نکر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نَکَر (به فتح نون و کاف) و
نُکْر (به ضم نون و سکون کاف) از
واژگان قرآن کریم به معنای نشناختن است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
اِنْکار (به کسر الف و سکون نون) و
نَکیر (به فتح نون) به معنای نشناختن؛
نُکْر (به ضم نون و سکون کاف) و
نُکُر (به ضم نون و کاف) به معنای کار دشواری است غیر معروف؛ و
مُنْکَر ناشناخته در مقابل معروف، و منظور از آن در قرآن معصیت است.
نَکَر و
نُکْر:
نشناختن گویند؛ «نَکِرَ الامر: جهله» کار را ندانست؛ «نَکِرَ الرّجل: لم یعرفه» یعنی او را نشناخت.
این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
اِنْکار: نیز به معنی نشناختن است. در
مصباح آمده: «انکرته انکارا» یعنی او را نشناختم.
انکار به معنی عیب گرفتن و نهی کردن نیز آمده است.
نگارنده گوید: اِنْکَار نوعی عدم قبول است.
(یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَ یُنْکِرُونَها) (آنها نعمت خدا را مىشناسند؛ سپس آن را انكار مىكنند).
(فَلَمَّا رَای اَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً) یعنی: «چون ابراهیم دید دست فرشتهها به طعام نمیرسد ندانست که فرشتهاند و طعام نمیخورند، از آنها احساس ترس کرد».
(وَ جاءَ اِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ) «برادران یوسف آمده و بر او وارد شدند؛ یوسف آنها را شناخت حال آنکه او را نمیشناختند».
نَکیر: به معنی انکار است.
(ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَاٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ) یعنی: «در آن روز برای شما نه پناهگاهی هست و نه انکاری (نمیتوانید آنچه را که کردهاید انکار کنید زیرا همه چیز روشن و آشکار شده)».
(یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ • فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ) (در آن روز كه اسرار نهان انسان آشكار مىشود و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست).
(فَاَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ اَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ) (امّا من به كافران مهلت دادم، پس از آن، آنها را مجازات كردم. ديدى چگونه عمل آنها را پاسخ گفتم؟!)
مراد از نکیر و انکار خدا در این آیه و نظیر آن، عقوبت است.
نُکْر: کار دشواری که غیر معروف است.
(فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً) «از آن شهر حساب گرفتیم، حسابی شدید و عذابش کردیم، عذابی سخت؛ عذابی که غیر معروف بود و به نظر نمیآمد».
(اَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً) «آیا نفس پاکی را کشتی، بیآنکه کسی را کشته باشد؟ حقّا که کار عجیب و غیر معروفی کردی!».
نُکُر: نیز مانند «نُکْر» است که گذشت.
(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ اِلی شَیْءٍ نُکُرٍ) «از آنها روی گردان و منتظر روزی باش که خواننده، آنها را به چیز سخت و ناشناخته میخواند (که شخص آن را ندیده است)».
مُنْکَر: (به صیغه مفعول) ناشناخته، در «مقابل معروف». کار منکر و امر منکر آنست که به قول راغب: عقل سلیم آن را قبیح و ناپسند میداند یا عقل درباره آن توقّف کرده و شرع به قبح آن حکم میکند.
منظور از آن در قرآن معصیت است.
(وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَی الْخَیْرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ) «باشد از شما امّتی که به خیر دعوت میکنند و به معروف و کارهای پسندیده (اعم از واجب و مستحب) امر و از معصیت نهی میکنند». شاید «مِنْ» در «مِنْکُمْ» برای بیان باشد نه تبعیض.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "نکر"، ج۷، ص۱۰۹.