برابری (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام برابری انسانها را بر پایه کرامت ذاتی و
فطرت مشترک بشری تأیید میکند.
این دیدگاه ریشه در وحدت منشأ آفرینش و مسئولیت مشترک انسانها در برابر خدا دارد.
تفاوتهای طبیعی مانند جنسیت، نژاد یا زبان، بهعنوان بخشی از حکمت آفرینش و زمینهای برای تعامل شناخته میشوند.
معیار برتری افراد تنها
تقوا و شایستگیهای اخلاقی و عملی دانسته شده است.
قوانین اسلامی برابری در حقوق عمومی و اجرای
عدالت را برای همه شهروندان، فارغ از تمایزات ظاهری، الزامی میداند.
برابرى به معنای
مساوات است.
اصل مساوات و برابرى نخستين پايۀ نظام اجتماعى اسلام است.
ادیان و مكتبهاى فلسفى ديگر در اين حد براى برابرى انسان، ارزش اجتماعى، سياسى، حقوقى و اقتصادى قائل نشدهاند.
اين نوع تفاوت از اختلاف بينش در شناخت شخصيت و ارزشهاى والاى انسان ناشى مىگردد.
با مطالعۀ خصايص مشترک انسانى، مىتوان به عمق مسئلۀ مساوات و برابرى انسانها از ديدگاه اسلام پى برد:
همۀ افراد انسان از هر نژاد و با هر نوع خصيصۀ مادى و معنوى، از دو انسان مرد و زن آفريده شده و نخستين مرد و زن كه پدر و مادر همۀ انسانها هستند از نوع و طبيعت مشابه آفريده شدهاند. (اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً كَثِيراً وَ نِسٰاءً)
انسان به مثابۀ بذر و نهال است (نه ماده خام) و نسبت به شكلها، حركتها، جهتها و عوامل گوناگون يكسان نيست. حركت او به سمت كمال است و اين جوشش و خيزش، ريشه در فطرت او دارد و اين خصلت بهطور همگانى در عموم انسانها ديده مىشود. (يٰا أَيُّهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّكَ كٰادِحٌ إِلىٰ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاٰقِيهِ)
گرچه انسانها بخشى از شخصيت خود را از عواملى مىگيرند كه در زندگى و جامعه او نقش دارند ولى بخش ديگرى از شخصيت انسانها كه حايز اهميت است، ريشه در سرشت آنها دارد و همۀ انسانها اين سرمايۀ عظيم را از خدا گرفتهاند. (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي)
انسانها قبل از آنكه شخصيت و وجدان اكتسابى را بهدست آورند، شخصيت و وجدان فطرى را از پيش داشتهاند و همۀ انسانها در اين خصيصه مشتركند.
خداوند فرزندان آدمى را كرامت و شرافت والايى بخشيده (وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ)
و انسان را حامل امانت و سرى بزرگ كه آسمانها و كوهها از پذيرش آن سرباز زدند، قرار داده است. (إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَةَ عَلَى اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ)
همانگونه كه اشتراک در خصايص اكتساب انسانى پايههاى وحدت بشرى، عوامل تشكل، تعاون و همكارى است، همگونى در خصايص طبيعى و فطرى مشترک نيز مىتواند انگيزه اصيل و نيرومند در جهت مشاركت و هميارى و همزيستى باشد. (فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين او نظير لك فى الخلق) (۵)
همۀ انسانها در برابر خدا بهطور یکسان مسئولاند و نيز نسبت به افراد ديگر و جامعه وظايف مشتركى برعهده دارند؛ زيرا همگى مخلوق خدا و عضو جامعهاند. (كلكم راع و كلكم مسؤل عن رعيته)
تفاوت بينشها و اختلاف عقيدهها گرچه در ميان انسانها فاصله انداخته است و از اين رهگذر گروهبندىهاى زيادى دامنگير انسان شده، ولى اينگونه فاصلهها، حتى مرز حق و باطل نيز هرگز انسانها را از طبيعت همگون انسانى خارج نكرده است. (وَ مٰا كٰانَ اَلنّٰاسُ إِلاّٰ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا)
رمز اختلافات شكلى و ظاهرى در ميان انسانها از قبيل اختلاف در جنس (زن و مرد)، نژاد، رنگ پوست، مليتها و زبان را بايد در اسرار و پيچيدگىهاى نظام آفرينش جستوجو كرد كه بيش از هر چيزى معرفتساز و عرفانزا است. (يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ)
، (وَ مِنْ آيٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوٰانِكُمْ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِلْعٰالِمِينَ)
تنها اختلافى را كه اسلام بهعنوان يک واقعيت اجتنابناپذير و عينى معنادار مىپذيرد، اختلاف موجود بين زن و مرد است كه از نظر فلسفه آفرينش بهعنوان دو موجودى كه مكمل يكديگرند و با اختلافى كه دارند مسئوليتهاى ويژهاى را برعهده گرفتهاند و در نتيجه در پارهاى موارد حقوقى تفاوت دارند، مطرح مىكند.
بسيارى وحدت و اشتراک دو جنس بشرى در انسانيت را موجب برابرى و مساوات كامل مىدانند، ولى مىبينيم در آفرينش، اين برابرى وجود ندارد؛ زيرا اصل تفاوت كه در نظام يک سيستم مقتضاى حكمت است در خلقت مرد و زن نيز اعمال شده كه نشاندهندۀ اختلاف نقش و مسئوليت آن دو است.
با توجه به اين واقعيت، بىشک شعار
«تساوى حقوق» به صورت يک مارک تقلبى جلوه خواهد كرد كه مقلدان غرب بر روى اين رهآورد غربى چسبانيدهاند.
در اين تحليل سه بخش قابلتوجه در آفرينش انسانها وجود دارد:
• بخش مشترک انسانى كه در همۀ زنان و مردان يكسان وجود دارد؛
• بخش اختصاصى خلقت زنان و ويژگىهايى كه در جنس زن از نظر آفرينش وجود دارد؛
• بخش اختصاصى جنس مرد كه از نظر خلقت او را از جنس زن متمايز مىسازد.
وقتى ما براساس اين تفاوتهاى عينى كه به مقتضاى
حکمت و تدبير در يک سيستم پيچيده است، عدم تشابه حقوق زن و مرد را در پارهاى از موارد لازمه عدالت دانستيم، در حقيقت سخن ما به فلسفۀ حقوق برمىگردد كه ريشۀ آن را بايد در دو اصل توحيدى حكمت و عدالت جستوجو كرد.
قرآن با توجه دادن به فلسفۀ آفرينش زن و مرد، ما را به رمز اختلافات حقوقى بين اين دو جنس از انسان واقف گردانيده است.
ترديدى نيست كه كليه حقوق ناشى شده از جنبۀ انسانيت بين زن و مرد مشترک و يكسان است، اما اگر حقايق عينى را آنچنان كه هست بنگريم، ويژگىهاى زن (هويت اختصاصى زن) حقوق ويژهاى براى زنان و خصايص موجود در مرد (هويت اختصاصى مرد) حقوق خاصى را ايجاب مىكند.
ناديده گرفتن اختلافهاى حقيقى و عينى بين مرد و زن در تنظيم حقوق و مسئوليتها خسارتهاى جبرانناپذيرى را به بار خواهد آورد كه هماكنون دنياى غرب با وجود چارهجويىها و ترميمهايى كه با استفاده از امكانات و سرگرمىهاى مختلف بهعمل آورده، هنوز دست به گريبان آن است.
اختلاف عينى موجود بين زن و مرد در پارهاى موارد نهتنها مستلزم مسئوليتها و حقوق متفاوتى است، بلكه آموزشهاى اختصاصى و تربيت هركدام را به تناسب بخشهاى اختصاصى و مسئوليتهاى ويژه هر يک ايجاب مىكند.
•تقوا؛
• ارزش بر پایه عمل و شایستگی؛
•نفی امتیازات مبتنی بر ثروت، نژاد و قدرت.
ط - هيچگونه تفاوتى جز «تقوى» نمىتواند معيار تبعيض و نابرابرى تلقى شود و نابرابرى و تمايز براساس تقوا نيز معيارى در تقسيم وظايف و وسيلهاى براى نيل به اهداف عاليه انسانى است نه عامل تبعيض در برابر قانون. (ايها الناس ان ربكم واحد و ان اباكم واحد كلكم لا دم و آدم من تراب ان اكرمكم عند الله أتقاكم و ليس لعربى على عجمى و لا لا حمر على ابيض و لا لا بيض على احمر فضل الا بالتقوى) (۱۱)
ى - ارزش هر انسانى به ميزان عمل و كيفيت آن بستگى دارد (كُلُّ نَفْسٍ بِمٰا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)
و معيار ارزيابى هر فردى توانايى و شايستگى اوست (قيمة كل امرأما يحسنه) و شخصيت واقعى هر انسان را بايد در وجود خود او جستوجو كرد (من فاته حسب نفسه لم نفعه حسب آبائه) (۱۳) و شخصيت اضافى و اعتبارى بدون شخصيت ذاتى سودى ندارد (من ابطأ به عمله لم يسرع به نسبه) (۱۴) و اگر از شخصيت تقوايى انسانها صرفنظر شود همۀ آنها با وجود تمامى تفاوتها و اختلافهايشان برابرند. (اصل المرء دينه و حسبه خلقه كرمه تقواه و ان الناس من آدم شرع سواء)
ک - اسلام امتيازطلبىهاى مبتنى بر ثروت و قدرت را محكوم مىكند. (وَ قٰالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ)
اسلام براى خصايص نژادى نقشى در تقسيم عادلانه حقوق مردم قائل نمىشود. (انى لا ارى فى هذا الفى ء فضيله لبنى اسماعيل على غيرهم)
اسلام همۀ را در برابر قانون يكسان مىشمارد. (الناس كلهم سواء كالسنان المشط)
اسلام حقوق و وظايف را متلازم و متساوى در مورد همه تعميم مىدهد. (الحق لا يجرى لاحد الا جرى عليه و لا يجرى عليه الاجرى له) (۱۹)
اسلام به زمامداران و دولتمردان دستور مىدهد كه همه را در برابر حق يكسان ببينند. (و لكن امر الناس عندك فى الحق سواء) (۲۰)
اعلان شعار مساوات را در جامعه لازم مىشمارد. (و اعلموا ان الناس عدنا فى الحق اسوء) (۲۱) (خذ سواء و اعط سواء) (۲۲)
على (علیهالسلام) به فرمانداران خود دستور مىداد حتى در نگاه كردن به مردم نيز مراعات مساوات كنند. (و أس بينهم فى اللحطه و النظره) (۲۳)
دولت اسلامى موظف به رعايت موازين اسلامى در زمینههای گوناگون است. از جمله:
•زمينههاى مساعد را براى رشد شخصيت زن و احياى حقوق مادى و معنوى او فراهم آورد؛
•مادران را بالاخص در دوران باردارى و حضانت فرزند مورد حمايت قرار دهد؛
•كودكان بىسرپرست را حمايت كند؛
•براى تضمين امنيت خانواده و حفظ كيان و بقاى آن دادگاههاى صالح ايجاد كند؛
•با بيمۀ خاص، بيوگان و زنان سالخورده و بىسرپرست را تحت پوشش خاص قرار دهد؛
•قيوميت فرزندان را به مادران شايسته اعطا و در جهت سود و مصلحت آنان، در صورت نبودن ولى شرعى قهرى، قيوميت مادران را اولويت دهد.
يكى ديگر از حوزههاى برابرى، نظام ادارى است.
•برابرى در نژاد؛ («هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا»)
•برابرى به معناى نفى تبعيض؛ («وَ قٰالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ • قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ اَلرِّزْقَ»)
• برابرى در بهرههاى اجتماعى و عمومى؛ «انى لا ارى فى هذا الفئ فضيلة لبنى اسماعيل على غيرهم»
•برابرى در تعميم حقوق و وظايف؛ «فالحق لا يجرى لاحد الا جرى عليه و لا يجرى عليه الا جرى له» (۲۷)
•يكسان بودن در حق طلبى؛ «فاما امر الناس عندك فى الحق سواء» (۲۸)
•برابرى بهعنوان شعار سياسى رهبرى. («و اعلموا ان الناس عندنا فى الحق اسوة») (۲۹)
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۱، ص۴۰۴.
منابع
۵ - نهجالبلاغه / نامه ۵۳؛ ۱۳ - نهجالبلاغه / حكم ۳۸۹؛ ۱۴ - همان / ۲۲؛ ۱۹ - نهج البلاغه /خ ۲۱۶؛ ۲۰ - نهجالبلاغه /نامه ۵۹؛ ۲۱ - همان / ۷۰؛ ۲۲ - وسائلالشيعه ۱۰/۱۲، ۲۳ - نهجالبلاغه / نامه ۲۷؛ ۲۷ - نهج البلاغه / خ ۲۱۶؛ ۲۸ - نهجالبلاغه / نامه ۵۹؛ ۲۹ - نهج البلاغه / نامه ۷۰؛