• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعراب خطبه 7 - فارسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



و از خطبه‌ای از او (علیه‌السلام) در نکوهش پیروی از شیطان
«ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكًا،»۱
«ٱتَّخَذُوا»:
فعل ماضی، مبنی بر ضم به دلیل اتصالش به واو جماعت،
و الواو: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل رفع فاعل،
و الألف فارقه (جداکننده) است.
«ٱلشَّيْطَانَ‌»:
مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.
«لِأَمْرِهِمْ‌»:
اللام: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
أمرهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به قولِ «مِلَاكًا».
«مِلَاكًا»:
مفعول‌به دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و [فتحه] دوم برای تنوین است.


«وَ ٱتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكًا،»۲
«وَ ٱتَّخَذَهُمْ‌»:
الواو: عاطفه است،
ٱتَّخَذَهُمْ‌: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، و فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل نصب مفعول‌به است،
و المیم: برای جمع است،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«لَهُ‌»:
اللام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم، واقع در محل جر به حرف جر است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «ٱتَّخَذَهُمْ‌».
«أَشْرَاكًا»:
مفعول‌به دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و [فتحه] دوم برای تنوین است.


«فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ،»۳
«فَبَاضَ‌»:
الفاء: عاطفه است،
باضَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«وَ فَرَّخَ‌»:
الواو: عاطفه است،
فرّخَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد،
و این جمله معطوف بر جمله قبل از خود است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«صُدُورِهِمْ‌»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «فَرَّخَ‌».


«وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ،»۴
«وَ دَبَّ‌»:
الواو: عاطفه است،
دبَّ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ‌» است.
«وَ دَرَجَ‌»:
الواو: عاطفه است،
درجَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ‌» است.
«حُجُورِهِمْ‌»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «دَرَجَ‌».


«فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ،»۵
«فَنَظَرَ»:
الفاء: تفریعیه (نتیجه‌گیری) است،
نظرَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«بِأَعْيُنِهِمْ‌»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
أعینهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «نَظَرَ»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ‌» است.


«وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ،»۶
«وَ نَطَقَ‌»:
الواو: عاطفه است،
نطقَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«بِأَلْسِنَتِهِمْ‌»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
ألسنتهم: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه)،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «نَطَقَ‌»،
و این جمله معطوف بر جمله «نَظَرَ» است.


«فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ،»۷
«فَرَكِبَ‌»:
الفاء: تفریعیه (نتیجه‌گیری) است،
رکِبَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«بِهِمُ‌»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
هم: ضمیر متصل مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با ضمه حرکت داده شده است، واقع در محل جر به حرف جر است،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «رَكِبَ‌»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ‌» است.
«ٱلزَّلَلَ‌»:
مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.


«وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،»۸
«وَ زَيَّنَ‌»:
الواو: عاطفه است،
زیّنَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«لَهُمُ‌»:
اللام: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،
همُ: ضمیر متصل مبنی بر سکون، واقع در محل جر به حرف جر است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با ضمه حرکت داده شده است،
و المیم: برای جمع است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «زَيَّنَ‌»،
و این جمله معطوف بر جمله «فَبَاضَ‌» است.
«ٱلْخَطَلَ‌»:
مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است.


«فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ،»۹
«فِعْلَ‌» :
مفعول مطلق
[۱] مفعول مطلق مجازی برای قولِ او: «ٱتَّخَذُوا» است، زیرا عامل محذوف است و تقدیر آن چنین است: «فعلوا ذلک فعلَ من» (انجام دادند آن کار را همچون انجام دادنِ کسی که...)، یا [برگرفته] از قول او (علیه‌السلام): «ٱتَّخَذُوا»، زیرا آن در معنای «فعلوا» (انجام دادند) است، پس مصدری برای آن از غیر لفظش می‌باشد.
منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و آن مضاف است.
«مَنْ‌»:
اسم موصول، مبنی بر سکون، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه) است.
«قَدْ»:
حرف تحقیق، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«شَرِكَهُ‌»:
فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم، واقع در محل نصب مفعول‌به است.
«ٱلشَّيْطَانُ‌»:
فاعل مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهری در آخرش است.
«فِي»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«سُلْطَانِهِ‌»
[۲] ابن میثم گوید: ضمیر در (سلطانه) به «مَن» (کسی که) برمی‌گردد که شیطان در سلطه و قدرتی که خداوند برای او بر اعمال و اقوال قرار داده، شریکش شده است.
:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه) است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «شَرِكَ‌»،
و جمله «شَرِكَهُ ٱلشَّيْطَانُ‌» صله موصول است و محلی از اعراب ندارد.


«وَ نَطَقَ بِٱلْبَاطِلِ عَلَىٰ لِسَانِهِ!»۱۰
«وَ نَطَقَ‌»:
الواو: عاطفه است،
نطقَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح ظاهری در آخرش است، فاعل آن ضمیر مستتر جوازاً است که تقدیرش «هو» (او) می‌باشد.
«بِٱلْبَاطِلِ‌»:
الباء: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد،
الباطلِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به فعل «نَطَقَ‌»،
و این جمله معطوف بر جمله «شَرِكَهُ‌» است.
«عَلَىٰ»:
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
«لِسَانِهِ‌»:
اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخرش است، و آن مضاف است،
و الهاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر، واقع در محل جر به اضافه (مضاف‌الیه) است،
و جار و مجرور متعلق‌اند به حال محذوف، یا به فعل «نَطَقَ‌».



فهرست مندرجات

۱ - پانویس


۱. مفعول مطلق مجازی برای قولِ او: «ٱتَّخَذُوا» است، زیرا عامل محذوف است و تقدیر آن چنین است: «فعلوا ذلک فعلَ من» (انجام دادند آن کار را همچون انجام دادنِ کسی که...)، یا [برگرفته] از قول او (علیه‌السلام): «ٱتَّخَذُوا»، زیرا آن در معنای «فعلوا» (انجام دادند) است، پس مصدری برای آن از غیر لفظش می‌باشد.
۲. ابن میثم گوید: ضمیر در (سلطانه) به «مَن» (کسی که) برمی‌گردد که شیطان در سلطه و قدرتی که خداوند برای او بر اعمال و اقوال قرار داده، شریکش شده است.





جعبه ابزار