برنامه ریزی (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برنامهریزی به فرآیند هدایت متمرکز برای دستیابی به اهداف خاصی مانند توسعه اقتصادی یا آمایش سرزمین اطلاق میشود.
این مفهوم در میانه قرن بیستم با الهام از برنامههای پنجساله
شوروی و تجارب زمان جنگ
انگلستان گسترش یافت.
از دهه (۱۹۷۰ م) شکست در تحقق اهداف برنامهریزی اقتصادی و شهری، موجب تقویت نظریههای بازار آزاد و نقد عینیت برنامهریزان شد.
در غیاب مکانیزمهای کنترل مؤثر، برنامهریزی ممکن است به عرصه رقابت گروههای ذینفع تبدیل شود و تمایز آن از سایر انواع سیاستگذاری مبهم است.
اين اصطلاح در كاربردهاى سياسى خود به هرگونه تلاش براى دستيابى به يک هدف نظير رفاه اقتصادى يا الگوى خاص استفاده از زمين از راه هدايت مركزى اشاره مىكند.
مهمترين پرسش درباره برنامهريزى اين است كه آيا مىتوان ميان برنامهريزى و ديگر شكلهاى سياستگذارى تمايز قائل شد؟
عقيده شديد به تمايز ميان آنها بيش از هر چيز از اعتقاد به برترىدادن برنامهريزى به عنوان شكلى از سياستگذارى بر ساير اشكال برنامهريزى ناشى مىشود.
در اواسط سدۀ بيستم اعتقاد گستردهاى به شكلهاى برنامهريزى از جمله برنامهريزى اقتصادى و شهرى وجود داشت. به نظر مىرسيد موفقيت «برنامههاى پنج ساله» اتحاد شوروى و مؤثر بودن برنامهريزى جامع توليد و توزيع منابع در انگلستان زمان جنگ، آينده را در اختيار برنامهريزان قرار داده است.
اما از اوايل دهه ۱۹۷۰ اين برداشت گسترده بهوجود آمده است كه شناختهشدهترين شكلهاى برنامهريزى يعنى برنامهريزى اقتصاد و شهرى در اهداف خود شكستخوردهاند.
احياى نظريات سياستهاى آزادى كسب و كار و توسعه نظريههاى انتخاب عقلايى كه مىگويد برنامهريزان واقعى نمىتوانند عينيت يا وسعت بينشى لازم براى برنامهريزى موفق را داشته باشند، اين برداشت را به لحاظ نظرى توصيه كرده است.
در غياب سازوكارهاى مؤثر كنترل، ممكن است چيزى به نام «برنامهريزى» تداوم يابد، اما مىتواند نقشهاى بسيار متفاوتى داشته باشد.
برنامهريزان مىتوانند داور باشند. برنامهريزى مىتواند به عرصه رقابت مردم براى اعمال نفوذ بر سياست تبديل شود يا يكى از چند رقيب اعمال نفوذ در يک چارچوب وسيعتر باشد.
اگر برنامهريزان در سياستگذارى فاقد «نقش حاكم مطلق» باشند، هرگز به معناى درست آن برنامهريز واقعى نيستند، هرچند كه معمولا ما همچنان آنها را برنامهريز بخوانيم و آنها را به دليل بلاهايى كه نمىتواند مسئول آن باشند، ملامت كنيم.
تمايز ميان برنامهريزى و ساير انواع سياست، تمايزى مشكوک است. حتى كسانىكه به تمايز آشكار معتقدند، بهناچار اعتراف مىكنند كه آنچه در واقع در جهان رخ مىدهد نتيجه برنامهريزى نيست.
نظام ادارى، توانى است كه همۀ انسانها آن را دارند ولى وقتى تناسب مسئوليت با توانايى از نظر تعهد و علم بههمخورد، ناگزير زمينه رشد آفتهاى نظام ادارى فراهم مىگردد كه از اهم آفات نظام ادارى عدم برنامهريزى است.
علی (علیهالسلام) فرمود: «قف عند كل امر لتعرف مدخله من مخرجه» (۳) در هر كارى نخست درنگ كن، فكر كن، ورود و خروج و برنامه كار را بشناس آنگاه عمل را آغاز كن.
تقدير كه در قرآن بارها به خداوند و آفرينش خدا نسبت دادهشده به معنى اندازهگيرى و برنامهريزى در آفرينش است كه از معيارهاى الهى آفرينش و حاكم بر خلقت جهان و انسان است، بىبرنامگى مديريت را از صلاحيت خارج مىكند، سازمان را تباه، نيروها و امكانات را نابود مىسازد.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۱، ص۴۰۸.