• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کلام الله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خدای سبحان در سوره مبارکه توبه قرآن کریم را «کلام الله» معرفی نموده: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله؛ اگر مشرکی در حین جنگ (برای بررسی مسائل اسلامی) از شما امان خواست، او را امان دهید تا کلام الله را بشنود». اکنون باید روشن شود که کلام بودن قرآن به چه معناست و تفاوت کلام خدا با کلام بندگان در چیست.



قرآن کریم در آیات گوناگون خود، اصل تکلم و سخن گفتن خدای سبحان را به طور صریح تایید می‌فرماید. در مورد خلقت آدم (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «واذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة؛ هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت: من در زمین خلیفه و جانشین قرار می‌دهم.» در این آیه کریمه، سخن از گفتگوی خدای سبحان با ملائکه و فرشتگان است.
درباره میقات و تکلم خدای سبحان با موسای کلیم (علیه‌السّلام) چنین آمده است: «و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه؛ و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت». «و کلم الله موسی تکلیما؛ و خداوند با موسی سخن گفت، (و این امتیاز، از آن او بود.)»
خداوند در شب معراج نیز با رسول خاتم خود، به خالصترین قسم وحی و تکلم، سخن گفت که « فاوحی الی عبده ما اوحی؛ در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بنده اش وحی نمود». آنچه که افراد عادی از کلام به یاد دارند، آن است که الفاظی برای معانی مخصوصی وضع شود و انسانها با استمداد از فضای دهان و حنجره، آن را تلفظ کنند و در این گونه کلام، از آن جهت که الفاظ برای معانی خاص وضع می‌شوند، قرارداد و اعتبار وجود دارد و از آن جهت که صوت و لفظ در کار است، از دهان و حنجره باید ادا شود.
کلامی که خدای سبحان به خود نسبت داده یقینا منزه از صوت و لفظ و اعتبار است و برای آنکه روشن شود که مقصود از کلام خداوند چیست، باید نخست معنای «کلمه» را در قرآن بیابیم. «کلمه» در لغت عرب به معنای آن است که چیزی، نهان را آشکار کند و از پنهان خبر دهد و اگر در عرف، به کلمات متشکل از حروف. «کلمه» می‌گویند، برای همین است که «معرب عما فی الضمیر» است یعنی آنچه را که در نهان متکلم است آشکار می‌سازد و افکار و حالات و خواسته‌های درونی او را به افراد دیگر که گوش شنوا داشته باشند، می‌فهماند.


قرآن کریم، سراسر نظام هستی را «کلمة الله» می‌داند ومی فرماید: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی» خدای سبحان به رسولش می‌فرماید: بگو که اگر دریا مرکب شود برای نوشتن «کلمات» پروردگار من، پیش از آنکه کلمات الهی به پایان رسد، دریا خشک و تمام خواهد شد. و در آیه دیگری می‌فرماید: «ولو انما فی الارض من شجرة اقلام والبحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله؛ یعنی اگر همه درختان روی زمین، قلم گردند و آب دریا به همراه و مدد هفت دریای دیگر، مرکب شوند، دریا تمام می‌شود ولی «کلمات» خداوند ناتمام خواهد ماند».
سر اینکه قرآن کریم، سراسر هستی را «کلمة الله» می‌داند، آن است که هر موجودی از موجودات جهان آفرینش، «آیت» و نشانه حق است و «غیب» را نشان می‌دهد و نهان را آشکار می‌سازد.
همه موجودات، با زبان تکوینی خود سخن از خداوند و اسما و صفات عالی او می‌گویند. خدای سبحان در دنیا از طریق مخلوقاتش با بسیاری از انسانها سخن می‌گوید ولی اگر کسی «صم بکم عمی فهم لا یعقلون؛ کر و گنگ و نابینا هستند که درک نمی‌کنند». باشد، چگونه آن را می‌شنود؟ نشنیدن چنین افرادی دلیل بر نبودن کلام و سخن خداوند نیست، سراسر عالم، صدای حق است ولی گوش شنوا می‌خواهد.
در نظام کلی و «نظام احسن» حتی شیطان نیز «کلمة الله» است و خیر و برکت را به همراه دارد؛ زیرا تا شیطان نباشد و تا وسوسه نکند، جهاد اکبری نخواهد بود و کمال و سعادت انسان حاصل نمی‌شود. «جهاد اکبر» وقتی است که دشمنی وجود داشته باشد چنانکه در «جهاد اصغر» نیز باید کافری باشد و عداوتی داشته باشد تا انسان به جهاد با او بپردازد.
اگر چه شیطان و انسانهای پلیدی که پیروان اویند، به سبب اختیار بد خود به جهنم خواهند رفت، ولی در نظام کلی، مفید و خیرند و زمینه فوز شهادت در جهاد اصغر و رسیدن به کمال تهذیب روح در جهاد اکبر را شیاطین جنی و انسی فراهم می‌کنند، لذا از آن جهت که مخلوق الهی‌اند شر نخواهند بود و تفاوت بین خیر بودن اصل مبدا وسوسه در مقیاس نظام کلی و احسن، و بین لزوم پرهیز هر شخص از اینکه مبدا وسوسه قرار گیرد یا مورد آن واقع شود، بسیار است که باید در مسئله عدل کلی، نظام احسن، خیر و شر و مانند آن مورد بحث قرار گیرد.


قرآن کریم، حضرت مسیح (سلام‌الله‌علیه) را به طور خاص، کلمه الهی معرفی می‌کند «انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته القاها الی مریم؛ مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه (و مخلوق) اوست؛ که او را به مریم القا نموده». و در جای دیگر می‌فرماید: «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم؛ (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: ‌ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای (وجود باعظمتی) از طرف خودش بشارت می‌دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است». و این بدان خاطر است که «انسان کامل» آیت کبرای حق است و هیچ موجودی نمی‌تواند مانند انسان کامل، خداوند را نشان دهد و از این جهت، حضرت امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه) می‌فرماید: «ما لله آیة اکبر منی؛ برای خدا آیت و نشانه‌ای بزرگتر از من نیست.» آیت و نشانه و کلمه‌ای از انسان کامل مانند رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) که همگی نور واحدند، وجود ندارد و در جوامع روایی نیز آمده است که «نحن الکلمات التامات»
[۱۲] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵، ص۹، ج۱.
یعنی ما کلمات تامه و کامله الهی هستیم.
بنابراین، سخن و قول و کلام خدای سبحان، چه در دنیا و چه در آخرت، از نوع صوت و لفظ و اعتبار نیست؛ چنانکه از امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) نقل شده که فرمودند: «... یقول لمن اراد کونه: کن، فیکون، لا بصوت یقرع ولا بنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله؛ به هر چه اراده کند می‌فرماید: باش (کن) پس بلادرنگ موجود می‌شود (فیکون) اما گفتن کلمه «باش» نه صوتی است که در گوشها نشیند و نه فریادی است که شنیده شود بلکه سخن خدا همان کاری است که ایجاد می‌کند». قول خداوند، فعل اوست که منزه از صدای کوبیده شده است و مبرای از ندایی است که شنیده شود. کلام خدا افاضه هستی است، ولی در مرحله نازله اش به صورت تورات ملفوظ یا قرآن فصیح عربی، تجلی می‌کند و در این مرحله نازله، لازمه اش لفظ و اعتبار است، و عربی بودن و عبری بودن و غیر آن مطرح می‌شود. قرآن عربی مبین، ذیل و نازله و رقیق شده کلام الهی است و صدر و اصل آنکه در مقام «لدن» بر وجود مبارک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، نازل می‌شود و ایشان می‌پذیرد، منزه از صوت و لفظ و اعتبار است، حقیقتی است علی و بلند و حکیم که با «مشاهده» دریافت می‌شود.
غرض آنکه، حقیقت قرآن در تمام مراتب آن، کلام خداست و این کلام که به تمام مراحل خود، مخلوق الهی است فعل خاص اوست که خداوند آن را ایجاد فرموده و خصوص مرتبه نازله آنکه آن هم مانند دیگر مراتب، کلام خدا و مخلوق اوست عبارت از الفاظ ویژه و کلمات مخصوص خواهد بود.


یکی از سؤالاتی که پاسخ به آن معرفت ما را به قرآن کریم بیشتر می‌کند این است که: آیا وقتی کلام خدا به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید، وحی الهی در وجود آن حضرت ختم می‌یابد و ایشان پیام خداوند را به مردم ابلاغ می‌کنند یا وجود مبارک آن حضرت همانند فرشتگان، مجرای وحی و مسیر تکلم الهی است تا به انسانهای دیگر هم برسد و آنچه به انسانهای عادی می‌رسد حلقه‌ای از حلقات نهایی کلام خدا و مهره‌ای از سلسله ی وحی الهی به شمار می‌رود؟
بنابر فرض اول، انسان عادی کلام خداوند را نمی‌شنود بلکه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کلام خدا را به مردم ابلاغ می‌کند و بنابر فرض دوم انسانهای عادی نیز کلام خداوند را می‌شنوند اگر چه به واسطه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد؛ البته بین شنیدن آن حضرت از فرشته وحی و شنیدن انسانهای عادی از ایشان فرق عمیقی وجود دارد.
امتیاز اساسی بین شنیدن رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خدا یا فرشتگان و بین استماع انسان عادی از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این است که: اولا رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شنیدن و پذیرش وحی معصوم است یعنی هرگز کاهش یا افزایش در پذیرش او نسبت به وحی الهی راه ندارد بلکه همان را طبق واقع (علی ما هو علیه) می‌یابد. ولی انسان عادی که نزدیک به برخی از خاطرات شیطانی یا افکار پوچ نفسانی است ممکن است آن را درست دریافت نکند و در اثر سوء اختیار خود گرفتار کژ راهه در ادراک گردد.
و ثانیا دریافت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خداوند یا فرشتگان به نحو علم حضوری است ولی دریافت انسان عادی از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نحو علم حصولی است.
و ثالثا رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنچه معصومانه به نحو علم شهودی دریافت کرد معصومانه حفظ می‌کند و از آسیب فراموشی محفوظ است «سنقرئک فلا تنسی؛ ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد». ولی انسان عادی گذشته از دریافت غیر معصومانه، در مقام ضبط و نگهداری نیز محفوظ از سهو و فراموش کاری نخواهد بود.
رابعا در مقام املا، ابلاغ، انشای شنیده شده، فرق دیگری وجود دارد که خارج از بحث است.
قرآن کریم، نه تنها کلام الهی است، بلکه تکلم الهی نیز هست و هم اکنون خداوند است که با ما سخن می‌گوید. اگر خدای سبحان، قرآن را کلام خود معرفی می‌کند: «حتی یسمع کلام الله» ظاهر این آیه کریمه آن است که هم اکنون، متکلم آن خدای سبحان است از این ظاهر وقتی می‌توان فاصله گرفت که دلیل عقلی یا دلیل نقلی قطعی برخلاف آن داشته باشیم و چنین قرینه‌ای در این مقام وجود ندارد.


برخی گفته‌اند که مقصود از «کلام الله» آن است که قرآن کریم از سوی خداوند نازل شده و سخن غیر او نیست، نه اینکه هم اکنون کلام و تکلم خدا باشد.
این سخن ناتمام است؛ زیرا همانطور که گفته شد، ظاهر آیه این است که قرآن هم اکنون نطق الهی است. علاوه بر این، خدای سبحان می‌فرماید: «و ما ینطق عن الهوی• ان هو الا وحی یوحی؛ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از روی هوی و هوس صحبت نمی‌کند، هر چه که می‌گوید وحی الهی است». این آیه نه تنها بیان می‌دارد که رسول امین (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ناحیه خود و دیگران چیزی را اضافه و کم نمی‌کند و هر چه می‌گوید از ناحیه خدا و سخن خداست، نکته دیگری را نیز می‌فهماند و آن این است که نطق آن حضرت، عین وحی است که تجلی می‌کند و کلام خداوند است که از زبان رسول الله شنیده می‌شود. نظیر «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی؛ تو تیر نیانداختی وقتی که تیر انداختی، بلکه خدا است که تیر انداخت». که دلالت می‌کند بر اینکه تیر انداختن تو در حقیقت تیرانداختن خداست. و تو واقعا آن را نیانداختی، گرچه ظاهرا تیر انداختی. در این آیه نیز می‌فرماید این نطق رسول امین، تکلم و نطق الهی است. ضمیر «هو» در «ان هو الا وحی یوحی» به «نطق» برمی گردد که مصدر «ینطق» است. یعنی آن نطق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی نیست مگر وحی. نه اینکه مقصود این باشد که آنچه او نطق می‌کند، برابر با وحی است یا اینکه آنچه که وحی شده است، آن حضرت بعدا آن را نطق می‌کند؛ زیرا همه اینها مسلم است ولی این آیه می‌خواهد نکته دیگری را علاوه بر آنچه معروف است بفرماید که همان تکلم الهی بودن قرآن است. گویا خدای سبحان به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «و ما تکلمت اذ تکلمت ولکن الله تکلم».
مستحب است هنگام شنیدن و یا تلاوت خطاب «یا ایها الذین امنوا»؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید. بگوییم: «لبیک»؛ بلی. برای آنکه خطاب خداوند، خطابی فعلی است و خدا هم اکنون با ما سخن می‌گوید و اگر هم اکنون تکلم خداوند نباشد، دیگر «لبیک» گفتن برای چیست؟ چگونه می‌شود که کسی با قصد جدی جواب متکلم درگذشته را بگوید؟ انسان وقتی می‌گوید بله که متکلمی هم اکنون باشد و دستوری به او بدهد و خطابی به او داشته باشد. گاهی ممکن است خطاب منتفی شده در گذشته را که حکم آن هم اکنون باقی و نافذ است در ذهن ترسیم کرد و هنگام تلفظ آن، بلی گفت، لیکن چنین تکلفی نیازمند به قصد اضافی است و اگر بدون چنین قصدی، به طور جد جریان «لبیک» گویی مطرح باشد، معلوم می‌شود آن خطاب، هم اکنون زنده است و جواب ویژه می‌طلبد.


کلام خدا؛ کلام الله (قرآن)؛ کلمة الله.


۱. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۲. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۳.    
۴. نساء/سوره۴، آیه۱۶۴.    
۵. نجم/سوره۵۳، آیه۱۰.    
۶. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۹.    
۷. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۷.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۱۷۱.    
۹. نساء/سوره۴، آیه۱۷۱.    
۱۰. آل عمران/سوره۳، آیه۴۵.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰۶، ح۲.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵، ص۹، ج۱.
۱۳. امام علی علیه‌السّلام، نهج البلاغه، ص۱۸۴،خطبه ۱۸۶، بند ۱۷.    
۱۴. اعلی/سوره۸۷، آیه۶.    
۱۵. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۶. نجم/سوره۵۳، آیه۳-۴.    
۱۷. انفال/سوره۸، آیه۱۷.    
۱۸. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کلام الله»،تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۵.    



جعبه ابزار