گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
از خطبههای آن حضرت (علیهالسلام) است در هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبض روح شد و عباس و ابوسفیان بن حرب به او پیشنهاد بیعت برای خلافت دادند:«أَيُّهَا النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ،»۱«أَيُّهَا»:
منادا
مبنی بر ضم واقع در محل نصب،
و هاء: برای تنبیه.
«النَّاسُ»:
بدل یا عطف بیان از «أيّ» مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره است،
و جمله ابتدائیه است و محلی از اعراب ندارد.
«شُقُّوا»:
فعل امر مبنی بر حذف نون زیرا مضارع آن از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل رفع فاعل،
و الف فارقه است.
«أَمْوَاجَ» :
مفعول به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهره است.
«الْفِتَنِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است.
«بِسُفُنِ» :
باء : حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
سُفُنِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «شُقُّوا» هستند.
«النَّجَاةِ»:
مضافالیه و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جمله «شُقُّوا» جواب ندا است.
«وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ،»۲«وَ عَرِّجُوا»:
واو: عاطفه،
عَرِّجُوا: فعل امر مبنی بر حذف نون زیرا مضارع آن از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل رفع فاعل،
و الف فارقه است.
«عَنْ»:
حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«طَرِيقِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «عَرِّجُوا» هستند.
«الْمُنَافَرَةِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جمله معطوف بر جمله «شُقُّوا» است.
«وَضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ.»۳«وَ ضَعُوا»:
واو: عاطفه،
ضَعُوا: فعل امر مبنی بر حذف نون زیرا مضارع آن از افعال خمسه است،
و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل رفع فاعل،
و الف فارقه است.
«تِيجَانِ»:
مفعول به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهره است، و آن مضاف است.
«الْمُفَاخَرَةِ»:
مضافالیه و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جمله معطوف بر جمله «شُقُّوا» است.
«أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاح،»۴«أَفْلَحَ»:
فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است.
«مَنْ»:
اسم موصول به معنای (الَّذِي) مبنی بر سکون واقع در محل رفع فاعل.
«نَهَضَ»:
فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن جوازاً تقدیر آن: هو است.
«بِجَنَاحٍ» :
باء : حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
جَنَاحٍ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «نَهَضَ»،
و جمله «نَهَضَ» صله موصول محلی از اعراب ندارد،
و جمله «أَفْلَحَ» استئنافیه است.
«أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ.»۵«أَوِ»:
حرف عطف مبنی بر سکون و به کسره حرکت داده شده برای جلوگیری از التقاء ساکنین، محلی از اعراب ندارد.
«اسْتَسْلَمَ»:
فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن جوازاً تقدیر آن: هو است.
«فَأَرَاحَ»:
أَرَاحَ: فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن جوازاً تقدیر آن: هو،
و جمله «اسْتَسْلَمَ» معطوف بر جمله «نَهَضَ» است.
«هـذَا مَاءٌ آجِنٌ،»۶«هذَا»:
هاء: برای تنبیه،
ذا: اسم اشاره مبنی بر سکون واقع در محل رفع مبتدا.
«مَاءٌ» :
خبر مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است، و دومی برای تنوین است.
«آجِنٌ»:
نعت مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است، و دومی برای تنوین است.
«وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا.»۷«وَ لُقْمَةٌ»:
واو: عاطفه،
لُقْمَةٌ: معطوف بر (مَاءٌ): خبر مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است، و دومی برای تنوین است.
«يَغَصُّ»:
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است.
«بِهَا»:
باء: حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل جر به حرف جر،
و جار و مجرور متعلق به فعل «يَغَصُّ»،
و جمله «يَغَصُّ» واقع در محل رفع نعت است.
«آكِلُهَا»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل جر به اضافه برای (لُقْمَةٌ).
«وَ مُجْتَنِي الَّثمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيرِ أَرْضِهِ.»۸«وَ مُجْتَنِي»:
واو: حالیه،
مُجْتَنِي: مرفوع و علامت رفع آن ضمه مقدره بر آخر آن است، و آن مضاف است.
«الثَّمَرَةِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است.
«لِغَيْرِ»:
لام: حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
غَيْرِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «مُجْتَنِي» هستند.
«وَقْتِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جمله مبتدا و خبر واقع در محل نصب حال است.
«إِينَاعِهَا»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل جر به اضافه.
«كَالزَّارِعِ»:
کاف : حرف جر و تشبیه مبنی بر فتح محلی از اعراب ندارد،
الزَّارِعِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به خبر محذوف هستند.
«بِغَيْرِ»:
باء : حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
غَيْرِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «الزَّارِعِ» هستند.
«أَرْضِهِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر در محل جر به اضافه.
«فَإنْ أَقُلْ يَقُولُوا:»۹«فَإِنْ»:
فاء: استئنافیه،
إِنْ: حرف شرط و جزم مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«أَقُلْ»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون، و آن فعل شرط است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن وجوباً تقدیر آن: أنا است.
«يَقُولُوا»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن حذف نون زیرا آن از افعال خمسه است، و آن جواب شرط است،
و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل رفع فاعل،
و الف فارقه است،
و جمله استئنافیه است.
«حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ،»۱۰«حَرَصَ»:
فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن جوازاً تقدیر آن: هو است.
«عَلَى»:
حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«الْمُلْكِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و جار و مجرور متعلق به فعل «حَرَصَ»،
و جمله «حَرَصَ» واقع در محل نصب مفعول به (مقول القول) است.
«وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا:»۱۱«وِ إِنْ»:
واو: عاطفه،
إِنْ: حرف شرط و جزم مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«أَسْكُتْ»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن سکون، و آن فعل شرط است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن وجوباً تقدیر آن: أنا است.
«يَقُولُوا»:
فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن حذف نون زیرا آن از افعال خمسه است، و آن جواب شرط است،
و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون در محل رفع فاعل،
و الف فارقه است.
«جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ!»۱۲«جَزَعَ»:
فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهره بر آخر آن است، و فاعل آن ضمیر مستتر در آن جوازاً تقدیر آن: هو است.
«مِنَ»:
حرف جر مبنی بر سکون و به فتحه حرکت داده شده برای جلوگیری از التقاء ساکنین، محلی از اعراب ندارد.
«الْمَوْتِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «جَزَعَ»،
و جمله «جَزَعَ» واقع در محل نصب مفعول به (مقول القول) است،
و جمله شرط معطوف بر جمله شرط قبل از آن است.
«هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي!»۱۳«هَيْهَاتَ»:
اسم فعل ماضی مبنی بر فتح، و فاعل آن محذوف است
.
«بَعْدَ»:
مفعول فیه منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و ظرف متعلق به اسم فعل «هَيْهَاتَ» است.
«اللَّتَيَا» :
اسم موصول مبنی بر سکون واقع در محل جر به اضافه.
«وَ الَّتي»:
واو: عاطفه،
الَّتي: معطوف بر «اللَّتَيَا»: اسم موصول مبنی بر سکون واقع در محل جر به اضافه،
و جمله «هَيْهَاتَ» ابتدائیه است و محلی از اعراب ندارد.
«وَ اللهِ لِإِبْنُ أَبِي طَالِب آنَسُ بالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ،»۱۴«وَ اللهِ»:
واو: حرف جر و قسم مبنی بر فتح محلی از اعراب ندارد،
اللهِ: لفظ جلاله اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به فعل قسم محذوف هستند،
و جمله «وَ اللهِ لابْنُ أَبِي طَالِبٍ» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد.
«لابْنُ»:
لام: واقع در جواب قسم،
ابْنُ: مبتدا مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است.
«أَبِي»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن یاء زیرا آن از اسماء سته است، و آن مضاف است.
«طَالِبٍ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و دومی برای تنوین است.
«آنَسُ»:
خبر مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره بر آخر آن است.
«بِالمَوْتِ»:
باء: حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
المَوْتِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «آنَسُ» هستند.
«مِنَ»:
حرف جر مبنی بر سکون و به فتحه حرکت داده شده برای جلوگیری از التقاء ساکنین، محلی از اعراب ندارد.
«الطِّفْلِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به حال محذوف هستند.
«بِثَدْيِ»:
باء: حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
ثَدْيِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «آنَسُ» هستند.
«أُمِّهِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر در محل جر به اضافه،
و جمله «لابْنُ أَبِي طَالِبٍ» جواب قسم است،
و جمله قسم استئنافیه است.
«بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ»۱۵«بَلِ»:
حرف عطف و اضراب مبنی بر سکون و به کسره حرکت داده شده برای جلوگیری از التقاء ساکنین، محلی از اعراب ندارد.
«انْدَمَجْتُ»:
فعل ماضی مبنی بر سکون برای اتصال آن به ضمیر رفع،
و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم در محل رفع فاعل،
و جمله «انْدَمَجْتُ» استئنافیه است و محلی از اعراب ندارد.
«عَلَى» :
حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«مَكْنُونِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و آن مضاف است،
و جار و مجرور متعلق به فعل «انْدَمَجْتُ» هستند.
«عِلْمٍ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است، و دومی برای تنوین است.
«لَوْ بُحْتُ بِهِ لَأَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ!»۱۶«لَوْ»:
حرف شرط غیر جازم مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«بُحْتُ»:
فعل ماضی مبنی بر سکون برای اتصال آن به ضمیر رفع، و آن فعل شرط است،
و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم در محل رفع فاعل،
و جمله «لَوْ بُحْتُ بِهِ» واقع در محل جر نعت برای «عِلْمٍ» است.
«بِهِ»:
باء: حرف جر مبنی بر کسر محلی از اعراب ندارد،
و هاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر در محل جر به حرف جر،
و جار و مجرور متعلق به فعل «بُحْتُ» هستند.
«لاضْطَرَبْتُمُ»:
لام : حرف تاکید مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد،
اضْطَرَبْتُمُ: فعل ماضی مبنی بر سکون برای اتصال آن به ضمیر رفع، و آن جواب شرط است،
و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم در محل رفع فاعل،
و میم: برای جمع است.
«اضْطِرَابَ»:
مفعول مطلق منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهره است، و آن مضاف است.
«الأَرْشِيَةِ»:
مضافالیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است.
«فِي»:
حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد.
«الطَّوِيِّ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره مقدره بر آخر آن است،
و جار و مجرور متعلق به مصدر «اضْطِرَابَ» هستند.
«الْبَعِيدَةِ» :
نعت مجرور و علامت جر آن کسره ظاهره بر آخر آن است.