• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

۸ جستاری در قرآن پژوهی از نگاه امام خمینی رحمة‌الله‌علیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: علوم قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: تفسير و مفسران قرآن
عنوان موضوع فرعي سوم: تعاريف و كليات
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: على نصيرى‌
عنوان مقاله: جستارى در قرآن پژوهى از نگاه امام خمينى(ره)
چكيده مقاله: متن مقاله: آنچه نگارنده در اين مقاله آورده، نگاهى گذر است به ديدگاه‌هاى حضرت امام(ره) درباره چند مسأله قرآنى، كه به اقتصاى موقعيت ، كوتاه فراهم شده است/
منبع نگارنده، كتابقرآن هدايت در ديدگاه امام خمينى(ره)» بوده كه به همت معاونت پژوهشى مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره) فراهم آمده است. خدايشان پاداش خير دهد/
در اين كتاب نظرگاه‌هاى حضرت امام(ره) درباره قرآن جمع آورى شده و به طر منطقى طى چند فصل ارايه شده است/
آنچه در اين مقاله، انعكاس يافته حاصل بحش اندكى از مطالبى است كه نگارنده در اين زمينه فراهم آورده است/
۱. جامعيت
قرآن كريم به استناد دو آيه شريفه:و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شئ.»(نحل، ۱۶ / ۸۹) وما فرطنا فى الكتاب من شئ»(انعام، ۶ / ۳۸) بر جامعيت خود پاى فشرده است، انديشه وران مسلمان نيز از آغاز، به استناد ادله مختلف، از جمله همين آيات، به جامعيت قرآن اذعان داشته‌اند، آنچه محل بحث و اختلاف نظرگاه هاست، دامنه اين جامعيت است/
آيا معناى اينكه قرآن بيان هر چيزى است و چيزى در قرآن فرو گذار نشده، تمام دانش‌هاى الهى و غير الهى است، يا آنكه ناظر به دانش‌هاى الهى است كه در حوزه هدف تربيتى و انسان سازى قرآن قرار دارد؟
ظاهراً نخستين بار غزالى(م ۵۲۰ ه) بر فراگيرى اين دانش‌هاى پاى فشرده است، او معتقد است:
ان كل ما أشكل فهمه على النظار و اختلف فيه الخلائق فى النظريات و المعقولات ففى القرآن اليه رموز و دلالات عليه.(۱)
او مدعى است تمام دانش‌هاى پيشينيان و علومى كه در عصر نزول قرآن وجود داشته و بر نيز دانش هايى كه پس از قرآن ظهور خواهد كرد، همگى در قرآن به صورت تصريح اشاره آمده است/
ديدگاه غزالى در اين زمينه را مى توان در دو كتاباحيأ علوم الدين» وجواهر القرآن» او جست و جو كرد، ابوالفضل مرسى(م ۶۵۵ ه)، نيز از جمله انديشه وران مسلمان است كه بر جامعيت فراگير و همه جانبه قرآن باورمند است. وى گويد:
و قد احتوى القرآن على علوم أخرى من علوم الاوائل، مثل الطب و الهيأه و الهندسه و الجبر و المقابله و النجامه و سائر الحرف و الصناعات.(۲)
برخى رواياتى را كه در آنها آمده است:علم اولين و آخرين» ياعلم ما كان و ما يكون» وما هو كائن» در قرآن است(۳)يا آنكه قرآن داراى هفت يا هفتاد بطن است(۴)،ناظر به همين جامعيت فراگير دانسته‌اند، در مقابل، بسيارى از صاحب نظران بر اين باوراند كه مقصود از جامعيت قرآن، جامعيت نسبى است نه فراگير، به اين معنا كه قرآن كتاب هدايت و شريعت است و اگر مى گويد كه در آن همه چيز آمده، مقصود تمام امورى است كه به نحوى به حوزه هدايت و شريعت مربوط است. چنانكه مثلاً اگر طبيبى كتابى تأليف كند و در آغاز آن بگويد در اين كتاب همه چيز آمده، اطلاق گفتار او به تمام مطالبى كه مربوط به دانش طب است انصراف دارد، بنابر اين اگر كسى متوقع باشد كه جبر و مثلثات را در كتاب او بيابد، انتظارى بيجا خواهد بود/
مفسر گرانقدر قرآن، علامه طبرسى در تفسير آيه مورد بحثو نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شى» مى نويسد:معناه:ليبين كل شئ يحتاج اليه من أمور الشرع.»(۵)
حتى در زمينه شريعت نيز قرآن بسان يك قانون اساسى، به كليات امور پرداخته و جزئيات مسايل را به بيان و تفسير پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم موكول كرده است، جامعيت در تبيين شريعت با اين بيان بدين معناست كه قرآن يا خود به بيان مسايل پرداخته و يا بيان جزئيات آن را به سنت واگذار كرده است/
علامه طبرسى با زيبايى تمام در ادامه گفتار پيشين، به اين نكته ظريف توجه داده است، وى گويد:
فانه ما من شئ يحتاج الخلق اليه امر من أمور دينهم الا و هو مبين فى الكتاب، اما بالتنصيص عليه او بالأحاله على ما يوجب العلم من بيان النبى صلى الله عليه و آله و سلم و الحجج القائمين مقامه/
هر آنچه كه مردم در امور دينشان بدان نيازمندند، در قرآن، به دو گونه بيان شده است: يا خود بدان تصريح كرده است يا به بيان قطعى پيامبر و ائمه اطهار عليه‌السلام واگذار شده است.»(۶)
آنچه از گفتار حضرت امام خمينى(ره) به دست مى آيد اين است كه ايشان به جامعيت قرآن به معناى دوم معتقداند، ايشان در اين باره چنين فرمايد:
قرآن مجيد و سنت شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود احتياج دارد، در كافى فصلى است به عنوانتمام احتياجات مردم در كتاب و سنت بيان شده است.» وكتاب» يعنى قرآنتبيان كل شئ» است. روشنگر همه چيز و همه امور است. امام سوگند ياد مى كند(طبق روايت) كه تمام آنچه ملت احتياج دارند در كتاب و سنت است؛ و در اين شكى نيست.(۷)
هدفى كه حضرت امام(ره) براى قرآن بيان كرده‌اند يعنى راهنماى بشر به سوى سعادت و كمال، بيانگر مقصود ايشان از جملهروشنگر همه چيز و همه امور است.» مى باشد، به عبارت روشن‌تر جامعيت قرآن از نگاه امام در همين حوزه هدايت بشر معنا پيدا مى كند/
ايشان در جاى ديگر با صراحت اعلام مى كند كه قرآن كتاب صرف، نحو، معانى بيان، تاريخ و... نيست، وى مى فرمايد:
صاحب اين كتاب، سكاكى و شيخ نيست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد، سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودى و ابن خلكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند...(۸)
بين اين كلام كه قرآن را فارغ از علومى همچون صرف و نحو كه بستر اعجاز بيانى قرآن است با گفتار امثال غزالى كه به دنبال يافتن تمام علوم در قرآن است، تفاوت بسيار است/
حضرت امام در جاى ديگر حتى قرآن را كتاب احكام و شريعت به اين معنا كه تمام جزئيات در آن آمده باشد، نمى‌داند:
قرآن كتاب احكام نيست، كليات را، كليات احكام را، اصولش را ذكر فرموده است.(۹)
۲. مراتب تنزل قرآن
قرآن كريم خود را كتابى مى داند از سوى خداوند عزيز حكم فرور آمده است.تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم»(زمر، ۳۹ / ۱)
اين فرود يا به صورت مستقيم و يا با وساطت جبرييل، فرشته وحى، انجام گرفته و فرودگاه آن قلب مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده است، پرسش مهمى كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا قرآن در مرحله پيدايش نخستين خود و پيش از فرود، به همين صورت الفاظ يا حتى معانى بوده است كه پس از فرود، امروزه در دسترس ماست، يا آنكه حقيقت آن در مرحله نخستين، به مراتب فراتر از الفاظ و معانى كنونى بوده و با توجه به محدوديت ظرفيت مخاطبان آن كه انسان‌هاى زمينى زندانى در حصار طبيعت اند، از آن حقيقت تنزل كرده و به صورت الفاظ و عبارات كنونى در آمده است؟
هر يك از دو معناى گفته شده براى نزول قرآن طرفدارانى دارد، عموماً دانشورانى كه داراى ذوق فلسفى - عرفانى هستند به معناى دوم و ديگران به مفهوم نخست تنزل، گرايش دارند. به عنوان نمونه علامه طباطبايى(ره) معتقد است قرآن به مقتضاى مخاطب خود از حقيقت خود تنزل يافته است/
ايشان مى فرمايد:
ان البيانات اللفظه أمثال للمعارف الحقه و الالهيه، لان البيان نزل فى هذه الآيات الى سطح الافهام العامه التى لا تدرك الا الحسيات و لا تنال المعانى الكليه الا فى قالب الجسمانيات. بيانات لفظى قرآن نسبت به معارف حقه الهيه، امثال است. زيرا بيان در اين آيات تا سطح فهم عموم مردم كه تنها حسيات را درك مى كند و معانى كلى را تنها در قالب امور مادى و جسمانى در مى يابد، تنزل كرده است.(۱۰)
حضرت امام خمينى(ره) نيز بر اين باور است كه قرآن از حقيقت اوليه خود فرود آمده است. ايشان اين فرود و نزول را هفت مرتبه دانسته است، بر اين اساس، قرآن كنونى از نگاه ايشان نازله هفتمين مرتبه قرآن است:
قرآن را [۱]     نازلتاً و منزلتاً كسب كرد، در قلب مباركش جلوه كرد و با نزول به مراتب هفتگانه، به زبان مباركش جارى شد. قرآنى كه الآن در دست ماست نازله هفتم قرآن‌است.(۱۱)
امام اين مراتب هفتگانه را منطبق با عوالم هفتگانه‌اى مى داند كه قرآن از آنها عبور كرده است/
خداى تبارك و تعالى به واسطه سعه رحمت بر بندگان، اين كتاب شريف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم، تنزل داده تا به اين عالم ظلمانى و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروف در آمده...(۱۲)
نخستين مرتبه كه همان حقيقت قرآن استكلام نفسى» است، يعنى تبلور آن معانى بلند در ذات حضرت احديت/
امام مى فرمايد:
حقيقت قرآن شريف الهى قبل از تنزل به خلقيّه و تطور به اطوار فعليه از شؤون ذاتيه و حقايق علميه در حضرت احديت است و آن حقيقتكلام نفسى» است كه مقارعه ذاتيه در حضرت اسماييه است.(۱۳ )
مى دانيم كه در حقيقتكلام نفسى» از قديم الايام بين معتزله و اشاعره اختلاف بوده است. اشاعره منكر آن و معتزله مثبت آن بوده‌اند. طبق ديدگاه معتزله هر معنايى پيش از آنكه در قالب الفاظ بر زبان حاوى شود، در صفحه دل ظهور و بروز پيدا مى كند، گويا نفس به آن معنا تكلم مى كند، آن گاه به زبان جارى مى شود، البته اين سبقت، سبقت ترتبى است و لزوماً زمان بردار نيست، به همين دليل به آنكلام نفسى» گفته شده است/
عقيد معتزله در اين بيت منعكس است:
ان الكلام لفى الفؤاد و انما جعل اللسان على الفواد دليلاً(۱۴)
گفتار در دل است و زبان ترجمان و رهنمون به دل است/
با اين بيان گر چه قرآن تا مرحله الفاظ، مراحل چندى را سپرى كرده است و براى مرحله لفظ نيز از اعضاى جسمانى همچون لب و زبان بهره نگرفته است. با اين حال مى توان به تحليل عقلى، وجود كلام نفسى را براى نخستين مرتبه از مراتب قرآن كه همان حقيقت قرآن است، به تصوير كشيد/
از بين مراتب نزول هفتگانه، نخستين و آخرين مرتبه آن در كلام امام(ره) آمده است، نخستين مرتبهكلام نفسى» و آخرين مرتبه آن همين چنبره الفاظ و عبارات است/
مرتبه نخست به عنوان صفت ذات و آخرين مرتبه آن، صفت فعل معرفى شده است/
ايشان مى فرمايد:
اين كتاب كه در كسوه عبارات و الفاظ ظهور نموده و در مرتبه ذات به صورت تجليات ذاتيه، و در مرتبه فعل، عين تجلى فعلى است؛ چنانكه حضرت امير المؤمنين عليه‌السلام فرموده:انما كلامه فعله.»(نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸)(۱۵)
۳. مراتب قرآن
قرآنى كه اينك در دسترس ماست تركيب گفتارى است كه از حروف و كلمات عربى شكل گرفته و به صورت آيات و سور براى ما متجلى شده است. قرآن خود را بيان، متين و تبيان و... معرفى كرده است/
با اين حال وقتى به كتاب‌هاى تفسيرى مراجعه مى كنيم ناگهان با دو پديده شگفت آور مراجعه مى شويم:
نخست آنكه بين مفسران در جاى جاى قرآن اختلاف بلكه اختلاف چشمگيرى وجود دارد/
دوم آنكه بين تفاسير از نظر سطح ژرفا، اختلاف زيادى است، ژرفايى كه در تفاسيرى همچون تفسير الميزان، المنار، مفاتيح الغيب، ملاصدرا ديده مى شود، هرگز در تفاسيرى همچون طبرى، المحرر الوجيز، بيضاوى و... ديده مى شود، هرگز در تفاسيرى همچون طبرى، المحرر الوجيز، بيضاوى و... ديده نمى‌شود. به راستى راز اين دو گونه اختلاف، به ويژه اختلاف از نوع دوم چيست؟ قطعاً يكى از منطقى‌ترين و شفاف‌ترين پاسخها اين است كه قرآن گر چه در ظاهر يكدست است اما در واقع يكدست نيست، بلكه فراتر از ظاهر الفاظ و معانى ظاهرى داراى مراتب معنايى است، كه از آن در اصطلاح روايات بهبطن قرآن» تعبير شده است. اين بطن چنانكه مشهور است گاه تا هفتاد مرتبه عمق پيدا مى كند/
قرآن را از اين جهت مى توانيم به يك اقيانوس بس ژرف تشبيه كنيم كه عجايب آن در طى لايه‌هاى مختلف، تا عمق نهايى آن بر هم چيده شده است، و عبور از هر لايه آن منوط به گذر از لايه پيشين است و البته حقايق و عجايب بيش‌ترى فراتر از لايه پيشين ارايه مى كند/
حال اگر غواصان مختلفى در آن به غور بپردازند و پس از غور، هر يك مدعى ديدن عجايبى باشند كه احياناً ديگران آنها را نديده‌اند، به معناى اختلاف حقيقى يا توهم آنها نيست. بلكه چون توان و ساز و كار غواصى هر يك از آنها با ديگران فرق دارد، هر يك به فراخور حال و توان خود توانسته به لايه‌هاى اقيانوس ره يابد و هر آنچه را كه ديده باز گو كند، درباره قرآن نيز دقيقاً چنين افتاده است. از طرفى قرآن داراى مراتب معنايى است كه از آن به بطون قرآن ياد مى شود. از طرف ديگر مفسران كه غواصان اين اقيانوس معارف اند، از نظر توان علمى، عمق انديشه و جهان شناخت و شخصيت معنوى، داراى تفاوت اند، وقتى در اين كتاب به غور پردازند هر كس به شگفتى هايى دست مى يابد كه براى ديگران نا شناخته است. وقتى اين حقايق دست يافته كنار هم گذاشته مى شود، اختلاف مفسران در نظر مى آيد، دست كم اختلاف از نوع دوم، چنين تحليلى دارد/
حضرت امام(ره) هم به مراتب قرآن پاى فشرده است و فهم قرآن را داراى مراتبى چند دانسته است. ايشان مراتب قرآن را همان بطون قرآن دانسته، مى‌فرمايد:
قرآن مراتب دارد، هفت بطن يا هفتاد بطن از براى قرآن است.)۱۶)
در جاى ديگر فرمايد:
فان للقرآن منازل و مراحل و ظواهر و بواطن، ادناها ما يكون قشور الالفاظ و قبور التعينات.كما ورد:ان للقرآن ظهراً و بطناً و حداً و مطلعاً. براى قرآن منازل و مراحل و ظواهر و باطن هايى است كه پايين‌ترين مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهاى تعينات قرار دارد، چنانكه در حديث آمده است:همانا براى قرآن ظاهرى و باطنى و حدى و مطلعى است .(۱۷ )
حضرت امام(ره) در جاى ديگر هشدار داده است كه ماندن در حد صورت و ظاهر قرآن باعث هلاكت است:
گمان مكن كه كتاب آسمانى و قرآن فرو فرستاده ربانى همين پوسته و صورت است و [۲]     كه ايستادن در حد صورت و ماندن در حد عالم ظاهر و نرفتن به مغز و باطن، مرگ و هلاكت است و ريشه تمامى جهالتها و پايه تمامى انكار نبوتها و ولايتها مى باشد.(۱۸)
آنچه در باب مراتب معنايى قرآن گفتيم ناظر به تمام آيات قرآن است، يعنى تمام آيات قرآن از نظر ژرفا به مثابه اقيانوس است كه معارف و حقايق الهى، در لايه‌هاى آن با تفاوت سطح جاى گرفته است. با اين حال از برخى روايات استفاده مى شود كه برخى از آيات قرآن افزون بر برخوردارى از ژرفاى برابر با ساير آيات، از ژرفاى بيشترى بر خوردار است كه دست يافتن به آنها غورى به مراتب بيشتر از آيات ديگر نيازمند است. در روايتى از امام سجاد عليه‌السلام چنين آمده است/
سئل على بن الحسين عليه‌السلام عن التوحيد، فقال: ان الله عزوجل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالىقل هو الله احد» والايات من سورْالحديد» الى قوله:و هو عليم بذات الصدور» فمن رام ورأ ذلك فقد هلك/
از امام سجاد عليه‌السلام درباره توحيد پرسيدند، فرمودند:همانا خداوند عزوجل مى دانست كه در آخر زمان پاره‌اى از مردم ژرف انديش خواهند آمد، پس خداوند تعالى قل هو الله احد، و آياتى از سوره حديد - تا آيه و هو عليم بذات الصدور - را فرو فرستاد، پس هر كس فزون از آن را اراده كند، هلاك شده است.(۱۹)
در اين روايت براى سوره مباركه توحيد و نيز آيات نخستين سوره مباركه حديد چنان عمق و ژرفايى ترسيم شده و اعلام شده كه دست تمام متفكران و باريك بينان مسلمان از عصر نزول قرآن تا دوره پايانى جهان از دريافت عمق آن كوتاه است، و تنها در آخر الزمان است كه انسان‌هاى ژرف انديش قادر به فهم آنها خواهند بود/
پيداست كه طبق اين روايت براى اين آيات عمق و ژرفاى بسيار فزون‌تر از ساير آيات ترسيم شده است. ممكن است كه امام عليه‌السلام در مقام حصر نبوده باشد، و آياتى ديگر نيز نظير آيه نور در بين باشد، كه بر خوردار از چنين ژرفايى است. حضرت امام(ره) به اين مطلب توجه شايان كرده‌اند و فرمودند:
از اين حديث شريف معلوم شود كه فهم اين آيات شريفه و اين سوره مباركه، حق متعمقان و صاحبان انظار دقيقه است، و دقايق و سراير توحيد و معرفت در اينها مطوى است.(۲۰)
امام(ره) معتقد است، واقعيت اين آيات با همه تحقيقاتى كه پيرامون آنها انجام گرفته، هنوز براى بشر روشن نشده است.وى مى فرمايد:
آياتى كه در روايات، وارد شده است كه براى متعمقين آخر الزمان وارد شده است مثل سوره توحيد و شش آيه از سوره حديد، گمان ندارم كه واقعيتش براى بشر تا الآن و تا بعدها بشود آن طورى كه بايد باشد، كشف بشود. البته مسايل در اين باب خيلى گفته شده است، تحقيقات، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسايل است.(۲۱)
۴. مراتب فهم قرآن
چنانكه گفته آمد وقتى خود قرآن داراى مراتب باشد، فهم آن نيز به اقتضاى تفاوت انسانها در عمق و سعه وجودى شان متفاوت خواهد بود، اين مطلب به زيبايى تمام در گفتار حضرت امام(ره) منعكس شده است:
از كريمه شريفهفلما جن عليه الليل را كوكباً...»(انعام، ۶ / ۷۶) مثلاً، اهل معرفت كيفيت سلوك و سير معنوى حضرت ابراهيم عليه‌السلام راادراك مى كنند، و راه سلوك الى الله و سير الى جنابه را تعلم مى نمايند، و حقيقت سير انفسى و سلوك معنوى را از منتهاى ظلمت طبيعت كه بهجن عليه الليل» در آن مسلك تعبير شده، تا القاى مطلق انيت و انانيت و ترك خودى و خود پرستى و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس... و ديگران از آن سير آفاقى و كيفيت تربيت و تعليم جناب خليل الرحمن امت خود را ادراك كنند، و بدين منوال، ساير قصص و حكايات، مثل قصه آدم و ابراهيم و موسى و يوسف عيسى و ملاقات موسى و خضر، كه استفادات اهل معارف و رياضات و مجاهدات و ديگران هر يك با ديگرى فرق دارد.(۲۲)
اين تفاوت ادراك، تنها به اهل معرفت و ديگران كه نگاه غير عرفانى به قرآن دارند، اختصاص نمى‌يابد، بلكه انسانها:به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب كمالشان برداشت هايى دارند...»(۲۳)
حضرت امام(ره) پس از تأكيد بر تفاوت مراتب فهم قرآن، بر سه مطلب پاى فشرده‌اند:
۱. از آنجا كه قرآن از منبع كامل و جامع نازل شده است، بيش‌ترين بهره از مفاهيم و معارف آن منحصر به انسان‌هاى كامل است، چنانكه بين ميزان ادراك از مفاهيم قرآن و سطح كمال آدمى كه همان مرتبه وجودى اوست، يك رابطه مستقيم و برابر برقرار است. عبارت فوق ناظر به اين نكته است/
۲. قرآن از آبشخور بى كرانگى برخاسته است، لذا خود بى كرانه است، از اين رو احاطه به تمام معارف و محتواى آن براى انسان‌هاى زمينى محدود نا ممكن است/
۳. از آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليه‌السلام مصاديق بارز انسان‌هاى كامل اند و به استناد قرآن و سنت مخاطبان واقعى قرآن هستند، كامل‌ترين و عالى‌ترين بهره مندى از قرآن منحصر به ايشان است/
حضرت امام(ره) درباره بى كرانگى قرآن و نا ممكن بودن احاطه بشر به تمام معارف آن چنين آورده است:
نسخه تربيت انسان كه قرآن است غير محدود است، نه محدود به عالم طبيعت و ماده است، و نه محدود به عالم غيب است، و نه محدود به عالم تجرد است، همه چيز است.(۲۴)
در جاى ديگر مى فرمايد:
قرآن يك كتابى نيست كه بتوانيم ما يا كس ديگرى يك تفاسير جامعى آن طور كه‌است بر آن‌     بنويسد. علوم قرآن يك علوم ديگرى است ماوراى آنچه ما مى فهميم.(۲۵)
درباره ادعاى سوم، مهم‌ترين مستند حضرت امام(ره) روايت:انما يعرف القرآن من خوطب به»(۲۶)است. ايشان معتقداند كه قرآن:
سراست، سرسراست، سر مستسر به سراست، سر مقنع به سر است.(۲۷)مى فرمايد:
قرآن كريم مركز همه عرفانهاست، مبدأ همه معرفتهاست، لكن فهمش مشكل است، آنهايى مى فهميدند كهمن خوطب به» بودند.(۲۸)
و نيز فرمايد:
اين كتاب آسمانى - الهى كه صورت عينى و كتبى جميع اسما و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبى آن دست ما كوتاه است و جز وجود اقدس جامعمن خوطب به» از اسرار آن كسى آگاه نيست.(۲۹)
در جاى ديگر چنين آورده است:
قرآن همه چيز دارد... براى همه هم هست،... لكن آن استفاده‌اى كه بايد شود     آن استفاده را به حسبانما يعرف القرآن من خوطب به» خود رسول الله مى برد.(۳۰)
چنانكه از مجموعه بيانات حضرت امام(ره) مستفاد است، مقصود ايشان از استناد به روايتانما يعرف القرآن من خوطب به» معنايى نيست كه اخباريان - بر اساس آنچه به ايشان نسبت داده شده، برداشت كرده‌اند، زيرا طبق برداشت اخباريان فهم و دريافت مفاهيم قرآن در تمام سطوح، منوط به بيان پيامبر و اهل بيت عليه‌السلام است، در حالى كه امام(ره) طبق اين روايت بر اين باوراند كه فهم كامل‌ترين مرتبه از قرآن منحصر به ايشان است/
۵. زبان قرآن
از جمله مباحثى كه از دير زمان و به صورتى گسترده‌تر در دوران كنونى، در عرصه قرآن پژوهى مطرح بوده و هست، باز شناخت زبان قرآن است، قرآن خواه نا خواه براى انتقال مفاهيم خود بسان هر متن استوار، از زبانى بهره گرفته است، اين زبان مى تواند زبان فلسفى، عرفانى، كلامى، علمى، ادبى، عرفى و... و يا زبانى جامع و بر گرفته از تمام زبانها باشد، براى تبيين زبان قرآن تا كنون تحليل‌هاى گوناگونى از سوى قرآن پژوهان ارآيه شده است/
در تحليل حضرت امام(ره) باز شناخت زبان قرآن مبتنى بر دو اصل است:
۱. قرآن هدفى بزرگ و والا را دنبال مى كند كه همانا انسان سازى است، و از آنجا كه تمام محتوا و ساختار خود را در راستاى رسيد به چنين هدفى بكار گرفته است، ما راحت‌تر مى توانيم زبان قرآن را كه ابراز انتقال اين مفاهيم براى دستيابى به آن هدف است، در يابيم/
امام(ره) در اين زمينه مى گويد:
ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات عقلى برهانى، كه خود به مقاصد را مى فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنيم. مصنف كتاب مقصد خود را بهتر مى داند. اكنون به فرموده‌هاى اين مصنف راجع به شؤون قرآن نظر كنيم، مى بينيم خود مى فرمايد:ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين»،(بقره، ۲ / ۲). اين كتاب را كتاب هدايت خوانده.(۳۱)
بنابر اين:
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحيفه نورانيه مى‌فرمايد، هدايت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم.(۳۲)
۲. قرآن مائده الهى است كه براى همگان گسترده شده و اختصاص به گروهى خاص ندارد. تعبير به سفره الهى كه در برخى از روايات آمده، تعبيرى لطيف است، كه همگانى بودن اين كتاب را تداعى مى كند/
بارى:
قرآن و كتاب الهى يك سفره گسترده‌اى است كه همه از آن استفاده مى كنند.(۳۳)
و يك سفره‌اى است كه خد پهن كرده براى همه بشر، يك سفره پهنى است، هر كه به اندازه اشتهايش از آن مى تواند، استفاده كند.(۳۴)
اگر قرآن سفره عام است پس:
تمام بشر، عامى، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده مى كنند.(۳۵)
با توجه به اين دو نكته مى توانيم چنين بگوييم كه اگر قرآن به دنبال هدايت انسانهاست و بدين منظور سفره ايى كه در آن طعام‌هاى معنوى براى تمام انسانها و طبقات و درجات گسترده است، لذا بايد به گونه ايى با انسانها به گفت و گو پردازد كه همه آنها بتواند بر سر اين سفره بنشينند و از طعام‌هاى آن بهره گيرند/
به عبارت روشن‌تر، زبان گفتمان بايد به گستردگى مخاطب گسترده و فراگير باشد، زيرا اگر به عنوان مثال به زبان فلسفى سخن بگويد تنها فلاسفه از آن بهره مى گيرند و اگر به زبان عرفان به گفت و گو پردازد تنها عرفا مقصود آن را در مى يابند، و اگر به زبان علمى سخن بگويند فقط علما مى تواند از طعام آن لقمه بر گيرند و/// /
حضرت امام(ره) بر اساس همين مبانى معتقد است كه زبان قرآن زبان جامع و فراگير است/
امام در اين زمينه مى فرمايد:
قرآن يك سفره‌اى است كه انداخته شده است براى همه طبقات، يعنى يك زبانى دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفان اصطلاحى است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع.(۳۶)
در جاى ديگر مى فرمايد:
بايد دانست كه در اين كتاب جامع الهى به طورى اين معارف، از معرفْ الذات تا معرفْ الافعال مذكور است كه هر طبقه به قدر استعداد خود از آن ادراك مى كنند، چنانكه آيات شريفه توحيد، و خصوصاً توحيد افعال را علماى ظاهر و محدثين و فقها(رض) طورى بيان‌و تفسير مى كنند كه به كلى مخالف و مباين است و با آنچه اهل معرفت و علماى باطن تفسير مى كنند و نويسنده هر دو را در محل خود درست مى داند.(۳۷)
امام(ره) براى مدعاى خود شواهدى از قرآن ارآيْ كرده است:
گاهى با نصف سطر، برهانى را كه حكما با چندين مقدمات بايد بيان كند، به صورت غير شبيه به برهان مى فرمايد. مثل قوله تعالى:لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا»(انبيأ، ۲۱ / ۲۲) و قوله:لذهب كل اله بما خلق و لعلا بعضهم على بعض.»(مومنون، ۲۳ / ۹۱) كه برهان دقيق بر توحيد است...، چون كلام جامع است به اندازه فهمش هر كس از آن داراكى مى كند.(۳۸)
به عبارت روشن‌تر زبان قرآن از نگاه امام(ره):
لسانى است كه سهل و ممتنع است.(۳۹)
۱- دائره المعارف الاسلاميه، ۱ / ۳۵۷/
۲- آيةالله محمد هادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ۶ / ۱۵/
۳- كلينى، كافى، ۲ / ۵۹۹/
۴- علامه مجلسى، بحار الانوار، ۲۳ / ۱۹۷، نگارنده به وجود روايت هفتاد بطن بر نخورده است/
۵- طبرسى، مجمع البيان، ۶ / ۳۸۰/
۶- همان/
۷- قرآن كتاب هدايت / ۳۷/
۸- همان / ۴۸/
۹- همان / ۵۵/
۱۰- علامه طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ۳ / ۶۱/
۱۱- قرآن كتاب هدايت / ۷۵، ۷۶/
۱۲- همان / ۲۶/
۱۳- همان / ۲۰، ۲۱/
۱۴- آخوند خراسانى(ره)، كفايْ الاصول، ۱ / ۹۶/
۱۵- قرآن كتاب هدايت / ۹۶/
۱۶- همان/
۱۷- همان / ۱۲۸/
۱۸- همان / ۱۳۷، با استفاده از ترجمه ذكر شده در حاشيه كتاب/
۱۹- همان / ۱۴۹، ۱۵۰/
۲۰- همان / ۱۵۲/
۲۱- همان / ۱۵۷/
۲۲- همان / ۴۵/
۲۳- همان / ۱۳۸/
۲۴- همان / ۴۰/
۲۵- همان / ۱۶۴/
۲۶- بحار الانوار، ۴۶ / ۳۴۹/
۲۷- قرآن كتاب هدايت / ۹۷/
۲۸- همان / ۱۴۷/
۲۹- همان / ۱۴۸/
۳۱- همان / ۱۴۳/
۳۲- همان / ۲۵/
۳۳- همان / ۲۶/
۳۴- همان / ۲۸/
۳۵- همان / ۱۲۵/
۳۶- همان / ۱۲۶/
۳۷- همان / ۱۲۷/
۳۸- همان / ۱۵۲/
۳۹- همان / ۱۵۳/
منابع: بينات ، شماره ۲۲ و ۲۳
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۲۹



جعبه ابزار