فرقه شیخیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مساله ی حضرت بقیة الله الاعظم،
مهدی موعود (عج)، یکی از بارزترین و بدیهی ترین مسایل اسلامی و مورد تایید و اعتقاد همه ی مسلمانان به ویژه
شیعیان است، زیرا صدها آیات قرآنی و روایات نبوی این مساله ی با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن، ذکر کرده اند، به طوری که ابهامی برای کسی باقی نگذاشته اند .
تمامی فرق اسلامی - تقریبا - این آیات و روایات و مفاد آن ها را به نحوی درکتب
حدیثی و
کلامی و
تفسیری و احیانا
رجالی و
تاریخی خود متعرض شده اند و درباره ی آن به شکل های مختلف سخن گفته اند، تا جایی که می توان ادعا کرد که کم تر دانشمند و عالمی، بلکه مسلمانی یافت می شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا این که این مطلب به گوش او نرسیده باشد .
شاهد روشن و قوی این مدعا، صدها کتابی است که در طول تاریخ، با استفاده از این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله ی مقدس و بدیهی - بسان هر مساله ی دیگر دینی و اسلامی حتی مانند الوهیت و ربوبیت و نبوت و رسالت - گه گاهی مورد سوء استفاده ی افراد یا گروه هایی البته با انگیزه های شخصی یا سیاسی، قرار گرفته و می گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده و می شود.
شیخیه گروهی از
شیعه امامیه و از پیروان شیخ
احمد احسائی از علمای قرن سیزدهم هستند. شیخ احمد احسایی در ماه رجب سال ۱۱۶۶ در یکی از قرا نزدیک الاحساء در در خاک بحرین دیده به جهان گشود در پنج سالگی به تحصیل مشغول شد و قران آموخت.در سال ۱۱۸۶ که شیخ بیست ساله راهی عتبات شد و در کربلا و نجف در مجالس درس حضور می یافت.درآن ایام جمع کثیری از علمای بزرگ در عتبات گرد آمده بودند که از جمله سید مهدی طباطبایی ، شیخ جعفربن شیخ خضر و میر سید علی طباطبایی راهی توان نام برد. به قصد زیارت
امام رضا (ع) به ایران آمد و تا سال ۱۲۴۱ در شهرهای مختلف ایران اقامت داشت و در خلال این مدت یک بارهم به زیارت خانه خدا رفت و بازگشت و سرانجام روز یکشنبه ۲۱ ذیقعده الحرام سال ۱۲۴۱ در سفر حج در سه منزلی مدینه درگذشت جسدش را به مدینه طبیبه برده در بقیع پشت دیوار حرم ائمه (ع) مقابل بیت الاحزان دفن نمودند.
شیخ احمد احسایی، پیشواي شیخیه، داراي مسلک
اخباری بود. وي در مقابل اصولیونی که از عقل استفاده میکردند، براي خودداري از استفاده از ابزار عقل، مدعی ارتباط مستقیم با امام معصوم پاسخ می گیرد شد و ادعا کرد که از طریق مکاشفه، خواب و الهام، مجهولات خود را از امام معصوم و نیازي به طریق معمول علما در پاسخ به سؤالات نیست.
شخصیت واقعی این مرد برای مخالفین و موافقین مجهول است و کسی نمی داند که وی از کجا آمده، آنچه مسلم است او اهل ایران نبوده و این مطلب را خود شیخیه نیز قبول دارند. و رشتی بودن وی به هیچ وجه ثابت نشده است. زیرا نه کسی ادعای خویشاوندی با او کرده و نه در رشت قبیلهای با این نام وجود دارد. با اینکه شیخ احمد احسائی، پسرانی فاضل چون شیخ علی، شیخ علینقی و شیخ عبدالله داشت و هر سه لیاقت جانشینی پدر را داشتند سید کاظم رشتی جانشین وی شد. سید کاظم رشتی پسر سید قاسم رشتی یکی از شاگردان خاص شیخ بود وی که جوانی بیست و یک ساله بود زمانی که شیخ در یزد اقامت داشت نزد وی رفت. بعد از وفات شیخ احمد احسائی سید کاظم رشتی بر عقائد و نظریات عرفانی وی قیام کرد و با اینکه هیچ وصیتی از شیخ درباره جانشینی او وجود نداشت هیچ کس از حوزه علمیه شیخ و بستگان نزدیک او با وی معارضه نکرد و همه او را جانشین شیخ شمردند. بدین ترتیب جوانی با کمتر از سی سال سن و با وجود دویست، سیصد مجتهدِ مسن به پیشوائی فرقه شیخیه منصوب شد و بیباکانه بوسیله نطق و قلم و تصنیف و تالیف کتب عهدهدار انتشار عقائد استاد خود گردید.
سومين مقتداي سلسله شيخيه مرحوم آقاي حاج
محمد کریم خان کرمانی است ايشان فرزند مرحوم ابراهيم خان ظهيرالدوله پسر عم و داماد فتح عليشاه است كه حاكم كرمان بود و بمرحوم شيخ احمد احسائي نيز ارادت داشت ، مرحوم حاج محمد كريمخان بعد از فوت پدر بكربلا مشرف شده با مرحوم سيد كاظم رشتي ملاقات و در سلك شاگردان آن مرحوم در آمد و بزودي گوي سبقت از ساير شاگردان ربوده و مورد مرحمت خاص استاد واقع شد كه اين موضوع از نامه هاي مرحوم سيد كاظم بايشان كاملا آشكار است و از استاد خود و بسياري از علما نيز اجازه هاي متعدد داشت و در زمان استاد و پس از او كتب فراوان كه بالغ بر دويست و شصت جلد كتاب است تصنيف نمود و در سال ١٢٨٨ قمري هنگام سفر به عتبات عاليات در سه منزلي كرمان در قريه ته رود وفات نمود جنازه نخست به قريه لنگر منتقل شد و پس از چندي به كربلا حمل و در جوار استاد خود در پائين پاي شهدا دفن گرديد .
راه و رسم شیخیه آذربایجان با مشرب و مرام شیخیه کرمان تفاوت دارد. مشرب شیخیه آذربایجان در اصول عقائد، پیرو مدرسه شیخ احمد و سید کاظم بوده و هستند و در فروع و احکام مذهبی، از مراجع بزرگ
مذهب جعفری پیروی می کنند. برخی از مشاهیر علمای شیخیه آذربایجان عبارتند از:
۱. ملامحمد حجة الاسلام مامقانی که از شاگردان ارشد شیخ احمد بوده و در سال ۱۲۶۹ ق وفات کرد.
۲. میرزا محمد حسین حجة الاسلام فرزند ارشد ملامحمد از شاگردان سید کاظم رشتی متوفای ۱۳۰۳ق.
۳. میرزا محمد تقی حجة الاسلام متخلص به نیر.
شيخ احمد احسايي بالغ بر يكصد جلد كتاب و رساله در علوم مختلف نوشت. در كتاب فهرست كتب مشايخ عظام صورتمنظم آثار شيخ احمد در نه فصل تقسيم بندي شده است: حكمت الهيه ، اعتقادات شيعه ، سيروسلوك ،اصول فقهيه ، تفسيرات قرآني ، فلسفه و حكمت عملي ، كتب ادبيه و رسايل متفرقه . اين آثار به زبان عربي است .همچنين جانشين وي سيد كاظم بيش از يك صدو پنجاه كتاب و رساله نوشت .اين آثار در هفت فصل تنظيم شده است : كتب و رسائل حكميه ،الهيه و فضايل ،اعتقادات و اجوبه ايرادات ،سير و سلوك ، اصول فقه ، فقهيه ، تفسير، در جواب سوالات مختلفه.آثار سيد به جز پانزده مورد عربي است. شيخ احمد موسس و بنيان گذار مكتب شيخيه و سيدكاظم مروج آن بود.اما اين مكتب توسط سومين پيشواي شيخي يعني حاج محمد كريم خان كرماني پرورده گرديد. او بود كه علاوه بر تامل در مقولات مابعدالطبيعي (مبدا ، معاد، معراج و...) انديشه در امور زميني همچون سياست و حكومت ، رابطه دين و دولت و حتي اعلان جهاد عليه يك دولت استعمارگر و نيز ستيز قلمي با " باب مرتاب" پرداخت.با توجه به روند تكوين و تكامل مكتب شيخيه داشته است از او به عنوان "سازمان دهنده اصلي جهان بيني شيخي " و" طراح و اشاعه دهنده نامدار اين جهان شناسي " يادكرده اند.
مهمترين موارد اختلاف شيخيه با ديگر مسلمانان عبارت است از:
شيخ در بحث معاد همانند ديگر مسلمانان، قائل به معاد جسمى و روحى نيست و آن را روحانى مىداند و از آن به «هور قليايى» كه نوعى جسم لطيف است تعبير مىكند. توضيح آنكه، شيخ احمد دو جسم براى آدمى قائل است:
الف) كالبد ظاهرى كه از عناصر زمانى و عوارض حيات دنيوى است و در قبر، تجزيه و زوال مىپذيرد و عناصر آن به طبيعت برمىگردد.
ب) جسد هور قليايى كه فناپذيرى جسد اول را ندارد و در قيامت برانگيخته خواهد شد كه همان سرشت اوليهاى است كه بر آن خلق شده و در قبر باقى مىماند.
به تعبير ديگر، بعد از انحلال و متلاشى شدن جسم، عنصرى كه باقى مىماند جسم لطيفى است كه هورقليا نام دارد. هورقليا ظاهراً كلمهاى سريانى است و همان قالب مثالى مىباشد و از اصطلاحات فلسفى شيخ احمد احسايى است. آنچه كه در روز رستاخيز محشور شود همين جسم مثالى و هورقليايى است كه ثواب و عقاب اخروى به همين جسم بر مىگردد.
علماي اسلام با استناد به آيات زير، معتقد به معراج نبيّ مكرّم اسلام هستند: «پاک و منزه است خدايي که شبي بنده خود (محمد(ص)) را از مسجد الحرام به مسجد الاقصايي، که پيرامونش مبارک است، برد».(اسراء: ۱) و آيه: « آنگاه نزديک آمد و بر او (به وحي حق) نازل گرديد، (بدان نزديکي که) با او به قدر دو کمان يا نزديکتر از آن شد، پس (خدا) به بنده خود وحي فرمود: آنچه که هيچ کس درک آن نتواند کرد» . ولي در کيفيت معراج که جسماني بوده و يا روحاني اختلاف وجود دارد. اکثر علماي شيعه برآنند که در عروج حضرت محمد(ص) روح و جسد حضرت با هم همراه بوده است. شيخيه، به عنوان يکي از فرقههاي شيعه، اعتقاد به معراج روحاني نبي مکرم اسلام دارند. هرچند شايد بتوان گفت: همانند بحث معاد تفسيري متفاوت از کيفيت معراج ارائه داده است. ولي حقيقت آن است که لازمة بيان آنها نفي معراج جسماني پيامبر است. براي اثبات اين ادعا، به بررسي نظر شيخ احمد احسائي پرداخته ميشود. آنچه از ظاهر عبارتهاي شيخ احمد احسائي به دست ميآيد، اين است که او در معراج نبي مکرم اسلام همان راهي را پيموده که در بحث معاد از آن بهره جسته بود. هر چند کلامش خالي از تناقض نيست.
شیخیه معرفت به ركن رابع را ركن چهارم ايمان به شمار مي آورد و تصريح ميكند براي اسلام آوردن، ايمان به چهار ركن الزامي است: اول توحيد (معرفت به خدا)، دوم نبوت اقرار به نبوت (حضرت محمد(ص) به عنوان اخرین پیامبر خدا ) ،سوم امامت ( اقرار به امامت ائمهي اطهار)، و چهارم معرفت به شیعیان خاص (اقرار به این که در هر زماني شيعيان خاص كه مورد توجه مستقيم اماماند وجود دارند) و وجوب اعتقاد به ركن رابع را، مانند وجوب سه ركن ديگر دين مي داند، و طاعت اين شيعيان خاص را طاعت امام به شمار مي آورد. حاج محمد خان کریم خان اصل معرفت به ركن رابع را با تيزانديشي و مهارت خاصي وارد مراتب معرفت در انديشه ي شيخي نيز مي گرداند و تثبيت بيشتري به اين اصل ميدهد و با يادآوري مراتب معرفت در انديشه ي شيخي باز تأكيد مي كند: " خداوند غيب الغيوب مجهولالكنه خود را اول براي خلق اول كه ولي مطلق است، به محمد بن عبدالله ستوده است. پس محمد صلي الله عليه و آله كه وصف اول خداست كه خدا، خود را به آن براي ولي كه خلق اول است ستوده ... پس وصف اول خدا، محمد است صلي الله عليه و آله كه براي حضرت امير خود را ستوده ... . محمد نور حق است و علی آیینه نماینده آن نور و محمد ،غیبت خداست و علی وائمه اطهار ،لسان ترجمان او ... پس هر كسي اراده خدا كند، ابتدا توجه به ائمه كند و هر كس توصيه كند از آنان، پذيرد و هر كس قصد او كند، توجه به ائمه كند اما ترجمان لسان ائمه براي مردم به عهده اوصيا است و سپس نقبا و نجبا هستند كه ترجمان لسان اوصيايند" . به زباني ساده تر، عوام، تنها از راه اين افراد (ركن رابع) مي توانند به خدا معرفت پيدا كنند و اگر از ايشان اعراض نمايند، به خدا معرفت نمي يابند.
يكي از مباحثي كه جزو اعتقادات شيخيه عنوان ميشود، مبحث" ناطق واحد" است که خود در زيرمجموعه ي مبحث " رکن رابع " قرار می گیرد. مبحث ناطق واحد را براي اولين بار و به صورت گسترده، حاج محمد خان کرمانی در دروس و آثار خود مطرح نمود و خلاصه ي آن اين است كه ناطق واحد از همان كاملين و ابواب و نواب زمانه است و در تمام امور علم و دين و عمل از همه ي ايشان سرآمدتر است و در زمان او ساير كاملين شيعه تابع اويند و صامت او و او ناطق واحد دين و مذهب حقه است بدين طريق، ناطق واحد در هر زمان رأس ركن رابع است. البته، مشايخ شيخيه ي كرمان ناطقين حقيقي را ائمه ي اطهار مي دانند و بعد از ايشان انبياي خدا و بعد از ايشان هم بزرگان و كاملين شيعه؛ يعني در زمان حضرت محمد ايشان ناطق و حضرت علي(ع) در مقابل او صامت، و ايشان در زمان امامت خود ناطق بودند. بدين ترتيب، در زمان هر امامي، خود امام(ع) ناطق، و جانشين او امام صامت است. همين وضعيت را، باب امام نيز نسبت به امام دارد، و نسبت به امام(ع) صامت، اما نسبت به ساير شيعيان ناطق است؛ زيرا فرد كامل و شخص اول در بين شيعيان اوست، وي مركز شيعيان و قطب آسماني و سمت الراس است؛ و اين فرد كامل، قطب زميني يا نظير السمت امام است؛ و براساس همين سلسله مراتب، كاملين شيعه (نقبا و نجبا ) نسبت به باب امام، صامت و نسبت به بقيه ي شيعيان ناطق هستند.
شيخ احمد احسايى، وجود امام عصر عليه السلام و ظهور او را از اصول مسلم و حتمى مىدانست ولى مىگفت: امام در يك عالمى غير از اين عالم مادى، سكونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حكمفرمايى و حكمرانى دارد و روزى كه خدا به او اجازه دهد در اين عالم ظاهر خواهد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد. " كنت دوگوبينو" وزير مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ايران، در كتاب «سه سال در ايران» درباره اين تفكر شيخيه مىنويسد: شيخىها بر سر يك موضوع با شيعه اختلاف دارند و آن، چگونگى امام دوازدهم يعنى مهدى عليه السلام است. شيعيان مىگويند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى، روزگار مىگذراند ولى شيخىها مىگويند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است. پيروان شيخ، همان عالم هورقليا و تجرد روح و جسم را در اين مسأله هم مطرح كردند و چون طول عمر امام زمان عليه السلام را با موازين فلسفه و ذوق فلسفى خود سازگار نمىديدند قائل شدند كه روح حضرت، در بدن هورقليايى زندگى مىكند.
شیخیه، در حق رسول خدا و ائمّة اطهار(ع) بسیار غلو کرده و ایشان را علل اربعه برای مخلوقات دانستهاند. شیخ احمد احسایی در اینباره مینویسد: علت فاعلیه و مادیه ایشاناند و از شعاع و سایة ایشان است. علت صوری نیز ایشاناند و علت غایی هم ایشاناند؛ زیرا که همة اشیاء عالم یا به خاطر ایشان خلق شده و یا به خاطر دوستداران و پیروان ایشان. آنچه بیش از هر چیزی در شرح زیارت جامعة کبیرة شیخ احمد به چشم میخورد زیادهروی و غلو او دربارة پیامبر گرامی(ص) وخاندان ارجمند اوست تا حدی که در باب ایشان قائل به تفویض شده است. سیدکاظم رشتی در یکی از رسائلش در مورد رسول خدا مطالبی ابراز میکند که آشکارا مقام ایشان را از عبد و بنده و مخلوق خدا بودن بالا برده، آن حضرت را علت ایجاد موجودات معرفی میکند. همچنین در جای دیگر پا را فراتر گذاشته و ائمة اطهار(ع) را نیز به مانند خدای متعال ازلی و ابدی میخواند و میگوید: «اول جلوهای که از آن ذات مقدس ظاهر شده است نور مقدس پیغمبر است و ائمّة طاهرین(ع) و چون آن بزرگواران جلوه و صفت خداوند هستند، محبوب خدایند، چراکه هر کس دوست میدارد کسی را که بر صفت آن باشد و ایشان عین صفت خدا هستند و از این جهت محبوب خدایند... و چون صفت خدا هستند، پس ایشان هم ازلی باشند و معنی آنکه ازلی باشند آن است که ایشان هم دایم و باقی میباشند و هلاکت در وجود ایشان راهبر نیست.»
روش فقهی شیخیه در استباط احکام شرعی، همان روش اخباریهای شیعی بوده است که شیخ در زمان خود پیش گرفته بود ولی پیروان و جانشینان او با افزودن برخی نظریات و مسائل دیگر مکتب فقهی شیخ را تفسیر کرده و رفته رفته مذهب شیخیه را از جنبه شریعت به جنبه "طریقت" یعنی به تصوف نزدیک ساخته اند و پیشوایان خود (شیخ احسایی و جانشینان او) را بعنوان "شیعی کامل"،"رکن رابع"، "مرشد مطلق" و تنها شخصیتی می دانند که فقط او می تواند بطور درست احکام فقهی را استنباط کند و از اینرو در روش فقهی آنها " اجتهاد و تتقلید"، که در میان شیعیان دیگر معمول است، وجود ندارد.
شیخ احمد احسایی ذات خدا را مفهومی پوچ و بیاثر میداند و معتقد است همهی کارها که ایجاد میشود مربوط به اسما و صفات خداست. او در نوشتههای آلوده به غلو خود در مورد امامان شیعه میگوید: «خداوند رشتهی کارها را به آنها سپرده است. آفرینندهی این جهان و روزی دهنده و گردانندهی این جهان امامان ما هستند» .«آقا سیدعلی قاضی» استاد «علامه طباطبایی» پس از مطالعهی شرح زیارت جامعهی کبیرهی شیخ احمد احسایی او را مشرک خوانده و میگوید: «شیخ احمد احسایی در کتاب شرح زیارت برای ذات حق تعالی اسم و رسمی قایل نیست و همهی امور را ناشی از اسما و صفات خدا میداند. احسایی به اتحاد میان اسما و صفات با ذات خدا قایل نیست و ذات خداوند متعال را مفهومی پوچ و بی اثر، صرف نظر از اسما و صفات میخواند و این عین شرک است.» لازم به ذکر است که به جز آقا سیدعلی قاضی بسیاری از علمای اصولی نیز شیخیه را مشرک و مرتد میدانند زیرا این فرقه، اصلیترین شعار اسلام یعنی کلمهی طیبهی «لاالهالاالله» و دژ اساسی اسلام را هدف قرار داده و ریشهی انحرافهای بعدی از همین جاست.
این فرقه با نفی معاد جسمانی و محشور شدن بشر با جسم هور قلیایی، معاد را از اصول دین حذف نموده و معتقدند لازم نیست معاد را جزو اصول دین قرار دهیم. در مورد اصل عدل هم گفتند لزومی ندارد که صفت عدالت خدا را از میان سایر صفات خدا برگزیده و به عنوان اصل قرار دهیم بنابراین اصول دین فرقهی ضالهی شیخیه، چهار اصل زیر یعنی:
۱- معرفة الله؛ ۲- معرفة النبی؛ ۳- معرفه الامام؛ ۴- معرفت و شناخت رکن رابع یا قریه ظاهره تعیین گردید. به نظر میرسد شیخیه هیچ اعتقادی به اصل امامت ندارند و با لفاظی سعی میکنند امام دوازدهم را نیز مانند قرآن دور از دسترس بشریت قرار داده و رکن رابع را جایگزین نمایند.
شیخیه باب نیابت خاص امام زمان(ع) که پس از نواب اربعه در سال ۳۲۹ هجری قمری مسدود شده بود را مجدد باز نموده و گفتند در هر زمان رجال الهی هستند که به واسطهی بزرگی مرتبت و آشنایی با علوم ائمه و مذاق ایشان همانند نواب اربعه هرگاه بخواهند میتوانند در بیداری یا خواب با امام زمان(ع) رابطه برقرار نموده و مشکلات جهان اسلام و بشریت را حل کنند. شیخ احمد و سیدکاظم رشتی پس از طرح این ادعای بیاساس، خود را به عنوان رکن رابع مطرح و مردم را به خود دعوت میکردند.
شیخ احمد احسایی مینویسد: «این متنهای ما نیز از امامان است. از این رو هرگاه امامی بخواهد درون بدن یک نفر حلول نماید امری شدنی است و امامان میتوانند در صورتی که شرایط یک نفر مساعد باشد در جسم او حلول نمایند.» او ادعایش را در مورد امام غایب اینگونه ثابت میکند و مینویسد: «امام غایب دارای دو جنبه است. جنبهی حقیقت او که روح و ثابت است، اما کالبد و صورت او همواره در حال تغییر است، از این رو هر کس که به مقام شیعهی کامل برسد میتواند قابلیت آن را داشته باشد که جسمش محل حلول حقیقت و روح امام غایب باشد. در واقع زیربنای تحریف در قائمیت و موعود سازی همین کلمات بیپایه و غیراسلامی احسایی است. با طرح مرام و مسلک التقاطی شیخیه بسترسازی برای معرفی موعود مهیا شد. فقط به یک انسان پرمدعا و شیاد نیاز بود که امام زمان بدلی در وجود او حلول کند که یهود خبیث از همین مجرا وارد شد و چندین نفر را برای تخریب اصل مترقی انتظار فرج آماده نمود که خبیثترین و خطرناکترین آنان علی محمد باب شیرازی و میرزاحسینعلی نوری بودند که هنوز هم مورد حمایت کامل استعمار میباشند.»
شیخیه مانند اخباریون برای تبیین اسلام به ظاهر اخبار و احادیث و نظرهای رکن رابع اکتفا کردهاند و گاهی مبنای ادعای خود را احادیث مجعول و اسراییلیات قرار دادهاند. بهعنوان نمونه سیدکاظم رشتی در کتاب «شرح قصیده» برای معرفی ملائکهی موجود در شهر علم از اسامی عبری استفاده نموده است. کتاب یاد شده پر از اسراییلیات است.
در کتب این فرقه در موارد بسیاری در تبیین مطالب به جای استناد به قرآن، عترت و عقل، به خوابهایی که شیخ احمد و سیدکاظم از ائمه دیدهاند و یا مکاشفات آنها و ... تکیه میکنند.
شیخ احمد و سید کاظم هیچ سؤالی را بیجواب نمیگذاشتند و خود را عالم و دانا به تمام علوم میدانستند بههمین دلیل کتب آنان مملو از جوابهای مضحک و غیرعلمی و دروغ است.
سیدکاظم در رسالهی «دلیل المتحیرین» مینویسد: «شیخ احمد دانا به تواریخ و آگاه از حوادث شگفت جهان در قرون گذشته و مطلع از آیندهی جهان است چون عالم به طلسمات و عجایب مخلوقات و غرایب مصنوعات و استاد در فن کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا میباشد.»
شیخیه نیابت عامهی علمای اسلام از طرف امام زمان(ع) را قبول ندارند و با این ترفند اصل اساسی اجتهاد و مرجعیت را حذف و بهجای آن رکن رابع را قرار دادهاند. علمای اصولی نیز پس از این که متوجه شدند شیخ احمد منکر معاد جسمانی و منکر حضور حجت خدا در روی زمین است، او را تکفیر نمودند. اولین کسی که شیخ احمد احسایی را تکفیر نمود «حاج ملا محمدتقی برغانی» معروف به «شهید ثالث» بود که بعدها به طور مرموزی به شهادت رسید. البته پس از او علمای بزرگی همچون صاحب جواهر نیز نامهی تکفیر او را امضا کردند. شهادت «ملا محمدتقی دلیلی» بر تسلسل و وابستگی فرقهی منحرف شیخیه به بابیه و بهاییت است، به عبارت دیگر آتش فتنهی بهاییت از گور شیخیه شعلهور شده است.
پایگاه مجازی تحلیل فرقه های نوظهور