۱۰. اصحاب ائمه و فقه قرآنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: فقه و قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: سيد ابراهيم سجادى
عنوان مقاله: اصحاب ائمه و فقه قرآنى
چكيده مقاله: متن مقاله: براى تعبير اصحاب ائمه(ع) از كتابهاى رجال و درايه, تعريف دقيق و روشنى به دست نـمـىآيـد و اهـل رجـل مـعـيـار و ملاك صحابه بودن را به صورت روشن و گويا بيان نكرده انـد, ولى در جاى جاى سخنان رجال شناسان, نكته ها و اشاره هايى وجود دارد كـه مـى تـوانـد در ارائه تعريفى براى اصحاب ائمه كار آمد باشد, از آن جمله شيخ طـوسى عـنـوان صحابه ائمه را به كسانى اختصاص داده است كه بدون واسطه از ائمه نقل حـديـث داشـته اند. او بر اساس اين معيار, حتى كسى چون اشعث بن قيس را از اصحاب على (ع) شمرده و افزوده است: ((ثم صار خارجيا ملعونا)). پس از صحابى بودن, به خوارج پيوست و گرفتار لعنت شد.
مامقانى نيز كسانى كه ربيعه بن عبد الرحمن (م۱۳۶:)را از اصحاب ائمه دانسته اند, مى گويد:((مقصود از صحابه بودن وى, معاصر بودن او با ائمه است و گرنه جدايى او از ائمه و روش آنان آشكار است.)).
بـا تـوجـه به ديدگاه شيخ طوسى و علامه مامقانى, مى توان عنوان اصحاب ائمه(ع) را اين گونه تعريف كرد:عنوان اصحاب ائمه(ع) به كسانى اطلاق مى شود كه افزون بر درك حضور ومحضرعلمى يك يا چـنـد امام و نقل روايت از ايشان, راه و روش امامان(ع) را پذيرفته و بر آن استوار باشند.
در صورتى كه تعريف بالا را, متقن و برابر با واقع بدانيم(كه هست) ناگزير خواهيم بـود كه برخى تعريفهاى ديگر را نپذيريم,از آن جمله تعريفى است كه داير المعارف تـشيع ارائه داده و نوشته است: ((بنابر قول صحيح, افراد مسلمانى را مى گويند كه يك و يا چند امام را ملاقات كرده و بر آيين اسلام از دنيا رفته باشند)).و سپس مى افزايد:((مقصود از اصحاب ائمه(ع) در اصطلاح رجال و سيره دو معنى است:۱. كـسانى كه محضر يك يا چند امام را درك نموده و دورانى را در خدمت ايشان بسر برده باشند هر چند كه روايتى از آن امام نقل نكرده باشند. ۲. آنهايى كه از امام حديث شنيده و روايت كرده اند هر چند مدت كوتاهى محضر امام را درك كرده باشند.)).
تـصويرى كه دايره المعارف تشيع از اصحاب ائمه ترسيم كرده است, با اين اشكال رو به رو است كه شرط همفكرى و هم انديشى با راه و روش ائمه را ناديده گرفته است و نـاگـزيـر بـايد مخالفانى را كه از ائمه نقل روايت كرده اند در شمار اصحاب ائمه دانست! در حالى كه به يقين چنين نيست.
معروف ترين صحابه ائمه در فقه القرآن.
عـنوان اصحاب ائمه شامل گروه عظيمى از راويان, فقيهان و مفسران قرن اول, دوم و سوم مى شود كه شمارى از آنان در شمار اصحاب پيامبر(ص) و تابعان نيز بوده اند. ايـن گـروه از دانـشـيان حديث و اصحاب ائمه, به دليل حضور در دو فضاى متفاوت و نـاهـمـگون (فضاى حاكم بر صحابه و تابعانى كه جدا از تعاليم ائمه به برداشت از آيـات الاحـكـام روى آورده بـودنـد و فـضـاى صحابه و تابعانى كه از مكتب فقهى و تـفسيرى معصومان بهره مى جستند) و مقايسه نزديك و عينى اين دو جريان با يكديگر, آگـاهـى ژرف تـرى نـسـبـت بـه پـيـام و مـرام معلمان معصوم يافته و به عنوان پر آوازه تـريـن افـراد در حـوزه تـدريس و تفسير قرآن و فتوا بر اساس آيات الاحكام, شناخته شده اند.
اين گونه است كه كسانى كه چون ابن عباس (م: ۶۸) جابر بن عبد الله انصارى كه از صحابه بـوده انـد و كـسـانـى هـمـچـون طـاووس بن كيسان يمانى (م۱۰۶:) زيد بن اسـلـم(م۱۳۶:),مـحمد بن مسلم زهرى(م: ۱۲۴) ميثم تمار(م۶۰:) سعيد بن جبير(م۹۵:) سعيـد بـن مـسيب(م۹۲: يا ۹۵)سدى (م۱۲۷:)عطيه بن سعيد (م۱۱۱:) و جابر بن يزيد جـعـفى, كه از اصحاب امام سجاد يا امام باقر يا امام صادق(ع) يا چندتن از آنان بوده و جزو تابعان نيز هستند, از پايه گذاران بنام فقه قرآنى به شمار مىآنيد و پس از عصـر تـابـعـان نـيـز اشخاصى چون سفيان بن عيينه(م۱۹۶:) از اصحاب امام صـادق(ع), عـبـد الـرزاق صنعانى(م: ۲۱۱) و مقاتل بن سليمان (م۱۵۰: ه) از اصحاب صادقين (ع) در رديف مشهورترين عالمان به قرآن بشمارند.
اهتمام ائمه(ع) به تبيين معارف قرآنى و از آن جمله تفسير و تثبيت آيات الاحكام, سـبـب شـد تـا در شمار پيشگامان تفسير و تدوين آيات الاحكام, چهره اصحاب ايشان, نمـايان و شاخص باشد و كسانى چون سعيد بن جبير, محمد بن سائب كلبى(م۱۴۶:), از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) و مقاتل بن سليمان در آن ميان حضور داشته است.
اصحاب ائمه و تفاوت خط مشى ها
آنچه در اين مقطع نمى توان از نظر دور داشت,تفاوت ديدگاهها و خط مشى اصحاب ائمه اسـت. ايـن تفاوت تا آن جا جدى و سوال انگيز است كه در نتيجه آن, پايبندى برخى از اصحاب به اصول مسلم مذهب اماميه در هاله اى از ابهام فرو رفته است!.
فـقـيـه پاكباخته اى چون سعيد بن جبير, از يك سو شهيد راه اهل بيت است و از سوى ديـگـر آراى فـقهى او به گونه اى است كه مورد استناد عالمان اهل سنت قرار گرفته اسـت. اين در حالى است كه اگر آراى سعيد بن جبير با آراى اماميه تفاوت نمى داشت مورد توجه اهل سنت قرار نمى گرفت. از آن جمله در آيه((و لا تنكحوا المشركات حتى يومن)) بقره ۲۲۱/. با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر زمانى كه ايمان آورند.علامه طبرسى پس از نقل آراى مختلف, نظر سعيد بن جبير را آورده است كه مى گويد:((آيـه فقط شامل زنان كافر غير كتابى مى شود و اما ازدواج زنان اهل كتاب (مسيحى و يهودى) ممنوع نيست.)).
طبرسى در ادامه اين سخن مى نويسد:((آيـه بر ظهور و عمومش باقى است و شامل همه زنان غير مسلمان مى شود, بنابر اين ازدواج مـسـلـمان با زن غير مسلمان جايز نيست, چه كتابى باشد و چه غير كتابى و اين نظر, موافق مذهب شيعه است.)).
ايـن تنها موردى نيست كه نظر سعيد بن جبير با نظر اماميه فرق دارد بلكه در آيه ۲۲۲ بـقـره در معناى ((محيض)) و نيز آيه ۲۲۸ بقره در معناى ((قروء)) و آيه ۱۷۳ بـقـره در معناى ((باغ)) و ((عاد)) آراى ناهمگون با نظر اماميه را اظهار داشته است.
در كـوتـاه سـخـن مى توان ادعا كرد كه شايد كمتر آيه اى از آيات الاحكام را بتوان يـافـت كه همه تابعان از اصحاب ائمه, نظر واحد و همسانى در باره آن اظهار كرده بـاشـنـد, بلكه در ميان آراى ايشان مى توان شاهد آرايى بود كه مورد استقبال اهل سنت قرار گرفته است.
بـا سـپـرى شـدن عـصر تابعان,اين روند با تغيير اساسى رو به رو مى شود, يعنى در اصحاب ائمـه پس از عصر تابعان, كمتر چهره هايى ديده مى شوند كه مورد پذيرش اهل سنت قرار گرفته باشند و آراى اشان مورد استناد عامه واقع شده باشد.درميان اصحاب ائمه,پس ازعصر تابعان, چهره هاى انگشت شمارى چون صنعانى, سفيان به عيينه و مقاتل بن سليمان را مى توان يافت كه على رغم پيوند آنان با ائمه, از سوى عامه نيز جزو مشاهير علما شمرده شده اند.
شـافعى مى گويد: در تفسير قرآن همه ريزه خوار مقاتل بن سليمان هستند و سفيان بن عـيـيـنه را نيز يكى از دو نفرى مى داند كه علم حجاز را حفظ بوده اند, اما بيشتر اصـحـاب ائمـه كـه پـس از تـابـعـان به تفسير قرآن و يا تفسير آيات الاحكام دست يـازيـده اند در حقيقت راوى روايات تفسيرى ائمه (ع) بوده اند و نه اهل استنباط و اجـتـهاد.و اين تفاوت آشكارى است كه ميان خط مشى و ديدگاه اصحاب ائمه(تابعان و پس از تابعان) ديده مى شود. اصل احتياط در سيره اين دسته از اصحاب, جاى اجتهاد و اظهار نظر شخصى را مى گيرد و بـر هـمين اساس اگر در برابر سوالى قرار مى گرفتند, بدون درنگ به ائمه مراجعه كرده و در حل مشكل فقهى قرآنى از آنان مدد مى گرفتند.
داود رقـى از اصـحـاب امام صادق(ع) است, زمانى كه برخى از خوارج از او در باره حـلال و حـرام چـار پايان كه در آيه ۴۲ و ۴۳ سوره انعام مطرح شده است, مى پرسند, او از اظهار نظر شخصى سرباز مى زند و تنها به نظر امام تكيه مى كند.
ابـو جعفر احول نيز از اصحاب امام صادق (ع) است, زمانى كه در باره تعدد همسران كـه در آيه ۳ و آيه ۱۲۹ سوره نسا… مطرح است, مورد سوال قرار مى گيرد, مى گويد من جـوابـى نداشتم, مدينه رفتم و از امام صادق(ع) پرسيدم كه نسبت ميان اين دو آيه چيست.
۱. ((فـانـكـحـوا مـا طاب لكم من النسا… مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده)) نسا… ۳/. پـس ازدواج كـنيد با دو يا سه يا چهار تن از زنان پاك و اگر بيمناكيد كه عدالت را رعايت نكنيد پس به يك همسر اكتفا كنيد.
۲. ((و لـن تـسـتـطيعوا ان تعدلوا بين النسا…)) نساء ۱۲۹/ هرگز نمى توانيد ميان زنان عدالت بر قرار كنيد.
امام صادق در پاسخ فرمود:((امـا قـولـه:((فان خفتم الاتعدلوا...)) فانما عنى به النفق و اما قوله ((و لن تـسـتطيعوا ان تعدلوا بين النسا… فانما عنى به الموده فانه لا يقدر احد ان يعدل بين امراتين فى الموده)).در آيه:((فان خفتم...))مقصود(عدالت) نفقه است و در آيه:((و لن تستطيعوا...)).مـقـصود محـبت است و كسى توان اين را ندارد كه در دوست داشتن دو زن عدالت را رعايت كند. افـزون بـر ايـن مـوارد كـه يـاد شد, آثار به جاى مانده از اصحاب پسين ائمه(ع) مـانـنـد: تـفسير على بن ابراهيم قمى, تفسير فرات كوفى و تفسير استرابادى گواه ايـن اسـت كـه روش ايـن گروه از اصحاب ائمه(ع) نقل روايات تفسيرى وارده از سوى ايـشـان بـوده است, مثلا لعى بن ابراهيم كه زمان امام حسن عسكرى(ع) را درك كرده روايـات تـفـسـيرى ائمه را توسط پدرش ابراهيم بن هاشتم از اصحاب امام رضا(ع) و ابـن ابى عمير از اصحاب امام صادق(ع) نقل مى كند. در اين روايات از خود ابراهيم و ابن ابى عمير اظهار نظرى به چشم نمى خورد.
در تـفـاسـيـر ياد شده, عمدتا آيات الاحكام برابر نظر شيعه تفسير شده است و شرح مـخـتـصـرى كـه گـويا از خود على بن ابراهيم است, ذيل روايات آمده كه آنها نيز برابر فقه شيعه است. ابـن ابى عمير (كه بخشى از روايات تفسير قمى را روايت كرده است) تاكيد دارد كه بـه دلايـلى فقط روايات خاصه را نقل مى كند و ذهبى ادعا دارد كه تفسير استرابادى معروف به تـفـسـيـر امام حسن عسكرى (ع) در زمينه هاى فقهى از فقه شيعه پيروى مى كند.
راز تفاوتها و تمايز خط مشيها
در اين جا بايد دو موضوع را از هم جدا كرد و به طور مجزا مورد بررسى قرار داد.
۱. چـرا صـحـابـه تابعى ائمه مورد توجه و اعتماد اهل سنت قرار داشته اند,ولى در دوره هاى پس از ايشان چنين ارتباط و اتكايى ديده نمى شود؟.
۲. چـرا از بـرخـى اصحاب ائمه فتاوايى نقل شده است كه با اصول و ملاكهاى اماميه سازگار نيست؟.
در زمينه پرسش نخست بايد گفت:
اولا, آن گروه كه از تابعان در شمار اصحاب ائمه بوده اند به دليل بهره ورى از سنت پيامـبر(ص) و درس آموزى از مكتب اهل بيت به چنان غنا و رشدى رسيده بودند كه حذف شخصيت علمى آنان از نظام فقه و معارف اسلامى ميسر نبود.
ثـانـيا, به خاطر پراكندگى سنت پيامبر و مدون نبودن بسيارى از آن و دور ماندگى برخى عـالمان از مكتب اهل بيت كه مفسر و مبين سنت بودند, هر كس در صدد شناخت فـقـه و تـفـسير بود ناگزير به اين شخصيتهاى علمى شناخته شده مراجعه داشت و از ايشان كسب دانش و نقل حديث مى كرد.
ثـالـثـا,در دوره تابعان, هنوز مرز بندى جدى و تمايز يافته اى ميان اصول شيعه و بـاورهاى اهل سنت در زمينه مسائل فقهى صورت نگرفته بود و خطوط سياسى در قلمرو مباحث اعتقادى و عملى,نفوذ گسترده اى نيافته بود و به اين دليل, آنان كه در صدد شناخت معارف دينى بودند از اصحاب دانشمند ائمه نقل حديث و كسب علم مى كردند.
در دوره هـاى بـعـد هـمـه اين شرايط تفاوت يافت و در برابر اصحاب ائمه و انديشه اماميه صف بنديها صورت پذيرفت و مانع از آن شد كه عالمان اهل سنت همچون گذشته به آراى اصحاب ائمه رو كنند و از ايشان نقل حديث كنند.
احمد بن حنبل مى گويد:((سعيد بن جبير به دست حجاج به شهادت رسيد, در حالى كه كسى در روى زمين وجود نداشت, مگر اين كه به دانش سعيد نيازمند بود.)).
قتاده اظهار داشته است: ((كسى را دانشمندتر از سعيد بن مسيب نمى شناسد.)).
على بن مداينى مى گويد:((مـيـان تابعان,دانشمندتر و ارجمندتر از سعيد بن مسيب سراغ ندارم و او بود كه جايزه فرمانروايان را نمى پذيرفت.)).
ليث بن سعد مى گويد: ((دانشمندى جامع تر از زهرى نديده ام.)).
ذهبى اعتراف مى كند:((شـمـار زيادى از تابعين و تابعين آنان كه لباس ديانت, تقوا و صداقت را به تن داشـتـنـد, تـشيع را پذيرفتند, بنابر اين اگر حديث آنان(شيعيان) پذيرفته نشود, قسمت عمده اى از آثار پيامبر(ص) از بين مى رود.)).
رشـد عـلمى اصحاب تابعى ائمه از يك سو و نيازمندى و تهيدستى عالمان اهل سنت در آغـاز, از سـوى ديـگـر بـه تـابـعان از اصحاب ائمه جايگاهى داده بود كه ديگران ناگزير بودند از ايشان كسب دانش كنند.
دليلهاى صدور فتاواى ناهمسو, ازسوى اصحاب ائمه(ع)
ايـن كـه چرا از اصحاب ائمه, روايات ناهمسو و گاه نامتجانس به آراى اماميه نقل شده است, دليلهايى دارد كه مى توان از آن جمله به موارد ذيل اشاره كرد.
۱. تنگناهاى سياسى و فتاواى تقيه اى .جـامـعـه اسـلامـى, هـر اندازه كه از عصر پيامبر فاصله مى گرفت, گرفتار تنگناهاى شديدتـر و اخـتناقهاى سنگين تر مى شد و بيش از ديگران, ائمه و اصحاب ايشان تحت فـشـارهاى سياسى قرار گرفته و به حبس و قتل و شكنجه تهديد مى شدند. اين زمينه ها كـار عـلـمـى فـقـهـا و مفسران پيرو مكتب اهل بيت (ع) را به مشكل جدى رو به رو مـى سـاخـت, اصـحـاب ائمه(ع) در اين دوره ها نيز به عنوان عالمان و فقيهان, مورد سـوال تـوده مـردم قـرار داشتند, ولى نمى توانستند آراى شيعه را بى پرده و براى همگان نقل كنند,از اين رو به تقيه تمسك مى جستند.
در روايـتـى از امـام باقر(ع) نقل شده است: ((اما يحيى بن طويل... طلبه الحجاج فـقال تلعن اباتراب و امر بقطع يديه و رجليه و قتله و اما سعيد بن المسيب فنجا عـن الـحـجـاج و غـيره و ذلك انه كان يفتى بقول العامه... فنجا و اما ابو خالد الكابلى فهرب الى مكه و اخفى نفسه فنجا...)) ... يـحـيـى بـن طـويل, يكى از اصحاب امام سجاد(ع),را حجاج فرا خوانده و از وى خـواست كه على (ع) را لعن كند و دستور داد كه دستها و پاهايش را قطع كرده و وى را بـه قـتـل رسـانـنـد و امـا سعيد بن مسيب به دليل اين كه طبق نظر عامه فتوا مـى داد, از دسـت حـجاج و غير او جان سالم بدر برد و اما ابو خالد كابلى به سوى مكه گريخت و با زندگى مخفيانه, جانش را خفظ كرد.
معاذ بن مسلم نحوى, از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع), نقل مى كند: ((امـام صـادق به من فرمود: به من گزارش رسيده كه در مسجد مى نشينى و براى مردم فتوا مى دهى؟.
عرض كردم كه قصد داشتم دراين مورد ازشما كسب تكليف كنم!من در مسجد مى نشينم و كـسـى مىآيد و از من سوال مى كند, اگر بدانم كه او از مخالفان شماست, به گونه اى كه آنان عـمل مى كنند به وى پاسخ مى دهم و اگر بدانم كه از دوستان شماست شماست نـظـر شما را براى او باز مى گويم, و چنانچه آن مرد را نشناسم, مى گويم: از برخى اين گونه نقل شده است و از برخى ديگر اين اين گونه و نظر شما را در بين گفته ها مى گنجانم.
حضرت فرمود:((اصنع كذا فانى كذا اصنع)).همين شيوه را پيشه ساز كه من نيز اين گونه عمل مى كنم.)).
رهـيـافـت ايـن گونه آثار تقيه اى در روايات اصحاب ائمه,سبب شده است كه برخى از نقلهاى آنان ناهماهنگ با اصول فقهى اماميه شناخته شود.
۲. ناآگاهى به مكتب فقهى ائمه(ع).
يكى ديگر از دلايل وجود آراى متفاوت در ميان اصحاب ائمه اين است كه چه بسا برخى از ايـشـان بـه دلـيلهاى گوناگون, هنوز آگاهى كامل به همه ديدگاههاى ائمه پيدا نكرده بودند.
دلـيل اين ناآگاهى در دوره هاى گوناگون, فرق مى كند, زيرا اگر موضوع ياد شده, در دوره تـابـعـان مورد بررسى قرار گيرد, مى تواند دليل ناآگاهى صحابه اين باشد كه بـسـيارى از سنتها و آراى فقهى ائمه به تدريج مى بايست بيان شود و همه آن مواضع و آرا… بـراى تابعان, هنوز مبين نبوده است و اگر موضوع را نسبت به دوره هاى بعد از عـصـر تـابـعان مورد توجه قرار دهيم, دليل ناآگاهى برخى اصحاب از راى و نظر ائمـه (ع) وجود تنگناهاى سياسى عليه شيعه و جدا ماندن اصحاب ائمه (ع) از ايشان و عدم امكان دسترسى عالمان شيعى به ائمه خويش در موارد بسيار بوده است.
۳. نسبتهاى نادرست به اصحاب ائمه(ع).
در پـاره اى از موارد امكان داشته است كه به دليل شهرت و نيك نامى صحابه تابعى, دروغ پـردازان و سازندگان احاديث تقلبى,آراى خود را به كسانى چون سعيد بن مسبب و سـدى نـسـبت داده باشند. خصوصا با توجه به اين كه كتابت ممنوع بوده و كسى از ناقلان حديث, مدرك نوشتارى نمى طلبيده است.
۴. اشتباه روايتگر يا شنونده.
حفظ و نقل نظريات عامه و خاصه توسط پيشينيان از اصحاب ائمه,بويژه در شرايطى كه نـقـل و دريـافـت احـاديث, سينه به سينه صورت گرفته و نوشتن و نگارش آن جرم به حـسـاب مـىآمـده است,زمينه اين گونه اشتباه ها را فراهم مىآورده است كه يا راوى حـديـث گـرفـتار اشتباه در نقل شود و نظر غير امامى را به امامى نسبت دهد و يا شنونده چنين خطايى را مرتكب گردد.
شـاذان بـن خـلـيل نيشابورى از ابن ابى عمير كه هيچ گاه روايات اهل سنت را باز نمى گفت, پرسيد:بـا ايـن كه مشايخ اهل سنت را درك كرده اى, چرا از آنان چيزى نشنيده اى و دريافت نكرده اى؟.
ابن ابى عمير پاسخ مى دهد:((من از آنان روايت شنيده ام ولى از آن جا كه مى بينم بسيارى از اصحاب ما روايات اهـل سنت و اماميه را با هم دريافت كرده اند و در باز شناسى آنها گرفتار اشتباه شـده انـد, نـخـواسـتـم كه من نيز به چنان مشكلى گرفتار آيم و از همين رو تصميم گرفتم, جز آراى شيعه و ائمه(ع) چيزى را نقل نكنم.)).
از مجموع آنچه آورديم, اين نكته آشكار گرديد كه اگر در مواردى آراى اصحاب ائمه بـا اصول و ملاكها و آراى اماميه, تفاوت دارد, اين دليل جدايى آنان از مكتب اهل بـيـت نـيـست و شخصيت شيعى آنان را نبايد مخدوش سازد و در هاله ابهام فرو برد, بلكه اين ناهماهنگى دليل ديگرى دارد كه به برخى از آنها اشارت رفت.
آراى همسو و هماهنگ:
بهترين دليل پايدارى اصحاب ائمه در همه ادوار, بر اصول و مبانى فقهى شيعه و سر بـرنـتـافتن آگاهانه و مغرضانه آنان از فقه اهل بيت اين است كه بسيارى از آراى فـقـهـى آنان همسو و هماهنگ با فقه شيعه است و اگر نبود دلبستگى و اعتقاد آنان بـه مـكـتب اهل بيت(ع) در آن همه مسائل,راه ايشان را نمى پيمودند و نظر به گونه ديگر ابراز مى داشتند.
مـواردى كـه آراى اصحاب ائمه(ع) بويژه در دوره تابعان, همسو با نظر شيعه بوده, فـراوان اسـت و يـاد كـرد هـمه آنها از مجال اين نوشته بيرون, ولى به ياد آورى موارد ى اكتفا مى كنيم.
۱. سـعـيـد بن مسيب در آيه:((يا ايها النبى اذا طلقتم النسا… فطلقوهن لعدتهن)) (طلاق۱/), از آيه برداشتى دارد كه هماهنگ نظر اماميه است.
۲. در آيـه:((و الـذيـن يـرمون المحصنات...)) (نور۴/)عالمانى چون زهرى, مسروق, عـطا… بن ابى ربار, طاووس, سعيد بن جبير و شعبى همان نظر را اظهار داشته اند كه امام صادق و امام باقر(ع) اظهار كرده اند.
۳. طـبرسى در ذيل آيه:((انما جزاوا الذين يحاربون الله و رسوله...))(مائده۳۳/) مى نويسد:((ابـن عـبـاس, سعيد بن جبير, قتاده, سدى و ربيع, در زمينه آيه و فهم آن بيانى دارند كه برابر نظر امام باقر و امام صادق(ع) است.)).
ياد آور مى شود قتاده بن دعامه سدوسى را از شيعيان على (ع) شمرده اند.
اصحاب غير تابعى ائمه و آيات الاحكام
نمى توان انكار كرد كه پس از صحابه تابعى,برداشتهاى فقهى اصحاب ائمه(ع) از آيات تـشريع رو به كاهش نهاد و در برابر آن رجوع به ائمه و سوال از ايشان در اولويت قـرار گـرفـت بـر هـمين اساس در كتابهاى تفسير شيعه و سنى از آن دسته از اصحاب ائمـه كـه مـفـسـر قرآن شناخته شده اند, مانند: ابان بن تغلب, سكونى و ابو حمزه ثـمـالـى و... نـظـر و فـتوايى ديده نمى شود و كسى از آنها استنباط فقهى- قرآنى روايت نكـرده اسـت. و آنـچـه بـه چـشم مى خورد روايات تفسيرى ائمه است كه نقل كرده اند.
علت اين خط مشى را مى توان در موارد ذيل خلاصه كرد كه پيش از اين نيز به برخى از آنها اشاره شد:
۱. گسترش يافتن دامنه موضوعها و مسائل مستحدثه و نوپيدا.
۲. فراهم نيامدن زمينه گسترده براى آموزش مبانى استنباط به اصحاب.
۳. تنگناهاى سياسى و پراكندگى اصحاب ائمه از اطراف ايشان و در نهايت عدم تضلع آنان بر شيوه اجتهاد و استنباط.
۴. پيدايش شـيوه هاى نادرست استنباط و گرم شدن بازار استحسان و قياس و هشدار ائمه به اصحاب جهت فرو نيفتادن آنان در گرداب تفسير به راى.
۵. درهـم آمـيختگى مليتها و فرهنگهاى گوناگون و راهيابى سليقه ها در فهم دين كه خود مى توانست به انحراف كشيده شود.
اگـر همه اين زمينه ها را در نظر بگيريم و هشدارهاى روشن ائمه را نيز مورد توجه قـرار دهـم, به آسانى در مى يابيم كه چرا پس از عصر تابعان, اصحاب ائمه تا بدين پايه از اظهار نظر دورى جسته و به نقل احاديث ائمه بسنده كرده اند.
در اين ميان روايات هشدار دهنده را مى توان مهم ترين عامل به شمار آورد. برخى از اين روايات از قرار زير است:
۱. معلى بن خنيس مى گويد: امام صادق(ع) فرمود:((مـا مـن امـر يـخـتـلف فيه اثنان الاوله اصل فى كتاب الله و لكن لا تبلغه عقول الـرجـالز موضوعى نيست كه مورد اختلاف دو نفر قرار گيرد, مگر اين كه براى آن در كتاب خدا اصلى وجود دارد, اما عقل مردم بدان راه نمى يابد.
۲. ابى جارود از امام باقر(ع) نقل كرده است:((اذا حـدثـتـكم بشى… فاسالونى عن كتاب الله,ثم قال فى حديثه:((ان الله نهى عن القيل و القال و فساد المال و كثره السوال,فقالوا:و اين هذا من كتاب الله؟قال:ان الله عزوجل يقول فى كتابه:((لا خير فى كثير من نجواهم)) (نسا… ۱۱۴/)و قال:((لا توتوا السفها… اموالكم))(نسا… ۵/),و قال:((لا تسالوا عن اشيا… ان تبد لكم تسوكم)) (مائده ۱۰۱/).)).
هر گاه مطلبى را براى شما گفتم, دليل قرآنى آن را از من بپرسيد. سپس فرمود:خداوند از بگو و مگو, به هدر دادن دارايى و پرسش زيادى نهى كرده است. اصحاب پرسيدند:اى فرزند رسول خدا اين سخن در كجاى قرآن آمده است؟ امـام بـاقر(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى گويد: در بسيارى از نجواهاى آنان خيرى نـيـسـت. و مـى فـرمـايـد: اموال خود را به دست سفيهان نسپاريد و فرموده است:از چيزهايى نپرسيد كه اگر براى شما آشكار گردد, مايه ناراحتى شما مى شود.
۳. عـبـدالاعلى مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم در اثر افتادن به زمين, ناخنم قطع شده و بر آن پارچه اى بسته ام براى وضو چه كنم؟ امام فرمود: ((يـعـرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزوجل قال الله((ما جعل عليكم فى الدين من حرج))(حج ۷۸/)فامسح عليه.)) (حكم) اين مورد و مانند آن,از كتاب خداوند فهميده مى شود و خداوند مى فرمايد:خداوند درمسايل دين, حكم سنگين وطاقت فرسا بر شما واجب نساخته است پس برهمان پارچه مسح كن.
۴. حسن بن جهم مى گويد: امام رضا(ع) به من فرمود: ((اى ابـا محمد! نظر تو در باره ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحى چيست, با اين كه زنى مسلمان داشته است؟.
عرض كردم: در مـحضر شما نظر من چه ارزشى دارد! فرمود: اگر نظرت را بگويى, راى مرا خواهى فهميد! عرض كردم:ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحى جايز نيست, چه اين كـه زن قـبلى وى مسلمان باشد يا غير مسلمان. امام فرمود: چرا جايز نيست؟ گفتم: به دليل آيه((و لا تنكحوا المشركات حتى يومن)) (بقره ۲۲۱/).
امام (ع) فرمود: در باره اين آيه چه مى گويى ((و احل لكم... و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم))(مائده ۵/)؟ گفتم: آيه ((لا تنكحوا المشركات...))اين آيه را نسخ كرده است.امام تبسمى كرد و ديگر سخنى نفرمود.)).
روايـاتـى از ايـن قـبيل تاكيد بر اين دارد, كه با وجود جامع بودن قرآن و قدرت پـاسخ گويى آن به پرسشهاى مختلف فقهى,اين واقعيت را نيز نبايد از نظر دور داشت كـه دسـتـيـابـى بر مراد واقعى خداوند كار ساده اى نيست و هر كسى توان برداشت و اسـتـنباط مستقيم احكام را از آيات قرآن ندارد, بلكه بايد روش استنباط و مبانى و مـلاكهاى آن را در مـكـتـب ((اهـل ذرك)) فـرا گرفت اصحاب نيز پس از فراگيرى رهـنـمـودهاى ائمه(ع) در فهم آيات الاحكام, از شيوه آنان الگو گرفته و با رعايت احتياط به بيان فقه و تفسير آيات الاحكام پرداختند.
برهمين اساس مى بينيم كه برداشت ابن حيان از آيه ۷۸ سوره حج, همان چيزى است كه امام صادق(ع) بدان تصريح كرده است.
ابن حيان در توضيح آيه مى گويد:((در ديـن تـكـلـيف واجبى وجود ندارد, مگر اين كه اجازه ترك آن در موقع اضطرار داده شده است و اين گشايش و رحمت الهى است براى مومنان در دنيا.)).
طـبـيـعى است كه تامين نظر ائمه و رعايت رهنمودها و نقطه نظرهاى معصومين(ع) از سـرعـت كـار اجتهاد بر اساس آيات قرآن مى كاهد و ظرافت و دشوارى كار و نيز لزوم احـاطه بر اصول كلى مذهب, اسباب نزول, روايات نبوى..., شهامت و جرات اجتهاد بر اساس قرآن را از بـسيارى مى زدايد و در نتيجه صاحب نظران حوزه فقه قرآنى كاهش مى يابند.
ايـن چنين است كه شيوه رايج در فقه قرآنى, از زمان امام باقر(ع) و پس از آن تا فـرا رسيدن عصر غيبت, شيوه روايت و نقل سخنان ائمه (ع) بوده است. و اصحاب, حتى مـعنى و مفهوم واژه ها و كلمات را نيز از امام مى پرسيده اند و آن را براى ديگران نقل مى كرده اند.
روش استنباطى اصحاب ائمه(ع)
در كـنـار شيوه نقلى, بنياد اجتهاد راستين و استنباط صحير از آيات قرآن نيز در عـصـر حـضور ائمه(ع) پى ريزى شد و بر اساس رهنمود و توصيه و تشويق خود ائمه(ع) بـرخى از اصحاب كار آزموده, وارد ميدان تفقه در آيات الاحكام شدند و به تفريع و برابر سازى اصول بر موارد جزئى پرداختند. تـاكيد بر نقل حديث و پرهيز از استنباط فردى, رهنمودهاى مقطعى و مصلحتى بود,در حـالـى كه تشويق به اجتهاد و استنباط و استفاده از عقل و نقل,اصلى كلى در مكتب اماميه شناخته مى شود.
امام صادق(ع) فرمود: ((انما علينا ان نلقى اليكم الاصول و عليكم ان تفرعوا)). بـرماست كه اصول(قواعد كلى) را در اختيار شما قرار دهيم و شما فروع را از آنها به دست آوريد.
امام رضا(ع) فرمود:((علينا القاء الاصول و عليكم التفريع))بر ما بيان اصول است و بر شماست كه موارد جزئى را به دست آوريد.
در ميان صحابه غير تابعى,فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا, امام جواد, امام على الـنـقـى و امام حسن عسكرى(ع), يونس بن عبد الرحمان از اصحاب امام كاظم و امام رضـا(ع)... زراره بـن اعـيـن از اصحاب امام باقر, امام صادق و امام كاظم(ع) در شـمـار طـلايـه داران فـقـه اجتهادى به حساب مىآيند و آنان با استفاده از مبانى اصـولـى, بـه بـيـان احـكام فقهى مى پرداخته اند كه نمونه هايى از فتاواى متكى بر استنباط آنان در فروع كافى ياد شده است.بـرخـى از آنان در فقه قرآنى نيز توان بالايى داشته و با شيوه اى خاص به استنباط از آيات مى پرداخته اند.
شيوه بهره ورى اصحاب ائمه(ع) از آيات الاحكام
در يك نگاه مى توان گفت كه اصحاب ائمه (تابعان و غير تابعان) در برداشت از آيات الاحكام با وجود نقاط مشترك, هر يك روشى ويژه داشته اند. در استفاده از سياق آيات, ظواهر قرآن, روايات نبوى, اسباب نزول, قواعد اصولى و نـاسـخ و مـنـسـوخ, بـراى فـهم و استنباط از آيات الاحكام همه با هم اشتراك نظر دارنـد, ولـى مـيـان اصـحاب غير تابعى و تابعى در نحوه استنباط تمايزهايى وجود دارد كه به برخى از آنها مى پردازيم.
۱. پـرهـيـز از اسـتـناد به سخن صحابه و تابعان در آراى تابعان
استناد به سخن صـحـابه و يا تابعان ديگر ديده مى شود, در حالى كه آن گروه از اصحاب ائمه(ع) كه غـيـر تـابـعـى شـنـاخـته مى شوند, در آراى خود به سخنان صحابه و تابعان استناد نـجـسـتـه اند و اين مى تواند به دليل آن باشد كه اجتهاد صحابه و تابعان را فاقد شرايط حجيت مى دانسته اند.
فضل بن شاذان در مقام بيان ويژگيهاى فقه اهل سنت مى گويد:((اهـل سـنـت مـى گـويـند: خداوند همه احكام مورد نياز انسانها را... در اختيار پـيـامـبـر(ص) قرار نداده است و آن حضرت هم احكام مورد نياز را نمى دانسته و يا بـيان نكرده است. از اين رو, صحابه و تابعان پس از پيامبر(ص) با راى خود احكام مـورد نـياز را استنباط كرده و آن را سنت ناميده اند و مردم را به عمل بدانها و پـرهـيـز از عمل به غير آنها واداشته اند در صورتى كه بين آراى آنان اختلاف وجود دارد.
۲. استناد به سخنان ائمه(ع).
اسـتناد به سخنان ائمه(ع) يكى ديگر از ويژگيهاى غير تابعان در فهم آيات الاحكام اسـت, چـه ايـن كـه آنان پيش از هر چيز, نظر امامان معصوم را در تفسير و تبيين مـراد وحـى معتبر دانسته اند و پيش از هر چيز روايات را مورد توجه و بررسى قرار مى داده اند.
ايـن روايـات در كـتـابهاى حديث و تفسير, بويژه تفسيرهاى قمى, عياشى و برهان و غـيـره ديـده مى شوند, در حالى كه اين روايات در سخنان سعيد بن جبير, سدى و زيد بن اسلم ديده نمى شود.
۳. تصريح به قواعد اصولى
در اجـتـهاد صحابه غير تابعى از آيات الاحكام به قواعد اصولى تصرير شده است, در حالى كه تابعان به آن مبانى اصولى اشاره اى ندارند.
مـقـاتـل بـه حيان در آيه ۷۸ سوره حج به كليت و عموم قاعده اضطرار و عسر و حرج تصريح داردو فـضـل بن شاذان نيز در زمينه دلالت امر الهى,بر نهى از ضد, تاكيد مى ورزد و در لابه لاى مباحث فقهى يادآورى مى شود: ((امر خداوند به چيزى, نهى از خلاف آن چيزى نيز هست.)).
۴. نقد اجتهاد عامه در آيات الاحكام.
چـنـانكه ياد شد, در فتاواى تابعان,همخوانى فراوانى با آراى اهل سنت وجود دارد كـه گـاه چـهره شيعى تابعان را زير سوال برده است, ولى در فتاواى فقهى آن دسته از اصـحـاب ائمـه (ع) كـه غـير تابعى بوده اند, به طور دقيق نقطه مقابل آن ديده مى شود, يعنى تا حد ممكن در برابر آراى فقهى عامه از خود موضع نشان داده اند.
چنانكه فضل بن شاذان در نقد آراى اهل سنت مى نويسد:
۱. اگـر گفته شود كه (در باب ارث) چرا با وجود يك دختر به يك خواهر نصف ارث را مى دهيد؟ ممكن است در جواب بگوييد: به جهت اين كه خداوند در كتابش مى فرمايد:
((... و له اخت فلها نصف ماترك)) اگر ميت, خواهر داشته باشد نصف اموال را به ارث مى برد,
ولى ما به شما مى گوييم: قسمت اول آيه را هم بخوانيد كه خداوند مى فرمايد: ((يـسـتـفتونك قل الله يفتيكم فى الكلاله ان امرو هلك ليس له ولد و له اخت فلها نصف ما ترك)) نسا… ۱۷۶/اگـر مـردى از دنـيـا برود كه فرزند نداشته باشد و تنها خواهرى داشته باشد نصف اموالى را كه به جا گذاشته, از او ارث مى برد.
دخـتـر,فرزند انسان است و با وجود فرزند, به خواهر ارث نمى رسد و شما هم اين را مـى پـذيريد, ولى مى گوييد سنت صحابه بر اين قرار دارد كه با وجود دختر, نصف ارث بـه خواهر تعلق مى گيرد. ما در پاسخ مى گوييم كه سنت صحابه بر خلاف سخن خداوند است.
۲. فضل بن شاذان در رد سخن ابو عبيد, سخنى استدلالى و دقيق دارد, چه اين كه ابو عـبيد, معتقد بود كه هر چند خداوند طلاق را در طهر و پاكى قرار داده, ولى به ما خبر نـداده اسـت كه اگر طلاق در غير طهر واقع شد, صحير نيست, فضل بن شاذان در پاسخ وى مى گويد: ((هـر گـاه خـداونـد به چيزى فرمان داد, لازمه فرمان الهى, نهى از انجام خلاف آن اسـت, چـه ايـن كـه مـى بينم خداوند ازدواج مرد با چهار زن را تجويز كرده است و لازمـه آن بـطـلان ازدواج پـنجم است. كعبه را قبله قرار داده است و لازمه آن بطلان نمازى است كه به سمت قبله گزارده نشده است...)).
سه سخن در پايان
۱. از مـجـمـوع آنـچـه آورديـم اين نتيجه حاصل مى شود كه اصحاب اماميه, على رغم تـنگناهاى سياس و اجتماع در ميدان فقاهت و مباحث كلامى, با تكيه به معارف قرآنى و تـعاليم اهل بيت, از منطقى استوار و برتر برخوردار بوده اند و همواره قرآن را ملاك شناخت حق و باطل مى دانسته اند. اين در حالى است كه اهل سنت با شعار قرآن گـرايـى, گـرفتار ديدگاههاى معارض با قرآن بوده اند, چنانكه در مساله ارث خواهر بـا وجـود فـرزنـد دختر و دلالت امر به شى… بر نهى از خلاف آن و ... نمونه هاى آن ارائه شد.
۲. در خـور درنگ است كه در آرا… و ديدگاههاى صحابى غير تابعى و در توضير ايشان بـراى آيـات الاحكام, روايات نبوى, احاديث اهل بيت, اسباب نزول, ناسخ و منسوخ و لـغت مورد استفاده و استناد قرار گرفته است, ولى هرگز فتاوى اصحاب و يا تابعان مـورد اسـتـنـاد واقع نشده است و در اين نكته, نشانه هاى بى اعتبارى آراى صحابه تابعى در نگاه صحابه غير تابعى مشهود و درخور درنگ است.
۳. كـسـانـى چون نويسنده ((ادب المرتضى)) بر اين باورند كه فقهاى شيعه, پيش از غـيـبت كبرى حق اجتهاد و يا نياز به اجتهاد نداشته اند و تنها به نقل حديث ائمه پـرداخـتـه اند, ولى اين قضاوت با شواهد موجود سازگار نيست, چه اين كه نمونه هاى ارائه شـده, حكايت از استدلالهاى عقلى و نقلى دارد و نشان مى دهد كه عالمانى چون سـعـيـد بـن جـبير و ابن شاذان, بر اساس تفقه و به كارگيرى صحير ابزار و منابع اسـتـنـبـاطـ (از آن جـمـلـه احـاديـث اهل بيت(ع)) به استخراج احكام فقهى قرآن مى پرداخته اند.
منابع: پژوهش هاى قرآنى ، شماره ۴ ، ص ۱۴۵ - ۱۶۴
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۱۲