• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مقالات دارابی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: مقالات دارابی.

هبه به تملیک کردن عینی به دیگری به طور رایگان گفته می‌شود. و از آن در فارسی بخشش تعبیر می‌شود.
هبه از عقود بوده و نیاز به ایجاب و قبول دارد.
ارکان اصلی هبه شامل واهب (بخشنده)، موهوب له (گیرنده)، و موهوب (عین بخشیده شده) است. برای اینکه واهب صلاحیت بخشش داشته باشد، باید مالک مال بوده و بالغ، عاقل و دارای قصد و اختیار باشد. علاوه بر این، قبض (دریافت فیزیکی مال) توسط موهوب له، بنابر نظر مشهور فقها، شرط صحت هبه و تحقق مالکیت است.
از نظر حکم تکلیفی، هبه و بخشش به ارحام (بستگان)، به‌ویژه پدر و فرزند، حتی اگر نیازمند نباشند، مستحب است.
اصل در عقد هبه جواز (غیر لازم بودن) است؛ بنابراین، واهب می‌تواند تا زمانی که عین بخشیده شده باقی است، از هبه خود رجوع کند و آن را پس بگیرد. با این حال، در مواردی حق رجوع از واهب سلب شده و هبه لازم (قطعی) می‌شود.
از احکام و مسائل هبه در باب مستقل با همین عنوان «هبات» و «عطایا» به صورت جمع سخن گفته‌اند.



هبه که در فارسی به آن «بخشش» گویند، در اصطلاح عبارت است از تملیک عینی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن، به گونه منجز و بدون قید عوض.
قید «تملیک عین» برای خارج کردن تملیک منفعت یا انتفاع در مثل عاریه، اجاره، سکنی، عُمری و رُقبی و وقف «بدون دریافت چیزی در مقابل آن» (رایگان) برای خروج بیع و مانند آن از عقود معاوضی، و قید به گونه «منجز» (معلق بر چیزی نبودن) برای خروج وصیت به اعیان که معلق بر مرگ موصی است و قید «بدون قصد قربت» برای خروج صدقه و نیز وقف بنابر قول مشروط بودن آن به قصد قربت است.
مقصود از رایگان بودن و عدم قصد قربت، عدم لزوم و اشتراط عوض و قصد قربت در هبه است؛ بدین‌معنا که تحقق هبه منوط به آن دو نیست؛ لیکن شرط عوض و یا قصد قربت در آن، منافاتی با صدق عنوان هبه ندارد.
برخی هبه را به عقدی که مقتضی تملیک عین به طور رایگان است تعریف کرده‌اند.


از هبه گاه با عنوان «عطیه» (← عطیه) و «نحله» (← نحله) نیز تعبیر می‌شود؛ هرچند به تصریح برخی، عطیه و نحله اعم از هبه‌اند و آن دو بر مطلق عطای تبرعی اطلاق می‌شوند که وقف (← وقف) و صدقه (← صدقه) را نیز در بر می‌گیرد.


هبه اعم از هدیه است؛ زیرا هدیه هرچند بخشیدن مال است؛ لیکن در آن، نقل مال به کسی که به او بخشیده شده لحاظ گردیده است (← هدیه). از این‌رو، نسبت به اموال غیر منقول است؛ لیکن در اینکه تملیک و گرامی داشت کسی که مال به او عطا شده در هدیه لحاظ می‌گردد، علاوه بر آن، هدیه در امور معنوی نیز کاربرد دارد، مانند هدیه کردن نماز، روزه و حج مستحب به اموات.
نماز هدیه نیز از نمازهای مستحب است که به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه (علیهم‌السّلام) هدیه می‌شود.
[۱۲] بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۲، ص۲۰۶.
(← نماز هدیه).


هبه به ارحام؛ بویژه پدر و فرزند، هرچند نیازمند نباشند مستحب است. در هبه به فرزندان رعایت برابری میان آنان مستحب و بنابر مشهور، برتری دادن بعضی بر بعض دیگر مکروه است.


هبه از عقود (← عقد) است و نیاز به ایجاب و قبول دارد.
در ایجاب، هر لفظ دلالت کننده بر آن، همچون «وَهَبْتُکَ»، «مَلَّکْتُکَ» و «هذا لک» کفایت می‌کند؛ چنان که در قبول نیز هرچه بیانگر رضایت باشد کافی خواهد بود.
نیاز هبه به عقد گفتاری (ایجاب لفظی) فی الجمله به ظاهر اتفاق فقها نسبت داده شده است. بنابراین، فعل دلالت کننده بر مفاد هبه [معاطات] کفایت نمی‌کند و مفید ملکیت نیست؛ بلکه تنها مفید اباحه است.
برخی عربی و نیز فوری بودن قبول پس از ایجاب را در عقد هبه شرط دانسته‌اند؛ لیکن برخی دیگر معاطات (← معاطات) را در هبه، همچون دیگر عقود –جز موارد استثنا شده– جاری دانسته و قائل به حصول ملکیت به آن شده‌اند. بنابراین، چنانچه کسی به قصد هبه (تملیک رایگان)، مالی را به دیگری بدهد و او نیز آن را بگیرد، هبه محقق می‌شود. برخی احتمال داده‌اند تملیک رایگان از سنخ اسباب باشد که قبض در آن شرط است و از عقود نیست.


ارکان هبه عبارت‌اند از عقد –که احکام آن گذشت–، دو طرف عقد (متعاقدین) که یکی «واهب» و دیگری «موهوب له» یا «متهب» نامیده می‌شود و موهوب (چیزی که بخشیده می‌شود) است. برخی قبض را نیز به ارکان هبه افزوده‌اند.


در هبه کننده، مالک بودن، بلوغ، عقل، قصد، اختیار، آزاد بودن و محجور نبودن شرط است. بنابراین، هبه کودک، دیوانه، سفیه و محجور بر اثر ورشکستگی، برده و نیز هبه غیر مالک صحیح نیست، مگر با اذن صاحب مال یا اجازه بعدی وی در هبه فضولی.
[۲۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۲۴] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲.
[۲۵] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.
[۲۶] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.

برخی هبه به بیماری‌اش منجر به مرگ وی شده، در افزون بر ثلث مال او صحیح است یا نه؟ مسئله محل اختلاف می‌باشد. مشهور میان قدما صحت آن، لیکن نزد بسیاری از متاخران عدم صحت آن است، مگر با اجازه ورثه.
[۲۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۶، ص۶۳–۶۴.
[۲۸] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.



در موهوب له نیز بلوغ، عقل، قصد و اختیار شرط است؛ لیکن قول ولی از طرف موهوب له غیر بالغ صحیح است؛ از این‌رو، ولی کودک می‌تواند از طرف او قبض کند. علاوه بر آن، اهلیت تملک موهوب در موهوب له شرط است. بنابراین، هبه قرآن به کافر صحیح نیست.
[۲۹] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۳۰] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷–۲۵۸.



هر عین مملوکی که تملیک آن به دیگری با بیع و مانند آن صحیح باشد، هبه آن نیز صحیح خواهد بود. بر این اساس، هبه آنچه تملیک‌پذیر نیست، مانند خمر و خوک یا تملیک آن به دیگری صحیح نمی‌باشد، مانند عین موقوفه، جایز نخواهد بود.
[۳۱] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۳۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۶.
[۳۳] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۳.
هبه مشاع جایز و صحیح است؛ خواه تقسیم آن امکان‌پذیر باشد یا نباشد.
[۳۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۶.
[۳۵] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۶.
[۳۶] عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۶.



ظاهر کلمات اکثر و صریح کلمات برخی فقها اشتراط عین بودن موهوب است. بنابراین، هبه منافع و حقوق نقل‌پذیر صحیح نخواهد بود.
[۳۷] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۳۸] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۶۴.
[۳۹] اصفهانی، سید ابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۲۳.
[۴۰] گلپایگانی، سید محمدرضا، هدایة العباد (گلپایگانی)، ج۲، ص۱۳۳.
[۴۱] حکیم، سید محمد سعید، منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم)، ج۲، ص۲۵۸.
هرچند عناوین دیگری همچون عاریه، سکنی، عُمری بر آن صادق می‌باشد، لیکن برخی هبه منافع و حقوق قابل نقل را صحیح دانسته‌اند؛ گرچه عنوان هبه مصطلح و معروف نزد فقها بر آن صادق نباشد.
[۴۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۵، ص۴۱ و ج۱۶، ص۲۳۴.
[۴۳] یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی [۲۲]    ، ج۲، ص۱۶۳.
[۴۴] حائری، سید محمد، هدی المتقین، ص۱۰۸.
[۴۵] حسینی شیرازی، سید محمد، وجیزة الاحکام، ج۳، ص۲۵.
[۴۶] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۸.
[۴۷] شیرازی، سید محمد، کلمة التقوی، ج۴، ص۳۰۹.
[۴۸] صادقی تهرانی، محمد، فقه الصادق، ج۲۰، ص۲۷۷.



هبه دین (مال انسان در ذمه دیگری) به مدیون (کسی که مال در ذمه او است) صحیح است. مفاد این نوع هبه ابراء (←ابراء) می‌باشد.
آیا در این نوع هبه نیز قبول شرط می‌باشد؟ مسئله محل اختلاف است. اکثر قائل به عدم اشتراط‌اند.
[۴۹] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۷.
[۵۰] ابن فهد حلی، احمد بن محمد، الجامع للشرائع، ص۳۶۵.
[۵۱] علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۵.
[۵۲] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۷–۱۳۸.
[۵۳] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۶–۱۷.
[۵۴] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۶۸–۲۶۹.
برخی قبول را شرط دانسته‌اند.
[۵۵] ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۱.
[۵۶] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.
[۵۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۵.

آیا هبه دین به غیر مدیون صحیح است یا نه؟ مسئله اختلافی است. اشهر،
[۵۸] فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۷.
بلکه مشهور
[۵۹] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲–۱۳.
[۶۰] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.
عدم صحت آن -به دلیل مشروط بودن قبض در هبه و عدم امکان آن در این نوع هبه ـ است.
[۶۱] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۷۰.
برخی قائل به صحت آن‌اند.
[۶۲] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۱۴.
[۶۳] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.
[۶۴] علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۷.



آیا در موهوب، تعیین (مشخص و معلوم بودن) شرط است و در صورت مجهول بودن آن، مانند یکی از گوسفندان، هبه صحیح نخواهد بود یا شرط نیست؟ مسئله محل اختلاف است. برخی تعیین موهوب را شرط دانسته و هبه مجهول را صحیح ندانسته‌اند.
[۶۵] علامه حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۴۵۰.
[۶۶] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.
[۶۷] عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۹۲.

در مقابل، برخی آن را شرط ندانسته و حکم به صحت هبه مجهول کرده‌اند.
[۶۸] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۹.
[۶۹] یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی [۲۳]    ، ج۲، ص۱۶۲.
[۷۰] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۳.
[۷۱] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.



آیا قبض شرط صحت هبه و ترتب اثر بر آن از ملکیت و غیر آن از زمان قبض است و بدون آن، اثر و حکمی بر هبه مترتب نمی‌شود یا قبض - در موارد لزوم آن - شرط لزوم هبه است و با تحقق هبه قبل از قبض، مالکیت حاصل می‌شود؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور میان متاخران،
[۷۲] بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۳۰۹.
بلکه میان فقها
[۷۳] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۷۴] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۸۶.
[۷۵] کاشف الغطاء، جعفر، انوار الفقاهة (الهبة)، ص۷.
قول نخست است؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است.
[۷۶] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۲۷–۲۸.
[۷۷] علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۲.
برخی قول دوم را برگزیده‌اند.
[۷۸] مقداد بن عبدالله سیوری، فقه القرآن، ج۲، ص۲۹۵.
[۷۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۸.
[۸۰] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۸۱] علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۱.
[۸۲] فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۸.
[۸۳] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۲.

شرط صحت هبه، اذن واهب در قبض موهوب است. بنابراین، اگر بدون اذن واهب، آن را قبض کند، مال هبه شده، به موهوب له منتقل نمی‌شود، مگر آنکه واهب مالی را که در دست موهوب له دارد به او ببخشد که در این صورت، نیاز به اذن واهب در قبض و نیز سپری شدن زمانی که در آن مدت امکان قبض وجود داشته باشد، نیست.
[۸۴] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۲–۱۷۳.
چنانچه واهب یا موهوب له بعد از عقد و قبل از قبض موهوب بمیرد، بنابر مشهور، عقد باطل و موهوب به ورثه واهب منتقل می‌شود.
[۸۵] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۱.
[۸۶] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۲۰–۲۱.
[۸۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۱.
برخی عقد را باطل ندانسته و ورثه موهوب له را در قبض، قائم مقام وی دانسته‌اند.
[۸۸] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۵.
[۸۹] ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۵.
[۹۰] قطب راوندی، سعید بن هبةالله، اصباح الشیعة، ص۳۴۹.



با توجه به جواز عقد هبه،
[۹۱] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۳.
[۹۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.
رجوع در آن و باز پس گرفتن موهوب در صورت بقای عین آن جایز خواهد بود.
[۹۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۹۴] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.



در موارد زیر رجوع به هبه استثنا شده است.

۱۵.۱ - هبه به ارحام

رجوع از هبه در صورتی که موهوب له پدر، مادر یا فرزند باشد جایز نیست.
[۹۵] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۳۷.
[۹۶] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۰.
[۹۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۳.
همچنین بنابر مشهور نسبت به دیگر ارحام نیز رجوع جایز نخواهد بود
[۹۸] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۷.
[۹۹] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۴.
؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است؛
[۱۰۰] ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۰.
لیکن برخی نسبت به غیر والدین و فرزندان رجوع را جایز، اما مکروه دانسته‌اند.
[۱۰۱] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۶۷.
[۱۰۲] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.


۱۵.۲ - هبه به همسر

بنابر قولی، رجوع در هبه هر یک از دو زوج به دیگری جایز نیست؛
[۱۰۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۴۴.
[۱۰۴] علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۶–۴۱۷.
[۱۰۵] حلی، ابن فهد، المقتصر، ص۲۱۲.
[۱۰۶] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۱.
[۱۰۷] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۷.
جمعی رجوع را جایز، اما مکروه دانسته‌اند.
[۱۰۸] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
[۱۰۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
[۱۱۰] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۱۱] ابن فهد حلی، احمد بن محمد، الجامع للشرائع، ص۳۶۶.
[۱۱۲] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
[۱۱۳] عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۹.
این قول به اکثر فقها نسبت داده شده است.
[۱۱۴] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.


۱۵.۳ - تلف موهوب

با تلف شدن موهوب نزد موهوب له، هبه لازم می‌شود. در نتیجه رجوع در آن به مطالبه مثل یا قیمت آن جایز نخواهد بود.
[۱۱۵] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰–۳۱۱.
[۱۱۶] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.


۱۵.۴ - تصرف در موهوب

بنابر قول مشهور، تصرف غیر انقلابی در موهوب موجب لزوم هبه و عدم جواز رجوع در آن می‌شود.
[۱۱۷] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۱.
[۱۱۸] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶–۱۸۷.
بر عدم جواز رجوع در صورت ادعای اجماع شده است.
[۱۱۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
[۱۲۰] ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۲۱] عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۷–۵۸.
برخی تصرف را مانع رجوع واهب ندانسته‌اند.
[۱۲۲] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.

بنابر قول نخست، تصرفی مانع رجوع است که موجب تغییر عین موهوب شود، مانند آرد کردن گندم یا بریدن پارچه؛ یا موجب نقل آن به دیگری گردد، مانند فروختن آن؛ و یا مانع باز پس دادن آن شود، مانند باردار شدن کنیز؛ لیکن تصرفی که در این حد نباشد، از قبیل سوار شدن بر حیوان، مانع رجوع واهب نخواهد بود.
[۱۲۳] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
[۱۲۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
[۱۲۵] عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۷.
[۱۲۶] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۳–۳۱۴.
[۱۲۷] فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۴.
[۱۲۸] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
[۱۲۹] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۰.


۱۵.۵ - معوض بودن هبه

چنانچه هبه معوض، و موهوب له در عوض آن چیزی هرچند‌ اندک به واهب داده باشد، رجوع واهب جایز نخواهد بود.
[۱۳۰] ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۴.
[۱۳۱] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
[۱۳۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۴۱.
[۱۳۳] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۲.
[۱۳۴] فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۳.
[۱۳۵] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۳.
[۱۳۶] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
مقتضای اطلاق کلمات فقها آن است که در لزوم هبه معوض تفاوتی نیست که عوض در عقد شرط شده باشد یا آنکه عقد مطلق باشد، لیکن موهوب له پس از عقد، عوض آن را به واهب بذل کرده باشد.
هرچند جمعی تصریح کرده‌اند که به صرف بذل، هبه معوّضه نمی‌شود؛ بلکه واهب باید آن را قبول کند و بذل نیز به عنوان عوض از موهوب باشد.
[۱۳۷] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۰۹.
[۱۳۸] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
(← هبه معوّضه).

۱۵.۶ - دادن هبه به قصد قربت

رجوع در هبه‌ای که به قصد قربت داده شده است جایز نیست.
[۱۳۹] عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰.


۱۵.۷ - عدم رجوع در عقد

اگر عدم رجوع به هبه در عقدی لازم، همچون بیع یا اجاره شرط شود، هبه لازم می‌شود و رجوع جایز نخواهد بود و چنانچه عدم رجوع در خود عقد هبه شرط شود، بنابر قول جمعی مبنی بر لزوم شرط، رجوع جایز، تا زمانی که عقد فسخ نشده، رجوع جایز نخواهد بود.
[۱۴۰] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۷۳–۲۷۴.
(← شرط ضمن عقد).


چنانچه پس از رجوع واهب و اخذ موهوب، به سبب زیادی یا نقصان معیوب گردد، ضمانی متوجه موهوب له نمی‌شود و اگر رشد کند، در صورت متصل بودن آن مانند چاق شدن حیوان، زیادی از آن واهب خواهد بود و در صورت جدا بودن آن، از قبیل میوه درخت و بچه حیوان، با حصول آن پس از هبه و قبض آن، از آن موهوب له و از زمان عقد، از آن واهب می‌باشد.
[۱۴۱] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۰۳.



چنانچه واهب مالی را که هبه کرده، پس از قبض آن توسط موهوب له به دیگری بفروشد، در صورت لزوم هبه، معامله فضولی به شمار می‌رود و صحت آن منوط به اجازه موهوب له است و در صورت لازم نبودن هبه، موهوب به سبب بیع، از ملک موهوب له خارج می‌شود؛ لیکن صحت و بطلان معامله در این صورت اختلافی است. .
[۱۴۲] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۳–۱۹۴.



۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۷–۸.    
۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۵۹–۱۶۰.    
۳. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۹، ص۳۷۵.    
۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۰.    
۵. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۷.    
۶. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.    
۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۰.    
۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۹.    
۹. شهید اول، ذکری الشیعة، ج۴، ص۲۷۰–۲۷۱.    
۱۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۸، ص۱۶۸.    
۱۱. شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص۳۰۸.    
۱۲. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۲، ص۲۰۶.
۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۱.    
۱۴. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۹.    
۱۵. علامه حلی، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۷.    
۱۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۰.    
۱۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۹.    
۱۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۱–۱۶۲.    
۱۹. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۶.    
۲۰. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۴.    
۲۱. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۲۲. کاشف الغطاء، محمدحسین، تحریر المجلة، ج۳، ص۶۵.    
۲۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۲۴. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲.
۲۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.
۲۶. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.
۲۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۶، ص۶۳–۶۴.
۲۸. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.
۲۹. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۳۰. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷–۲۵۸.
۳۱. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۳۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۶.
۳۳. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۳.
۳۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۶.
۳۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۶.
۳۶. عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۶.
۳۷. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۳۸. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۶۴.
۳۹. اصفهانی، سید ابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۲۳.
۴۰. گلپایگانی، سید محمدرضا، هدایة العباد (گلپایگانی)، ج۲، ص۱۳۳.
۴۱. حکیم، سید محمد سعید، منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم)، ج۲، ص۲۵۸.
۴۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۵، ص۴۱ و ج۱۶، ص۲۳۴.
۴۳. یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی [۲۲]    ، ج۲، ص۱۶۳.
۴۴. حائری، سید محمد، هدی المتقین، ص۱۰۸.
۴۵. حسینی شیرازی، سید محمد، وجیزة الاحکام، ج۳، ص۲۵.
۴۶. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۸.
۴۷. شیرازی، سید محمد، کلمة التقوی، ج۴، ص۳۰۹.
۴۸. صادقی تهرانی، محمد، فقه الصادق، ج۲۰، ص۲۷۷.
۴۹. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۷.
۵۰. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، الجامع للشرائع، ص۳۶۵.
۵۱. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۵.
۵۲. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۷–۱۳۸.
۵۳. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۶–۱۷.
۵۴. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۶۸–۲۶۹.
۵۵. ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۱.
۵۶. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.
۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۵.
۵۸. فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۷.
۵۹. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲–۱۳.
۶۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.
۶۱. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۷۰.
۶۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۱۴.
۶۳. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.
۶۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۷.
۶۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۴۵۰.
۶۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.
۶۷. عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۹۲.
۶۸. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۹.
۶۹. یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی [۲۳]    ، ج۲، ص۱۶۲.
۷۰. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۳.
۷۱. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.
۷۲. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۳۰۹.
۷۳. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۷۴. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۸۶.
۷۵. کاشف الغطاء، جعفر، انوار الفقاهة (الهبة)، ص۷.
۷۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۲۷–۲۸.
۷۷. علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۲.
۷۸. مقداد بن عبدالله سیوری، فقه القرآن، ج۲، ص۲۹۵.
۷۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۸.
۸۰. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۸۱. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۱.
۸۲. فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۸.
۸۳. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۲.
۸۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۲–۱۷۳.
۸۵. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۱.
۸۶. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۲۰–۲۱.
۸۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۱.
۸۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۵.
۸۹. ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۵.
۹۰. قطب راوندی، سعید بن هبةالله، اصباح الشیعة، ص۳۴۹.
۹۱. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۳.
۹۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.
۹۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۹۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.
۹۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۳۷.
۹۶. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۰.
۹۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۳.
۹۸. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۷.
۹۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۴.
۱۰۰. ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۰.
۱۰۱. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۶۷.
۱۰۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
۱۰۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۴۴.
۱۰۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۶–۴۱۷.
۱۰۵. حلی، ابن فهد، المقتصر، ص۲۱۲.
۱۰۶. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۱.
۱۰۷. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۷.
۱۰۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
۱۰۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
۱۱۰. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۱۱۱. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، الجامع للشرائع، ص۳۶۶.
۱۱۲. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۱۳. عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۹.
۱۱۴. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
۱۱۵. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰–۳۱۱.
۱۱۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.
۱۱۷. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۱.
۱۱۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶–۱۸۷.
۱۱۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
۱۲۰. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۱۲۱. عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۷–۵۸.
۱۲۲. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۲۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
۱۲۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
۱۲۵. عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۷.
۱۲۶. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۳–۳۱۴.
۱۲۷. فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۴.
۱۲۸. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
۱۲۹. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۰.
۱۳۰. ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۴.
۱۳۱. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۳۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۴۱.
۱۳۳. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۲.
۱۳۴. فاضل هندی، بهاءالدین محمد، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۳.
۱۳۵. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۳.
۱۳۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
۱۳۷. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۰۹.
۱۳۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
۱۳۹. عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰.
۱۴۰. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۷۳–۲۷۴.
۱۴۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۰۳.
۱۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۳–۱۹۴.



• فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۹، ص۵۱۹.
۲:۳۹.



جعبه ابزار