از عامه دانستن با تعبيرى كه شيخ در مبسوط داشت، هماهنگى ندارد؛ زيرا ايشان نوشت:
روى اصحابنا.(شيخ طوسى، المبسوط، ج۲، ص۳۸)
بنابراين، راوى از مصعب، يحيى بن ابى الاشعث كندى است. اكنون بايد ديد يحيى كندى كيست و در چه زمانى زندگانى مىكرده است. ما براى رسيدن به اين هدف، مىتوانيم از ديدگاه رجال شناسان بهره ببريم و يا با بررسى روايات وى، به نتيجه شايسته دست يابيم.
شيخ طوسى، در كتاب رجال خود، يحيى را از اصحاب امام صادق دانسته و با عنوان: يحيى بن ابى الاشعث الكندى البصرى اسند عنه (شیخ طوسی، رجال الطوسى، ص۳۳۴) از وى ياد مىكند. بنابراين، زمانى كه راوى از مصعب از اصحاب امام صادق(ع) روايت كند، خود مصعب نيز، از معاصران حضرت و ياران امام باقر (ع)خواهد بود.
در تاريخ طبرى، در دو مورد محمد بن اسحاق بن يسار(م۱۵۰ يا ۱۵۴) صاحب سيره از يحيى بن ابى الاشعث كندى، حديثى مربوط به ايمان على(ع)نقل كرده است.
۱. محمد بن اسحق گويد:يحيى بن ابى الاشعث كندى از مردم كوفه، از اسماعيل بن اياس بن عنيف، از پدرش از جدش كه: در آغاز بعثت، على(ع)نخستين كسى بود كه به پيامبر (ص)ايمان آورد.
۲. حديث دوم با همين سند و به همين معنى و محتوا، ولى نقل مىكند: در جاى ديگر از كتابم يحيى بن اشعث است.(جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج۲، ص۵۶_۵۷)
ابنابى الحديد در حديثى به نقل از استيعاب، همين سند و حديث را آورده است .(ابنابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۱۱) با توجه به اين كه مرگ محمد بن اسحاق را در سال ۱۵۰ تا ۱۵۴ ياد كردهاند و او سفرهاى علمى خود را به مصر، در سال ۱۱۵ آغاز كرده و بعد به كوفه رفته،(فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربى، ص۸۷_۸۸) به احتمال قوى بين سالهاى ۱۳۳ تا ۱۴۰ ابناسحاق در كوفه از يحيى بن ابى الاشعث حديث شنيده كه همزمان با دوران امامت امام صادق(ع)است.
يحيى نيز، از مصعب حديث شنيده و دور نيست كه مصعب ساكن و مقيم كوفه بوده است.
گرچه شيخ طوسى، يحيى را بصرى معرفى كرده ؛ اما ابناسحاق او را مقيم كوفه دانسته و بخارى در تاريخ الكبير، به اين مطلب اشاره دارد و مىنويسد:
يحيى بن ابى الاسعث، از اسماعيل بن اياس بن عفيف حديص شنيده و ابناسحاق گفته: يحيى براى من حديث نقل كرده و او اهل گوفه است.(بخارى، تاريخ الكبير، ج۸، ص۲۶۱)
بنابراين، مىتوان گفت: كسى كه به عنوان كارگزار اميرالمؤمنين (ع)معرفى شده همان كسى است كه با يك واسطه از امام صادق(ع) روايت نقل مىكند و نجاشى كتاب وى را به نقل از على بن حسن طويل، نام مىبرد؛ زيرا يحيى ابن الاشعث، معاصر امام صادق (ع) بووده و در كوفه زندگى كرده است و على بن حسن طويل با دو واسطه از امام صادق(ع) روايت دارد.(شيخ طوسى، الاستبصار، ج۲، ص۲۷) پس ديدگاه دوم، نادرست است.
با توجه به آنچه ذكر شد گر چه ديدگاه دوم و سوم نادرست به نظر مىرسند، اما باز اشكال باقى است و پذيرش ديدگاه نخست مشكل است؛ زيرا دور است كه كارگزار اميرالمؤمنين از اصحاب امام صادق (ع) باشد. البته اين دورى، ناسازگار با عقل نيست؛ زيرا شايد مصعب از كسانى بوده كه عمر دراز كرده و ما اطلاعى نداشته باشيم و شايد سند صدوق، ناتمام باشد و در واقع روايت افتادگى سندى داشته باشد.
نگارنده پس از بررسیهاى بسيار، به اين نتيجه رسيدهام كه مصعب بن يزيد انصارى كارگزار آن حضرت امير المؤمنين (ع) نيست، بلكه كارگزار آن حضرت پدر مصعب، ابو زيد يزيد انصارى است.
شاهد بر اين مطلب، همين روايت«من لا يحضره الفقيه»را بلاذرى در فتوح البلدان نقل كرده و كارگزار حضرت را پدر وى مىداند. سند بلاذرى چنين است:
و حديثى الوليد بن صالح قال:
حدثنا يونس بن ارقم المالكى قال حدثنى يحيى بن ابى الاشعث الكندى عن مصعب بن يزيد ابى زيد الانصارى عن ابيه قال:بعثنى على بن ابى طالب ما سقى للفرات فذكر رساتيق و قرى فسمى نهرا الملك و كوئى، و بهر سير و الرومقان و نهر جوبر، و نهر در قبط و البهقباذات... .(بلاذرى، فتوح البلدان، ص۲۷۰؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابه، ص۳۶۸)
براى اطمينان از درستى اين سند، به چاپ تصحيح شده ديگر فتوح البلدان مراجعه كردم در آن جا نيز، پس از نام مصعب«عن ابيه» ياد شده بود.
بنابراين، پدر مصعب به نام يزيد ابو زيد انصارى(يا يزيد از قبيله انصار)كارگزار حضرت بوده كه در مسند صدوق و شيخ طوسى و روض النضير افتاده است.
از اين روى، ديدگاه چهارم و درستى درباره مصعب بن يزيد پديده مىآيد كه مىتوان آن را هماهنگ به اسناد روايات دانست.
و دور نيست كه روايت كامل الزيارات كه ابراهيم بن موسى انصارى از مصعب از جابر از محمد بن على (ع) از قول پيامبر درباره تمام حسين(ع)نقل مىكند:امت پيامبر او را به شهادت خواهند رساند.(محمد بن قولويه، كامل الزيارات، ص۷۱؛ سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۱۷۱) از همين مصعب بن يزيد انصارى باشد.
در يان كه كارگزار اميرالمؤمنين (ع) به نام يزيد و با كنيه ابو زيد انصارى كيست؟ نگارنده به نتيجه روشنى نرسيده اما چند احتمال وجود دارد:
۱. منظور يزيد بن شراحيل انصارى باشد كه او كاتب اميرالمؤمنين (ع)معرفى كردهاند(خوارزمى، مناقب، ص۳۶۵)؛ زيرا كاتبها به گردآورى و ثبت خراج نيز مىپرداختند. وى ساكن كوفه بوده و در آن شهر، به حديث غدير خم گواهى داده است.(علامه امينى، الغدير، ج۲، ص۳۸) متأسفانه اطلاع از كنيه وى نداريم.
۲. قاضى نعمان مصرى در شرح الاخبار، آن گاه كه ياران امير المؤمنين(ع) را از انصار در جنگ صفين ياد مىكند از«ابو زيد بن قيس»نام مىبرد(شرح الاخبار، ج۲، ص۳۱) كه شايد كارگزار حضرت بوده باشد اما متأسفانه آگاهى از نام وى نداريم.
۳. شايد منظور، يزيد بن ثابت بن قيس بن خطيم ظفرى انصارى باشد كه در واقع حرّه كشته شد.(ابناثير، اسد الغابه، ج۱، ص۲۷۵) گرچه درباره يزيد، اطلاعى از كارگزارى او براى اميرالمؤمنين (ع) نداريم، اما درباره پدرش ثابت گفتهاند: على (ع) او را بر مدائى گمارد.(على اكبر ذاكرى، سيماى كارگزاران على بن ابى طالب امير المؤمنين، ج۱، ص۲۷۶) و شايد يزيد بن قيس، همراه پدر اين مهم را انجام داده باشد.
شيخ طوسى، افزون بر يزيد بن قيس ارحبى، از يزيد بن قيس ديگرى نام مىبرد و او را اصحاب امام على (ع) مىشمارد.(شیخ طوسی، رجال الطوسى، ص۶۲)
به هر حال، آنچه از مجموع بحث نتيجهگيرى مىشود اين است:
۱. مصعب بن يزيد انصارى، از ياران و همروزگاران امام صادق (ع) بوده است و داراى كتاب.
۲. راوى اصلى و كارگزار اميرالمؤمنين (ع)، پدر مصعب، به نام يزيد ابو زيد انصارى بوده و براى ما ناشناخته است. بنابراين پرونده بحث هنوز باز است.
فهرست منابع:
(۱) مقاله: «مزايا و خدمات آية اللّه بروجردى»؛
(۲) شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، تحقيق على اكبر غفارى، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين؛
(۳) شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، در التعارف،بيروت؛
(۴) شيخ طوسى، الاستبصار، دارالتعارف؛
(۵) شيخ طوسى، المبسوط، مرتضوى، تهران؛
(۶) علامه حلی، قواعد الاحكام، انتشارات اسلامى؛
(۷) محقق كركى، جامع المقاصد، تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت، قم؛
(۸) شيخ مفيد، المقنعه، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم؛
(۹) ابنادريس، السرائر، انتشارات اسلامى، قم؛
(۱۰) هفده رساله، از مجموعه تأليفات محقق اردبيلى، چاپ كنگره اردبيلى؛
(۱۱) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربى، بيروت؛
(۱۲) حسين بن احمد سياغى صنعانى، الروض النضير، چاپ مصر؛
(۱۳) ابنقدامه، المغنى، دار الفكر، بيروت؛
(۱۴) كلينى، اصول كافى، دارالكتب الاسلاميه، تهران؛
(۱۵) شيخ صدوق، الخصال، تحقيق على اكبر غفارى، انتشارات اسلامى، قم؛
(۱۶) نجاشی، رجال النجاشى، تحقيق محمد جواد نائينى؛
(۱۷) سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث؛
(۱۸) مامقانى، تنقيح المقال؛
(۱۹) شیخ طوسی، رجال الطوسى، رضى، قم؛
(۲۰) جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، انتشارات اعلمى بيروت ؛
(۲۱) ابنابى الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء التراث العربى؛
(۲۲) فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربى؛
(۲۳) بخارى، تاريخ الكبير، دار احياء التراث العربى؛
(۲۴) بلاذرى، فتوح البلدان، تعليق رضوان محمد رضوان، دار الكتاب العلميه، بيروت؛
(۲۵) قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابه؛
(۲۶) محمد بن قولويه، كامل الزيارات؛
(۲۷) خوارزمى، مناقب، انتشارات اسلامى، قم؛
(۲۸) علامه امينى، الغدير، دار احياء التراث العربى، بيروت؛
(۲۹) شرح الاخبار، انتشارات اسلامى، قم.
(۳۰) ابناثير، اسد الغابه، چاپ مصر؛
(۳۱) على اكبر ذاكرى، سيماى كارگزاران على بن ابى طالب امير المؤمنين، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم؛