گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
و از خطبهای از او (علیهالسلام) در نکوهش پیروی از شیطان«ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكًا،»۱«ٱتَّخَذُوا»:
فعل ماضی، مبنی بر ضم به دلیل اتصالش به واو جماعت،
و الواو: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل،
و الألف فارقه (جداکننده) است.
«ٱلشَّيْطَانَ»:
مفعولبه منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.
«لِأَمْرِهِمْ»:
اللام: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
أمرهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به قولِ «مِلَاكًا».
«مِلَاكًا»:
مفعولبه دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و [
فتحه]
دوم برای تنوین است.
«وَ ٱتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكًا،»۲«وَ ٱتَّخَذَهُمْ»:
الواو: عاطفه است،
ٱتَّخَذَهُمْ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل نصب مفعولبه است،
و المیم: برای جمع است،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«لَهُ»:
اللام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم، واقع در محل جر به حرف جر است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «ٱتَّخَذَهُمْ».
«أَشْرَاكًا»:
مفعولبه دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و [
فتحه]
دوم برای تنوین است.
«فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ،»۳«فَبَاضَ»:
الفاء: عاطفه است،
باضَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«وَ فَرَّخَ»:
الواو: عاطفه است،
فرّخَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«صُدُورِهِمْ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «فَرَّخَ».
«وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ،»۴«وَ دَبَّ»:
الواو: عاطفه است،
دبَّ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ» است.
«وَ دَرَجَ»:
الواو: عاطفه است،
درجَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ» است.
«حُجُورِهِمْ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «دَرَجَ».
«فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ،»۵«فَنَظَرَ»:
الفاء: تفریعیه (نتیجهگیری) است،
نظرَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«بِأَعْيُنِهِمْ»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
أعینهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «نَظَرَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ» است.
«وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ،»۶«وَ نَطَقَ»:
الواو: عاطفه است،
نطقَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«بِأَلْسِنَتِهِمْ»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
ألسنتهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «نَطَقَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «نَظَرَ» است.
«فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ،»۷«فَرَكِبَ»:
الفاء: تفریعیه (نتیجهگیری) است،
رکِبَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«بِهِمُ»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با ضمه حرکت داده شده است، واقع در محل جر به حرف جر است،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «رَكِبَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ» است.
«ٱلزَّلَلَ»:
مفعولبه منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.
«وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،»۸«وَ زَيَّنَ»:
الواو: عاطفه است،
زیّنَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«لَهُمُ»:
اللام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
همُ: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با ضمه حرکت داده شده است،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «زَيَّنَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ» است.
«ٱلْخَطَلَ»:
مفعولبه منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.
«فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ،»۹«فِعْلَ» :
مفعول مطلق
منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و آن مضاف است.
«مَنْ»:
اسم موصول، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه) است.
«قَدْ»:
حرف تحقیق، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«شَرِكَهُ»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم، واقع در محل نصب مفعولبه است.
«ٱلشَّيْطَانُ»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهری در آخرش است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«سُلْطَانِهِ» :
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه) است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «شَرِكَ»،
و جمله «شَرِكَهُ ٱلشَّيْطَانُ» صله موصول است و محلی از اعراب ندارد.
«وَ نَطَقَ بِٱلْبَاطِلِ عَلَىٰ لِسَانِهِ!»۱۰«وَ نَطَقَ»:
الواو: عاطفه است،
نطقَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) میباشد.
«بِٱلْبَاطِلِ»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
الباطلِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است،
و جار و مجرور متعلقاند به فعل «نَطَقَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «شَرِكَهُ» است.
«عَلَىٰ»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«لِسَانِهِ»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر، واقع در محل جر به اضافه (مضافالیه) است،
و جار و مجرور متعلقاند به حال محذوف، یا به فعل «نَطَقَ».