• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کیا بزرگ‌امید (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بُزرگ اُمید ، کیا ، دومین داعی و رهبر اسماعیلیّة نزاری در الموت (۵۱۸ ـ ۵۳۲). از اهالی رودبار دیلم بود ولی از اصل و نسب دقیق او اطلاعی در دست نیست . برخلاف نظر بعضی از مستشرقان ، مانند یوستی (ص ۳۶۰)، او با حکام وامیران باوندی و بادوسپانی مازندران و گیلان ، از جمله شاه غازی رستم بن علاءالدوله (متوفی ۵۵۸)، هیچ پیوندی نداشته است . پیوندهای منسوب به او، در اصل از آنِ کیا بزرگ (متوفی ۵۵۱)، یکی از حکام علوی زیدیّه در دیلمان ، است که در زمان بزرگ امید اسماعیلی می زیسته و با او قرابت اسمی داشته است .
از آغاز کار بزرگ امید به عنوان داعی اسماعیلیه در ایران اطلاعی نیست ، ولی مسلماً در سالهایی که حسن صبّاح ، پس از تسخیر قلعة الموت در ۴۸۳، نفوذ خود را در مقام داعی دیلم در منطقة رودبارگسترش می داده ، بزرگ امید در خدمت اوبوده است .
جوینی ، رشیدالدین فضل الله و کاشانی ـ که مهمترین منابع تاریخ اسماعیلیة نزاری در دورة الموت اند و از تواریخ نزاری همعصر، که دیگر به جا نمانده ، بهره برده اند ـ از بزرگ امید برای اولین بار در واقعة تصرف قلعة لَمَسَر • نام می برند (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۱۵؛
جوینی ، ج ۳، ص ۲۰۸؛
کاشانی ، ص ۱۵۰). لمسر، در ناحیة علیای شاهرود و مغرب الموت در رودبار، در آن زمان در اختیار رَساموج و بستگان او بود. آنها اندکی پس از آنکه به اطاعت حسن صباح درآمدند عهد خود را با اسماعیلیان شکستند و برآن شدند که قلعه را به نوشتگین ، امیر سلجوقی که از دشمنان اسماعیلیه بود، تسلیم کنند. حسن صباح برای فرونشاندن این شورش ، بزرگ امید را همراه سه تن از رؤسای اسماعیلی ، کیاابوجعفر و کیا ابوعلی و کیا گرشاسب ، به تسخیر لمسر فرستاد. آنها در ذیقعدة ۴۸۹ ـ به گفتة جوینی (ج ۳، ص ۲۰۸) در ۴۹۵، که صحیح به نظر نمی رسد ـ به لمسر حمله کردند و آن را گرفتند. حسن صباح بلافاصله بزرگ امید را به حکومت لمسر، بزرگترین قلعة اسماعیلیان نزاری در رودبار، منصوب کرد. بزرگ امید با یاری کارگران محلی به بازسازی لمسر پرداخت و آن را به یکی از استحکامات مهم نزاریه ، مجهز به ذخایر آب و آب انبارهای متعدد و عمارات و باغهای زیبا، مبدل ساخت . تصرف لمسر که الموت را از سوی مغرب محافظت می کرد، موقعیت نظامی نزاریان را در منطقة رودبار بسیار مستحکم کرد.
بزرگ امید بیش از بیست سال ، تا هنگام مرگ حسن صباح ، همچنان در لمسر ـ که پس از الموت مهمترین قلعة نزاریه در دیلم بود ـ حکومت کرد (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۱۵ـ۱۱۶؛
جوینی ، ج ۳، ص ۲۰۸ـ۲۰۹؛
کاشانی ، ص ۱۵۰ـ۱۵۱). در این دورة بحرانی در تاریخ نزاریه ، که سپاهیان سلجوقی پیوسته به نزاریان ایران هجوم می آوردند، بزرگ امید در برابر تمام حملات و فشارها ـ بویژه آنهایی که به فرمان سلطان محمد تَپَر و به فرماندهی نوشتگین شیرگیر به محاصرة ممتد قلاع نزاری در رودبار، در ۵۰۳ـ۵۱۱ انجامید ـ ایستادگی و از سقوط لمسر جلوگیری کرد (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۲۶، ۱۳۱ـ۱۳۲؛
کاشانی ، ص ۱۶۲، ۱۶۶ـ۱۶۷).
بزرگ امید سرداری با کفایت و داعی برجستة نزاری بود و در علم کلام تبحر داشت . در سالهایی که لمسر در محاصرة لشکریان سلجوقی بود، بزرگ امید، همراه سایر داعیان نزاری در جلسات بحث ومناظره بایکی از علمای سنی مذهب که از جانب سلطان محمد تپر گسیل شده بود، شرکت جست و از تعالیم اسماعیلیّه دفاع کرد ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۲۷ـ۱۳۱؛
کاشانی ، ص ۱۶۲ـ۱۶۶).
در ربیع الا´خر ۵۱۸، حسن صباح در بستر مرگ ،کیابزرگ امید را از لمسر فراخواند و اندکی پیش از وفاتش او را به جانشینی خود منصوب کرد و سه نفر از بزرگان نزاری را به عضویت شورایی برگماشت تا او را در پیشبرد امور دعوت و ادارة دولت نزاری یاری دهند. این مشاوران دهدار ابوعلی اردستانی ، حسن آدم قصرانی و کیا ابوجعفر بودند که شخص اخیر فرمانده نیروهای نزاری بود و یک سال بعد وفات یافت . دهدار ابوعلی ، داعی با تجربه ای که یک بار حسن صباح را از وضع بسیار دشواری در الموت نجات داده بود، عمدتاً برای مشاوره در امور دعوت برگزیده شده بود.
بزرگ امید، پس از مرگ حسن صباح ، رئیس نزاریة الموت شد. دهدار ابوعلی اردستانی بلافاصله به دیگر قلاع نزاری رفت و از تمامی آنها برای جانشینی حسن صباح که می بایست تا ظهور امام ، نزاریان را رهبری کند، بیعت گرفت (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۰۹، ۱۳۳، ۱۳۸؛
کاشانی ، ص ۱۴۵، ۱۶۸، ۱۷۲). بزرگ امید، که از ابتدا به طور مستقل به ادارة امور نزاریان می پرداخت ، در تمام زمینه ها سیاستهای حسن صباح را ادامه داد ومانند او احکام شریعت را بادقت اجرا می کرد. او بدون مواجه شدن با مخالفان داخلی ، چهارده سال بر نزاریان ایران و شام و دیگر مناطق ریاست کرد.
بزرگ امید از ابتدای حکومتش با مخالفت سلجوقیان و امرای محلی آنان مواجه شد. در ۵۲۰، سلجوقیان باردیگر به پایگاههای نزاری در رودبار و قُهستان حمله کردند که احتمالاً برای آزمودن کفایت رهبری جانشین حسن صباح بود. سلطان سنجر نیز که ، احتمالاً به علت وجود نوعی معاهدة صلح میان سلجوقیان و نزاریان ، حدود دودهه از هرگونه اقدامی بر ضد نزاریان پرهیز کرده بود، برآن شد تا با نزاریان به مقابله برخیزد. او برای سرکوبی نزاریان سپاه بزرگی به فرماندهی وزیرش ، معین الدین ابونصر احمد، به طُرَیثیث در قهستان ، بیهق و طرز در ناحیة نیشابور فرستاد (بیهقی ، ص ۲۷۱، ۲۷۶؛
ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۶۳۱). این سپاه که از خراسان گسیل شده بود، بدون کسب موفقیت بازگشت . در همان سال ، سلطان محمود سلجوقی نیز لشکری به سرکردگی اصیل به رودبار فرستاد که آنها هم به توفیقی نرسیدند. نزاریان رودبار دومین حملة سلجوقیان را نیز در همان سال دفع کردند و موفق شدند که تمور طغان ، یکی از امرای سلجوقی ، را اسیرکنند. تمورطغان مدتی در الموت زندانی بود تا آنکه به خواهش سلطان سنجر آزاد شد (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛
کاشانی ، ص ۱۷۳). علی رغم این درگیریها، پایگاه نزاریان در رودبار در سالهای اول حکومت بزرگ امید استحکام یافت . در آن ناحیه چندین قلعه ، از جمله دژ منصوره و قلاع دیگر در طالقان ، به دست نزاریان افتاد. در همان سالها، نزاریان چند قلعة جدید نیز در رودبار ساختند.بزرگ امید، کوتوالی یا فرماندهی یکی از قلعه ها به نام میمون دز را به دهخدا عبدالملک بن علی فشندی ، از وقایعنگاران رسمی نزاریه در دورة الموت ، سپرد (رشیدالدین ، ص ۱۳۸،۱۴۴؛
کاشانی ، همانجا). در قهستان نیز نزاریان موقعیت خود را تقویت می کردند. در ۵۲۱، معین الدین ابونصراحمد به دست فداییان نزاری به قتل رسید (ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۶۴۷؛
خواندمیر، ص ۱۹۴ـ ۱۹۸؛
اقبال آشتیانی ، ص ۲۵۴ـ۲۶۰). همچنین در ۵۲۳، نزاریان قهستان برای کارزار لشکری به سیستان فرستادند ( تاریخ سیستان ، ص ۳۹۱).
در ۵۲۳، سلطان محمود صلاح در آن دید که با نزاریان دربارة صلح گفتگو کند و بدین منظور سفیری از الموت فراخواند. بزرگ امید، خواجه محمد ناصحی شهرستانی را به اصفهان پایتخت سلجوقی فرستاد، اما گفتگوها به جایی نرسید و فرستادة نزاری وهمراهش ، پس از خروج از درگاه سلطان ، به دست گروهی از اهالی شهر به قتل رسیدند. سلطان گناه این کار را به گردن نگرفت و درخواست بزرگ امید را نیز برای مجازات عاملان این حادثه رد کرد. اندکی بعد، نزاریان خود انتقام آنان را گرفتند؛
نزاریان رودبار به قزوین حمله بردند و حدود چهارصد تن را کشتند و غنایم بسیار به دست آوردند. این حادثه سرآغاز دشمنیهای ممتد میان اهالی قزوین و همسایه های نزاریشان در رودبار شد که اغلب به صورت جنگ علنی بروز می کرد. بعدها، سلطان محمود حملة ناموفق دیگری به الموت تدارک دید و در همان حال سپاهی که از عراق برای تسخیر لمسر گسیل شده بود، کاری از پیش نبرد (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۴۰؛
کاشانی ، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵).
با مرگ سلطان محمود در ۵۲۵ و نزاعی که بر سر جانشینی او میان برادران و پسرش درگرفت ، نزاریان ایران فرصت دیگری برای تقویت پایگاه خویش به دست آوردند؛
و در همان زمان بزرگ امید متوجه ایالات جنوب دریای مازندران شد. در این منطقه ، نزاریان پیوسته با دشمنی باوندیان • مازندران و نیز حکمرانان زیدی که از گسترش دعوت نزاریه در قلمرو خود جلوگیری می کردند، روبرو بودند. نزاریان در رویارویی با ابوهاشم علوی گرگانی ـ که در بخشی از دیلم مدعی امامت زیدیه بود و تا خراسان نیز پیروانی داشت ـ موفقیت بسیاری به دست آوردند. ابوهاشم به نامه های پندآمیز بزرگ امید بتندی پاسخ می گفت و پیوسته نزاریان را به کفر والحاد متهم می کرد. در محرم ۵۲۶، بزرگ امید، برای سرکوبی ابوهاشم که او نیز قوایی فراهم کرده بود، از الموت به گیلان سپاهی فرستاد. در جنگ میان این دو فرقه ، زیدیان شکست خوردند و ابوهاشم اسیر شد. ابوهاشم را به الموت بردند و در آنجا داعیان نزاری ، به فرمان بزرگ امید، دربارة اصول عقاید اسماعیلیه و زیدیه با او به مباحثات طولانی پرداختند. بنابر روایت وقایعنگار نزاری دورة بزرگ امید، ابوهاشم از مواضع ضد اسماعیلی خود اظهار پشیمانی کرد، اما نزاریان سرانجام او را کشتند (کاشانی ، ص ۱۷۵ـ۱۷۹؛
رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۴۱).
در زمان بزرگ امید، داعیان نزاری همچنان به اشاعة دعوت در مناطق مختلف می پرداختند؛
همچنانکه فداییان نزاری نیز تعداد دیگری از دشمنان نزاریه را به قتل رسانیدند. درمیان مشهورترین دشمنان نزاری که در زمان بزرگ امید به دست فداییان به قتل رسیدند، و تعدادشان کمتر از کشته شدگان زمان حسن صباح بود ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۳۴ـ۱۳۷، ۱۴۴ـ۱۴۵؛
کاشانی ؛
ص ۱۶۹ـ۱۷۲، ۱۸۲ـ۱۸۳)، می توان از خلیفة فاطمی آمر (۴۹۵ـ۵۲۴) و خلیفة عباسی مسترشد (۵۱۲ـ۵۲۹) نام برد. مسترشد در جنگ با سلطان مسعود سلجوقی شکست خورد و به اسارت به مراغه برده شد و در آنجا دستة بزرگی از فداییان نزاری او را به قتل رسانیدند (ذیقعدة ۵۲۹). بزرگ امید یک هفته قتل مسترشد را در الموت جشن گرفت (رشیدالدین فضل الله ، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛
کاشانی ، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۰).
کیابزرگ امید که پس از حسن صباح در گسترش دعوت وتحکیم مبانی دولت نزاری مهمترین تأثیر را داشت ، در ۲۶ جمادی الاولی ۵۳۲ درگذشت (کاشانی ، ص ۱۸۲) و او را در کنار قبر حسن صباح در ناحیة الموت دفن کردند. این قبور که پیش از حملة مغول به رودبار زیارتگاه نزاریان بود، در ۶۵۴ به دست مغولان ویران و نابود شد.
منابع :
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛
(۲) عباس اقبال آشتیانی ، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران ۱۳۳۸ ش ؛
(۳) علی بن زید بیهقی ، تاریخ بیهق ، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۴۵ ش ، چاپ افست تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۴) تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش ) ؛
(۵) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷؛
(۶) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، دستورالوزراء ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ۱۳۱۷ ش ؛
(۷) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ : قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان ، چاپ محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی (زنجانی )، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۸) عبدالله بن علی کاشانی ، زبدة التواریخ : بخش فاطمیان و نزاریان ، ساختة ۷۰۰، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۹) Ferdinand Justi, Iranishes Namenbuch , Hildesheim ۱۹۶۳.
/ فرهاد دفتری /



جعبه ابزار