گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
و از خطبهای از او (علیهالسلام) که گفته میشود آن را پس از کشته شدن طلحه و زبیر در هدایت مردم و کمال یقینش ایراد فرمود«بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ،»۱«بِنَا»:
باء : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
و نا: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر،
و جار و مجرور متعلق به فعل «اهْتَدَيْتُمْ» است.
«اهْتَدَيْتُمْ»:
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع فاعل،
و میم برای جمع است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«الظَّلْمَاءِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «اهْتَدَيْتُمْ» است،
و جمله «اهْتَدَيْتُمْ» ابتدائیه است و محلی از اعراب ندارد.
«وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ،»۲«وَ تَسَنَّمْتُمْ» :
واو: عاطفه،
تَسَنَّمْتُمْ: فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع فاعل،
و میم برای جمع است،
و جمله معطوف بر «اهْتَدَيْتُمْ» است.
«ذُرْوَةَ»:
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است، و آن مضاف است.
«الْعَلْيَاءِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ.»۳«وَ بِنَا»:
واو: عاطفه،
بِنَا: باء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
و نا: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر،
و جار و مجرور متعلق به فعل «أَفْجَرْتُمْ» است.
«أَفْجَرْتُمْ»:
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع فاعل،
و میم برای جمع است.
«عَنِ» :
حرف جر، مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با کسره حرکت داده شده است، محلی از اعراب ندارد.
«السِّرَارِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است،
و جمله معطوف بر «اهْتَدَيْتُمْ» است.
«وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ،»۴«وُقِرَ»: فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش است.
«سَمْعٌ»:
نائب فاعل
مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و ضمه دوم برای تنوین است.
«لَمْ»:
حرف جزم و نفی و قلب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«يَفْقَهِ»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با کسره حرکت داده شده و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً در آن است که تقدیرش «هو» میباشد.
«الْوَاعِيَةَ»:
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است،
و جمله «لَمْ يَفْقَهِ» واقع در محل رفع، نعت (صفت) است،
و جمله «وُقِرَ» دعائیه است.
«وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟»۵«وَ كَيْفَ»:
واو: عاطفه یا استئنافیه،
كَيْفَ: اسم استفهام، مبنی بر فتح، واقع در محل نصب حال مقدم است.
«يُرَاعِي»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه مقدره بر آخرش به خاطر ثِقَل (سنگینی) است.
«النَّبْأَةَ» :
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است،
و جمله «كَيْفَ يُرَاعِي» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد.
«مَنْ»:
اسم موصول به معنی (الذی)، مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل است.
«أَصَمَّتْهُ»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح، و تاء برای تأنیث است،
و هاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل نصب مفعول به است.
«الصَّيْحَةُ» :
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است،
و جمله «أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» صله موصول است و محلی از اعراب ندارد.
«رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ.»۶«رُبِطَ»:
فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش است.
«جَنَانٌ»:
نائب فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و ضمه دوم برای تنوین است.
«لَمْ»:
حرف جزم و نفی و قلب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«يُفَارِقْهُ»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون است،
و هاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل نصب مفعول به است.
«الْخَفَقَانُ»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است،
و جمله «لَمْ يُفَارِقْهُ» واقع در محل رفع، نعت است.
«مَازِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ،»۷«مَا»:
حرف نفی، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«زِلْتُ»:
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع اسم (مَا زَالَ) است.
«أَنْتَظِرُ»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً در آن است که تقدیرش «أنا» میباشد،
و جمله «أَنْتَظِرُ» واقع در محل نصب خبر (مَا زَالَ) است.
«بِكُمْ»:
باء: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل جر به حرف جر است،
و میم برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «أَنْتَظِرُ» است.
«عَوَاقِبَ»:
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است، و آن مضاف است.
«الْغَدْرِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ،»۸«وَ أَتَوَسَّمُكُمْ»:
واو: عاطفه،
أَتَوَسَّمُكُمْ: فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً در آن است که تقدیرش «أنا» میباشد،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل نصب مفعول به است،
و میم برای جمع است.
«بِحِلْيَةِ»:
باء: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
حِلْيَةِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است،
و صاحب حال (ذوالحال) یا ضمیر منصوب بارز برای خطاب (کُم) است یا ضمیر مستتر مرفوع در «أَتَوَسَّمُكُمْ» (أنا).
«الْمُغْتَرِّينَ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن یاء است زیرا جمع مذکر سالم است،
و جمله «أَتَوَسَّمُكُمْ» معطوف بر جمله «أَنْتَظِرُ» است.
«حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ،»۹«حَتَّى»:
[۲] جر و غایت
مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«سَتَرَنِي»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح،
و نون برای وقایه است،
و یاء: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل نصب مفعول به است.
«عَنْكُمْ»:
عَنْ: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل جر به حرف جر است،
و میم برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «سَتَرَنِي» است.
«جِلْبَابُ»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«الدِّينِ»:
مضاف الیه و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ.»۱۰«وَ بَصَّرَنِيكُمْ»:
واو: عاطفه،
بَصَّرَنِيكُمْ: فعل ماضی، مبنی بر فتح،
و نون برای وقایه است،
و یاء: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل نصب مفعول به است،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل نصب مفعول به به نزع خافض (با حذف حرف جر) است.
«صِدْقُ»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«النِّيَّةِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جمله «بَصَّرَنِيكُمْ» معطوف بر جمله «سَتَرَنِي» است.
«أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ،»۱۱«أَقَمْتُ»:
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع فاعل است.
«لَكُمْ»:
لام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر است،
و میم برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «أَقَمْتُ» است،
و جمله استئنافیه است.
«عَلَى»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«سَنَنِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است.
«الْحَقِّ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«جَوَادِّ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است.
«الْمَضَلَّةِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ،»۱۲«حَيْثُ»:
مفعول فیه (ظرف)، مبنی بر ضم، در محل نصب است،
و ظرف متعلق به فعل (أَقَمْتُ) است، و آن مضاف است.
«تَلْتَقُونَ»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ثبوت نون است زیرا از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل است،
و جمله «تَلْتَقُونَ» واقع در محل جر به اضافه (مضاف الیه) است.
«وَ لاَ»:
واو: حالیه،
لَا: حرف
[۳] مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
لَا: نافیه جنس، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«دَلِيلَ»:
اسم (لا) نافیه جنس، مبنی بر فتح، در محل نصب است، و خبر محذوف است،
و جمله واقع در محل نصب حال است.
«وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ.»۱۳«وَ تَحْتَفِرُونَ»:
واو: عاطفه،
تَحْتَفِرُونَ: فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ثبوت نون است زیرا از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل است،
و جمله «تَحْتَفِرُونَ» معطوف بر جمله «تَلْتَقُونَ» است.
«وَ لا»:
واو: عاطفه،
لَا: نافیه، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«تُمِيهُونَ»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ثبوت نون است زیرا از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل است،
و جمله معطوف بر جمله قبلش است.
«الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ!»۱۴«الْيَوْمَ»:
مفعول فیه (ظرف)، منصوب و علامت نصبش فتحه است، و ظرف متعلق به فعل «أُنْطِقُ» است.
«أُنْطِقُ»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً در آن است که تقدیرش «أنا» میباشد.
«لَكُمُ»:
لام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
کُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با ضم حرکت داده شده، واقع در محل جر به حرف جر است،
و میم برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «أُنْطِقُ» است،
و جمله «أُنْطِقُ» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد.
«الْعَجْمَاءَ» :
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است.
«ذَاتَ»:
نعت، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است، و آن مضاف است.
«الْبَيَانِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«عَزَبَ رَأْيُ امْرِىءٍ تَخَلَّفَ عَنِّي!»۱۵«عَزَبَ»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش است.
«رَأْيُ»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«امْرِىءٍ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و کسره دوم برای تنوین است.
«تَخلَّفَ»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً در آن است که تقدیرش «هو» میباشد.
«عَنِّي»:
عَنْ: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
و نون برای وقایه است،
و یاء: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «تَخلَّفَ» است،
و جمله «تَخلَّفَ» واقع در محل جر، نعت برای «امْرِىءٍ» است.
«مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ!»۱۶«مَا»:
حرف نفی، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«شَكَكْتُ» :
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع فاعل است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«الْحَقِّ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «شَكَكْتُ» است،
و جمله «مَا شَكَكْتُ» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد و دلالت بر جواب کسی دارد که از او درباره بیان دعا بر کسی که از او تخلف کرده پرسیده است.
«مُذْ»:
مفعول فیه (ظرف زمان)، مبنی بر سکون، در محل نصب است،
و آن متعلق به فعل «شَكَكْتُ» است.
«أُرِيتُهُ»:
فعل ماضی مجهول، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل رفع نائب فاعل است،
و هاء: ضمیر متصل، مبنی بر ضم، در محل نصب مفعول به دوم است،
و جمله «أُرِيتُهُ» واقع در محل جر به اضافه (مضاف الیه) است.
«لَمْ يُوجِسْ مُوسَى (عَلَيهِالسَّلامُ) خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ،»۱۷«لَمْ»:
حرف جزم و نفی و قلب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
{{نهज:يُوجِسْ}}:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون است.
«مُوسَى»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه مقدره بر آخرش به خاطر تعذر است.
«خِيفَةً»:
مفعول به، منصوب و علامت نصبش فتحه ظاهره است، و فتحه دوم برای تنوین است.
«عَلَى»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«نَفْسِهِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است،
و هاء: ضمیر متصل، مبنی بر کسر، در محل جر به اضافه (مضاف الیه) است،
و جار و مجرور متعلق به مصدر «خِيفَةً» است.
«بَلْ أَشْفَقَ مِن غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ!»۱۸«بَلْ»:
حرف عطف و اضراب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«أَشْفَقَ» :
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً در آن است که تقدیرش «هو» میباشد.
«مِنْ»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«غَلَبَةِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«الْجُهَّالِ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «أَشْفَقَ» است.
«وَ دُوَلِ»:
واو: عاطفه،
دُوَلِ: معطوف بر (غَلَبَةِ): اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«الضَّلاَلِ»:
مضاف الیه و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«الْيَوْمَ تَوَافَقْنَا عَلَى سَبيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.»۱۹«الْيَوْمَ»:
مفعول فیه (ظرف زمان)، منصوب و علامت نصبش فتحه است،
و ظرف متعلق به فعل «تَوَافَقْنَا» است.
«تَوَافَقْنَا»:
فعل ماضی، مبنی بر سکون به خاطر اتصالش به ضمیر رفع،
و نا: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، در محل رفع فاعل است.
«عَلَى»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«سَبِيلِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و آن مضاف است.
«الْحَقِّ»:
مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «تَوَافَقْنَا» است.
«وَ الْبَاطِلِ»:
واو: عاطفه،
الْبَاطِلِ: معطوف بر (الْحَقِّ): مضاف الیه، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است.
«مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ!»۲۰«مَنْ» :
اسم شرط، مبنی بر سکون، واقع در محل رفع مبتدا است.
«وَثِقَ»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری بر آخرش، واقع در محل جزم به عنوان فعل شرط است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً در آن است که تقدیرش «هو» میباشد.
«بِمَاءٍ»:
باء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
مَاءٍ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخرش است، و کسره دوم برای تنوین است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «وَثِقَ» است.
«لَمْ»:
حرف جزم و نفی و قلب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«يَظْمَأْ»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً در آن است که تقدیرش «هو» میباشد،
و جمله «لَمْ يَظْمَأْ» واقع در محل جزم جواب شرط است،
و جمله تشکیل شده از فعل شرط و جوابش، واقع در محل رفع خبر مبتدا است،
و جمله «مَنْ وَثِقَ» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد.