بهشت و دوزخخ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در بهشت؛ باغهای وسیع به پهنای آسمانها و
زمین و پوشیده از انواع درختها با همه گونه
میوه رسیده و در دسترس
و ساختمانهای با شکوه
و نهرهای
آب زلال
و
شیر و
عسل و
شراب طهور ؛ و از چیزی که مورد میل و رغبت بهشتیان باشد
و فوق خواستهای آنان وجود دارد
بهشتیان با لباسهای
حریر و
پرنیان و انواع زینتها آراسته است.
و رودر روی یکدیگر بر تختهای مرصع و بسترهای نرم؛ تکیه میدهند
و به
حمد و
سپاس الهی میپردازند
و سخن بیهودهای بر
زبان نمیآورند و نمیشنوند
نه سرما ایشان را میآزارد و نه گرما
؛ نه
رنج و
خستگی و ملالی دارند
و نه
ترس و اندوهی
؛ و نه در
دل ؛
کینه و کدورتی.
پیش خدمتان زیبا در اطرافشان حرکت میکنند
و جامهای شراب بهشتی به آنان مینوشانند که
لذت و نشاط زاید الوصفی میبخشد و هیچ گونه آفتی ندارد
و از انواع میوهها و
گوشت مرغان؛ تناول میکنند.
و از
مصاحبت همسران زیبا و مهربان و ناآلوده بهره میبرند
و از همه بالاتر؛ از
نعمت روحی رضوان الهی برخرودار میشوند
و لطفهایی را از پروردگارشان دریافت میدارند که ایشان را غرق
سرور میسازد و هیچکس نمیتواند تصوری از مرتبه آن سرور؛ داشته باشد
و این سعادت بی مانند و نعمتهای وصف ناشدنی و
رحمت و
رضوان و
قرب الهی برای همیشه ادامه خواهد یافت
و پایانی نخواهد داشت.
دوزخ؛ جایگاه کافران و منافقاتی است که هیچ نور ایمانی در دلهایشان وجود ندارد
؛ و گنجایش آن؛ چنان است که پس از دربرگرفتن همه تبهکاران؛ باز هم ((هل من مزید)) می گویند
! سراسر
آتش است و آتش؛
عذاب است و عذاب!!
شعله های آتش از هر سو زبانه میکشد و صدای گوش خراش و خشم آلود آنها بر
وحشت و
اضطراب میافزاید
قیافهها عبوس و درهم کشیده و سیه و زشت و چروکیده است
و حتی در چهره فرشتگان دوزخیان هم اثری از
مهر و
عطوفت و نرمی دیده نمیشود.
دوخیان با
غل و
زنجیر و بندهای آهنین؛ بسته شده اند
و آتش؛ سراپای آنان را فرا گرفته؛
و خودشان آتش گیره آنند
در فضای دوزخ جز
آه و
ناله و
ضجه و
فریاد دوزخیان و نهیب دوزخبانان؛ صدایی به
گوش نمیرسد.
؛ و بر سرو روی تبهکاران؛ آب جوشان میریزند که اندرون آنان را نیز ذوب میکند
و هرگاه از فرط
عطش و
التهاب ؛ درخواست
آب کنند؛ آب داغ و آلوده و گندیدهای به آنان داده میشود که آن را با
حرص و
ولع مینوشند
؛ و غذایشان از
درخت ((
زقوم )) است که از آتش میروید و خوردن آن بر سوزش اندرونشان میافزاید
و لباسشان از ماده سیاه و چسبندهای است که خود؛ موجب غذابشان میگردد
و هم نشینان شیاطین و جنیان گنهکارند که آرزوی دوری از آنان را میکنند.
؛ و نسبت به یکدیگر نیز
لعن و
نفرین میفرستند.
همین که بخواهند
زبان عذرخواهی به درگاه الهی گشایند فرمان دورباش و ساکت باش؛ خاموششان میکند
؛ پس به دوزخبانان پناه میبرند که شما از
خدا بخواهید که اندکی از عذاب ما بکاهد؛ پاسخ میشنوند:مگر خدای متعال؛ پیامبرانش را مبعوث نفرمود و
حجت را بر شما تمام نکرد؟
بار دیگر؛ درخواست
مرگ میکنند و جواب میشنوند که شما برای همیشه در دوزخ خواهید ماند.
و با اینکه
مرگ از هر سوی بر ایشان میبارد نمیمیرند
و هر چه
پوست بدنشان بسوزد بار دیگر پوست نوی میروید و عذابشان ادامه مییابد.
از بهشتیان درخواست اندکی
آب و
خوراک میکنند و پاسخ میشنوند که خدای متعال نعمتهای بعشتی را بر شما
حرام کرده است.
و بهشتیان از آنان میپرسند:چه چیز موجب
بدبختی شما شد و به دوزختان کشاند؟ می گویند:ما اهل
نماز و
عبادت خدا نبودیم و به مستمندان کمک نمیکردیم و با تبهکاران هم سو میشدیم و روز
قیامت را
تکذیب میکردیم.
آنگاه به ستیز با یکدیگر میپردازند
؛ گمراه شدگان به گمراه کنندگان میگویند:این شما بودید که ما را گمراه کردید؛ آنان
پاسخ میدهند:شما به دلخواه از ما پیروی کردید.
زیر دستان به زبردستان میگویند:این شما بودید که ما را به این
بدبختی کشاندید؛ آنان پاسخ میدهند:مگر ما به زور؛ شما را از راه راست بازداشتیم؟
سرانجام؛ به
شیطان میگویند:این تو بودی که موجب گمراهی ما شدی؛ و او پاسخ میدهد:
خدا به شما
وعده راستین داد و نپذیرفتید؛ و من وعده
دروغ دادم پذیرفتید؛ پس به جای سرزنش من؛ خویشتن را
سرزنش کنید؛ و امروز هیچکدام نمیتوانیم به فریاد دیگری برسی.
و بدین سان؛ چاره ای جز تن دادن به کیفر کفر و نافرمانی خودشان نمیبینند و جاودانه در عذاب میمانند.
محمد تقی، مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج ۳، ص ۹۲ ۹۰.