• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گندم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَصحاب اَعراف، کاملان مشرف بر خلایق، یا انسانهای متوسط در ایمان است.
اَعراف جمع عُرْف، مکانهای بلند و مرتفع را گویند
[۱] لسان‌العرب، ج‌۹، ص‌۱۵۶، «عرف».
، از آن جهت که آشکار و به راحتی قابل رؤیت است، برخلاف مکان پست.
[۲] التبیان، ج‌۴، ص‌۴۱۰.
به یال اسب و تاج خروس، نیز عرف گفته می‌شود، زیرا در قسمت مرتفع بدن آنان قرار دارد.
[۳] مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۶۵۱.
[۴] مفردات، ص‌۵۶۱، «عرف».
اعراف السحاب نیز به بخشهای بالایی ابر اطلاق می‌گردد.
[۵] لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۵۷، «عرف».
آیات ۴۶‌ـ‌۴۹ اعراف درباره اعراف و اصحاب آن سخن گفته است. به همین مناسبت سوره هفتم قرآن «اعراف» نام گرفته و آیات ۱۳‌ـ‌۱۵ حدید نیز به آن تفسیر شده است.
در چیستی اعراف و هویّت اصحاب اعراف، بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد، هر چند قدر مسلّم آن است که مسئله اعراف و اصحاب اعراف به قیامت مربوط می‌شود. برخی گفته‌اند: در آیه ۴۶ اعراف چون ابتدا تعبیر «حجاب» آمده و سپس اعراف و صفات اصحاب اعراف نام برده شده، معلوم می‌شود اعراف بلندیهای دیوار یا حجابی است که بین بهشت و دوزخ قرار دارد و بر هر دو طرف مشرف است: «وبَینَهُما حِجابٌ وعَلَی الاَعرافِ رِجالٌ یَعرِفونَ کُلاًّ بِسیمَهُم.. . »
[۹] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۱.
؛ همچنین در آیه ۱۳ حدید سخن از دیواری به میان آمده که در قیامت بین مؤمنان و منافقان زده می‌شود که درونش رحمت و برونش عذاب است: «.. . فَضُرِبَ بَینَهُم بِسور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ وظـهِرُهُ مِن قِبَلِهِ‌العَذاب». گفته شده که اعراف یکی از مقامهای عالی روحانی است که از بهشت و دوزخ خارج بوده و بر آن دو احاطه دارد.
[۱۱] التحقیق، ج‌۸، ص‌۹۹، «عرف».
[۱۲] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.
در برخی تفاسیر، کوهها یا تپه‌های فاصل بین بهشت و جهنم است
[۱۳] الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۴۶۱.
و در روایتی از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم اعراف، کوه اُحد دانسته شده که بر اثر علاقه پیامبر به آن، در قیامت بین بهشت و جهنم تجسّم می‌یابد.
[۱۴] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
از ابن‌عباس، تفسیر اعراف به محل مشرف بر صراط نقل شده است
[۱۵] التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
و حسن و زجّاج، بدون توضیحی روشن، اعراف را از ریشه معرفت و شناخت دانسته‌اند.
[۱۶] التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
برخی نیز افزوده‌اند که اهل اعراف، کاملان در علم و معرفت‌اند و طوایف مردم را می‌شناسند و بهشتیان و دوزخیان را از یکدیگر تشخیص می‌دهند
[۱۷] العرشیه، ص‌۹۰.
؛ نیز گفته شده که اعراف و اصحاب اعراف به یک معناست.
[۱۸] اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۸.
در روایتی آمده‌است که اعراف بزرگوارترین آفریدگان نزد خداوندند.
[۱۹] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۴۴.
از آیات‌۴۶‌ـ‌۵۱ اعراف و ۱۳‌ـ‌۱۵ حدید برمی‌آید که اعراف، حدّ فاصل میان بهشت و دوزخ است، به‌گونه‌ای که مانعی میان آن‌دو محسوب نمی‌شود و بهشتیان و دوزخیان صدای هم را می‌شنوند و با یکدیگر گفتوگو می‌کنند: «یُنادونَهُم.. . » و اصحاب اعراف هر دو گروه را مشاهده و با آنان گفتوگو‌می‌کنند.
اصحاب اعراف و ویژگیهای آنان:
درباره هویّت اصحاب اعراف ۱۲ قول وجود دارد که اساس همه آنها به سه قول باز‌می‌گردد
[۲۴] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۹.
:
۱. انسانهای بزرگ و باشخصیت که بر همه آفریدگان اشراف دارند و اوّلین و آخرین را می‌شناسند: «.. . ‌یَعرِفونَ کُلاًّ بِسیمَـهُم‌.. . » ، چنان‌که در دنیا، اهل خیر و ایمان و اهل شرّ و طغیان را می‌شناختند.
[۲۵] اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
آنان بر بهشتیان درود می‌فرستند: «.. . ‌و نَادَوا اَصحبَ الجَنَّةِ اَن سَلـمٌ عَلَیکُم.. . » و در قیامت که بسیاری در وحشت و اضطراب به سر می‌برند، تسلّی دهنده دیگران هستند: «.. . ‌لا خَوفٌ عَلَیکُم و لاَ اَنتُم تَحزَنون» و روزی که فرمان و قدرت خدا نافذ است اصحاب اعراف هم به اذن خداوند دارای نفوذ و قدرت هستند، ازاین‌رو برای ورود به بهشت فرمان می‌دهند: «.. . ادخُلوا الجَنَّةَ‌.. . ». آنان دوزخیان را سرزنش می‌کنند: «ونادَی اَصحـبُ الاَعرافِ رِجالاً یَعرِفونَهُم بِسیمـهُم قالوا ما‌اَغنی عَنکُم جَمعُکُم وما کُنتُم تَستَکبِرون» این قراین نشان می‌دهد که اصحاب اعراف، بندگان ویژه الهی‌اند که از میان مردم برگزیده شده و از اهوال و مراحل مختلف حسابرسی قیامت مستثنا هستند: «فَاِنَّهُم لَمُحضَرون اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصین» و در گفتوگوی آنها هیچ‌گونه ترس و اضطرابی مشاهده نمی‌شود. تعبیر به «رجال» نیز نشان دهنده آن است که اصحاب اعراف در مراحل کمال انسانیّت به سر می‌برند، زیرا در آیات قرآن، تعبیر «رجال» غالباً درباره افراد با شخصیت آمده است.
[۲۹] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۵.
(نور: ‌۳۷؛ توبه: ‌۱۰۸؛
اشکال شده است که این نظر، با جمله «.. . ‌لَم‌یَدخُلوها وهُم یَطمَعون» و «و اِذا صُرِفَت اَبصـرُهُم تِلقاءَ اَصحـبِ النّارِ قالوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَعَ القَومِ الظّــلِمین» سازگاری ندارد، زیرا چگونه کسانی که از همه آفریدگان برترند، وارد بهشت نشده در آرزوی آن به سر می‌برند و زمانی که اهل جهنم را می‌بینند، با تضرّع و دعا از خداوند می‌خواهند که آنان را در زمره ستمکاران قرار ندهد. پاسخ این است که اولاً به نظر می‌رسد این دو عبارت مربوط به اهل بهشت باشد و اصحاب اعراف هنگامی بر آنان سلام می‌کنند که هنوز وارد بهشت نشده باشند
[۳۴] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۷.
[۳۵] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۹‌ـ‌۱۳۰.
و برای نجات خود از آتش دوزخ دعا‌می‌کنند.
[۳۶] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۱.
ثانیاً اگر این دو جمله مربوط به اصحاب اعراف باشد، بدین معناست که اهل بهشت وارد بهشت شده‌اند؛ ولی اصحاب اعراف با‌اینکه از آنان برترند هنوز وارد نشده‌اند و آنان می‌دانند که سرانجام وارد خواهند شد، زیرا «طمع» در اینجا به معنای علم
[۳۷] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۷.
و یقین
[۳۸] اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
است و اشکالی ندارد که انسانهای با شرافت و برتر، دیرتر از دیگران وارد بهشت شوند.
[۳۹] اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷‌ـ‌۳۱۸.
دعای مزبور نیز هیچ‌گونه دلالتی بر پایین بودن منزلت آنان ندارد، زیرا پیامبران الهی و بندگان صالح او و فرشتگان مقرّب نیز چنین دعایی دارند.
[۴۰] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۱.

برخی این انسانهای بزرگ را انبیا می‌دانند.
[۴۱] التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
روایاتی نیز وارد شده است که اصحاب اعراف، امامان علیهم‌السّلام هستند
[۴۲] تفسیر عیاشی، ج‌۲، ص‌۱۸.
[۴۳] نورالثقلین، ج‌۲، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳.
، چنان‌که در روایتی از امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السّلام آمده است: ما اعراف هستیم و در روز قیامت، بین بهشت و جهنم قرار‌می‌گیریم، پس هیچ‌کس وارد بهشت نمی‌شود، جز اینکه ما را ولایت     بشناسد و ما او را [۱۷]     بشناسیم و هیچ‌کس وارد آتش نمی‌شود، مگر اینکه او [۱۸]     ما و ما [۱۹]     او را انکار‌کنیم.
[۴۴] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۴۵.

ابوعلی جبائی می‌گوید: آنان انسانهای عادلی هستند که بر امتها گواهی می‌دهند. نظر دیگر آن است که اصحاب اعراف، فقیهان و عالمان‌اند.
[۴۵] تفسیر ماوردی، ج‌۲، ص‌۲۲۵.
[۴۶] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۵.
آلوسی
[۴۷] روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
و حسکانی
[۴۸] شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۶۴.
و دیگران از ابن‌عباس نقل‌کرده‌اند که اصحاب اعراف، عباس، حمزه، علی علیه‌السّلام و جعفر هستند.
۲. اشخاص متوسطی که از کافران و منافقان برترند و در نهایت وارد بهشت خواهند شد. آنان کسانی هستند که آرزوی ورود به بهشت را دارند؛ ولی هنوز به آن وارد نشده‌اند. در آیه ۴۷ اعراف با بیان اینکه صورتهای آنان به‌سمت جهنّمیان برگردانده می‌شود، وحشت آنان از سرنوشتشان هنگامی که چشمانشان به دوزخیان می‌افتد، ترسیم شده، از‌این‌رو به خدا پناه می‌برند. بنابراین قول، گفته شده که اصحاب اعراف گروهی هستند که حسنات و سیّئاتشان مساوی است و هیچ یک بر دیگری ترجیحی ندارد تا استحقاق بهشت یا جهنم را داشته باشند، بدین‌جهت بر اعراف متوقف می‌شوند.
[۵۰] التبیان، ج‌۴، ص‌۴۱۱.
آرای دیگر در‌این باره عبارت است از: فرزندان کافران که در طفولیت مرده باشند
[۵۱] روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
، مردم زمان فترت
[۵۲] روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
، جنّیان با ایمان
[۵۳] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۶.
، فرزندان زنا
[۵۴] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
، کسانی‌که در عبادت دچار خود بزرگ بینی می‌شوند
[۵۵] المیزان، ج۸، ص۱۲۶.
[۵۶] روض‌الجنان، ج‌۸، ص۲۰۴.
، کسانی‌که ارتکاب صغایر، آنان را در آخرین رتبه انسانها قرار می‌دهد و کفاره آن، مشکلات و نابسامانیهایی است که در دنیا می‌بینند
[۵۷] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
، کسانی که تنها پدر یا مادر آنها از آنان خشنود باشد
[۵۸] روض الجنان، ج‌۸، ص‌۲۰۳.
و کسانی که بدون اجازه پدر به جهاد رفته‌اند.
[۵۹] مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۴۷۶.

۳. فرشتگان که به‌صورت مردانی بر اعراف آشکار می‌شوند و مأمور تشخیص مؤمن از کافر هستند
[۶۰] مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۶۵۲.
[۶۱] تفسیر‌قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
[۶۲] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۶.
؛ ولی این رأی درست نیست، زیرا لفظ «رجال» بر فرشتگان اطلاق نمی‌شود، چون فرشتگان به مذکّر یا مؤنّث بودن متّصف نمی‌گردند.
[۶۳] المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۲.
[۶۴] اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
این اختلاف در معرفی اصحاب اعراف در روایات فریقین
[۶۵] الدرالمنثور، ج‌۳، ص۴۶۰‌ـ‌۴۶۷.
[۶۶] البرهان، ج‌۲، ص‌۵۴۶‌ـ‌۵۵۷.
نیز به چشم می‌خورد. طبق برخی روایات، اعراف جایگاهی است که انسانهای باایمان و قوی از آن می‌گذرند؛ ولی افراد متوسط در آن باز می‌مانند و از سویی، سرپرستان و پیشوایان الهی نیز در آنجا توقف می‌کنند تا هم ضعیفان را یاری رسانند و هم شاهد حال اهل بهشت و جهنم در دو طرف باشند و با آنان گفتوگو کنند، چنان‌که در روایتی از امام صادق علیه‌السّلام به این مطلب اشاره شده است.
[۶۷] تفسیر قمی، ج‌۱، ص‌۲۵۹.




البرهان فی تفسیر القرآن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القمی؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ تفسیر نور الثقلین؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ الدرالمنثور فی‌التفسیر بالمأثور؛ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح‌الجنان؛ شواهد التنزیل؛ کتاب العرشیه؛ لسان العرب؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن.


۱. لسان‌العرب، ج‌۹، ص‌۱۵۶، «عرف».
۲. التبیان، ج‌۴، ص‌۴۱۰.
۳. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۶۵۱.
۴. مفردات، ص‌۵۶۱، «عرف».
۵. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۵۷، «عرف».
۶. اعراف/سوره۷، آیه۴۶‌‌۴۹.    
۷. حدید/سوره۵۷، آیه۱۳‌‌۱۵.    
۸. اعراف/سوره۷، آیه۴۶.    
۹. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۱.
۱۰. حدید/سوره۵۷، آیه۱۳.    
۱۱. التحقیق، ج‌۸، ص‌۹۹، «عرف».
۱۲. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.
۱۳. الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۴۶۱.
۱۴. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
۱۵. التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
۱۶. التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
۱۷. العرشیه، ص‌۹۰.
۱۸. اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۸.
۱۹. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۴۴.
۲۰. اعراف/سوره۷، آیه۴۶‌‌۵۱.    
۲۱. حدید/سوره۵۷، آیه۱۳‌‌۱۵.    
۲۲. حدید/سوره۵۷، آیه۱۴.    
۲۳. اعراف/سوره۷، آیه۴۶.    
۲۴. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۹.
۲۵. اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
۲۶. اعراف/سوره۷، آیه۴۹.    
۲۷. اعراف/سوره۷، آیه۴۸.    
۲۸. صافّات/سوره۳۷، آیه۱۲۷‌‌۱۲۸.    
۲۹. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۳‌ـ‌۱۲۵.
۳۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۳.    
۳۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۹.    
۳۲. اعراف/سوره۷، آیه۴۶.    
۳۳. اعراف/سوره۷، آیه۴۷.    
۳۴. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۷.
۳۵. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۹‌ـ‌۱۳۰.
۳۶. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۱.
۳۷. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۷.
۳۸. اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
۳۹. اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷‌ـ‌۳۱۸.
۴۰. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۳۱.
۴۱. التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۸۷.
۴۲. تفسیر عیاشی، ج‌۲، ص‌۱۸.
۴۳. نورالثقلین، ج‌۲، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳.
۴۴. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۴۵.
۴۵. تفسیر ماوردی، ج‌۲، ص‌۲۲۵.
۴۶. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۵.
۴۷. روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
۴۸. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۶۴.
۴۹. اعراف/سوره۷، آیه۴۶.    
۵۰. التبیان، ج‌۴، ص‌۴۱۱.
۵۱. روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
۵۲. روح المعانی، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۱۸۴.
۵۳. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۶.
۵۴. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
۵۵. المیزان، ج۸، ص۱۲۶.
۵۶. روض‌الجنان، ج‌۸، ص۲۰۴.
۵۷. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
۵۸. روض الجنان، ج‌۸، ص‌۲۰۳.
۵۹. مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۴۷۶.
۶۰. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۶۵۲.
۶۱. تفسیر‌قرطبی، ج‌۷، ص‌۱۳۶.
۶۲. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۶.
۶۳. المیزان، ج‌۸، ص‌۱۲۲.
۶۴. اسفار، ج‌۹، ص‌۳۱۷.
۶۵. الدرالمنثور، ج‌۳، ص۴۶۰‌ـ‌۴۶۷.
۶۶. البرهان، ج‌۲، ص‌۵۴۶‌ـ‌۵۵۷.
۶۷. تفسیر قمی، ج‌۱، ص‌۲۵۹.







جعبه ابزار