• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مقالات دارابی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منبع: هدر
مقالات مرتبط: مقالات دارابی.

هدر در لغت به معنای ضایع و تباه شدن و در فقه به معنای باطل شدن حرمت خون یا مال است، به گونه‌ای که از بین بردن آن‌ها موجب قصاص، دیه یا جبران خسارت نباشد.
خون افرادی مانند کفار حربی، زناکاران محصن و قاتلان عمدی (نسبت به ولی‌دم) در شرع هدر محسوب می‌شود.
از آن در باب‌های ضمان، غصب، قصاص و دیات سخن گفته‌اند.



هدر در لغت به معنای ضایع و تباه شدن و در فقه به جنایت بر نفس یا اتلاف مالی که موجب قصاص و دیه یا ضمانت و غرامت مالی نباشد، اطلاق می‌گردد. بنابراین، وقتی گفته می‌شود خون یا مال فلانی هدر است، به ترتیب، یعنی کشتن او موجب قصاص نیست و اتلاف مال او، غرامت و ضمانتی در پی ندارد.
[۲] صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، ج۹، ص۳۰۵.



افرادی که از نظر اسلام خونشان هدر است:
۱. کسانی که ذاتاً حرمت ندارند، مانند کفار حربی. (← اهل حرب)
۲. افرادی که حرمت ذاتی دارند؛ لیکن به سبب ارتکاب برخی جرایم مستحق قتل‌اند، مانند زناکار محصن. (← احصان)
۳. افرادی که نسبت به عده‌ای خاص مهدور الدم به شمار می‌روند، مانند کسی که فردی را به عمد بکشد که نسبت به ولی دم، خونش هدر است. (← مهدور الدم).


چنانچه مردی همسرش را با مردی اجنبی در حال زنا (بدون اکراه و اجبار از سوی اجنبی) ببیند، می‌تواند هر دو را بکشد و خون آنان هدر است. برخی جواز قتل اجنبی را منوط به محصن بودن وی کرده‌اند.
کسی که به قصد تعرض بر جان، ناموس، آبرو یا مال مسلمانی یورش برد و او در مقام دفاع از خود، فرد مهاجم را بکشد، خون مقتول هدر است و قصاص ندارد. (← قصاص).
اگر کسی به قصد دید زدن به اهل خانه، به آن خانه سرک بکشد، ابتدا به او تذکر داده می‌شود. در صورت عدم اعتنا و ادامه عمل، اهل خانه می‌توانند با پرتاب سنگ و مانند آن او را دفع کنند، و چنانچه این اقدام منجر به ایراد صدمه یا قتل او شود، موجب ضمان نخواهد بود. (← اطلاع بر عورات).


اگر کسی دست دیگری را از باب قصاص قطع کند و عوارض آن به بدن سرایت نماید و منجر به مرگ او شود، جانش هدر است و موجب ضمان (دیه) نیست.


اگر کسی با دیگری برخورد کند و بر اثر شدت برخورد بمیرد، خونش هدر است؛ به شرط آنکه مصدوم (طرف مقابل) در ملک خود یا در مکانی مباح یا راهی وسیع و مانند آن، بدون آنکه تفریطی از جانب او صورت گیرد، قرار داشته باشد. (← صدمه)


چنانچه کسی در ملک خود چاهی بکند و دیگری بدون اذن داخل ملک او شود و در چاه بیفتد و بمیرد، خونش هدر است.
همچنین است اگر در ملک خود دیواری بنا کند و دیوار ناگهان فرو بریزد و فردی اجنبی بمیرد یا مالی تلف شود، صاحب دیوار ضامن نخواهد بود.
[۱۶] ابن‌ برّاج، عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۵۰۷.
[۱۷] ابن‌ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۴۰۰.

کسی که دیگری را اجیر کرده تا در ملک خود چاهی بکند یا بنایی بسازد، در صورتی که هنگام کار، دچار حادثه شود و موجب کشته شدن اجیر گردد، صاحب کار ضامن نیست.
[۱۸] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۵۴۱–۵۴۲.



اگر حیوانی به مال دیگری؛ اعم از حیوان و غیر آن، خسارت و آسیبی وارد کند، در صورتی که مالک حیوان در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد، ضمانی متوجه او نیست، مانند آنکه حیوان در روز وارد مزرعه‌ای شود و زراعت آن را تلف کند و مالک آن حیوان نیز همراه حیوان نباشد.
[۱۹] طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۸، ص۷۹.
[۲۰] ابن‌ادریس حلی، محمد بن منصور، السرائر، ج۳، ص۴۲۴.

اگر حیوانی به طویله وارد شود و حیوان دیگری توسط حیوان داخل طویله تلف شود، در صورتی که با کوتاهی مالک همراه نباشد، ضمانی متوجه مالک حیوان تلف‌کننده نیست.
[۲۱] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۱۳۲.

اگر کسی دست دیگری را گاز بگیرد و او با قدرت دست خود را بکشد و در نتیجه دندان‌های گاز گیرنده آسیب ببیند، ضامنی متوجه آسیب زننده نیست.
[۲۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۳۸۸.
[۲۳] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۶۴–۶۶۵.
(← قاعده عدم بطلان دم المسلم).


۱. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ذیل واژۀ «هدر».    
۲. صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، ج۹، ص۳۰۵.
۳. ابوجیب، سعدی، القاموس الفقهی، ج۱، ص۵۷.    
۴. خوئی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهة، ج۱، ص۶۹۶.    
۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۶۸.    
۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۸۲.    
۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۵۱.    
۸. شیخ طوسی، النهایة، ص۷۵۵.    
۹. ابن‌ برّاج، عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۵۱۴.    
۱۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۶۰.    
۱۱. شیخ طوسی، الخلاف، ج۵، ص۱۸۴.    
۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۶۲–۶۳.    
۱۳. خمینی، سیدروح‌الله، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۵۶۲.    
۱۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۸، ص۸۰.    
۱۵. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۵، ص۵۴۱.    
۱۶. ابن‌ برّاج، عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۵۰۷.
۱۷. ابن‌ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۴۰۰.
۱۸. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۵۴۱–۵۴۲.
۱۹. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۸، ص۷۹.
۲۰. ابن‌ادریس حلی، محمد بن منصور، السرائر، ج۳، ص۴۲۴.
۲۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۱۳۲.
۲۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۳۸۸.
۲۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۶۴–۶۶۵.



• فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۹، ص۵۳۱.



جعبه ابزار